گفت ای مرغ چرا حال پریشان داری از غم کیست چنین ناله و افغان داری
اشک خونین زچه از چشم ترت می ریزد گو به من خون زچه از بال و پرت می ریزد
من ماتم زده آخر پدرم در سفر است زغم دوری او خون دلم در بصر است
نه خبر از پدر و نه زبرادر دارم روز و شب آرزوی دیدن اکبر دارم
تو مگر هدهدی و سوی صبا آمده ای یا مگر قاصدی از کرببلا آمده ای
به یقین آمده ای نزد من از سوی حسین ورنه از چیست زتو می شنوم بوی حسین
من به آن وعده که داده پدرم منتظرم خبری تازه اگر هست بکن با خبرم
بلکه آورده ای ای مرغ به این شیون و شین بهر صغرای جگر خون خبر مرگ حسین
آتش آه تو آتش زده بر پیکر من بلکه داری خبر مرگ علی اکبر من
پر و بالت همه را غرق به خون می نگرم گوییا کرده فلک خاک یتیمی به سرم
گفت ای فاطمه! با شورونوا آمده ام قاصد مرگم و از کرببلا آمده ام
کربلا یکسره صحرای منا بود امروز روز قربانی شاه شهدا بود امروز
نو جوانان همه در خون خود آغشته شدند قصه کوته،همه در راه خدا کشته شدند
بهر یک قطره ی آب از دم شمشیر جفا دست عباس علمدار زتن گشته جدا
پدرت بی کس و بی مونس و بی یاور بود تک و تنها به سر نعش علی اکبر بود
همه سهل است ز یک واقعه خون است دل من خاک غم بر سر من باد زگفتن خجلم
فاش گویم پدرت از ستم شمرو سنان کشته شد با لب عطشان به لب آب روان
نیمی از آل نبی کشته شمشیر شدند نیم دیگر زجفا بسته زنجیر شدند👆
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
✅ اوخشاما
مهربان بالام لایلای
خسته جان بالام لایلای
جان ویرن غریبانه
باغری قان بالام لایلای
گوز یاشی آخان لایلای
عالمی یاخان لایلای
اکبرین آدی دیلده
یوللارا باخان لایلای
همدم آختاران لایلای
محرم آختاران لایلای
قمچی لر یاراسینه
مرهم آختاران لایلای
جاندان ال اوزن لایلای
غم لره دوزن لایلای
جان بابا دین وقته
گوزلری سوزن لایلای
سینه داغلیان لایلای
قاره باغلیان لایلای
شمع تک قرانلوقدا
نم نم اغلیان لایلای
سبط بوالحسن لایلای
بید تک اسن لایلای
غم طنابی یوللاردا
قوللارین کسن لایلای
بلبل چمن لایلای
حسرت وطن لایلای
قانلی باش قوجاقیندا
قورخودان ئولن لایلای
آهی پر حزن لایلای
آدلی سینه زن لایلای
کاروان سراقینده
چوللری گزن لایلای
صبریمی آلان لایلای
جانه اود سالان لایلای
باشدا کربلا فکری
شامیده قالان لایلای
ائلده بیر دانام لایلای
من گرک یانام لایلای
فاطمه کیمی مظلوم
خرداجا آنام لایلای
گوز یاشی توکن لایلای
چوخ بلا چکن لایلای
کوینگی اولان خلعت
قدیمی بوکن لایلای
شاعر✍ولی اله کلامی زنجانی
4_243582790950454298.mp3
7.82M
نوحه ترکی بسیار زیبای مهربان
بالام لای لای
با مداحی مرحوم حاج محمد باقر منصوری
#اسارت
🩸هیچ یک از ما باقی نماند، جز اینکه خاری، پای او را به درد آورد...
در نقلی آمده است:
🥀 یکی از فرماندهان لشکرِ حرامیانی که أسرای آل الله «علیهنّالسلام» را به سمت شام میبرند، ملعونی به نام «زجر بن قیس» حرامزاده بود.
🥀 وقتی که کاروان به بیابانی رسید که آن صحرا پُر از خار و سنگ و درخت بود، آن نانجیب دستور داد تا اسیران را با سرعت حرکت دهند؛ کاروان از آن وادی چنان با سرعت حرکت کرد، که شترانی که آبستن بودند، از سختی راه زاییدند و خار به پای تمام مرکب ها رفت.
🥀 طبق این نقل، در اینجا بود که امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
📋 فَلَم یَبقَ واحدٌ مِنّا أهلالبیت ِإلّا أصابَهُ أَلَمُ الشَّوک
▪️همانا از ما اهلبیت «علیهمالسلام» کسی باقی نماند جز اینکه خاری پای او را به درد آورد.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۶۰
✍ چه پای آبلهخیزی… چه مرکبی و چه راهی
مهار ناقه نیفتد به دست «زجر»، الهی!
به خفتگان، همه رو نیزه میزدند که برخیز
دریغ و درد چه راه بلند و شام سیاهی
به غیر سایهی سرنیزه ها و خار مغیلان
برای طفل سه ساله نبود پشت و پناهی
اسیر بود امامی که کائنات اسیرش
اسیر بود چنان که به سینه سلسله آهی
به پاره پارهی معجر، مخدّرات مکدّر
خدا کند که ندوزند اهل شام نگاهی
به چوب خشک، لبی را یزید بست که از خاک
محال بود نروید پی دعاش گیاهی
بدا به شعر که میخواند فی البداهه و میریخت
شراب بر سر پاک بلند مرتبه شاهی...
#اسارت
🩸ای پیرزن! آن زینب که تو میگویی، همین زن است که داری با او صحبت میکنی...
در نقلی آمده است:
🥀 در یکی از منزل های در راه شام، حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها با اطفال خردسال نشسته بودند و رسم این بود که در هر منزل، مردم به تماشا میآمدند.
🥀 ناگهان پیرزنی عصا به دست آمد و نگاهی به دایره اسرا کرد و چشم او به زینب کبری سلاماللّهعلیها افتاد. جلو آمد و عرضه داشت: از کجا هستید؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: از اسيران کربلا. پرسید: از کدام شهر آمدهاید؟ حضرت فرمود: مدینة الرسول صلی اللّه علیه وآله.
🥀 پرسید: از کدام طايفه هستید؟ حضرت فرمودند: از بنی هاشم. عرضه داشت: من و شوهرم در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام به مدینه آمدیم. شوهرم فقیر بود از امیرالمؤمنین علیهالسلام مالی طلب کرد.
🥀 امیرالمومنین علی علیهالسلام، فرزندش حسین علیهالسلام را طلبید و فرمود: ای فرزندم! قرض این فقیر را بده. با حسین علیهالسلام رفتیم به در خانه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها.
🥀 دیدم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به دخترکی کوچک که زینب سلاماللّهعلیها نام داشت،فرمود: دخترم! گردنبند خود را بده به این فقیر. آن دختر چنین کرد و به برکت آن گردنبند تاکنون فقیر نشدهام.
🥀 به من بگو آیا زینب کبری سلاماللّهعلیها به سلامت است؟ یک مرتبه حضرت ام کلثوم علیهاالسلام که این صحنه را مشاهده مینمود، به گریه درآمد فرمود: «ای پیرزن! آن زینب که تو میگویی همین زن است که با او صحبت میکنی!»
📚جامع المجالس، ص۷۵ (نسخه خطی)
✍ در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید...
آخر به سایهی ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آنسان سوار آمد و اینسان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن...
بین غریبه آمد و با نیزهدار رفت
زینب اگرچه وقت بلا پس نمیکشید
هر جا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
او را چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
عباس گریه گرد همان دم که خواهرش
با مستهای بیسروپا همجوار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بهروی معجر زینب غبار رفت
❀﴾﷽﴿❀
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۸ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 29 July 2024
قمری: الإثنين، 23 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹تخریب حرم امام حسن عسکری و امام هادی علیه السلام در سامرا، 1427ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️12 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️27 روز تا اربعین حسینی
▪️35 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️37 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
دست منو زنجیر، فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
با حنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو
اینقدر باشم سیر، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر، فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالا رفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر، فکرش را نمی کردم
در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر، فکرش را نمی کردم
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر، فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر، فکرش را نمی کردم
#نـوكــر_نـوشت:
#حـسین_جـان💔
سر شکستن به خدا ارثیه ی زینب بود
او ز ما حال جنون وار فقط میخواهد
.
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
مانند ابر پیش یتیمان گریسته
مردی که پای غصه ی جانان گریسته
هر لحظه زندگی خودش را حسین دید
با این حساب از دل و از جان گریسته
از داغ و غصه های اسارت درون شام
با حال زار و موی پریشان گریسته
قطعا به یاد نیزه ی غربت میان دشت
او یا حسین گفته فراوان گریسته
در تشت چوب بود وحروف مقطعه
عمری برای قاری قرآن گریسته
شاید برای دختر دردانه ی حسین
وقتی که دید خار مغیلان گریسته
قطعا درون زندگی اش سود می کند
هرکس که پای عشق تو از جان گریسته
یعقوب چشم خویش برای حسین داد
کی !؟او برای یوسف کنعان گریسته
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
==========================
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد
شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد
خیال کن هدف سنگهای کوفه و شام
به روی نیزه سر دو برادرت باشد
فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست
و جملههای "حواست به معجرت باشد"
خیال کن حرمت بیپناه مانده و بعد
به روی نی سر سردار لشگرت باشد
کنار عمهی سادات، یکطرف شمر و
سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد
خیال کن که علی باشی و به مثل علی
دو دست بسته کماکان مقدرت باشد
خیال کن همهاینها که گفتهام هستند
علاوه بر همه توهین به مادرت باشد
یزید باشد و بزم شراب باشد و وای
به تشت زر سر بابا برابرت باشد
و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب
نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد
و باز از همه بدتر که مدت سیسال
تمام آن جلوی دیدهی ترت باشد
به اشک حضرت سجاد میخورم سوگند
که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
==========================
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
سر می گذارم بر سر دیوار روضه
وقتی که می افتم به یاد یار روضه
عرض ارادت می کنم بر آن مسیحی
که روی دوش خود گرفته دار روضه
مصداق کل یوم عاشوراست این مرد
او شاهدی زنده است در اشعار روضه
زخمی قدیمی از در و دیوار دارد
آزرده او را واژه ی مسمار روضه
سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت
در چشم او شد زندگی سرشار روضه
بیماری کرببلایش مصلحت بود
بیمار بوده او ولی بیمار روضه
هر شب به روی سفره اش با دیدن آب
می کرد با خون جگر افطار روضه
هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند
افتاد یاد مقتل غمبار روضه
بابای مظلوم مرا لب تشنه کشتند
وقتی که شمر نحس شد آوار روضه
خیلی خجالت می کشم از عمه هایم
از ازدحام کوچه و بازار روضه
بی معجری ها یک طرف، از یک طرف هم
گوش رقیه، غارت گوشوار روضه
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
==========================
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِىَّ بنِ الْحُسَیْنِ(ع) یَا زَیْنَ الْعابِدِینَ》🔶🔸
✅کاوران اسرای اهل بیت(ع) بعد از طی مسیر طولانی و پرمشقّت از کوفه تا شام، بعد از عبور از منازلی، به دمشق، پایتخت شام و مرکز خلافت بنی امیه، رسیدند.
و آنچه در تاریخ آمده اینکه؛
📜《وَفِی أوَّلِ صَفَرٍ اُدخِلَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) إلى دِمَشقَ، وهُوَ عيدٌ عِندَ بَني اُمَيَّةَ》
♦️در روز اوّل صفر، سر مبارک امام حسين(ع) به دمشق، وارد شد و آن روز، نزد بنى اميّه، عيد
بود.(۱)
📜《فَوَقَفُوهُم عَن الدُخُولِ ثَلاثَه أَیّامِ وحَبَسُوُهُم هُناکَ، حَتّى تَتَوفّر زینَهُ الشامِ وتَزویقُها بِالحَلیِّ والحُلَلِ والحَریرِ والدِّیباجِ والفِضَّهِ والذَهَبِ وأنواعِ الجَواهِرِ عَلى صَفِه لَم یَر الراؤُوُن مِثلَها لا قَبلَ ذلکَ الیَومِ وَلا بَعدَه》
♦️اهل بیت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، و آنها را در آنجا به بند کشیدند.
در این حین شهر را به بهترین شکل زیور بستند، به گونهای كه چشمی مثل آن را ندیده بود.
📜《ثُمَّ خَرَجَ الرِجَالُ والنِسَاءُ، والأَصَاغِرُ والأَکابِرُ، والوُزَرَاءُ وَالأُمَرَاءُ، وَالیَهُودُ وَالمَجُوسُ والنَصَارَى وسَائرُ المِلَلِ، إلَى التَفرُّجِ ومَعَهُم الطُّبُولُ وَالدُّفُوفُ وَالبُوقَاتُ وَالمَزامِیرُ، وَسَائِرُ آلَاتِ اللَهوِ والطَرَبِ، وقَد کَحَّلُوا العُیُونَ، وخَضَبَوا الأَیدِی، وَلَبسُوا أَفخرَ المَلابِسِ، وتَزیَّنُوا أَحسَنَ الزِّینَه، وَلَم یَرَ الرَاؤوَن أَشَدَّ اَحتِفَالاً وَلَا أَکثَرَ اجتِمَاعَاً مِنهُ، حَتَّى کَأنَّ النَاسَ کُلَّهُم حُشِرُوا جَمِیعَاً فِی صَعیِدِ دِمَشقَ》
♦️سپس زنان و مردان شامی، بزرگ و کوچکشان، وزیران و امیران، یهودیان و مسیحیان، برای دیدن اسراء از خانه هایشان خارج شدند، در حالی آلات غناء از جمله دف و طبل و بوق و دهل به همراه داشتند.
جامه ی نو و فاخر پوشیده و خود را به کُحل و خضاب آراسته بودند و به بهترین شکل تزیین کرده بودند در حالی كه چشمی مثل آن روز شام را شلوغ و پر ازدحام ندیده بود.(۲)
📜《قَد عَلَّقُوُا السُّتُورَ وَالحُجُبَ وَالدِّيبَاجَ وَ هُم فَرِحُونَ مُستَبشِرُونَ وَعِندَهُم نِسَاءُ یَلعَبنَ بِالدُفُوفِ والطُبُولِ》
♦️اهل شام هر آنچه که باعث زینت می شد را به خود آویخته بودند و در بین آنها زنانی مشاهده می شد که با دف و طبل مشغول رقّاصی بودند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.(۳)
بساط شراب گستراندند و همگی در معابر با طبل و شیپور به استقبال اسراء رفتند و به هم دیگر این روز را تبریک می گفتند.
جارچیان اسراء را خارجی می خواندند.
ابتدا اسرای کربلا، در بازار دمشق، گردانده شدند و در این میان، چه بی حرمتی ها که به خاندان اهل بیت(ع)، صورت نگرفت.
سپس اسراء را وارد مجلس یزید کردند.
🏴امام صادق(علیه السّلام) در این باره می فرماید :
📜《لَمَّا أُدْخِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللهُ وَ أُدْخِلَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ بَنَاتُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مُقَيَّداً مَغْلُولًا》
♦️وقتی که سر مبارک امام حسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، در این هنگام امام سجاد(ع) به همراه دختران امیرالمومنین(ع) نیز وارد مجلس کردند، در حالی که دست و گردن و بازوی جد اسیرم، در غل بسته بود.(۴)
📜《..أجسادُهُم مُجَرَّدَةً، وثِيابُهُم مُرَمَّلَةً، وخُدودُهُم مُعَفَّرَةً》
♦️در حالیکه، پیکرهای شهدای کاروان امام حسین(ع)، برهنه، با لباس های خونین و صورت های خاک آلود بودند.(۵)
📝شعر :
ای شام، کربلای تو یا زین العابدین،
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین،
یک عمر در فراق جوانان هاشمی،
شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین،
در بین خنده و کف و شادی گریستند،
زنجیرها برای تو یا زین العابدین،
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد،
دست گره گشای تو یا زین العابدین،
تا حشر انقلاب حسین است سربلند،
در پای خطبه های تو یا زین العابدین،
در کوچه های شام فقط سنگ های بام،
بودند آشنای تو یا زین العابدین!
👤غلامرضا سازگار
📚منابع :
۱)المصباح کفهمی، ص۵۱۰
۲)حیاه الإمام الحسین(ع) قُرشی، ج۳، ص۳۶۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۲۷
۴)تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۳
۵)تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۰
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ(ع) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(س) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُسَینَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ》🔶🔸
✅امام سجاد(ع) از هر فرصتی استفاده می کردند و مصائب کربلا و شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهل بیت(ع) را برای مردم بازگو می کردند.
🏴نقل شده است که مردی در بازار مدینه فریاد می زد :
📋《أيُّهَا النَّاسُ! اِرحَمُونِي! أَنَا رَجَلٌ غَرِيبٌ!》
♦️ای مردم! به من رحم کنید! من مردی غریب هستم.
امام سجاد(ع) متوجه آن مرد شد و به او فرمود :
📋《لَو قُدِّرَ لَكَ أَن تَمُوتَ فِي هَذِهِ البَلدَةِ، فَهَل تَبقَى بِلَا دَفنِِ؟》
♦️اگر تقدیر تو چنین رقم بخورد که در این شهر مرگت فرا رسد، آیا جنازه ی تو بدون دفن می ماند؟
آن مرد گفت :
📋《اللهُ أَكبَرُ! كَيفَ أَبقَى بِلَا دَفنِِ وَ أَنَا رَجَلٌ مُسلِمُ وَ بَينَ ظَهَرَانِي أُمَّةٌ مُسلِمَةٌ؟!》
♦️الله اکبر! چگونه جنازه ی من بدون دفن بماند، در حالی که من مسلمان هستم و جنازه ام در مقابل چشم امت مسلمان است؟!!
هنگامی که امام سجاد(ع) در سخن او را شنید، ندبه کنان خطاب به پدر مظلوم خود، فرمود :
📋《وَا اَسَفَا! عَلَيکَ يَا اَبَتَاه! تَبقِي ثَلَاثَةَ اَيَّامِِ بِلَا دَفنِِ وَ اَنتَ اَبنُ بِنتِ رَسُولِ اللهِ(ص)!》
♦️وامصيبتا! چقدر مايه ی تأسف است ای پدرم!
که جنازه ات سه روز بدون دفن، روي خاک زمين باقي ماند، با اينکه تو پسر دختر رسول خدا(ص) هستي!(۱)
🏴هر وقت برای امام سجاد(ع) آب یا غذا می آوردند، حضرت(ع) شروع می کرد به گریه کردن!
تا جایی که با اعتراض دیگران مواجه می شدند.
📋《أَنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ(ع) بَكَى أَرْبَعِينَ سَنَةً بِدَمْعٍ مَسْفُوحٍ وَ قَلْبٍ مَقْرُوحٍ يَقْطَعُ نَهَارَهُ بِصِيَامِهِ وَ لَيْلَهُ بِقِيَامِهِ فَإِذَا أُحْضِرَ الطَّعَامُ لِإِفْطَارِهِ ذَكَرَ قَتْلَاهُ وَ قَالَ : وَا كَرْبَاهْ! وَ يُكَرِّرُ ذَلِكَ وَ يَقُولُ :
قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) جَائِعاً، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَطْشَاناً حَتَّى يَبُلَّ بِالدَّمْعِ ثِيَابُهُ》
♦️حضرت سجاد(ع) چهل سال با ديدگانى اشكبار و قلبى داغدار بر اين رويداد غمبار مى گريست و شبانه روزش به روزه دارى و شب زنده دارى مى گذشت!
هنگامى كه غذا براى افطارش حاضر مى شد، از شهادتگاه پدر و شهيدان به خون خفته كربلا ياد مى كرد و مى فرمود :
آه از غم و اندوه! اى واى بر اين مصيبت! و زمزمه مى كرد و اشك مى ريخت و اين جمله را بر زبان مى آورد كه :
وا كربلاه!
فرزند گرانمايه پيامبر اکرم(ص) گرسنه به شهادت رسيد!
پسر پيامبر اکرم(ص) را با لب تشنه كشتند!
و آنقدر مى گريست كه گريبان جامه اش اشك آلود مى گرديد!(۲)
در روایتی دیگر آمده است که؛
📋《فَبَكَى عَلَىُّ بنُ الْحُسَيْنِ(ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً، مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى!》
♦️امام سجاد(ع) مدت بيست يا چهل سال بر امام حسين(ع) گريست.
هيچ غذايى در مقابل آن حضرت(ع) نمى گذاشتند مگر اينكه گريان مى شد.(۳)
🏴روزی امام زین العابدین (ع )از بازار مدینه عبور می کرد دید قصّابی گوسفندی را می کشاند تا آن را در کشتارگاه ذبح نماید.
امام(ع) به او فرمود :
آیا این گوسفند را آب داده ای؟
قصاب گفت : ما قصاب ها تا آب به گوسفند ندهیم او را ذبح نمی کنیم!
امام سجاد(ع) گریه کرد و فرمود :
📋《وَ اَلهَفَاهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللهِ(ع)!
الشَّاهُ لاتُذبَحُ حَتَّی تُسقَی المَاءَ وَ اَنتَ اِبنُ رَسُولِ اللهِ تُذبَحُ عَطشَانَاً》
♦️ای داد و بیداد بر مصائب تو ای اباعبدالله(ع)! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود ولی با اینکه تو پسر رسول خدا(ص) بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند.(۴)
در روایتی دیگر آمده است که امام سجاد(ع) ندبه کنان می فرمود :
📋《قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ》
♦️پدرم را از آبی که برای درندهها و حیوانات آزاد بودند، منع کردند.(۵)
و نقل شده است که؛
📋《إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ》
♦️امام سجاد(ع) آن قدر گریست تا بیم نابینایی بر ایشان می رفت.(۶)
📋《وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً》
♦️هر گاه ظرف آبی میگرفت تا بنوشد، آنقدر گریه میکرد تا پر از اشک شود.(۷)
در مقاتل آمده است که؛
وقتی اهل بیت امام حسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، آنان در مقابلش ایستادند، امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود :
📋《أَنْشُدُكَ اللَّهَ يَا يَزِيدُ! مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ؟》
♦️ای یزید! تو را به خدا سوگند می دهم به گمان تو اگر پیامبر اکرم(ص)ما را به این هیئت دیدار نماید چه می کند؟
یزید در این هنگام، حکم کرد ریسمانها را بریدند و آنان را از قید طنا