eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو هزار شکر نمردم به زیر بار گناه هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو غبار فرش حسینیه آبرویم داد چکید اشک روانم ز دیده از غم تو شنیده‌ام رمضان برتر است از هر ماه قبول می‌کنم آن را ولی محرم تو ... چه ماتمی‌ست که عرش خدا سیه‌پوش است چه غصه‌ای‌ست فراتر ز داغ اعظم تو @Aftabgardan_ha
بر فرض از دلیل و از اثبات بگذریم قرآن تویی! چگونه از آیات بگذریم؟ روشن‌ترین دلیل همین اشک جاری است گیرم که از متون و عبارات بگذریم ما را نبود تاب تماشا، عجیب نیست از صفحه‌های مقتل اگر مات بگذریم تفصیلِ بند بندِ مصیبت نمی‌کنیم انگشترت...، ز شرح اشارات بگذریم یک خط برای روضه‌ی گودال کافی است: زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم از انتقام خون تو هیهات بگذریم از مجموعه شعر نشر @Aftabgardan_ha
داغی عمیق بر دل باران گذاشتی ای آن که تشنه سر به بیابان گذاشتی از مال و خانواده و از جان گذشته‌ای از مال و خانواده و از جان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چه‌ها گذشت از نیزه‌ای که سر به سر آن گذاشتی ختمی برای واژه‌ی انسان گرفتی و بر نی بنای خواندن قرآن گذاشتی آیینه‌ی عطوفت و تیغ حماسه‌ای ما را در این معادله حیران گذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغی‌ست این که در دل گلدان گذاشتی @Aftabgardan_ha
دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد @Aftabgardan_ha
از کجا قصه را شروع کنم؟ مقتل از التهاب می‌گرید خط به خط صفحه صفحه‌ی تاریخ واژه واژه کتاب می‌گرید وای از آن لحظه‌ای که می‌ریزد آب پاکی به روی دست رباب... مثل چشمان شرمگین عمو دیده‌ی مشک آب می‌گرید انعکاس سراب در چشمش از نگاهش چکید و جاری شد مادری که سراب می‌بیند مادری که سراب می‌گرید به کدامین گناه کشته شده؟ طفل شش‌ماهه‌ای در آغوشت این سوال بزرگ عاشورا قرن‌ها بی‌جواب می‌گرید آسمان مرد این روایت را از دل سنگ لاله می‌روید چه عظیم است داغ این که سه روز بر تنت آفتاب می‌گرید چشم‌های تو دید از نیزه بین آغوش خالی مادر جای اصغر، گره گره با خون روی دستش طناب می‌گرید بر سر نیزه خواب رفته ولی مادرش باز هم پی آب است شاید این سر هنوز هم دارد در خیال رباب می‌گرید صاحب روضه‌ها کجایی که می‌رود قصه سوی جایی که مادرت می‌کند دعایی که تا شود مستجاب می‌گرید @Aftabgardan_ha
این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران، جاری‌تر از جویباران؟ با اینکه تنهای تنهاست، با اینکه در موج غم‌هاست روشن‌تر از آفتاب است، سرسبزتر از بهاران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران: 《ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهایی‌ام را ببینید ایا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران!》 فریاد تنهایی او پیچید و بر خاک جنبید لب‌های لبیک‌گویان، تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست، آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا امید امیدواران @Aftabgardan_ha
با صدای روضه‌خوان رفتم به جایی سوخته روضه‌خوان می‌خواند اما با صدایی سوخته باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر واژه‌هایی آتشین، زلفِ رهایی سوخته حرف سنگین است، سنگین؛ روضه‌خوان سربسته گفت: کاش کوچکتر نبود از تیر، نایی سوخته گفت: «می‌بینم یکی افتاده عریان» بعد گفت: «کودکانی مانده‌اند و خیمه‌هایی سوخته کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها ذوالجناج آمد ولی با یال‌هایی سوخته» هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا(س)» گرفت عطر زهرا(س) می‌وزد از کربلایی سوخته از مجموعه شعر نشر @Aftabgardan_ha
تقدیم به خاک پای به دریا می‌زند دل را ولی لب را به دریا نه جواب اوست آری، بر تعلق‌های دنیا: نه ادب شاگرد نوپایش... نشد حتی فقط یک‌بار بگوید در تمام زندگی خویش《مولا نه》 زده دست تمنا آب، بر دامان او اما فقط این‌بار گفته بر گدای خویش سقا نه به راه افتاده اما دشمنانش در کمین هستند دو دستش را فدا کرده ولی افتاده از پا؟ نه کمان در دست دشمن‌ها، شده این خواهش سقا: بزن بر چشم‌های من ولی مشک حرم را نه پدر از کودکی در روز تاسوعا به من می‌گفت گدای خانه‌ی او باشم و در بند هر جا نه @Aftabgardan_ha
تقدیم به اذان و سبحه و سجاده و منبر علی‌اکبر کسی که بوده از کلِّ جهان بهتر علی‌اکبر نمادِ رجعتِ دین است وقتی دیده یک لشکر که می‌گردد مسیحاتر محمدتر علی‌اکبر به قدری ذوب در ذاتِ خدا، گردیده در میدان که تاثیری ندارد نیزه‌هاشان بر علی‌اکبر تمامِ دشت پر شد، اربا اربا روی خاک افتاد علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر میانِ خیمه غوغا شد به پا وقتی که فهمیدند نمی‌آید به سوی خیمه‌ها دیگر علی‌اکبر ندارم ترسی از مرگم چرا که مطمئن هستم به بالینم می‌آید لحظه‌ای ... آخر علی‌اکبر @Aftabgardan_ha