#عکس_شما
فکرشم نمیکردم بهم برسیم
ولی خدا خودش خاست
به خدا اعتماد کنید و مطمعن باشید که جواب می گیرید🥲
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
با سلام خدمت همه ی اعضای محترم این کانال عالییی❤️ من دختر مجردی هستم ولی تجربه ای که میخوام بگم کمی متفاوت هستش.
چند سال پیش یکی از دوستان مادرم تعریف میکرد که یکی از اقوامشون در خارج از ایران زندگی میکنن و این خانوم و همسرشون خیلی انسان های فرهیخته ای هستن.
تعریف میکرد که شوهرش خیلی کار میکنه و خیلی آدم موفقی هم هستش. یک روز #قرار میذارن که شب با همسرش برن رستوران و شام بخورن ؛ بعد از چندین ساعت تاخیر این آقا با خانومشون تماس میگیرن و بهشون میگن که #متاسفانه نمیتونن باهاشون شام بخورن.
حالا شما خودتونو جای اون خانوم بگذارید اگه ما بودیم کلی غرغر میکردیم یا #قهر میکردیم یا طرف مقابلمونو ناراحت میکردیم یا...
اما اون خانوم خیلی #آرام و #مهربان به شوهرش میگه که اشکالی نداره عزیرزم و کولشو آماده میکنه و با دوستانش قرار میذاره و میره بیرون بدون اینکه موضوع را #بزرگ کنه.
این برای من خیلی تعجب آور بود که چقدر #برخورد با مسائل میتونه در زندگی ما تاثیر بذاره. من این طرز برخورد رو توی زندگیم خییلی به کار بردم و جواب گرفتم امیدوارم برای شمادوستای عزیز هم به درد بخوره.
همیشه خوشبخت باشید😊❤️
✍ مهم نیست با چه مشکلات و چالش هایی روبرو میشوید
مهم #برخورد و #واکنش شماست
✍ وقتی همسرتان در جمع اشتباهی کرد ؛ او را در جمع تحقیر نکنید ، وقتی تنها شدید اشتباهش را بهش تذکر بدهید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
با سلام و خسته نباشید از کانال خوبتون که مسیر زندگی من عوض کرد
من 27ساله هستم و همسرم 39خیلی همدیگر و دوست داریم ولی خیلی هم لجبازیم من مغرور که اگه از همسرم #معذرت بخوام #پرو میشه
همیشه دنبال #بهانه بودم که دعوا کنم و ... ولی از وقتی با کانال خوب شما اشنا شدم فهمیدم که میتونم همسرم رو تغییر بدم همین امشب سر یه مسئله کوچیک خواستم دعوا راه بندازم که یاد کانال شما افتادم رفتم عذرخواهی کردم و گفتم میدونم خسته ای ولی به من هم حق بده که تا الان سابقه نداشته این کار من ،
کلی خوشش اومد و قربون صدقه ام رفت و حل شد. ممنون از کانال خیلی خیلی خیلی عالی شما
✍ #عذرخواهی کردن به خاطر اشتباهی که خود انسان مرتکب شده ، نشانه #شهامت و #اعتماد_بنفس بودن آن است و #کینه و #نفرت را از دل طرف مقابل #پاک میکند
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند های خانه داری🙃
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⛔️دعای جلوگیری از کارهای غیرشرعی
همسرتان⛔️
**اگر همسر یا برادر و پدرتان در دام شیطان افتاده
و کارهای غیر شرعی انجام میدهد
مثلا: روابط حرام ،بی نمازی
یا نیامدن شب تا صبح به منزل و رفیق بازی و
به ناراحتی شما از این موضوع اهمیت
نمیدهد ،تنها یک دعا هست که باید هرشب هفتاد مرتبه بخوانید و به طرف فرد مورد نظر فوت کنید ،به اذن الهی مطیع شما میشود**....👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
**خیلیا ازش حاجت گرفتن**👆😍
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
با سلام و خسته نباشید از کانال خوبتون که مسیر زندگی من عوض کرد
من 27ساله هستم و همسرم 39خیلی همدیگر و دوست داریم ولی خیلی هم لجبازیم من مغرور که اگه از همسرم #معذرت بخوام #پرو میشه
همیشه دنبال #بهانه بودم که دعوا کنم و ... ولی از وقتی با کانال خوب شما اشنا شدم فهمیدم که میتونم همسرم رو تغییر بدم همین امشب سر یه مسئله کوچیک خواستم دعوا راه بندازم که یاد کانال شما افتادم رفتم عذرخواهی کردم و گفتم میدونم خسته ای ولی به من هم حق بده که تا الان سابقه نداشته این کار من ،
کلی خوشش اومد و قربون صدقه ام رفت و حل شد. ممنون از کانال خیلی خیلی خیلی عالی شما
✍ #عذرخواهی کردن به خاطر اشتباهی که خود انسان مرتکب شده ، نشانه #شهامت و #اعتماد_بنفس بودن آن است و #کینه و #نفرت را از دل طرف مقابل #پاک میکند
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند های خانه داری🙃
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
شوهر خالم بعضی شبا توی خواب راه میره یه بار نصفه شب خالم بیدار میشه و میبینه شوهرشو بچه ی چند ماهش سرجاشون نیستن سریع میره تو پذیرایی و میبینه شوهر خالم در حالیکه خوابه بچه رو از پنجره برده بیرون (طبقه ی چهارم زندگی میکنن)خالمم اون لحظه جلوی خودشو میگیره که جیغ نزنه تا شوهرش بیدار نشه،خیلی یواش بهش نزدیک میشه و بچه رو ازش میگیره 😥شوهر خالم وقتی بیدار میشه تعریف میکنه خواب دیده خونشون آتیش گرفته و واسه اینکه بچه رو نجات بده میخواست از پنجره بندازه پایین،بعد از این جریان پنجره هارو حفاظ زدن و شبا در هارو قفل میکنن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخواید تا عید وزن کم کنید اما نمیدونید چطوری؟ این نوشیدنیِ ساده رو دریابید که حلال مشکل شماست 😋
علاوه بر اینکه به کاهش وزن کمک میکنه، برای سلامتی هم خیلی مفیده 👌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام دخترم ۱۸
اقا من ۶ ۵ سالم که بود عاشق شیرینی بودم اونم شیرینی کاکائویی مامانم هیچوقت نمیزاشت کاکائو بخورم بخاطر بلوغ زودرس و بیش فعالی و ازین حرف ها عروسی خواهرم که شد موقع بله برون کلی شیرینی خامه کاکائویی به سلیقه خودم ابجیم خرید🫠مامانم نمیدونست شیرینی ها به سلیقه خودمه یواشکی به خواهرم گفت:عههه بزار به بابات میگم شیرینی زبون بخره اینارو بعدا میدم خودت و شوهرت برا صبحانه بخورین😒منم شنیدم اقا مامانم گذاشت تو کشو یخچال منم پشت بندش رفتم برش داشتم گذاشتم تو کمدم تو گرما🥵بعد مهمونی گذشت منم شبا گشنم میشه شب بیدار شدم شیرینی ها ترش شده بود🫡منم تا تهش خوردم گفتم ولش بجاش کاکائویی هست اقا صبح روز بعد مسموم شدم بخواطر اینکه شیرینی ها فاسد شده بود👀 هم آمپول خوردم هم کتک😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام پسرم
بچه بودم رفته بودیم عروسی بعد اخر عروسی بود فکر کنم ننه بابام داشتن میرفتن
یهو یکی. اومد اندازه ی قاشق حنا گزاشت کف دستم منم بچه بودم ننه بابامم دور بودن ندیده بودن
منم تنها چیزی ک ب ذهنم رسید اینه ک این حلوا عع
انداختم بالا مزه زهر مار میداد سری قورت دادم گفتم مقویه
نشستیم تو ماشین گفتم ب ننم گفت اون حنا بود خرفت
تا ی ماه دهنم رنگ داشت😔😂 اینم بگم اون موقع مامانا پسربچه هارو کیسه بوکس میدیدن ، هر وقت دهن منو میدید منو میزد😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#عکس_شما
ما عکس دست نداشتیم
عکس کفشامون😂🫠
خنگ نیستیم بخدا خواستیم تنوع بدیم😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🌺🌱 هاشم سر سفره مرتب از دستپختم تعریف می کرد و همه حرفشو تایید می کردن تا پاسی از شب م
داستان زندگی 🌸🎀
و فریبا قربون صدقه شیرین کاری های پسرش می رفت
اما من کلافه بودم و کارد می زدن
خونم در نمی اومد ازاینکه نه معذرت خواهی نه تنبیهی نه شماتت وسرزنشی شد
این میون فقط لوازم آرایش من بود که نابود شد
منم همه رو جمع کردم وفرستادم برای فریبا و گفتم به دردم
نمی خوره وخودت استفاده کن اون هم از خدا خواسته قبول کرد.. به هرحال ازقدیم گفتن مفت باشه کوفت باشه
هاشم مجبور شد دوباره ازنو همه را برام بخره اینطوری حداقل یه کم دلم خنک می شد
بعد ازاون جریان تصمیم گرفتم هربار که فریبا وبچه هاش میان
در اتاق خوابو قفل کنم که دیگه مشکلی پیش نیاد
من و هاشم سفرماه عسل نرفته بودیم و یه مدت که از عروسیمون گذشت هاشم تصمیم گرفت بریم مسافرت و از اون جای که ماه عسل بود
هاشم می خواست یک ماه کامل رو سفر باشیم
از خونواده هامون خداحافظی کردیم و مامان مارو از زیر قرآن رد کرد فریبا اسپند دود کرد و کمند هم پشت سرمون آب ریخت و
منو هاشم راهی سفر شدیم
اول به سمت مشهد راهی شدیم آخرین باری که مشهد رفته بودم خیلی بچه بودم شاید نه سالم بود و من خیلی دلتنگ گنبد طلای اما هشتم بودم
دوازده ساعت در مسیر بودیم و هاشم همه مسیر رو یه کله رفت صبح زود که راه افتادیم شب رسیدیم خسته بودیم اما به محض اینکه چمدان ها رو گذاشتیم توی هتل راهی حرم شدیم وقتی چشمم به گنبد طلایی افتاد اشکم سرازیر شد و با اصرار من تا صبح تو حرم موندیم
چه صفایی داشت چه آرامشی
من برای زندگیمون دعا کردم و برای همه عزیزانم و هرکس التماس دعا داشت
دوست داشتم شب ها تو حرم بخوابم برای همین هاشم رو راضی کردم اونم اولش مخالف بود اما با اکراه قبول کرد چمدون ها رو از هتل تحویل گرفتیم و شب ها رو تو هتل امام رضا تا صبح سر میکردیم
روزها به گردش وتفریح بودیم دو روزی رو تو حرم موندیم و به اصرار هاشم یه مهمانپذیر گرفتیم
پانزده روزی مشهد موندیم دوست داشتم بیشتر می موندیم اما امکان نداشت و راهی شمال شدیم
برای خونواده ها هم از مشهد سوغات گرفتیم و هم از شمال
برای همه زعفران وکلوچه گرفتیم
یه هفته هم شمال موندیم سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت و پر از خاطره بود هاشم جوان خوش مشربی بود و بسیار خوش سفر و کاری نمی کرد که به آدم بد بگذره
وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان وفریبا شام درست کرده بودن همون شب چمدون ها رو باز کردم و سوغاتی همه رو دادم احساس کردم فرحناز و شهناز ناراحت شدن ....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام .خسته نباشید
قبل از هرچیزی خیییییلیییی ممنون از کانال عالیتون.
منو همسرم ۳سال همو میخواستیم و بعد از ۳سال به سختی بهم رسیدیم ک الان ۷ماهه ازدواج کردیم منو همسرم اوایل زندگیمون خییییللیی دعوا داشتیم البته آقایی من خیییلی منو دوست داشت خیلی هم مهربون بود ولی با #اخلاق_بد_من اونم یه کوچولو بد اخلاق شد خیلی براش مهم نبودم همیشه ازم فاصله میگرفت اون حرفایی ک منو هر روز از دیروز نسبت ب زندگیم عاشق ترم میکرد دیگه ازش نمیشنیدم و دیگه قربون صدقمم اصلا نمیرفت 😔
و بدتر از همه اینکه تو جمع اصلا ب من حواسش نبود ک هیچی ب بقیه خیلی توجه میکرد و منم بدتر میشدم. و درضمن بیشتر دعوا هامون ب خاطر این بود ک بیشتر وقتشو با دوستاش بود .
خلاصه بعد کلی دعوا تصمیم گرفتم یه شب باهاش #حرف_بزنم یه شب ک دیدم #حوصله داره #آروم همه حرفامو بهش زدم اونم حرفاشو زد ولی چیزی نگفت ک قول بده خوب بشه یا نه نگفت اما....امااااا از فرداش ک متوجه رفتارش شدم فهمیدم ک اون آقای من کااااااملا برعکس شدن و اخلاقشون عااااالی شده بهترین همسر توی دنیا شدن و منم تصمیم گرفتم بشم مهربون ترین و بهترین خانوم .
و حالا ب لطف کانال خوبتون یه زندگی محشر دارم و خیلی هم دوسش دارم.
عاشقتم مرد من 😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام دخترم ، دوماه پیش رفتیم خواستگاری برای داداش کوچیکم
وسط مراسم خواستگاری داداشم خیلی آروم درگوش بابام گفت دختره خیلی زشته من اینو نمیگیرم ... بابامم در جوابش با صدای خیلی بلند گفت مگه مادرت خیلی خوشگل بود که من گرفتمش ... هم آبروی مارو برد هم مادرمو جلو جمع خورد کرد 💔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه تو خونه جوراب ساق بلند بدون استفاده دارید، این ترفندو روش پیاده کنید 😎👌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه خانومای گل و ممنون از کانال مفیدی که تو گوشیامون داریم 😊
ضرب المثل #به_عمل_کار_برآید به سخندانی نیست ، رو توی این کانال میشه واقعا حس کرد ، ماشالا به شما خانوما که اینهمه برای شادی لحظاتتون تلاش میکنید
یکی از تجربیاتم رو که مطمنم خیلیاتون باهاش مشکل دارید و راه حلشو میگم
هر دفعه من به همسری میگفتم دوستت دارم ایشون میگفتن منم همینطور 😔
با اینکه توی عمل نشون میداد منو دوست داره اما من دوست داشتم کلمه دوستت دارم رو بشنوم
یه روز بهش گفتم دوستت دارم ایشون گفت منم همینطور بعد من در جواب گفتم خوش بحالت الان دو نفر تورو دوست دارن اما منو هیشکی 😔 بعد قیافه مظلوم به خودم گرفتم
همسری کلی خندید و قربون صدقه رفت گفت نههههه منم همینطور یعنی من تورو دوست دارم ، گفتم خو من از کجا بفهمم اینجوری این کلمه دو تا معنی میده معنی عام و معنی که شما میگی ، بعدش دوباره قیافه مظلوم گرفتمو بهش گفتم من خیییییلی دوست دارم بشنوم اصلا تقویت میشم انرژی میگیرم
اینجوری شد که الان در جواب دوستت دارم ها ،
من که عااااشقتم ، منم دوستت دارم و.... میشنوم
امتحان کنید .
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه خواستگاری :
سلام به همه
من شب خواستگاریم خانواده خودم و داماد سر شیربها به تفاهم نمیرسیدن(ترکها رسم دارن که دو یا سه تیکه از جهاز رو خانواده داماد به عنوان شیربها میگیره) آقا منم حس گوشت قربانی بودن بهم دست داد و پا شدم رفتم تو اتاق خودم رو تخت با بغض دراز کشیدم و آقای داماد سریع پیام داد که چرا رفتی و کجا رفتی و فلان؟گفتم حس بدی دارم میگیرم لطفا هر موقع قیمتم معلوم شد بگو بیام که دیگه یکم بعدش به تفاهم رسیدن و من رفتم پیششون😁.
ولی اینو میخوام بگم که هم خانواده عروس هم خانواده داماد کوتاه بیاید توروخدا،این حس های خوب رو از جوونا دریغ نکنید بخدا دیگه پیش نمیاد.(و اینم اضافه کنم که دیگه بله برون نداشتم و بعد از خواستگاری عقد کردیم و تا همیشه عمر دارم چشمم به مراسم بلهبرون بقیه هست.)
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اتفاقات_واقعی:
سلام
چند سال پیش من به همراه خانوادم سرایدار ی خونه متروکه دوطبقه تو تهران بودیم...
این خونه خیلی جای عجیب و غریبی بود کم اتفاقای شوکه کننده برامون نیفتاد ...
بدترینِش زمانی بود که تو اتاقم مشغول بازی کردن با عروسکم بودم که صدای مادرمو شنیدم که داره از طبقه پایین صدام میزنه و انگاری که کارهمهمی ام باهام داره(بدون وقفه اسممو فریاد میزد) منم دس پاچه شدم و به سرعت به سمت پله ها میرفتم که ی نفر هلم داد و پاهام شکست ...
و باید بهتون بگم که بعد اینکه تو بیمارستان به هوش اومدم و جریان رو برای خانوادم تعریف کردم فهمیدم مادرم تو آشپزخونه مشغول درست کردن غذا بوده و اصلا صدام نزده
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
♡☀️ارزانکده نیلا ☀️♡
فقط تا جمعه سویشرت شلوار ورزشی با
⭕️ارسال رایگان ⭕️
قیمت 199000 تومان😱😱😍😍
صندل مردانه 99 تومن😱
⃟⃢ تخفیفهای داغ!
👀 لباسهای شیک
با قیمـــــــــ💸ــــــتهای استثنایی و ارسال رایگان😍
👚⃟⃢ همیشه شیک و آراسته باشید
لباسهای زنانه بچه گانه مردانه نوزادی
👜تازشم کیف های خوشگلم داریم 😉
♻️با خرید از مـــــــ_ــــــــــــــا
در💸خود صرفهجویی کنید✔️
کیفیت را فدای قیمت نکنید✔️
لینک کانال خدمت شما عزیزان 👇
♡ (\ (\
( 。◕‿◕。) ♡
╭─∪∪───────────╮
https://eitaa.com/arzankadenila
╰─── 👗👚🧥─────╯
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام واقعا اجر این کارتون و از خدا میگیرین بابت این کانال خوب و مفید
من۲۲سالمه شوهرم ۳۱سالشونه دوسالونه ماه عقد بودیم از #دخالت خوانواده ها زندگیمون همیشه #تلخ بود ، همیشه دعوا قهر و دلخوری ؛ تا اینکه عروسی کردیم ۱۰ماهه .
شوهرم کلا باخانوادش قطع رابطه کرده با اینکه تو خونه ازشون بد میگه ولی من میگم بهشون احترام بزار ...
بروم نمیاره ولی میفهمم خوشحال میشه که تا میگم چقدر باهام خوب میشه.
با دوستای مجردش کامل قطع رابطه کرده اگه هم بخواد با دوستاش برن بیرون حتما منومیبره یه وقتایی خودم میرم براش بلیط استخر میگیرم با دوستاش بره چون هم خودشو میشناسم کامل هم دوستاشو ؛ اونم اگه من بخواب جایی برم میگه برو ولی تو دوران عقد سر این موضوع ها همیشه دعوا داشتیم ولی من تا عروسی کردم و با کانالتون اشناشدم همیشه صبر میکنم.
خانما #صبوری و #ارامش اگه به شوهرتون #القا کنین اونا صدبرابر براتون خرج میکنن مثلا اگه وسیله ای چیزی بخوام نمیگم ؛ بعد تا میخره میگم وااای چقدر من به این وسیله نیازداشتم 😍 و خیلی #ذوق میکنم اونم تا میبینه من خوشحال میشم حواسش هست ببینه چی نیاز دارم برام بگیره وخوشحالم کنه.
کلا آقایون نیاز به توجه و محبت دارن. توخونه همیشه میخندونمش بازی میکنیم قربون صدقش میرم وقتی بیرونه زنگ میزنم مثلا میگم کجایی دلم برات تنگ شده بود یا میگم میخواستم صداتو بشنوم اونم تا میادخونه میگه تا زنگ میزنی خوشحال میشم یکی نگرانمه یکی بفکرمه میفهمم برات مهمه شوهرم بیکاره برای همین سیگار میکشه و خیلی فکرش درگیره منم همیشه توجیبش تخمه و میوه خشک میریزم تا مشغول باشه کمتر سیگار بکشه اونم چند روزه میگه دیگه دوست دارم ترک کنم.
رفتارایی که دوست ندارین انجام بدنو #مستقیم نگین با #عمل بهشون بفهمونین راحت تر انجام میدن.
✍ حتی اگه شوهرتان درباره خانواده خودش بدگویی کرد شما بگین بهتره احترام پدر و مادرت رو نگه داری حتی اگه کافر باشند
✍ اگه میخواهید همسرتان برای شما چیزی بخرد یا به شما زنگ بزند #احساس_شوق_ذوق رو بهش نشون بدین و ازش قدردانی کنید اینجوری هر کاری بخواهین واستون انجام میدن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی
اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
عالیه این دعا 😳👆
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به کانال خوب آدم و حوا من ۲۹ سالمه و اقامم ۳۶ سالشه,, یه کاری که من کردمو خوبم نتیجه گرفتمو خواستم بگم, من یه #دفتر_خاطرات دارم که بعد عقدمون (سه ماهه عقد کردیم😍) توش #مینوشتم ,
یه روز متوجه شدم اقام اونو میخونه😜 منم #زرنگ بودم و بعد از اون هرکاری که اقام کرد و ناراحت یا خوشحال شدمو توش مینوشتم😉 اقامونم میخوند و ناخواسته تغییر میکرد, بدون اینکه بدونه این ترفند زنونس😉😉
مثلا من کادوهای بی دلیل و کوچک رو خیلی دوست دارم و تو دفترم نوشتم و کاملا اثر کرد اساسیییی😍
یه چیز دیگم خواستم بگم تا میتونیم قربون صدقه شوهرمون بریم, شوهره من خونواده ی فوق العاده ای داره و خیلی عروس دوستن😁 اما متاسفانه استفاده از لغات محبت امیزو #نمیدونن و کاملا برخلاف من و خونواده ی پدریم که عاشق قربون صدقه رفتنیم , الان شوهرمم ازم #یاد_گرفته, هر وقت ازم چیزی بخواد مثلا اب ؛ میگم چشم عشقم الان میارم برات, یا مثلا موقع غذا خوردن اگه خودمون باشیم قربون صدقش میرم و میگم عشقم غذا میخوره من کیف میکنم و اونم کلی ذوق میکنه,,, یا یه چیز دیگه اینه که من آب بخورم به شوهرم میگم
این باعث شده شوهرم با اینکه کلی حساسه اما آمریکا هم تنها بخوام برم اجازه میده,,, امیدوارم این راهکارا حداقل به درد یه نفر بخوره😍, باز هم تشکر از این کاناال عالیییی💋
✍ نوشتن یکی از تکنیک های عالی برای شور و هیجان زندگی است
از ایده های متن استفاده کنید تا همسرتان ذوق زده بشه 😍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطوری کاهوهای پژمرده رو دوباره ترد و تازه کنیم؟ 🤔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#گشایش_بخت
♦️در یک ورقه این حرز را بنویسد و بر گردن آویزد در کیف دعا بر گردن بیاویزد🔻
🎗۱۰ مرتبه بسم الله بنویسد. سپس ۱۰ مرتبه حرف واو را بنویسد ( و ) . بعد از آن سه مرتبه حرف میم را بنویسد ( م ) . و بعد از آن سه مرتبه حرف لام را بنویسد ( ل ) . و سپس این آیه شریفه را بنویسد🎗
🌹بسم الله الرحمن الرحيم
وأذن في الناس بالحج يأتوك رجالا
وعلى كل ضامر يأتين من كل فج
عميق ليشهدوا منافع لهم🌹
🔻و در پایان حرز بنویسد🔻
🌷اللهم ابعث بعلاً صالحاً يأتي
لفلانة بنت فلانة بحق هذه الأسماء
وبحق محمد واله الطيبين الطاهرين🌷
◀️بجاے فلانه بنت فلانه نام خودش و مادرش را بنویسد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه عروسی:
سلام
دیشب عروسی خالم بود برا من خیلی سخت گذشت و حتی نتونستم تو جشن عروسیش شرکت کنم چرا چون عموم که پنج سالی میشد واسه تحصیلش رفته بود خارج از کشور تازه اومد ایران ومن فهمیدم خیلی وقته عاشق خالم هست وقتی فهمید لمشب عروسیش هست واقعا لحظه غم انگیزی بود 😢😢😢
میخواسته بعد تموم کردن درسش بیاد ازش خواستگاری کنه که درست شب عروسیش رسید عموم با اون همه ابهت تا خود صبح داشت اشک میریخت جوری که دل آدمو پاره میکرد منم پا به پاش تا خود صبح گریه کردم واقعا من چجوری راجع به خالم چیزی بهش نگفته بودم درحالی تقریبا هر روز باهاش درتماس بودم از خواستگاری تا جشن عروسی خالم فقط یه ماه طول کشید شاید بخاطر همین
ولی خیلی خیلی سخت بود برا عموم واین شد تلخ ترین تجربه عروسی برا من 😭😭😭😭💔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🌸🎀 و فریبا قربون صدقه شیرین کاری های پسرش می رفت اما من کلافه بودم و کارد می زدن خونم
داستان زندگی ❤️
وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان و فریبا شام درست کرده بودن
همون شب چمدون ها رو باز کردم و سوغاتی همه رو دادم
احساس کردم فرحناز و شهناز ناراحت شدن شاید توقع داشت یه سوغات بهتر براشون می آوردم
منم به روی خودم نیاوردم شامو خوردیم و ساعتی دور هم بودیم و از سفر گفتیم و هاشم مرتب میگفت جای همه خالی بود
دوروزی گذشت و یه شب ساعت از ده گذشته بود
با هاشم نشسته بودیم که فریبا و بچه هاش سرزده اومدن خونمون
دیگه نمی دونستم چکار کنم تند و سریع خونه رو جمع و جور کردم
و در اتاق رو قفل کردم
مشغول پذیرایی از مهمون ها بودم که دیدم فاطیما یه چیزی تو گوش فریبا گفت ، فریبا با اخم نگاهی به من انداخت و همراه فاطیما رفت
دقایقی بعد هاشم رو صدا زد
صدای پچ پچ هاشون را شنیدم به سمت راهرو رفتم که شنیدم فریبا به هاشم گفت زنت به چه حقی در اتاق خوابو رو بچه های من قفل کرده بچه های من مگه دزدی یا دست کجی کردن خب حالا از سرشیطنت یه خرابکاری کردن این دیگه در قفل کردن داره
هاشم هم مرتب ازش معذرت خواهی می کرد و می خواست آرامش خودشو حفظ کنه و ناراحت نشه
وقتی دیدم انقدر وقیحانه صحبت می کنه به سمتش رفتم و از بچه ها خواستم برن پیش فرشید باباشون و حق به جانب گفتم عزیزم لباس های زیرم تو اتاق خوابه و اتاق خواب یه جای شخصی بچه های شما باید بدونن نرن داخل اتاق خواب یه زن و شوهر جوان وقتی بهشون یاد ندادی منم مجبورم در رو قفل کنم
فریبا که از من انتظار نداشت
اینطوری صحبت کنم محکم زد تو صورتش و گفت ای بی حیا خجالت بکش این چه طرز صحبت کردن
و تو یه چشم به هم زدن دست بچه هاشو گرفت و هر چقدر هاشم خواهش کرد کوتاه نیومد و از خونه زد بیرون
هاج و واج نگاهش می کردم
مونده بودم این دیگه چه زنی بود
از وقتی ازدواج کرده بودم فقط دوبار مارو پاگشا کرد و به خاطر رسم و رسوم مهمانی داد و دیگه هیچ وقت پامونو خونش نذاشته بودیم
یعنی من عادت نداشتم بدون دعوت جایی برم بعد ایشون هربار خودشو دعوت می کرد و بدون اینکه خبر بده از قبل سرزده
می اومد البته خونه شهناز اینطوری نمی رفت چون دوبار اوایل که سرزده رفته بود جمال بهش گفته بود از قبل خبر بده و بیا فریبا هم بهش برخورده بود و سالی یه بار اونم عید ها می رفت و الان می فهمیدم شهناز واقعا حق داشت که اینطور برخورد کنه....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اتفاقات_واقعی
خونه مامانبزرگم خیلی قدیمی و بزرگه...
دیشب منو پسر عمم ساعتای 3 نصف شب توی اتاق خواب بودیم روی تخت داشتیم فیلم ترسناک میدیدیم ....همه خواب بودن و چراغام خاموش بود...
دسشوییم گرفت ب پسرعمم گفتم من میترسم تنها برم دستشویی ،تو هم بیا دم در وایسا من برم...خلاصه رفتیم و وقتی از دسشویی اومدم بیرون دیدم پسر عمم نیست،با اعصابِ خورد برگشتم توی اتاق دیدم توی اتاقم نیست رفتم تو حموم ک بغل دستشوییه رو گشتم نبود اومدم تو آشپزخونه دیدم واستاده کنار پنجره آشپزخونه و پشتش ب منه(داشت بیرونو نگاه میکرد)میخواستم چراغو روشن کنم با اینکه پشتش ب من بود گفت روشن نکن
بعد گف تو اینجا وانَستا برو تو اتاق منم آب بخورم میام ،رفتم تو اتاق دیدم رو تخت دراز کشیده، خیلییی شُک شدم
بهم گف چیه چرا ماتت برده مگه جن دیدی برو ی لیوان آب بیار شهید شدم
بهش گفتم مگه همین الان آب نخوردی گفت از وقت خوابت گذشته داری زر میزنی من اگه حال داشتم پاشم برم تو آشپز خونه منت تورو نمی کشیدم برو دیگه خلاصه رفتم همه چراغارو روشن کردم و براش ی لیوان آب بردم اومدم دیدم خوابه گفتم چیشد بلاخره شهید شدی هیچ جوابی نگرفتم معلوم بود خیلی وقته خوابش برده ...
البته یادم رفت ب پاهاش نگاه کنم...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•