،🌷🙏🏻 برای #شهادت_نازدانه_اباعبداللهالحسین_علیهالسلام
#حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
سفر
............
پیچید تا در خانه ی #مولا صدایش
گل از گل #زینب شکفت و شد فدایش
#خواهر، لباس نو تنش کرد و... #برادر
زد بوسه بر پیشانی و بر دست و پایش
دست #عمو گهواره شد تا او بخوابد
می خواند #عمه سوره ی کوثر برایش
در باغ انگورش عرق می ریخت بابا
تا جرعه ای مستی ببخشد بر هوایش
یک یا دو سال بعد تا که از درآمد
یک گیره مو بود پنهان در عبایش
مثل #سکینه در کنار مادر خود
چادر به سر دارد به وقت ربنایش
گاهی به همراه #علی می رفت مسجد
تا گل کند در کوچه، دستان دعایش
یک روز دید از خانه خود رفته اند و
در این #سفر بودند هرچه آشنایش
خوشحال شد از دیدن کوه و در و دشت
آری سفر بود و سفر، تنها دوایش
او بی خبر بود از تمام اتفاقات
از قصه های واقعی در خواب هایش
آخر مگر #دختر نداری تو خودت زجر!؟
ای کاش سیلی می زدی من را به جایش
شرمنده خواهد شد #عمو از روضه ی آب
چیزی نمی گویم اگر از #کربلایش
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 برای #دردانه_حسین #رقیه (س)
مهر و ماه
.................
سه سال با پدرش بود همدم و همراه
سه سال، #زهرا بود و کشید از دل، آه
عمو به بالینش می رسید هر جا بود -
صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه
شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید -
بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه
خبر نداشت به بازار می رود یک روز
خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه
خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد
خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه
گذشت و... همسفرِ #کاروان_غربت شد
گذشت و... آمد ظهر دهم به #قربانگاه
چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟
گناه داشت #رقیه، گناه داشت... گناه
از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده
فقط خبر دارد #عمه جان و #ثارالله
سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد
در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح
چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟
مگر که او را نشناخت...! اوست دخترِ شاه
برای اینکه خرابه، شبی شود روشن
به خاک، نقاشی کرد مهر را با ماه
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 به پیشگاه #بابالحوائج_علیاصغر_علیهالسلام
#ستاره
.................
#خورشید، زمینگیر شد و رفت #قمر
از دور، #ستاره ای زد اما پرپر
او را به کسی نشان نمی داد #رباب
تااینکه مبادا نخورد چشم و نظر
باید که #علی را بشناسد عالم
آری خبر این است، #علی بود خبر
مادر، جگرش آب شد اما دل کَند
گفت این پسرت! #حسین، آرام ببر
#قرآن شد و لشکری به هم ریخت از او
انداخت به پای آیه اش، تیغ... سپر
رنگ از رخ آسمان پرید، ابر دوید
تا حرمله پرسید #پدر یا که #پسر!؟
بی تاب تر از #عمه، #رباب است #رباب
یک دست به سر دارد و دستی به کمر
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_حسین_ع
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15