آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت55 آستینهایش را بالا میزند و لب حوض وضو میگیرد؛ بدون هیچ حرفی به اتاق میرود؛ د
🌺دلارام من🌺
قسمت 56
- تو چی؟ قضیه علی به کجا رسید؟
لبم را میگزم؛ خدایا این از کجا فهمید؟ فقط خواجه حافظ شیرازی مانده که احتمالا نیما او را هم در جریان میگذارد، ترجیح میدهم ساکت باشم.
- چندروز پیش با عمو رحیم اومد خونمون؛ بهش میخورد بچه خوبی باشه، از این مثبت حزب اللهیها! ولی خوب دستش ناقصه دیگه!
- نقص و کمال آدما خیلی تعریفای دیگه داره!
- به به! چقدرم مدافعشی!یعنی به همین زودی...؟!
تازه متوجه میشوم چه آتویی دست چه کسی دادهام! شروع میکند به سخنرانی کردن: حالا من گفتم پسر خوبیه، ولی با یه دست ناقص و یکم آه در بساط نمیشه زندگی کردها! عاقل باش!
- چقدر دلسوز شدی!
- بعد دوسال، یکم دلم برات تنگ شده! سوژه خندمون رفته! تو نباشی من به کی بخندم؟
حوصله کل کل کردن را ندارم؛ وای! چقدر حرف میزند، از همان اول همینطور بود؛ حرف حساب هم که نمیزند، چرت و پرت میگوید؛ سعی دارم بیتوجه به نیما، مادر و حامد را نگاه کنم، غرور مادر و خاکساری حامد را؛ دقیق میشوم به صورتشان، گریه میکنند؛ چقدر شبیه هماند!
ناگاه حامد از نیمکت میافتد! نیما هم ساکت میشود؛ حامد روی پاهای مادر افتاده و مادر خم شده تا بلندش کند، به نیما پشت کردهام که اشکهایم را نبیند. انگار حامد عمری منتظر این لحظه بوده؛ چرا من که فرصتش را داشتم، یکبار پای مادر را نبوسیدم؟
مادر حامد را بلند میکند و مثل پسربچهای در آغوش میگیرد؛ همراه نیما زنگ میخورد:
- جانم پدر؟
- ....
- چشم الان راه میافتیم!
قطع میکند و به طرف مادر میرود: مامان! بابا زنگ زد گفت بیایم!
اخمهای حامد درهم میرود؛ من جای او بودم دهان نیما را پر خون میکردم! مادر دست حامد را میفشارد: مواظب خودت باش، زود برگرد تکلیف خودت و حوراء رو روشن کن!
- چشم!
مادر میایستد، حامد هم، چشم از پسرش برنمیدارد؛ حسودیام میشود، چه زود عزیز شد! مهره مار دارد انگار!
- حلالم کنید مامان!
- من چیزی از تو ندیدم؛ برات کم گذاشتم، حلالم کن!
دوباره برمیگردد به همان حالت سرد و خشک همیشگی؛ خداحافظی میکند و میرود!
حامد متوجه من میشود که مثل مجسمه سرجایم ایستادهام: مگه فیلم هندیه که انقدر گریه کردی؟!
و سرخوشانه میخندد؛ نگاهی به ساعت میاندازد: اوه! من الان باید برم، تو رو میرسونم تا یه جایی و خودم میرم.
دقیق نمیفهمم چه میگوید؛ رفتنش کابوس است، مهم نیست کسی ببیند؛ به خودم که میآیم، سر گذاشتهام روی سینهاش و بلند گریه میکنم؛ از خودم بدم آمده که انقدر احساساتی شدهام، اصلا نمیدانم چه میگویم و چه میگوید؛ فقط میدانم باید از همه مهربانیها و بزرگواریهایش بگذرم؛ انگار پدر دوباره بخواهد شهید شود؛ گفتنش ساده است اما در واقعیت، هزاربار میمیری و زنده میشوی.
سوار ماشین میشویم، تمام راه نگاهش میکنم و او حرف میزند برایم. تصویرش را اشکهایم تار میکنند. وقتی ماشین میایستد و بغضآلود حلالیت میخواهد، تازه به خودم میآیم.
- کاش انقدر زود نمیرفتی!
- الانشم دیره؛ ببخشید... اونی که میخواستی نبودم.
- چرا بودی.
و ادامه حرفم را در دل میگویم: تو بهترین بودی ولی من لیاقتت رو نداشتم.
بحث را عوض میکند: کارت اتوبوست شارژ داره؟
- نمیدونم!
- بیا مال منو بگیر، یه وقت توی راه میمونی.
تسبیحش را میگذارد کف دستم و مشتم را میبندد: دعا کن برام.
دستش را میگیرم که ببوسم، اما زورش بر من میچربد و دستانم را به سمت خودش میکشد و میبوسد.
پیاده میشود و در را باز میکند برایم؛ دستم را میگیرد که بلندم کند: پاشو آبجی خانم! دیرم میشه الان، پاشو خواهرکم، آفرین...
ادامه دارد ...
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
❄️
📝 #یادداشت_کوتاه | دشمن را خوب معرفی کن!
🍃🌹🍃
۱) انگلیسی ها در دو جنگ اول و دوم جهانی حدود چهار میلیون ایرانی را با قحطی مصنوعی به کام مرگ فرستادند، مقابل ملی شدن نفت ایران دست به هر دسیسه زدند و ...، ولی امروز با بی بی سی ادعای طرفداری از ملت ایران را دارند و عدهای هم به او اعتماد میکنند، چرا؟ چون این دشمن را خوب معرفی نکردیم.
۲) آمریکا در ایران کودتا کرد، از ساواک و جنایات شاه و صدام حمایت کرد، هواپیمای مسافربری ما را با موشک ساقط کرد، انواع فشارهای اقتصادی را بر مردم ایران وارد کرد و حاج قاسم را شهید کرد، اما در جنگ روایتی، خود را طرفدار حقوق ملت ایران معرفی میکند و عدهای باور می کنند، چرا؟ چون این دشمن را خوب معرفی نکردیم.
۳) پهلویها استقلال ملت را به باد دادند و منافع ملی را فدای تاج و تخت خود کردند، دهها هزار نفر را در سال های مختلف از جمله ۴۲ و ۵۶ و ۵۷ کشتند و امروز پسر و نوادگان آنها با پول ملت ایران خوش می گذرانند و علیه منافع ایران اقدام میکنند، اما عدهای شعار جاوید شاه سر میدهند! چرا؟ چون دشمن را خوب معرفی نکردیم.
پس دشمنت را خوب معرفی کن زیرا در جنگ روایتی معرفی دشمن بسیار ضروری است.
✍ دکتر قاسم حبیبزاده
#روشنگری
#ثامن
#فاطمیه
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️خوابیدن بدون بالش درد کمر را کاهش میدهد و ستون فقرات شما را قویتر میکند
🔸 استفاده از بالشی که خیلی نرم باشد، میتواند عضلات گردن را تحت فشار قرار داده و حتی جریان خون به سر را کاهش دهد
🔸متخصصین به افرادی که دچار گردن درد هستند توصیه میکنند از بالش استفاده نکنند یا بالش نرم و بالش طبی مناسب استفاده کنند. در این وضعیت احساس راحتی بیشتری در گردن و کمر ایجاد می شود. همچنین از خروپف و آسم جلوگیری می کند و باعث گردش هوا در سر خواهد
#خواب
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️⭐️⚜⚜⚜
خداوند هیچگاه به شما چیزی نمیدهد که نتوانید از پس آن برآیید؛
پس،
استرس نداشته باشید
⭐️⭐️⚜⚜⚜
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
❄️
🖼 #لوح | فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
🍃🌹🍃
☑️ سپهبد #شهیدسلیمانی:
«اگر این جمله معروف پیامبر (ص) را مبنا قرار بدهیم، میتوانیم این نتیجه را بگیریم که هر کس به فاطمه زهرا (س) سیلی زد، به پیامبر(ص) سیلی زده است.»
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
❄️
🍁〰🍂
@Alachiigh
5520652271.pdf
561.7K
❄️
📝مجموعه یادداشت | مکتب شهید سلیمانی، نیاز امروز ما
🍃🌹🍃
✍️ دکتر قاسم حبیب زاده
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
❄️
🍁〰🍂
@Alachiigh