🌹شهید احمد عسگری🌹
:: به این قشنگی که تو شهید شدهای،
ما نمیتوانیم حتی بخوابیم ...👆😢
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
27.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #نماهنگ بسیار زیبای «دنیای چشم به راه»
🔺 ترکیب سرود "سلام فرمانده" با ملیت و زبانهای مختلفی که تاکنون اجرا شده با زیرنویس فارسی و انگلیسی
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلامِ...
📽 تولید شده در واحد مهدویت موسسه مصاف
بسسسیار عالی و زیبا 👆👌
#صــراط
#سلام_فرمانده
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔴اصلاح اقتصادی باید در دولت قبل اتفاق میافتاد
▪️آثار تورمی اصلاح اقتصادی کوتاه مدت است
رئیسجمهور:
🔹ما کشور را در شرایطی تحویل گرفتیم که تورم ماهانه ۶۰ درصدی و کسری بودجه داشتیم و مواجه با رشد نقدینگی هم بودیم که اگر ادامه مییافت، شرایط اقتصادی دشوارتر میشد.
🔹اصلاح اقتصادی باید در دولت قبل اتفاق میافتاد و اگر یک سال زودتر این اتفاق میافتاد، هزینه کمتری برای کشور داشت.
🔹آثار تورم حاصل از اصلاح اقتصادی در زمان کوتاه از بین خواهد رفت.
◾️رئیسی: تلاش ما کنترل قیمتها در بازار است
رئیسجمهور:
🔹اگر اتحادیهها یا اصناف قصد افزایش قیمت کالاها را داشته باشند باید دلیل گرانی کالاها برای مردم روشن تبیین شود.
🔹هر گرانی دلیل خود را دارد، تفاوت بین ارز ترجیحی یا ارز آزاد مشخص است، اینکه هر ساعتی هر شرکتی بخواهد افزایش قیمت داشته باشد قابل قبول نیست.
🔹کنترل بازار و ثبات بازار از شرایط موفقیت اصلاح اقتصادی است.
🔹لایحه دو فوریتی برای مجلس تهیه کردیم که افزایش برخی از کالاها به سال بعد محول شود.
◾️رئیسی: ارز ترجیحی دارو قطع نمیشود
رئیسجمهور:
🔹دارو باید تحت پوشش بیمهها قرار گیرد، اما زیرساخت ما در بیمهها فراهم نیست.
🔹تا این زیرساخت فراهم نشود، ارز ترجیحی دارو قطع نمیشود.
🔹قیمت نان تغییر نمیکند، کار آزمایشی نان در استانها نتیجه خوب داشته است.
🔹میزان افزایش اجارهبها نباید بیش از ۲۵ درصد باشد.
🔹تا زمانیکه وضع کالابرگ الکترونیک قطعیت پیدا نکند شرایط پرداخت نقدی را ادامه میدهیم.
◾️رئیسی: کمبود بسیار جدی در تولید برق داریم
رئیسجمهور:
🔹باید در سال های قبل نیروگاه های متعددی در کشور ساخته میشد.
🔹ما از تولید برق به صورت کلان غافل نبودیم و کارهای عظیمی برای استقلال برق صنایع بزرگ آغاز شده است.
🔹مدیریت الگوی مصرف در زمینه برق در ادارات دولتی در حال اجراست.
صــراط
🎋〰🍃
@Alachiigh
#اطلاعیه 📣📣
#جلسه_تحلیل_صوتی 🇮🇷
🛑 گفتگوی صوتی و پرسش و پاسخ 🛑
🎙 سخنران:
استاد گرامی سردار یدالله جوانی
(معاون سیاسی سپاه پاسداران)
🖋 موضوع جلسه:
«بررسی شرایط کشور، منطقه و جهان»
🕣 زمان:
یکشنبه 5 تیرماه ساعت ۲۱:۳۰
🔶 جلسه در کانال تحلیل صوتی روبیکا:
https://rubika.ir/tahlil_samen
💠━━━━━━━━━━━━
🇮🇷 معاونت سیاسی سازمان بسیج مستضعفین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔴 بدن خودمه اختیارش رو دارم!!
خیابون چی؟ خیابون هم مال خودته؟؟
#استاد_رحیم_پور_ازغدی
#حجاب
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
❤️ عاشقانه_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهل_و_دوم بابا روزنامه رو پرت کرد و اومد سمت مامان کو اردلان اردلان چی؟
❤️ عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_چهل_و_سوم
محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم
خدا رو شکر اونشب همه خوشحال بودن
رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یه نفس راحت کشیدم
_ گوشیمو برداشتم و شماره ی علی رو گرفتم
الو
جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم
دوباره گفت: الو همسرجان
قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم
گوشی رو قطع کرد و خودش زنگ زد: الو اسماء جان -الو سلام علی
پووووفی کردو گفت: چرا جواب نمیدی خانوم نگران شدم
آخه میخواستم صدای آقامونو گوش بدم
خندیدو گفت :دیوووونه
_ جان دلم کار داشتی خانوم جان
اووهوممم علی اردالان اومده
- اردلان شوخی میکنی چه بی خبر
آره والا دیوونست دیگه
- چشمتون روشن
مرسی همسرم .شب بیا خونه ما
- واسه شام دیگه -آره
- به شرطی که خودت درست کنی
-چشم
_ چشمت بی بلا
پس زود بیا فعلا
- فعلا...
نیم ساعت گذشت. علی با یه شیرینی اومد خونمون
بعد از شام از قضیه ی امروز که مامان فکر کرده بود اردلان رو دیده بحث
شد ...
اردلان تعجب زده نگاهمون میکرد و سرشو میخاروند
بعد هم دستشو انداخت گردن مامان و گفت: مامان جان، مارو او جلوها که
راه نمیدن که ، ما از پشت بچه ها رو پشتیبانی میکنیم
لبخند پررنگی رو لب مامان نشست و دست اردلان رو فشار داد
یواشکی به دستش اشاره کردم و بلند گفتم:پشتیبانی دیگه
چشماش گرد شد ، طوری که کسی متوجه نشه ، دستش رو گذاشت رو
دماغش ،اخم کردو آروم گفت:هیس
_ بعد هم انگشت اشارشو به نشونه ی تحدید واسم تکون داد
خندیدم و بحث رو عوض کردم: خوب داداش سوغاتی چی آوردی
دوباره چشماشو گرد کرد رو به علی آروم گفت:بابا ای خانومتو جمع کن،
امشب کار دستمون میده ها...
زدم به بازوشو گفتم چیه دوماهه رفتی عشق و حال و پشتیبانی ولی واسه
ما یه سوغاتی نیوردی
خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیارم.
- داداش بشین من میارم
رفتم داخل اتاقشو کوله ی نظامیشو برداشتم خیلی سنگین بود از گوشه
یکی از جیب هاش یه قسمت ازیه پارچه ی مشکی زده بود بیرون
کوله رو گذاشتم زمین گوشه ی پارچه رو گرفتم و کشیدم بیرون
یه پارچه ی کلفت مشکی که یه نوشته ی زرد روش بود
_ چشمامو ریز کردم و روشو خوندم
"لبیک یا زینب"که روی اون نوشته ها لکه های قرمز رنگی بود
پارچه رو به دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجه شدم اون لکه های خونه
لرزه ای به تنم افتاد و پارچه از دستم افتاد احساس خاصی بهم دست داد
نفسم تنگ شده بود
_ صدای قلبم رو میشندیدم
نمیفهمیدیم چرا اینطوری شدم
چند دقیقه گذشت اردلان اومد داخل اتاق که ببینه چرا من دیر کردم
رو زمین نشسته بودم و به یه گوشه خیره شده بودم ،متوجه ورود اردلان نشدم و
اردلان دستش رو گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء
_ به خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش
چرا نشستی مگه قرار نبود کوله رو بیاری
بلند شدم و دستپاچه گفتم إ إ چرا الان میارم
کوله رو برداشت و گفت: نمیخواد بیا بریم خودم میارم ،کوله رو که برداشت اون پارچه از روش افتاد
یه نگاه به من کرد یه نگاه به اون پارچه
اسماء باز دوباره فوضولی کردی
سرمو انداختم پایین و با صدای آرومی گفتم:ببخشید داداش این چیه؟
چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتی و گذاشت زمین آهی کشیدو گفت:
بازوبند رفیقمه شهید شد سپرده بدم به خانومش
- داداش وقتی گرفتم دستم یه طوری شدم
خوب حق داری خون شهید روشه اونم چه شهیدی هر چی بگم ازش کم
گفتم
_ داداش میشه بگی خیلی مشتاقم بدونم درموردش
- الان نمیشه مامان اینا منتظرن باید بریم
با حالت مظلومانه ای بهش نگاه کردم و گفتم:خواهش میکنم
- إ اسماء الان مامااینا فکر میکن چه خبره میان اینجا بعد این بازو بندو
مامان ببینه میدونی که چی میشه
دستمو گرفت و بازور برد تو حال
با بی میلی دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود
همه ی نگاه ها چرخید سمت ما لبخندی نمایشی زدم و کنار علی نشستم
علی نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزی شده اخمهات و لبخند
نمایشیت باهم قاطی شده
همیشه اینطور موقع ها متوجه حالتم میشد
خندیدم و گفتم:چیزی مهمی نشده حس کنجکاوی همیشگیم حالا بعدا
بهت میگم .لبخندی زد و گفت:همیشه بخند،با خنده خوشگلتری اخم بهت نمیاد
لپام قرمز شد و سرمو انداختم پایین. هنوزهم وقتی ای حرفا رو میزد
خجالت میکشیدم
اردلان کولشو باز کرده بود و داشت یکسری وسیله ازش میورد بیرون
_ همه چشمشون به دستای اردالان بود
اردلان دستاشو زد به همو گفت:خب حالا وقت سوغاتیه البته اونجا کسی
سوغاتی نمیگیره فقط بچه های پشتیبانی میتونن
یه قواره چادر مشکی رو از روی وسایلی که جلوش گذاشته بود برداشت و
رفت سمت مامان
چهار زانو روبروش نشست:بفرمائید مادر جان خدمت شما. بعدش هم دست
مامان بوسید
_ مامان هم پیشونی اردلان رو بوسیدو گفت:پسرم چرا زحمت کشیدی
سلامتی تو برای من بهترین سوغاتی..
⭐️1صݪواٺ به نیت فرج ✍خانم.علـــی.آباد
🎋〰🍃
@Alachiigh
✳️در کنار غذا چه چیزهای بخوریم؟👇
🔸گوجه:افزایش هضم و جذب ویتامین های غذا
🔸کاهو:کاهش پرخوری
🔸جعفری:افزایش آرامش هنگام خوردن غذا و کمک به هضم آن
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۴۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝#یک_خبر_یک_تحلیل (۲۳۰)
🔻خبر: «اصلاحات نیوز» به نقل از حشمتالله فلاحت پیشه، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس در دوره دهم آورده است: «روسیه اولین مانع ویرانکننده در مسیر #برجام است و نگاه دولتیها به روسها یک طنز تلخ است».
🍃🌹🍃
🔹گزارههایخبری:
1️⃣ در ادامه تخریبهای رسانهای ظرفیتهای نگاه به شرق از سوی جریان اصلاحطلب، ناصر قوامی نیز طی روزهای اخیر گفته است: «دولت رئیسی درصدد وابسته کردن مملکت به روسیه و چین است».
2️⃣ پایگاه خبری اصلاحات نیوز نیز دیروز در بخش بینالملل خود نوشت: «معمای چند مجهولی روابط ایران و روسیه در تاریخ معاصر نشاندهنده فراز و نشیبهای بسیاری است که به گواه مورخان، در اغلب موارد، این ایران بوده که از دخالتها و بدعهدی طرف روسی متضرر شده است».
🔸گزارههایتحلیلی:
1️⃣ رویکرد جمهوری اسلامی در مناسبات بینالمللی و مراودات جهانی مبتنی بر اصل موازنه عدمی و شعار راهبردی نه شرقی و نه غربی است.
2️⃣ فعالسازی کریدور شمال به جنوب و شرق به غرب و پیشبینی درآمدزایی ۲۰ میلیارد دلاری از این کریدور نشان میدهد که ما ظرفیتهای بسیاری در ارتباط با شرق و همسایگان داشتهایم که متأسفانه به دلیل نگاه مطلق دولت یازدهم و دوازدهم به غرب، مغفول مانده است.
3️⃣ مهمترین کار در دولت جدید، توازن بین سه حوزه دیپلماسی و بینالمللی، یعنی ارتباط با همسایگان، ارتباط با شرق و مذاکره با غرب است؛ لذا برخی اصلاحطلبان در برنامه پیشنهادی خود به سید ابراهیم رئیسی، از رئیسجمهور خواستهاند تا برای امضای توافقنامهها و قراردادهای استراتژیکِ اقتصادی میان ایران و چین، هند، اتحادیه اروپا و روسیه تلاش کند.
🔺نکتهپایانی: برخی سیاسیون غربگرای داخلی به این موضوع اشراف ندارند یا آن را به تغافل و تجاهل میسپارند که محیط بینالملل و دیپلماسی محل وفاق و وحدت جناحها باید باشد و اصلی که باید در آن لحاظ گردد سه اصل نامبرده شده، یعنی منفعت اقتصادی، منافع ملی و امنیت ملی است.
✍ #حسین_عباسیان
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در پی دعوت به کشف حجاب علنی در یکی از شهرهای ایران این کلیپ را از دست ندهید!
✍ تخریبچی
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادتین گفتن #جوان_روس
با کمک رفیق شیعه آذری اش
پاسدار انقلاب
😭لبیک یا حسین
حتما ببینید 👆
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
❤️ عاشقانه_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهل_و_سوم محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم خدا رو شکر اونشب همه خوشحال
❤️ #عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_چهل_و_چهارم
یه قواره چادری هم به من داد و صورتمو بوسید،در گوشم گفت لای چادرتم
یه چیزی برای تو و علی گذاشتم اینجا باز نکنیا
همه منتظر بودیم که به بقیه هم سوغاتی بده که یه جعبه شیرینی رو
باز کردو گفت:اینم سوغاتی بقیه شرمنده دیگه اونجا برای آقایون سوغاتی
نداشت،ای شیرینیا رو اینطوری نگاه نکنیدا گرون خریدم
همگی زدیم زیر خنده
_ چشمکی به زهرا زدم رو به اردلان گفتم:إداداش سوغاتی خانومت چی
دوباره اخمی بهم کردو گفت:اسماء جان دو ماه نبودم حس کنجکاویت
تقویت شده ها ماشاالله
- چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:خوب بگو میخوام تو خونه بدم بهش چرا
به من گیر میدی
- سواله دیگه پیش میاد
مامان و بابا که حواسشون نبود
اما علی و زهرا زدن زیر خنده
علی رو به اردلان گفت:
اردلان جان من و اسماء ان شاالله آخر هفته راهی کربلاییم
اردلان ابروهاشو داد بالا و گفت:جدی با چه کاروانی؟؟
علی سرشو به نشونه ی تایید تکون دادو گفت: با کاروان یکی از دوستام
_ إ خوب یه زنگ بزن ببین دوتا جای خالی نداره
برای کی میخوای؟
- برای خودمو خانومم
زهرا با تعجب به اردلان نگاه کردو لبخند زد
باشه بزار زنگ بزنم
علی زنگ زد اتفاقا چند تا جای خالی داشت
قرار شد که اردلان و زهرا هم با ما بیان
داشتن میرفتن خونشون که در گوشش گفتم:یادت باشه اردلان نگفتی
قضیه بازو بندو
خندیدو گفت: نترس وقت زیاد هست
بعد از رفتنشون دست علی روگرفتم و رفتم تو اتاقم
- علی بشین اونجا رو تخت
برای چی اسماء
- تو بشین
رو بروش نشستم چادرو باز کردم یه جعبه داخلش بود
در جعبه رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود
علی عاشق انگشتر عقیق بود
اسماء این چیه
اینارو اردلان آورده برامون
یکی از انگشترارو برداشتم و انداختم دست علی
- وای چقد قشنگه علی بدستت میاد
علی هم اون یکی رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازه ی دستم بود
دوتامون خوشحال بودیم و به هم نگاه میکردیم...
اون هفته به سرعت گذشت
ساک هامون دستمون بود و میخواستیم سوار اتوبوس بشیم
دیر شده بود و اتوبوس میخواست حرکت کنه
اردلان و زهرا هنوز نیومده بودن
هر چقدر هم بهشون زنگ میزدیم جواب نمیدادن
روی صندلی نشستم و دستمو گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفته بود توهم
نگاهی به ساعتم انداختم ای وای چرا نیومدن
_ هوا ابری بود بعد از چند دقیقه بارون نم نم شروع کرد به باریدن
علی اومد سمتم ، ساک هارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس
مسئول کاروان علی رو صدا کردو گفت که دیر شده تا ۵ دیقه دیگه حرکت
میکنیم
نگران به این طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبری ازشون نبود
۵دقیقه هم گذشت اما نیومدن
علی اومد سمتم و گفت: نیومدن بیا بریم اسماء
إ علی نمیشه که
- خب چیکار کنم خانوم نیومد دیگه بیا سوار شو خیس شدی
دستم رو گرفت و رفتیم به سمت اتوبوس
لب و لوچم آویزون بود که با صدای اردلان که ۲۰ متر باهامون فاصله
داشت برگشتم
بدو بدو با زهرا داشت میومد و داد میزد ما اومدیم
_ لبخند رو لبم نشست ، دست علی ول کردم و رفتم سمتشون
کجایید پس شماهاااا بدویید دیر شد
تو ترافیک گیرکرده بودیم
سوار اتوبوس شدیم. اردلان از همه بخاطر تاخیري که داشت حلالیت
طلبید
تو اتوبوس رفتم کنار اردلان نشستم
لبخندی زدمو گفتم: سلام داداش
- با تعجب نگاهم کردو گفت:علیک سلام چرا جای خانوم من نشستی
کارت دارم اخه
_ اهان همون فوضولی خودمون دیگه خوب بفرمایید
إ داداش فوضولی کنجکاوی. اردلان هنوز قضیه ي بازو بنده رو نگفتیا...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
✳️6 تا 8 ساعت، مناسبترین زمان خوابیدن برای سلامت قلب است👇
🔸خواب کمتر از این میزان، 11 درصد و بیشتر از آن 33 درصد احتمال انسداد رگهای قلب، سکته قلبی و دیگر بیماریهای قلبی عروقی رو افزایش میدهد
#خواب
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
⚜فرصت زندگی کمه…
⚜بزرگوارتر از آن باش که برنجی
و
⚜نجیب تر از آن باش که برنجانی…
✨✨✨✨
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو بالا را دیدی خوشت اومد😍
اگه اسلایم دوست داری😘😍💋
خوب جایی اومدی کانال ما پره از اسلایم های
جور واجور❤️🧡💛💚💙💜💖
#اسلایم خامه ای
#اسلایم کرانچ
#اسلایم پفکی
#اسلایم اکلیلی
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
لینک کانال 😁👇
@kerunchasmr015670
ازماحمایت کنید🙏
@kerunchasmr015670
https://eitaa.com/kerunchasmr015670
مارا به دوستانتون هم معرفی کنید 👍🙏
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۴۳ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
🖼 #پوستر | آمریکای بدون روتوش در کلام امام خمینی (رحمةاللهعلیه)
🍃🌹🍃
#ثامن_23| #حقوق_بشر_آمریکایی | #روشنگری
🎋〰🍃
@Alachiigh
💠🔷🔹
🔷
🔹
#اطلاعیه_مهم 📣📣
🇮🇷 #همایش_سیاسی به مناسبت :
👈 " هفتهی بازخوانی و افشای
#حقوق_بشر_آمریکایی ♨️ " 👉
🎙 سخنران :
استاد بزرگوار جناب آقای معلمی
(کارشناس مسائل سیاسی)
🔖 زمان :
سهشنبه ۷ تیر ماه
بعد از نماز مغرب و عشا
📍 مکان :
تالار شیخ بهایی شاهین شهر
💠🔹__________________
🏷 برگزارکنندگان: شهرداری شاهین شهر با همکاری ناحیه مقاومت بسیج شاهین شهر و میمه
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🔊 #پادکست| حقوق بشر آمریکایی از دیدگاه امام خمینی (رحمةاللهعلیه)
🍃🌹🍃
#ثامن_23 | #حقوق_بشر_آمریکایی | #روشنگری
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #موشن_گرافی | ایران هراسی، بخشی از پازل عملیات روانی آمریکا
🍃🌹🍃
#ثامن_23 | #حقوق_بشر_آمریکایی | #روشنگری
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝 #یادداشت | #ثامن_23
◀️ حقوق بی بشر ‼️
💢 ۶ الی ۱۲ تیرماه هفته حقوق بشر آمریکایی در ایران نامگذاری شده است.اماعلت این نامگذاری:
🔻۶تیر ماه۱۳۶۰:سوقصد به امام خامنه ای توسط گروهک تروریستی فرقان.
🔻۷تیر ماه۱۳۶۰: انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط گروهک تروریستی فرقان که منجر به شهادت آیت الله بهشتی و ۷۲ نفر از یارانش شد.
🔻 ۸تیر ماه۱۳۶۰: ترور محمدکچویی رییس زندان اوین توسط منافقین که منجر به شهادت ایشان شد.
🔻۱۱تیر ماه۱۳۶۱:به شهادت رساندن آیت الله صدوقی امام جمعه یزد توسط منافقین کوردل.
🔻۸تیر ماه۱۳۶۶:بمباران شیمیایی سردشت توسط هواپیماهای رژیم بعث عراق که با شهادت ۱۱۰ نفر و مجروحیت بیش از پنج هزار نفر از مردم بی گناه همراه شد.
🔻۱۲تیر ماه۱۳۶۷:حمله موشکی ناو آمریکایی وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران که منجر به شهادت ۲۹۰ نفر مسافر، از جمله۶۶ کودک زیر ۱۲ سال ،۵۳ زن و ۴۶ نفر تبعه ی کشورهای خارجی شد.
🔷 این جنایات هولناک بخش کوچکی از کارنامه سیاه آمریکا علیه ملت ایران است.تاریخ آمریکا مجموعه ای کامل از جنایت علیه بشریت و حقوق بشر در کشورهای مستقل،آزاده و مردمی است.لذا مرور این جنایات سند قاطعی در برابر کسانی است که می خواهند آمریکا را دوست و خیرخواه مردم ایران معرفی کنند.
✅ امام خامنه ای فرمودند آنهایی که می خواهند چهره ی موجهی از آمریکا ارائه دهند، به ملت خیانت می کنند.کشور و ملت ما احتیاج دارد دشمن را بشناسد و عمق دشمنی را بفهمد.
✍ مصطفی علیجانزاده
#حقوق_بشر_آمریکایی | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
🖼 #پوستر | حقوق بشر آمریکایی در کلام امام خامنهای (حفظهالله)
🍃🌹🍃
#ثامن_23 | #روشنگری| #حقوق_بشر_آمریکایی
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #موشن_گرافی | افسانه حقوق بشر آمریکایی
🍃🌹🍃
#ثامن_23 | #حقوق_بشر_آمریکایی | #روشنگری
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
❤️ #عاشقانه_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهل_و_چهارم یه قواره چادری هم به من داد و صورتمو بوسید،در گوشم گفت لا
❤️ عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_چهل_پنجم
بیخیال اسماء الان وقتش نیست
لباساشو کشیدم و گفتم:
بگو دیگه
- خیله خب پاره شد لباسم ول کن میگم
- اون بازوبند واسه یکی از رفیقام بود که شهید شد.
_ ازم خواسته بود که اگه شهید شد اون بازو بندو همراه با حلقش، برسونم
به خانومش
- وقتی شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش...
آهی کشید و گفت. انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم.
_ بازو بندو دادم به خانومش و از اینکه نتونستم حلقشو بیارم کلی
شرمندش شدم
همین دیگه تموم شد
بی هیچ حرفی بلند شدم و رفتم و کنار علی نشستم
سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم:
هیچ وقت نمیزارم بری
چقدر آدم خودخواهی بودم...
من نمیتونم مثل زهرا باشم، نمیتونم مثل خانم مصطفی باشم، نمیتونم
خودمو بذارم جای خانوم دوست اردلان، یه صدایی تو گوشم میگفت:
نمیخوای یا نمیتونی
- آره نمیخوام ، نمیخوام بدن علی رو تیکه تیکه برام بیارن نمیخوام بقیه ی
عمرمو با یه قبر و یه انگشتر زندگی کنم ، نمیخوااام
دوباره اون صدا اومد سراغم:پس بقیه چطوری میتونن
اوناهم نمیخوان اونا هم دوست ندارن...
اما...
_ اما چی
خودت برو دنبالش...
با تکون های علی از خواب بیدارشدم
اسماءاسماء جان رسیدیم پاشو ...
چشامو باز کردم ، هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم
باد شدیدی میوزیدو چادرمو به بازی گرفته بود
_ لب مرز خیلی شلوغ بود...
همه از اتوبوس ها پیاده شده بودن و ساک بدست میرفتن به سمت ایستگاه
بازرسی
تا چشم کار میکرد آدم بود ، آدمهایی که به عشق امام حسین با پای پیاده
قصد سفر کرده بودن، اونم چه سفری
شلوغی براشون معنایی نداشت حاضر بودن تا صبح هم شده وایسن. آدما
مهربون شده بودن و باهم خوب بودن
_ عشق ابی عبدالله چه کرده با دلهاشون
یه گوشه وایساده بودم و به آدمها و کارهاشون نگاه میکردم. باد همچنان
میوزید و چادرمو بالا و پایین میبرد
علی کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم: به چی نگاه میکنی
خانومم
یکمی بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم:به آدما،چه عوض شدن علی
_ علی آهی کشیدو گفت:صحبت اهل بیت که میاد وسط حاضری جونتم
بدی هییی روزگار...
اردلان و زهرا هم اومدن کنار ما وایسادن
اردلان زد به شونه ی علی و گفت:ببخشید مزاحم خلوتتون میشما، اما
حاجی ساکاتونو نمیخواید بردارید
علی دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کوله پشتیه دیگه
_ خوب من هم نگفتم دویستاست که
نکنه انتظار داری من برات بیارم
هه هه بابا شوخی کردم حواسم هست الان میرم میارم
زدم به بازوی اردلان و گفتم: داداش خیلی آقای مارو اذیت میکنیا...
صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده برای چی
دستمو گذاشتم رو کمرم و گفتم: باشه باشه منم میتونم خواهر شوهر
خوبی باشماااااا
خیله خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف
داداش شما برید من وایمیسم باعلی میام
چند دقیقه بعد علی اومد
از داخل ساک چفیه ی مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش
زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد
_ چیه علی چرا زل زدی بهم
اسماء چرا چشمات غم داره ؟چشمای خوشگل اسماء من چرا باید اشک
داشته باشه؟ از چی نگرانی؟
بازهم از چشمام خوند، اصلا نباید در این مواقع نگاهش میکردم
بحثو عوض کردم ، یکی از ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد
دستمو گرفت و مانع رفتنم شد
منو نگاه کن اسماء نمیخوای بگی چرا ؟؟تو خودت چرا نگرانی؟
_ ببین هیچکی نیست پیشمون
بغضم گرفت و اشکام دوباره به صورتم هجوم آوردن
نمیتونستم بهش بگم که میترسم یه روزی از دستش بدم...چون میدونستم
یه روزی میره با رضایت منم میره!!!!!...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh