🤩 گنجینه محصولات طبیعی🤩
محصولات آرایشی و بهداشتی
محصولات خوراکی سالم و ارگانیک
کرم های با کیفیت برای ، روشن کردن پوست صورت ،لیفت و بوتاکس، درمان جوش ، کاهش چربی پوست صورت و...💁🏻♀😌💖
درمان تضمینی کیست و فیبروم و...
و محصولات با کیفیت دیگه که اصلااا فکرشم نمی کنید😯
اگه میخوای بدون قرعه کشی پک آرایشی ارگانیک هدیه بگیری بدو تا دیر نشده 😁👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3437691061C4f743bf2e4
🌹شهید علیرضا مظفری 🌹
با بچههای فامیل کنار رود آب مشغول بازی بود که یه سیب قرمز و درشت از آب رد شد، بچهها سیب رو گرفتن و تقسیمش کردن و خوردن؛ اما علیرضا نخورد.
گفت:
من نمیخورم، شاید صاحبش راضی نباشه.
بچهها نفهمیدن چی گفت! ولی پدر از خوشحالی بال در آورد؛ وقتی دید پسر کوچیکش اینقد حلال و حرام سرش میشه!
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شرافت_خالص
♦️ای خدااااا از سلبریتی هم شانس نیاوردیم
🎥⭕️ خواننده آمریکایی در تظاهرات سیصد هزار نفری واشنگتن برای فلسطین برای کمک به کودکان غزه در اینستاگرامش مبلغ ۱۰میلیون دلار در نظر گرفته که تا الان ۸/۵میلیون دلار جمع شده
✅ با همین شرف، سلبریتیهای ایرانی رو که چند میلیون فالوور دارن و هیچ غلطی نمیکنن اندازه بگیرید.
#فلسطین
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
#طوفان_الأقصی
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌🎥 آنجلینا جولی عضو فعال بسیج شد!!
🔻«در اسنادی که به دست مون رسید. مشخص شد خانم اما واتسون مدتی فرمانده حوزه خواهران بسیج هنرمندان هالیوود بودن. آقای رابرت دنیرو از مربیان حلقه های صالحین بودن. خانم آنجلینا جولی هم بسیج عادی هستن که احتمالا با مواضع اخیرشون خود به خود کارت فعالیشون صادر میشه»
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نکته
⭕️🎥استاد قرائتی : وقتی قراره در مستراح هم درس بگیری
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴 میخوای من کلا بمیرم شما راحت باشی
❌❌استدلال قوی و عالی دکتر غلامی،
✖️در برخورد و توضیح دادن حد پوشش با شخص بی #حجاب...
@Alachiigh
💥رمان زیبای ناحله
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله_۱
#قسمت_اول
با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم...
همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم
حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده...
لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل.
مسیر هم که تاکسی خور نیس
اه اه اه
کل راهو مشغول غر زدن بودم
انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد
دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود
اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای
با احتیاط قدم ور میداشتم
یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد
به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید
قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم
بدبختانه درست حدس نزده بودم
از شدت ترس سرگیجه گرفتم
اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم
تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد
چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟
لحن بدش ترسم و بیشتر کرد
از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت
خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده
اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟
چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن
با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم
وسایل و ک داشتم میریختم پایین
چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم
ب سختی انداختمش داخل استینم
کیف پولم و گذاشت تو جیبش
بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و
با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد
چسبید بهم
از قیافه نکرش چندشم شد
دهنش بوی گند سیگار میداد
با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون
حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم
اب دهنمو جمع کردم و تف کردم تو صورتش
محکم با پشت دست کوبید تو دهنم
و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی
داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه
فاصله امون داشت کم تر میشد
با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم
از عذابی که داشتم میکشیدم
بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود
آینه رو تو دستم گرفتم
وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد
دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم
از شانس خیلی بدم
پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین
دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود
به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود
هم از ترس هم از درد
اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم
بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد
همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد
مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود
چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم
یهو ....
#نویسنده: فاطمه زهرا درزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
May 11
May 11
🔴 اگر اعصاب ندارید ، دیر شام نخورید...
🔅 مصرف شام در ساعات پایانی شب ، در افراد استرسی و عصبانی بیشتر باعث چاقی مي شود.
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹حمید رضا گودرزی🌹
در کربلای چهار غواص بود و بشهادت رسید..
📩مادرم پدرم می دانم حالا هم برای دیدن من درون لباس دامادی دیر نشده است آیا مرا نمی بینید که در #لباس_سفید در کنار عروسم #شهادت و در جوار فرزندم #آزادی سر افراز ایستاده ام مادرم هنوز هم برای جبران زحمات شما دیر نشده است انشاء الله در آخرت اگر من #شهید واقعی بودم از شما شفاعت می کنم و انقدر در کنار درب #بهشت خواهم ایستاد تا شما بیائید.
.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️❌🎥 بازتاب سخنرانی رئیسی در نشست مشترک سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب در شبکه صهیونیستی
#صـــراط
#رئیسی_در_ریاض
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
#مسابقه سراسری سرود /با اهدا جوایز ارزنده
⛰ قلــــــــــه نزدیـــــــــــکه ⛰
✨سرودی جذاب و امروزی با اجرای نوجوانان غیور این مرز و بوم
🌱مدارس، مساجد، پایگاههای بسیج، مهدهای کودک...... همه دعوتید🤝
🌱منتظر آثار ارسالی #گروهی و #فردی تک تک شما عزیزان هستیم. 😍
🍀مهلت ارسال آثار از ۱۰ آبان ماه تا ۵ آذرماه میباشد.(احتمال تمدید وجود دارد)
ارسال آثار به آیدی ذیل در #ایتا و #روبیکا
@Biineshaan
به بهترین آثار گروهی و فردی جوایز ارزنده ای اهدا میگردد.(توضیحات در لینک پست اعلام شده)
✅لینک صوت سرود👇👇
https://eitaa.com/roshangari_samen/19531
✅لینک متن سرود 👇👇
https://eitaa.com/roshangari_samen/19532
✅لینک متن تعداد جوایز و شرایط ویژه مسابقه
https://eitaa.com/roshangari_samen/19535
✅لینک کلیپ تصویری سرود👇
https://eitaa.com/roshangari_samen/19533
🍃🌹🍃
آلاچیق 🏡
💥رمان زیبای ناحله 🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله_۱ #قسمت
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#قسمت_دوم
#ناحله
ی صدایی از پشت سرش بلند شد
(صبر منم خیلی کمه)
با شنیدن این صدا دلم اروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود
ولم کرد ی نگاه ب پشت سرش انداخت
وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود
صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین
دستش درد نکنه تا جون داش زدتش..
اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ...
ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب
ی دستمال گرفت سمتم
با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم
سرشو گرفته بود اون سمت خیابون
دستاش از عصبانیت میلرزید
مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم
لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد.
دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم.
ازم دور شد.
اون یکی دوستش اومد جلو ...
جلو حرف زدنمو گرف
_نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ...
بابا مگه ناموس ندارین خودتون ...
رو کرد به منو ادامه داد
شما خوبین ؟
جاییتون که آسیب ندید ...؟
ازش تشکر کردمو گفتم که
نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ...
هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشاماشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود
دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش...
اه چقدر از خودم بدم اومد
پسره ادامه داد
_ما میتونیم برسونیمتون
سعی کردم آروم باشم
+نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم
_تعارف میکنین ؟
+نه !
پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ...
همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم
به خودم لعنت فرستادم که چرا
گذاشتم برن ...
وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم
اگه دوباره ...
حتی فکرشم وحشتناکه ....
اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم .
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم
توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .
کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ...
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ...
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ...
تنم میلرزید
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم .
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم.
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید .
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش.
کل راه تو سکوت گذشت...
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ...
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود .
دائم سرم گیج میرفت .
همش حالت تهوع داشتم .
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی_غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 سيب زمینی پخته شده در آتش ...
۱ساعته در معده هضم خواهد شد
🔴 سیب زمینی آب پز :
۲ ساعته هضم ميشود
🔴سیب زمینی سرخ کرده :
۱۲ ساعت نصفش هضم و نصفش از طريق روده دفع می شود !
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهید عباسعلی فرمنی🌹
#شهدا_حاضر_و_ناظرند ...
.
▫️در نماز جمعه #بهشهر هر هفته اسماء مبارک شهدای همان هفته را میخوانند.هفته اول دی ماه لیست #شهدا را به #مجری میدهند تا بخواند.فامیلی #شهید_عباس_فرمنی را #فرضی مینویسند.شب جمعه به خواب پدرش میاد و میگه :
بابا جان فردا قراره تو #نماز_جمعه اسمم را به اشتباه بخوانند برو دفتر #ستاد بگو نام #شهید فلان شماره عباسعلی فرمنی است نه فرضی. پدر بزرگوار شهید همین خواب را عملی میکند.بزرگواری #پدر_شهید هم این بود حتی خودش را معرفی نمیکند که مجری ایشان را بشناسد.و یکی از برادران پدر شهید #فرمنی را معرفی میکند.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh