#اعتراف
#پسرونه
داییم راننده جادست😂🤦♂ یبار داشتیم باهاش میرفتیم جایی، بین راه یه درّه بود که پایینش یه مزرعه بود ،گفتیم واییسیم از مزرعه خرید کنیم، آقا دایی هم همیشه لبه جاده میرونه همشم میگیم تورو به ناموست قسم برو یکم اونورتر، خلاصه وایساد من گفتم بذار منم برم کمکش(زیاد لبه بود)، درو که باز کردم سُر خوردم با سرررعت رفتم ته دره😂🤦♂💔حالا ندو کی بدو😂 زودتر از داییم رسیدم به مقصد 😂 شلوارم کامل جر خورد،پاچه و خشتک و... خودمم تیکه پاره شدم😂 باقی مسیر جلوی خانواده با شلوار پاره نشسته بودم😅💔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
نگران حال مرضیه بودم .. همین که کنار سفره صبحانه نشستم سراغ مرضیه رو از مادر گرفتم .. مادر آهی کشید
داستان زندگی 🍀
مادر مرضیه با ابروهای گره خورده از اتاق خارج شد و گفت مرضیه توان نداره..نمیخواد اونجا بمونه..
جدی گفتم زن تو خونه ی شوهرش میمونه..تحت هر شرایطی..شما که مادرشی، بزرگترشی باید اینو بهتر بدونید ..
مادر مرضیه جواب داد مگه من بهش گفتم بیاد..اومده و فقط یک کلمه میگه نمیتونم..طاقت ندارم..
+شما صداش کن ، خودم راضیش میکنم..
در همون اتاقی که مادرش بیرون اومده بود، بسته شد و همزمان صدای مرضیه به گوش رسید که گفت یوسف ..من که طلاق نخواستم .. اومدم اینجا باقی عمرم رو در آرامش بگذرونم.. فرض کن هنوز هم تو گوشه ی همون اتاق عمارتت نشستم ..
قدمی به در نزدیک شدم و با مهربونی گفتم چطور میتونی دوری از گلچهره رو تحمل کنی؟اگه مادر خودت طوریش بشه، زشت بشه، یا هر چیز دیگه ای، محبتت نسبت به مادرت کم میشه؟ گلچهره هم مادرش رو میخواد، عطر تن مادرش، محبت مادرش، با خودخواهیت ازش دریغ نکن...
جز صدای گریه جوابی نشنیدم..
مادرش از پشت دستم رو گرفت و گفت بزار یکی دو روز بمونه.. خیلی براش سخته .. یه زن جوون مهمترین دارایش زیباییشه، مرضیه با از دست دادن زیباییش مطمئن شده که تو زندگی بازنده است.. برو و تنهاش بزار شاید تونست و دوباره برگشت...
چاره ی دیگه ای نداشتم نمیتونستم به زور ببرمش..
سرم رو دوباره، نزدیک در بردم و آرومتر گفتم اون عمارت و خانواده ات منتظرتن که برگردی خونه ی خودت..
از در فاصله گرفتم و به مادرش گفتم تلاش کنید راضی بشه.. دلم میخواد دخترم کنار مادرش بزرگ بشه..
به حجره رفتم ولی تمام فکر و ذهنم پیش مرضیه بود.. زن مغروری که به بهای عزتش پا روی مهر مادری گذاشته بود..
شب وقتی به خونه برگشتم همه چی رو به صنم تعریف کردم ..
صنم کمی فکر کرد و گفت فردا منو ببر پیش مرضیه، میخوام باهاش صحبت کنم ..
ابروهام رو بالا دادم و گفتم تو!!!چی میخواهی بگی که راضی بشه ..
صنم در حالیکه موهای گلچهره رو که خواب بود، نوازش میکرد گفت تو ببر و ببین چی میگم ..
صبح با صنم رفتیم...صنم موقع پیاده شدن از ماشین گفت یوسف میشه تو نیایی داخل و اجازه بدی تنها باهاش صحبت کنم؟
ناچار سری تکون دادم و گفتم اگه فکر میکنی نیومدنم بهتره، باشه.. خودت برو..
صنم وارد عمارتشون شد .. ایوب میخواست در ببنده، پرسید آقا داخل نمیایید؟
خواستم بگم نه ولی پشیمون شدم و گفتم صبر کن دارم میام...
صنم هنوز به پله ها نرسیده بود.. آروم قدم برداشتم .. وقتی بالای پله ها رسیدم و صدای صنم رو شنیدم ایستادم ...
صنم با بغض میگفت من هنوزم وقتی یاد بچه ام میفتم قلبم میگیره تو چطور از دخترت میگذری؟ به امید من نباش.. به من امیدوار نباش.. همونطور که تو غصه ی بچه ی منو نخوردی منم نمیتونم مثل خودت دلسوز دخترت باشم .. من گلچهره رو دوست دارم ولی نه بیشتر از خودم ، تو چی؟ میدونم که تو بیشتر از جونت دوسش داری.. برگرد .. من هستم .. مثل این چند وقت بهش میرسم تو هم باش .. گلچهره رو از آغوش مادر محروم نکن..
برگشتم روی پله ها نشستم ..هر کدوم از زنهام غم بزرگی به دل داشتن..
دستهام رو گذاشتم روی سرم و فکر میکردم .. کمی که گذشت صنم بالای سرم گفت پاشو بریم خونمون، گلچهره و مادر تنهان..
سرم رو بلند کردم مرضیه کنار صنم، بقچه به دست ایستاده بود ...
********
حالا بیست سال از اون روزا میگذره
مادر رفته
صنم هم سه سال قبلش منو ترک کرد م به رحمت خدا رفت
ازش بچه ای ندارم که یادگار عشق پاکش باشه
ولی سه تا پسر از مرضیه دارم
پسرام بزرگن و کمک حال
خدارو به خاطر همه چیز شاکرم و ازش میخوام منو و مرضیه و بچه هامو عاقبت بخیر کنه
#پایان..
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسلوق خونگی
نشاسته دو لیوان
آب دو لیوان 🍶
شکر نصف لیوان 🍚
پودر هل و وانیل یک ق چ
گلاب یک چهارم لیوان
کره🧈 یا روغن مایع یک قاشق غذاخوری
گردو به مقدار لازم
پودر نارگیل به مقدار لازم
😊😊😊😊😊😊😊😊😊
در ابتدا نشاسته و آب 🍶و شکر 🍚رو مخلوط کنید و روی حرارت ملایم گاز قرارداد دهید و کنارش باشید و هی هم بزنید تا ته نگیره بعد چند دقیقه هل و گلاب رو اضافه کنید و هم بزنید تا خامی نشاسته از بین بره و حالت خمیری سفت بشه و در این مرحله کره 🧈یا روغن مایع رو اضافه کنید و خوب مخلوط کنید و از رو حرارت بردارید و کنار بگذارید تا ولرم بشه
بعد به اندازه گردو بردارید و تو پودر نارگیل به غلتونید و روش گردو بگذارید ودر ظرف در دار مناسب بچینید و دو ساعت در یخچال قرار بدین.
#باسلوق
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
🍁 آقایون باوجود ظاهر و روحیه سرسختی که دارن ولی به راحتی اسیر یک "خانوم" میشن!
ما خانوما باید بلد باشیم چطور #باسیاست همسرمون رو عاشق خودمون کنیم.
مثلا آقایی من همیشه دوس داره من براش لباسای خوشگل بپوشم و لوس حرف بزنم و ناز کنم.☺️
اگر یک روز شیطنت نکنم یا مثل بچه ها از سر و کولش بالا نرم، ازم میپرسه چیزی شده که امروز حالت خوب نیس؟!
🍁دومین چیزی که میخوام بگم اینه که برای خودتون یه سری حرف و اصطلاحات مخصوص بذارید که رمزی باشه. این حصار درست کردنه برای مردا خیلی لذت بخشه.😄
وقتی یه کار بدی میکنم تا قبل ازینکه ناراحت شه، سریع خودمو لوس میکنم و میگم "time ببخشینـَم it's !!!" باورکنین عصبانیتش میخوابه و خندش میگیره!
🍁سومین مورد اینکه من همیشه شوهرمو بالا میبرم جلوی همه و بابت کارای خوبش #تشکر میکنم، حتی اگر یه ظرف شسته باشه و همیشه بهش اطمینان میدم که تو تکیه گاه منی. اونوقته که خیالتون راحته وقتی شوهرتون از خونه میره بیرون چشم و دلش گیر نمیکنه هیچ جا. به نظر من این مهمترین وظیفه یک خانومه!
👇
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
پسرم ۲۴ ساله ما خانواده های مذهبی ای هستیم شب عروسی ما خیلی باحال بود من و داداشم دوقلو هستیم و دوتا خواهر دوقلو گرفتیم عروسی باهم گرفتیم بساطی داشتیم فکرشو بکن تو تالار بغل خانمم نشسته بودم نباید اون طرف نگاه میکردی چون داداشم با زن داداشم نشسته بودن😂
شام هم میخاستیم بخوریم من با داداشم پشت به پشت نشسته بودیم و خانم هامون روبرومون😁 منو داداش عین هم ، خانما عین هم، خداوکیلی هر چهارتامون قاطی کرده بودیم خلاصه سخت بود ولی خیلی خوش گذشت😍❤
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من، همسرم 6 سال پیش بهم #خیانت کرد. بعد از اون موضوع اشتباه های خودم رو در رابطه رصد و اصلاح کردم:
⏺ من خیلی به خودم میرسم. تا الان هر روز لباسهامو عوض میکنم. هنوز نشده لباسام تکراری بشه. (منظورم این نیست هی لباس میخرمااا)
⏺ اشتباه رابطم با همسرم این بود که ما دفعات رابطه زیاد بود و هر لحظه که شوهرم تمایل داشت من بی چون و چرا قبول میکردم. بلد نبودم #عشوه بیام. فکر میکردم رابطه زیاد باعث سیراب شدنش میشه.😐
اما اشتباه بود چون براش #تکراری شدم! الان کمترش کردم و حس میکنم علاقش خیلی بیشتر شده.
⏺ همسر من راننده کامیونه. کارش جوریه که باید ساعت ۳ نصف شب بره.😐 توی ده سال زندگی، یک بارم نشده من با همسرم بیدار نشم و راهیشون نکنم. اونم پر انرژی.
⏺ با وجود دوتا بچه، وقتی همسرم از سرکار میاد، هر کاری دارم رها میکنم و با شتاب میرم استقبال. ایشونم خیلی شاد میشن و اگر حسابی هم خسته باشن با انرژی من حالش خوب میشه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات ازدواج
سلامممم
در مورد همون داستان مامان بزرگ و بابا بزرگ اون خانم که گفتن دوقلو بودن برای بابا بزرگ منم همین اتفاق افتاده😁
بابا بزرگ منم وقتی جوون بوده توی مهمونی آبجی مامان بزرگم رو میبینه و چون رو میپوشوندن وقتی آبجی مامان بزرگم داشته از در اتاق رد میشده دیده و بابا بزرگم سری رفته خاستگاری مامان بزرگم خونه بودش چون نمیدونستم خواهر دوقلو داره و چون فقط چشماشون معلوم میشده از مامان بزرگ من خوششون اومد🫠خلاصه رفتن خاستگاری بعدش که بابا بزرگم میبینه بیشتر خوشحال میشه چون مامان بزرگم و آبجیش دقیقا شبیه هم نبودم اما مامان بزرگم خوشگل تر بود خلاصه ازدواج میکنن و الان بعد ۴۲ سال خداروشکر هنوز خوشبختن❤️🙃
این داستان: پدربزرگ خوش شانس😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام بهتون 😁
دخترم
من حدودا کلاس پنجم و اینا که بودم عروسی پسر خاله مامانم بود،ما رفتیم روستای اینا برای عروسی و من اولین باری بود که اون روستا میرفتم و نوه های خاله مامانم تقریبا همسن و سال من و خواهرم بودن😅و خیلی شر و شیطون بودن. دوتا داداش بودن و
اینا کلی فعالیت و شیطونی کردن تا صبح بعد عروسی🤣اینا برای ناهار دوغ هاشونووو پر از نمک میکردن و قاطی که میشد میدادن این بچه های کوچیک و بدبخت که حالیشون نبود😔😂🥲وای ی گنده کاری هایی در اومد همه جا پر دوغ شده بود بس که همه دوغ هارو ریخته بودن زمین 😕
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#همسایه_بد
♦️مردی شکایت کرد به امام حسن(ع) از همسایه بد که اذیت میکند. امام(ع) به او گفت: چون نماز مغرب و عشا را خواندی دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن بگو🔻
🎗یا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ أَذْلَلْتَ بِعِزَّتِکَ جَمیعَ ما خَلَقْتَ إِکْفِنی شَرَّ (فُلان) بِما شِئْتَ.🎗
◀️و به جای فلان نام همسایه را میبری▶️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#چالش
کلاس زبان بودم آخرای کلاس بودش فرداش مدرسه امتحان داشتم میخواستم به تیچر به انگلیسی بگم تو رو خدا مشق نده گفتم تو رو به گاد مشق نده😂😂😭😭 یعنی مردشور انگلیسی حرف زدنمو ببرن بدبخت نفهمید فحشه التماسه چی چیه😂از اون طرفم کلاس منفجر شد😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
مامانم یه دختر خاله داره سن بالا خیلی پر حرف و کلا نچسپه . پارسال ک مامانبزرگم فوت کرده بود و همه رفته بودیم قبرستون . بعد از اینکه مراسم تموم شد همه تصمیم گرفتیم بریم این بنده خدا هم گفت منو با خودتون ببرید ماهم گفتیم ک ماشین ما تویوتا تک کابینه و شما جا نمیشد . گفت پس برم یکیو پیدا کنم منو ببره دو دقیقه بعد دیدیم همراه پدرم سوار ماشینه دستم تکون داد و رفتن😂😂 منو مامانمم موندیم ...
البته بعدش که رسیدیم خونه خودتون حدس بزنید مامانم بابامو چکار کرد😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من خانمی ۲۵ساله و همسرم ۴۰سالن. با وجود فاصله سنی زیاد، خیلی زندگی خوبی دارم. شوهرم تاجرن و خیلی جذاب و مغرورن. من باوجود سن کم و زیبایی منحصر بفردم، بازم پیش ایشون کم میارم.
اوایل برام سخت بود مثلا از من میخواستن وقتی وارد منزل میشن، جلو در باشم واسه #استقبال و کیف و کتشو بگیرم، با روی باز.
منم کم کم عادت کردم. 😍
عادت دارن بعد از صرف غذا میرن تواتاقشون ایمیل چک کنن. منم باهاشون حرفی نمیزنم. دیدم برام سخته اخه این اخلاق اونه. پس من چی؟؟
براش نامه مینوشتم قبل اومدن، میذاشتم کنار لپ تاب تا بخونه. اما دیدم عکس العمل خاصی نشون نمیده تا چندروز پیش که وقت نکردم نامه بنویسم.
شب اومدن و از پشت بغلم کرد. دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو بوسید. چشمامو بست و گفت: عشق کوچولوم پس نامه امشبت چی شد؟؟ گفتم: وای یادم رفت.
اقایی گفت: من به نامه هات عادت کردم. به عشق نامه هات میرفتم تو اتاقم اما امشب پکرشدم. راستش کلی ذوق کردم.😋
و یه شب خاطره انگیز داشتیم. خانمای گل! مردا مغرورن. #محبت شما رو به روشون نمیارن اما متوجه میشن و کلی دوستتون دارن. شما هم براشون نامه عاشقونه بنوبسید. مطمئن باشید جواب میده.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•