🌹شهیدمحسنحججی🌹
چشـم هـآیِ یِکـ #شَهیـد؛
حَٺےاَز پُشـٺِقــآبِشیشِـهای؛
خیـࢪه خیـره دُنبـآلِ ٺُوسـٺ؛
کِھ بِـ #گُنـآه آلـودِه نَشــوی..🥀
بِـ چشـمهآیَـش قَسَـمـ...
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢روح الله رستمی ملی پوش وزنه بردار در برنامه #به_افق_فلسطین
❌چطور پارسال در یه قضیهای(فتنه زن زندگی آزادی) اینهمه پست و استوری میزدن
الان که میلیونها انسان دارند زجرمیکشن ساکتین؟
ما در حد پورناستارهای هالیوودی هم نیستیم که اظهارنظر کردن؟!
سلبریتی های ما نمیخوان اظهارنظرکنن!؟
#روح_الله_رستمی
#سلبریتی_با_غیرت
@Alachiigh
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌⚠️آسیب رساندن به کودکان در پوشش اثر هنری!
🔺برخی به اصطلاح هنرمند ساکن خارج از کشور با حمایت کشورهای غربی به خود اجازه میدهند تا هر فرهنگ آلودهای را به نام اثر هنری به خورد کودکان و نوجوانان بدهند و در مقابل هر نقدی برچسبهای سیاسی بزنند
#نه_به_ولنگاری_مجازی
@Alachiigh
🔴 پاسخ به ذوقزدگی عباس عبدی..
🔻داریوش فرضیایی (عمو پورنگ) از آهنگهای یک بیمار جنسی انتقاد کرده.
✖️بیمار جنسی هم در پاسخ به عمو پورنگ گفته:
✖️چطور تو در تمام این سالها نتونستی مثل من جذب داشته باشی ولی من تونستم. پس مشکل از خودتونه!
✖️به عبارت دیگر گفته: چون من زود خراب میکنم موفقم تقصیر شماست که نمیتونید زود بسازید.
❌عباس عبدی از جواب بیمار جنسی ذوقزده شده!
✖️علاوه بر اینکه برنامه عمو پورنگ در سال ۱۴۰۰ از سکوی اینترنتی تلوبیون ۳۶ میلیون بازدید داشته، باید در جواب عباس عبدی گفت:
✖️با یکبار خوراندن زهر، بلافاصله یک نفر را میکشید ولی با یکبار خوراندن دارو، نمیتوانید یک نفر را شفا دهید.
✖️مشکل کشور ما منحرفین جنسی مثل ساسی مانکن نیستند، مشکل منحرفین اعتقادی مثل خاتمی و منحرفین سیاسی مثل عباس عبدی هستند که همواره سم را به بدن جامعه منتقل میکنند.
#عموپورنگ
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ #ناحله... #قسمت_بیست_و_سوم از حرف
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاء
#ناحله
#قسمت_بیست_و_چهارم
تو فکر بودم که رسیدم دم سپاه شهرِ خودمون .
گزارش کارا رو گرفتم و برناممونو براشون توضیح دادم .
رفتیم نماز جماعت و بعدشم به بچه ها یه سری زدم و باهم رفتیم بیرون که نهار بخوریم
دوباره برگشتیم سپاه تا به کارای عقب موندم برسم .
__
تقریبا ساعت ۵ عصر بود .
حرکت کردم سمت ماشینو روندم تا خونه.
به محض ورود با ریحانه مواجه شدم که صورتش گل انداخته بود .
بعد سلام و احوال پرسی با بابا و ریحانه
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق تا باهاش حرف بزنم ...
مشغول صحبت بودیم که صدای آیفون اومد
بابا اومد تو اتاق و
+نمیخای درو باز کنی ؟
دل بِکَن دیگه
با حرف بابا خندیدمو
_ای به چشم .
به صورت ریحانه نگاه کردم که از خجالت سرخ شده بود .
با خنده گفتم
_عه صدای قلبت از ۲۰ متریم شنیده میشه. چرا استرس دارییی دخترم !!!
اینو گفتمو رفتم سمت در .
با بابا رفتیم استقبالشون
راهنمایی کردیمکه ماشینشونو پارک کنن. پدر روح الله خیلی گرم و صمیمی باهامون احوال پرسی کرد
مادرشم با یه جعبه شیرینی از ماشین پیاده شد
بر خلاف تصورم پدر و مادرش جوون بودن
بعد احوال پرسی با مادرش و دعوتشون به داخل خونه منتظر موندیم که روح الله از ماشین پیاده شه
تو دلم خدا خدا میکردم ریحانه سوتی نده و بتونه مسلط ازشون استقبال و پذیرایی کنه
روح الله با دسته گل رفت سمت بابا .به وضوح استرس و تو حرکاتش حس میکردم مخصوصا وقتی که نگاه نافذ و دقیق پدرم و رو خودش دید...
بابا با همون ابهت و مهربونی که انگاری ذاتی خدا ذاتی تو وجودش گذاشته بود
سمتش رفت و بهش دست داد وخوش آمد گفت
به من که رسیده بود استرسش کمتر شد
یه لبخند نشست رو لباش و با خوش رویی احوال پرسی کرد
انگار منو به چشمِ یه حامی میدید و وجودم براش در مقابل نگاه بابا دلگرمی بود
بابا رفت و ماهم پشت سرش رفتیم تو.
ریحانه کنار در هال ایستاده بود
یه نگاه به صورتش انداختم . روسری ای که براش خریده بودم و با مدل قشنگی بسته بود و با چادرِ رو سرش خیلی خانوم شده بود.
سرخی صورتشم ک از استرس و خجالتش نشات میگرفت بامزه ترش کرده بود
ولی انقدر خانومانه رفتار میکرد که شاید فقط من میفهمیدم استرس داره .
منو یاد مامان انداخت. چقدر خوب تونسته بود ریحانه رو تربیت کنه
و ریحانه چقدر زود ب اینهمه درک و شعور رسیده بود ...
شاید اگه این فهم و شعور و تو وجود ریحانه نمیدیدم نمیزاشتم روح الله حتی اسمشم بیاره...
بابا جلو ایستاده بود و من آخر از همه !!! مثل محافظای گارد ویژه دور روح الله رو گرفته بودیم
خلاصه نمیدونم از ترس ما یا از حجب و حیای زیادش بود ک به ریحانه نگاهم ننداخت
سر ب زیر سلام کرد و دسته گل و گرفت سمتش
ریحانه هم جوابش و داد و دسته گل و ازش گرفت
دستم و گذاشتم رو کمر روح الله و راهنماییش کردم به هال
پدرم و آقا کمیل پدر روح الله گرم صحبت شدن
منم که کنار روح الله نشسته بودم سر صبحت و باز کردم تا بیشتر از این به جون دستمال تو دستش نیافته
مادرش این وسط تنها مونده بود واسه همین از روح الله عذر خواهی کردم و رفتم آشپزخونه
+ریحانه جان حاج خانوم تنهاست زودتر چایی بریز بیا بشین پیشش
_چشم
از آشپزخونه اومدم بیرون که صدای آیفون هم همون زمان بلند شد
فهمیدم داداش علی و زن داداش اومدن دکمه ی آیفونو زدم و خودم هم رفتم پایین .
بخاطر حال زن داداش دیر اومده بودن. چن وقت دیگه قرار بود عمو شم...
با دیدن علی دست دراز کردمو
_بح بح سلام داداش عزیزمم
+سلام بر آقا محمد خوشتیپ
اومدن مهمونا؟
_آره یه ربعی میشه
+آها خب پس زیادم دیر نرسیدیم
داداش رفت داخل
با زنداداش سلام واحوال پرسی کردم و بعد اینکه رفتن داخل در و بستم و دنبالشون رفتم
همه از جاشون بلند شدن و مشغول احوال پرسی بودن داداش علی هم کلی عذر خواهی کرد
دوباره رفتم آشپزخونه و به ریحانه گفتم که داداش اینا اومدن تا واسه اوناهم چایی بریزه
زن داداشم اومد آشپزخونه و ریحانه رو بغل کرد و شروع کردن ب صحبت
نشستم سر جام و به حرفای علی و روح الله گوش میدادم گاهی وقتا هم من چیزی میگفتم
زن داداشم چن دقیقه بعد اومد و سرگرم صحبت با خانوم آقا کمیل شد
خلاصه همه مشغول بودیم ک با اومدن ریحانه توجمعمون ٬توجهمون بهش جلب شد
سکوت عجیبِ بینمون باعث شد اضطراب بگیره....
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 صبح ها خرما بخورید ...
👈🏻کسی که با معده خالی خرما می خورد، کمتر دچار کمخونی می شود و بدنی مقاوم در برابر بیماریها خواهد داشت، خرما با افزایش سوخت و ساز بدن باعث لاغری نیز می شود.
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🥀🥀
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این 20 سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . بارها نگاه کردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود.
.
عزیزم!خوشحالم از من جدا شدی. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم،. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم.همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
.
حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
🌹🍃❤️الهی به امید تو
🌹🍃باسلام و عرض خدا قوت به فعالین فضای مجازی
✅استان اصفهان قرار هست دورهای را به صورت مجازی و آفلاین و همراه با پشتیبانی دوره... برگزار کند که سرفصلهای آموزشی این دوره به این قرار است:
🔹هوشمصنوعی، ترفندهای اینشات و پیکسلب و ...
💳هزینه دوره ۳۰۰ هزارتومان هست که نصف این مبلغ را استان تأمین میکند و بقیه مبلغ به عهدهی هنرجو میباشد...
⏱لذا شما گرامیان در صورت تمایل به شرکت در این دوره لطفاً نام و نامخانوادگی را در اسرع وقت به این آیدی بفرستید👇
@MimMani
♦️در ضمن ظرفیت دوره محدوده که فقط ۲۵ نفر میتوانند شرکت کنند که از این تعداد ۱۵ نفر باقی مانده است
💯💯افرادی که در این دوره شرکت میکنند باید متعهد باشند که حداقل یکسال همکاری با تیم محتوای استان داشته باشند
@Alachiigh