eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
401 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
،🌷🙏🏻 برای سفر ............ پیچید تا در خانه ی صدایش گل از گل شکفت و شد فدایش ، لباس نو تنش کرد و... زد بوسه بر پیشانی و بر دست و پایش دست گهواره شد تا او بخوابد می خواند سوره ی کوثر برایش در باغ انگورش عرق می ریخت بابا تا جرعه ای مستی ببخشد بر هوایش یک یا دو سال بعد تا که از درآمد یک گیره مو بود پنهان در عبایش مثل در کنار مادر خود چادر به سر دارد به وقت ربنایش گاهی به همراه می رفت مسجد تا گل کند در کوچه، دستان دعایش یک روز دید از خانه خود رفته اند و در این بودند هرچه آشنایش خوشحال شد از دیدن کوه و در و دشت آری سفر بود و سفر، تنها دوایش او بی خبر بود از تمام اتفاقات از قصه های واقعی در خواب هایش آخر مگر نداری تو خودت زجر!؟ ای کاش سیلی می زدی من را به جایش شرمنده خواهد شد از روضه ی آب چیزی نمی گویم اگر از قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (س) مهر و ماه ................. سه سال با پدرش بود همدم و همراه سه سال، بود و کشید از دل، آه عمو به بالینش می رسید هر جا بود - صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید - بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه خبر نداشت به بازار می رود یک روز خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه گذشت و... همسفرِ شد گذشت و... آمد ظهر دهم به چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟ گناه داشت ، گناه داشت... گناه از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده فقط خبر دارد جان و سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟ مگر که او را نشناخت...! اوست دخترِ شاه برای اینکه خرابه، شبی شود روشن به خاک، نقاشی کرد مهر را با ماه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ✍🏻 از شاعران خوب آیینی ست که زندگی پرفراز و نشیبی داشته و مولا زندگیش رو زیرورو کرده 🔰 این خاطره ای که می‌خوام بگم برای مجالس دورهمی و بزمیه محافل خصوصی که حرف های خاص، درش زده میشه شاید اگه نبود من هم نمی گفتم گویا رزقه! احمد گفت سال پیش که دعوت بودم برای شعرخوانی در سوریه شبی رو در حرم بیتوته کردم دیدم نمیتونم تاب بیارم به خادم گفتم اگه امکانش هست درب ضریح مطهر رو باز کنه تا بتونم رو در آغوش بکشم الحمدالله این اتفاق افتاد! قبل از ورود به ضریح یه عالمه حرف داشتم اما وقتی کنار قبر قرار گرفتم لال شدم و نمیدونستم چی باید بگم🤦🏻 گفتم دل بچه رو خالی نکنم و از باباش نخونم😭 شروع کردم نیم ساعت از عموش خوندم😭🤦🏻 گفتم بزار قوت قلب بدم بهش😭 آخه نه فقط بلکه همه بچه ها تا بود دلشون قرص بود که آسیبی به بابا و خیمه ها نمی‌رسه و کسی تشنه نخواهد موند «و سَیعلم الّذین ظلَموا اَیّ مُنقَلبٍ یَنقلِبون» ♥️🖤 در این شب سوم گره های زیادی به دست حضرت رقیه (س) و ساقی دشت کربلا ابوالفضل العباس (ع) باز میشه امشب برای امام زمان (عج) و همه مظلومان عالم به ویژه کودکان غزه، زیادی دعا کنید🙏🏻 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🖤 برای (س) ....................... بعد از آنکه گل امّید به لب ها پژمرد ساربان، خنده کنان... قافله را با خود برد نیزه آمد که دهان باز کند بر توهین صوت قرآن تو نگذاشت و حرفش را خورد موی من سوخت اگر... عیب ندارد بابا عمه را گاه... تو دریاب که از غربت مُرد داشتم راه خودم را به خدا می رفتم یک مغیره به منِ برخورد کوچه وا کرد برایم، به زمینم انداخت دخترت تا برسد شام، چه سیلی ها خورد عمه ام گفت نزن مادر او است دختر است و بدنش لاغر و انگشتش تُرد زجر اگر داد مرا زجر، نگفتم چیزی! بیشتر از همه، دوریْت مرا می آزرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 سلام‌الله علیها 🩸 علیه‌السلام اگه اشکتون جاری شد التماس دعا😭🙏 🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام‌الله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: 🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند: 🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند. 🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلام‌الله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! 🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. 🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. 🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. 🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند. 🥀 اما او هی می‌گفت: ای وای بر من... وای بر من... 🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلام‌الله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. 🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. 🥀 وقت نماز که می‌شد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. 🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. 🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت. 🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلام‌الله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد. 🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: 🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» 🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...! 🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. 📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره) 🏷 🆔 @mosibatoratebah 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رد پای حقیقت 📍بررسی وجود حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها بر اساس کتب تاریخی اسلام با نمایش اسنادی که از دست مافیای تحریف در امان مانده 📜 مجموعه ویدیو هایی است که دست دشمنان را برملا می کند و تحریف ها و دروغ های تاریخی که انجام داده اند را نشان می دهد 📎نسخه با کیفیت ویدیو را میتوانید در آپارات تماشا کنید 🆔 کانال ایتا بنیاد فرهنگی امامت 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 به پیشگاه اباعبدالله الحسین (ع)، خواهرش زینب کبری (س) و دردانه اش رقیه (س) زبان الکن ................... با من چه ها نکرده، یک یا حسین گفتن من عاشق حسین و او نیز عاشق من ما دل‌شکستگان را باکی نباشد از حشر با گوشه ی نگاهی، تکلیف ماست روشن ما را بس است بودن در روضه های سبزش از گندم بهشتش، یک خوشه... آه چیدن مأموم های دیروز، این روزها امامند آن دوستان که «گشتند»، امروزِ روز... دشمن ده روز عاشقی کرد، اما به نام مهلت از صلح گفت و ایمان، جنگاوری فروتن روز دهم رسید و او کرد عزم میدان با اینکه قصد کشتن، در سر نداشت اصلاً اکبر رسید از راه، با او حسین، همراه آنگونه که می آید از کوه، سیلِ بهمن تاریخ را بخوانید، عباسِ او نشان داد یک شیرِ زخم خورده، باشد حریف صد تن گردن کشید اصغر، لَختی رجز بخواند تیر سه شعبه آمد، دیگر نبود گردن! در خیمه های سوزان، سجاد دید یک آن معجر به خاک افتاد، آتش گرفت دامن زینب، اسیر درد است از لحظه ی تولد باید که دق کنیم آه، از غصه های این زن از آسمان ابری، خون می چکد به صحرا خورشید دم گرفته، کرده سیاه بر تن از داغ سینه سوزش، از غربت سه روزش آخر چه می شود گفت با این زبان الکن!؟ یک ، یک پا برهنه در دشت تو فرض کن اتاقی را با هزار سوزن! در خلوتِ خرابه، مُرد از فراق بابا بابا رسید اما... در ساعت معین! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا