eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً وَلیُ الله✋🏻✨ 💚 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوبیست‌ودوم ] یک خانه به شدت قدیمی و سن
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] امیر علی میانشان قرار گرفت زهرا دستش را حلقه در بازویش کرد و من باز فقط خیره ماندم عطیه هم به شانه اش تکیه داد و شیرین خندید ناگهانی عطیه خم شد و نگاهی به چهره امیر علی کرد: خو بخند کاکا! و امیر علی سری برای شیطنت های خواهرش تکان داد و لبخند محوی روی چهره اش نقش بست کاش میشد بگویم عمیق تر بخند از همان ها که گونه هایت از شدت عمقشان چال بگیرند ! لبم را به دندانم گرفت خاک بر سرم با این افکارم راستی عشق شاعرم کرده بود به گمانم! با مکثی لبخند های هر سه شان را ثبت کردم و به اصرار عطیه یکی را هم کنار حوض انداختند با تمام حسرت هایی که به دلم می افتاد این جمع را دوست داشتم شدیدا دوست داشتم دلم ترک اهواز و آنها را نمی خواست! دوربینم را به دست زهرا دادم و خواستم تا چند عکس بگیرد و او هم با دلتنگی عیانی گفت : آخ کاش علی بود ! چشم غره ای حواله اش کردم : حالا من و عطیه علی نداریم چیزیمون کمه؟! عطیه حرفم را تایید کرد و زهرا پر تاکید صد در صدی گفت و خوب من در دل حرف زهرا را تایید کردم حتما یک چیزی کم بود وقتی او را نداشتم مثلا اگر مال من بود ... حالا با دلبری چند عکس از ژست هایش می گرفتم و او هم عکس ها را در پیجش می گذاشت و هشتگ میزد فتو بای همسر (...photo by) البته مطمنا این کار از نواب بعید بود ! سلفی های دو نفره هم که بماند ! با صدای زهرا از رویا دست کشیدم : حواست کجاست؟ و سعی کردم لبخند بزنم و به لنز دوربینم نگاه کنم این دوربین فقط باید لبخند ثبت می کرد همین ! بعد ساعتی که پر از خنده و ذوق بود به راه افتادیم تا کمی هم کنار کارون قدم بزنیم و بعد سراغ شام دست پخت مادر نواب برویم ! مسیر را هم یکی یکی عکس ها را نگاه کردیم و کلی خندیدیم و برای هر کدامشان ذوق کردیم [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوبیست‌وسه] امیر علی میانشان قرار گرفت
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] کنار کارون چشم نواز قدم می زدیم ! نگاهم درگیر پل بود که زهرا گفت : امیر علی ، یکم ادای لیدر های تور رو در بیار! امیر علی با لبخند محوی گفت : خانم تاجفر، درباره پل و این کارون اگه میخوایین یه چند جمله ای بگم ؟! ادامه جمله اش را بعد خانم تاجفری که صدا کرد نشنیدم انگار ! بعد این چند روز توقع ریحانه خانوم داشتم نه خانم تاجفر صدایی از درونم گفت : این امیر علی نوابه ، نشناختی مگه ؟! عاشق همین اخلاق های خاصش شدی دیگه ! دوباره به پل نگاه کردم: اگه مقدوره براتون، خوشحال میشم بشنوم عطیه عینک آفتابی اش را در آورد : فقط به صورت جدی نه هااا بزار اصلا خودُم بگم خورشید دلبرانه در حال غروب بود و من خیره به پل و غروب پشت سرش حواسم را دادم به صدای عطیه _ خب این پل خیلی قدیمیه ریحانه جانُم انقلاب رو دیده ، روز های اول جنگ رو دیده اگه دقت کنی حتی یه رد گلوله هایی هم می بینی رو بدنش بی اختیار میان حرفش پریدم : تو این منطقه درگیری هم اتفاق افتاده اون زمان ؟! امیر علی جدی گفت : صد در صد کمی نگاه کارون کردم و دوباره دل به غروب دادم : اینجا قایق رانی هم هست ؟! زهرا با ذوق گفت : ها ! خیلی هم قشنگ میشه یه روز عصر میاییم حتما چند عکس با دوربینم از منظره غروب گرفتم خارق العاده بود ! نمیدانم چرا یک هو همانطور که نگاهم میان نواب و غروب در نوسان بود نجوا کردم : خدایا به عظمتت قسم ، به همین غروب و کارونی که مردترین مرد ها رو دیده قسم یا امیر علی رو قسمتم کن یا مهرش رو از دلم بیرون ببر ! در ماشین سرم را به شیشه تکیه دادم بعد جملات خودم ، بغضم گرفت انگار دلم به حال خودش سوخت ! که شاید در تقدیرش دل کندن بود! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . شیعه ام، افتخار من این است😌 ✨ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» بلادت امام علی دان مبالک😍 لباش اوشل پوسیدم بلای باباعلی دونم👑 🏷● ↓ ‌ ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌ حضرت علےعلیه‌السلام در سخنی به فرزندش امام حسن‌علیه‌السلام می‌فرماید: «پیش از آن که قلب تو دچار قساوت و اندیشه‌ات سرگرم(امور بیهوده) شود، به تربیت تو پرداختم» .. +ولادت‌بابامون‌مبـارک‌است🎉🌸 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ همہ گویند👥 چرا سر بہ هوائے امشب☺️ ‖↵ بـہ ڪہ گویم😌 ڪہ در ماه تـو را می‌بینم🌙 ✍/ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1704» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ در این صبـ🌤ـح زیبــا از خداوند میخواهمـ🙏 آنچہ را توستـ بدهد☺️ نہ آنچـہ را ڪـہ آرزویتـ هستـ👌 ♥️ 🍃💐:) ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
•‌<💌> •< > . . 🍃🌸 واسطه ازدواج ڪه استاد مشترڪ‌شان بود، در معرفی جـلال به خانواده عــروس گفت: او از مال دنیا چیز؎ ندارد، اما در آخــرت خیلی چیزها دارد. 🍃🌸 🍃🌸 مراسم ساده‌شان در روزنامه جمهور؎ اسلامی منعڪس شد. مهــریه مورد تقاضا؎ عروس مهــریه حضرت زهــرا(س) بود، اما داماد مهــریه بیشتر را پشنهاد ڪرد. 🍃🌸 🍃🌸 تمام مهریه در قالب یڪ فقــره چڪ، فی المجلس دریافت شد. عروس خانم، همه مهــریه را به فرمانده سپــاه پاسداران انقلاب، جهت مخــارج پاســداران اهــدا ڪرد. 🍃🌸 🍃🌸 خــرید ازدواج آنها عبارت بود از یڪ حلقـه، قــرآن، نهج البلاغه، یڪ دوره تفسیــر المیــزان و سفــره عقــدشان فقط قــرآن بود و سجــاده نمـاز. 🍃🌸 🍃🌸 او زندگی را با وسایل ساده شرو؏ ڪرد: یڪ یخچال، قفسه ڪتاب و یڪ موڪت به جا؎ فــرش.🍃🌸 🍃🌸 در شب عــروسی، جلال گفت: اول باید نمــاز جماعت بخوانیم. همه به صف جماعت ایستادند و بعد از پذیــرایی، دوستان جلال یڪ نمایشنامه طنــز اجرا ڪردند.🍃🌸 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ ‡ ازبدشانسی‌مادخترا؛💔😔 همین‌بس‌که‌نمیتونیم‌دست‌آقارو‌ ببوسیم...((:🖐🏻 ‌‌شھید‌آوینی‌میگفت: بالی‌نمیخواهم... این‌پوتین‌ھای‌کھنہ‌ھم‌میٺواند مرابہ‌آسمانھاببرد و اما🧕🏻♥️ من‌ھم بالی نمی‌خواھم... بی‌شك‌با'ݘادرم'می‌توانم‌مسافرِ‌ آسمانھاباشم:)🕊 چادر من،بال‌پروا‌زمَن‌اسٺ.🌱 < ` ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . ✍استاد فاطمی نیا‌: زمانی كه ازدواج كردم كادوی ازدواجم تابلويی بود كه پدر با دست خود نوشته بودند به عربی با اين مضمون كه :⬇️ بپرهيز از ظلم به كسی كه ياوری جز خدا ندارد.😇 اين جمله‌ای است كه اباعبدالله(ع) در لحظه آخر زندگی بر لب آوردند.💚 یکی از علما وقتی اين تابلو را ديدند، گفتند اين را حاج آقا به خاطر همسرشان نوشته‌اند كه هميشه در ذهنشان باشد چون يك زن در منزل شوهر همه داشته‌اش را می‌آورد و بايد بدانيم جز خدا پناهی ندارد و نبايد به اين زن بگوييم بالای چشمت ابروست و اگرنه مستقيم وارد جنگ با خدا شده‌ايم.💔 خداوند در هيچ چيزی شتاب نمی‌كند مگر ياری به مظلومان.✨ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|