eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ یا سیدنا و مولانا........ یا وجیها عندالله..اشفع لنا عندالله "حَسن" بگو و ببین اسم محترم این است هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است بگو همیشه که یا محسن بحقّ حسن که پیش حضرت حق بهترین قسم این است سه بار زندگی اش را تمام بخشید او به هر چه هست کشیدن خط عدم این است گرفته لقمه برای جذامیان حتی بگو به مدعیان ، معنی کَرَم این است به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر سخاوت است و شجاعت ، هم آن و هم این است جمل که رفت به میدان ، علی چنین می گفت : محمد حنفیّه ببین جَنَم این است که گفته است حسن بی حرم بُوَد اصلا؟! میان دل حرمش باشد و حرم این است ۱۴ رمضان ۱۴۴۳
|⇦•کجاست اهل دلی... وتوسل به حضرت سیدالشهدا سلام‌الله علیه ویژۀ ماه مبارک رمضان کجاست اهل دلی که نگاهِ ما بُکند برای حال خرابِ دلم دعا بُکند *عارف بزرگ‌سیدعلی قاضی میگه: نیمه شبی آمدم تو‌ این خونه های قدیمی تو حوض وضو‌ بگیرم... میگه خواستم‌ وضو‌ بگیرم دیدم‌انگار یه نوری امشب به قلبم‌ میشینه، هرچی فکر کردم خدایا من که کاری نکردم! این نور از کجا داره میاد؟ آقاسیدعلی قاضی میگه: خدایا! این نور به عمل من نیست از کجا داره میاد؟ میگه یهو‌ دیدم تو یکی از این‌ خونه ها یه طلبه ای دستاش رو‌ برده بالا میگه خدایا من سید علی قاضی رو‌دوستش دارم، خدایا یه نوری بهش عنایت کن. دیدم به دعای خیر اون‌ رفیقم من نور دیدم‌.....* کجاست خِبره طبیبی که کیمیا داند مس وجودِ مرا بهتر از طلا بکند به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند به یک نگاه مرا بنده ی خدا بُکند همین که داد و فغانم بلند شد دیدم جناب خواجه ی شیراز این ندا بکند: طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند....؟! عاشق منم که یار به حالش نظر نکرد... ای خواجه درد هست و لکن طبیب نیست.... عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟! ای خواجه درد نیست و لیکن طبیب هست... چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟! مرا بگیر و درِ خانه ات مقیمم کن چقدر عبد فراری برو بیا بکند... به کارمن گره خورده است اما گشایش از گره ام ذکر یارضا بکند *مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایتی رو آوردند خیلی عجیبه، میگن: وقتی نیشابور حضرت رضا اون حدیث معروف رو فرمودند آمدند از بین جمعیت رد بشن دیدند یه نفر هی به این‌ محافظا میگه: من‌ یه ذره با آقا کار دارم، میخوام یه ذره امام رضا رو ببینم... میگه اون قدر اصرار کرد، آقا متوجه شدند، فرمودند: برید کنار، بیا جلو‌ ببینم‌ چیکار داره، میگن: اومد عنان اسب امام رضا رو گرفت... گفت: آقاجان! درِ گوشی میخوام بگم. فرمود: بگو، صدا زد: یا امام رضا! به اینا گفتی منم فهمیدم، اینا همه اهل ولایت شما نبودند، من اهل ولایت شمام، آقا لبخند رو لباشون اومد، آقا یه چیزی به من بگو که به اینا نگفتی... یه راز به من بگو، امام رضا یه نگاهی کرد گفت یه‌چیزی بهت میگم اگر بگیری همه عالم مال توئه. گفت چیه؟ گفت: همین قدر بدون: محبت جد ما حسین، تو قلب فاجر هم نفوذ می کنه... اگر دیدی دلت مرده است برو کربلا... اگر دیدی بیچاره شدی برو کربلا... یه جوری راه رو بر ابی عبدالله تو کربلا بستند... امام صادق فرمود: مثل یه گنجشکی که تو قفس گیرش بندازند، از هر طرف حمله کنن یه جوری ابی عبدالله رو توی تنگنا گذاشتند.... خدا گفته: حسین! راه همه قلب ها رو به روت وا کردم عزیزم... به هر دلی میخوای بتابی، بتاب عزیز دلم...* چه می شود شب جمعه، یکی زِ کرب و بلا حواله ای بفرستد مرا صدا بُکُند *همه ی اهلبیت وقتی جون می دادند نگاهشون به بالا سرشون بود. امام صادق فرمود: بین ما اهل بیت فقط یک نفر جون میداد به آسمون نگاه نمی کرد.. از تو گودی قتلگاه با کنارِ سر خیمه هاش رو نگاه می کرد...* حسین‌چوخ باخما خیمیه من اوزومدَ حسینچیم اَخْیامیدَه او‌خیمه ی نالان‌ منم‌ کیدی .
. کوله بارت بربند، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد.. که به مقصد برسیم بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم. .
『کتاب لَيْلَةُ الْقَدْر』 ♦️ متن مراسم احیا و قرآن به سر گرفتن ویژۀ ◈براي اجراي مداحان اهلبيت عليهم السلام در شب های قدر ماه مبارك رمضان ◈اجرا شده توسط مداحان مشهور کشور ♦️ شامل و 👇👇👇👇👇👇👇
『کتاب ماهِ محراب』 ♦️ متون برای اجرای مداحان اهلبیت علیهم السلام در ماه مبارك رمضان◈ ♦️ شامل و اجرا شده توسط مداحان مشهور کشور ◈ 👇👇👇👇👇👇
متن اشعار و نوحه های شهادت امام علی علیه السلام قدر نوزدهم ماه مبارک رمضان 👇👇👇👇👇
|⇦•تب گرفته تمامِ جسمِ مرا .. و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان امشب بریم خونۀ مولا، اما نه بذار بریم دَرِ خونۀ دخترش، آخه امشب علی خونۀدخترش مهمون بوده، هی میدید بابا میره وسط حیاط، هی به آسمون نگاه میکنه، هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون"، هی زیر لب میگه:" دارم میام، دوریمون داره تموم میشه .. اومد وسطِ حیاط، بابا جان! با کی حرف میزنید؟ بابا! یه شب مهمون ما شدی ببین داری چیکار میکنی با دلِ دخترت، بعد از این همه هم که اومدی خونۀ دخترت نمیآیی بشینی؟ چرا اینجوری میکنی بابا؟ فرمود: دخترم! امشب، شبِ وصلِ منِ، دخترم! خیلی دلم برا مادرت تنگ شده .. خداحافظی کرد، راه افتاد، همچین که اومد از در بیرون بره، دید این مرغابی ها دورِ حضرت رو گرفتن، می فهمن امیرالمؤمنین کجا داره میره، خیلی عجیبِ، میگه: امیرالمؤمنین به دخترش سفارش مرغابی ها رو کرد، گفت: اینهارو آب و غذا بهشون بده..."آقاجان! سفارش حیوونا رو میکنی، میشه یه سفارشی مارو هم به دخترت بکنی؟" تا اومد بره این لباس و این عبا گیر افتاد به دستگیره در، حضرت لباس رو از دستگیره در آوُرد شاید اونجا زمین نشست، نمی دونم، یه آهی کشید، چی شده؟ علی نگاهش به در افتاده .. اینجا لباس علی به در گیر کرد، یهو دلش رفت سی سالِ پیش، اون لحظه ای که فاطمه اش پشتِ دَرِ ..* تب گرفته تمامِ جسمِ مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند او بیاید برای تسکینم گرچه بستند باز میریزد خونِ دل از شکاف زخمِ سَرَم زخم شمشیر قاتل من نیست داغ ناموس مانده بر جگرم دور بستر، حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست من که مرد نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه هاش جا انداخت برو قنبر میان هرکوچه بگو از حال و روزِ غمبارم کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم *چیکار داری با یتیم ها؟ همه رو جمع کرد...* این حسین است ، چهره ی او را ای پسربچه ها نگاه کنید سَرِ رخت و لباس او نکند کشمکش بین قتلگاه کنید سنگ از روی بام ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سَرِ آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید رضا قربانی سید پوریا هاشمی * تو رو خدا ببخشید دیگه، شبِ قدرِ...* نیزه می رفت و بر می گشت چشماش باز و بسته میشد هر کس تویِ مقتل اومد اونقدر میزد خسته میشد زود راحتش کنید، رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید پیراهنش رو نه، میدونید کیِه میخواید هتک حرمتش کنید زود راحتش کنید،نزدیکِ سه ساعتِ توی گودالِ کمتر اذیتش کنید،چشم مادرش خیره سویِ گودالِ *بالحسینِ الهی العفو...*
. خبر در مسجد را که پخش کردند اَهالی شهر می‌گفتند: مگر نماز می‌خواند! از ، جایِ و را خیلی خوب عوض کرده بود! .
|⇦•شدی راحت از غصه و درد... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر علی جان! شدی راحت از غصه و درد و غم های دنیا وفایی نکرد این زمونه بهت بعدِ زهرا یامولا! علی جان! شکستن غرورت رو تو کوچه هایِ مدینه زدن زندگیتو بهم از روی بغض و کینه یامولا! جلویِ نگاهِ تو در سوخت، واویلا به همراه مادر پسر سوخت، واویلا چهل تا حرومی شدن رد از رویِ در تویِ شعله ها، بال و پر سوخت، واویلا علی جان! علی یاعلی یاعلی یاعلی جان علی جان علی جان! یه عُمره که سوزونده قلبت رو کابوسِ کوچه غم و غصه هاتُ میگفتی به چاه های کوفه یامولا! علی جان! هنوز بعد سی سال نرفته زیادت چه ها شد شدن حمله ور سمت در، محسنت هم فدا شد واویلا بمیرم برا سوزِ اشکات، یامظلوم نداشت هیچ تسلایی دردات، یامظلوم مغیره تو رو وقتی میدید، می خندید نمک میزدش رویِ زخمات، یامظلوم علی جان! علی یاعلی یاعلی یاعلی جان علی جان علی جان! بافرق شکسته تویِ بسترت نیمه جونی با چشمای تر از عطش داری روضه میخونی یامولا! علی جان! حسین و با لب های تشنه می بُرن سرش رو یه لشکر تو گودال بخون میکِشن پیکرش رو یامولا! تمومِ تنش میشه غارت، واویلا می ریزن برایِ غنیمت، واویلا می مونه حرم بین مُشتی نامحرم رویِ ناقه میرن اسارت، واویلا علی جان! علی یاعلی یاعلی یاعلی جان علی جان علی جان! یه روزی میاد که همین کوفه میشه قیامت به اهل حرم میشه تو کوفه خیلی جسارت واویلا علی جان! بحالِ پریشون و اشکایِ زنها میخندن تویِ کوچه بس کوچه ها راهشون رو می بندن واویلا امان از نگاه های انظار، واویلا عقیله کجا، کوچه بازار، واویلا یه عده حرومی میان و زینب رو با زخم زبون میدن آزار، واویلا حسین جان! سرت رو تویِ قتلگاه نانجیبا بریدن تنت رو یه لشکر با سر نیزه از هم دریدن واویلا حسین جان! دیدم حتی اون کهنه پیراهنت رفت به غارت زدی دست و پا در عوض حرمله کرد اهانت واویلا صدا میزدم مادرم رو، یازهرا! بریدن سَرِ دلبرم رو، یازهرا! گرفت بوی خون دشت و صحرا نامردا زدن حلقه دور و برم رو، یازهرا! حسین جان! با مرکب رسیدن تو گودال تنت زیر و رو شد دیدم نعل تازه زدن، پیکرت پشت و رو شد واویلا حسین جان! غریب کشتنت تویِ گودال، یامظلوم شدی زیرِ پاها لگد مال، یامظلوم سرت رو زدن روی نیزه، یامظلوم چی اومد سرت بینِ جنجال، یا مظلوم .
. از حُرمت و حِرمان دو مقام است یک روزِ مُحرّم نشود این .
|⇦•آلوده دامانم، در این که .. با خدا و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ویژۀ شب های قدر آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست *هم خودم‌ میدونم‌ .. هم تو‌ میدونی .. هم امام زمانم مطلعِ ..* آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست *من امشب خودم ‌اومدم دارم اعتراف میکنم .. کسی ام زورم‌ نکرده اومدم‌ .. گفتم شاید دیگه نباشم ..* چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت در دست هایِ خالی ام حتی کلافی نیست *هرچی گشتم یه چیزی بیارم هیچی پیدا نکردم .. ولی میخواستم بیام یهو یادم افتاد یه چیزی پیدا کردم با اون امشب اومدم .. اونم تربت حسینِ .. * یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟! شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست *بچه ها تورو‌ خدا امشب بیدارشید نه بیداربمونید ..!! امشب خیلیا بیدار میشن ..* هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست *یه حرفی به من بزن یه نشونی به من بده .. من امشب متوجه بشم بیدارشدم و منو بخشیدی ..* سرچشمۀ توحید امیرالمؤمنین باشد این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست تا نور راهم از نجف هست و از ایوانش راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب.. طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست *بی بی گفت : ابن ملجم! خدا لعنتت کنه ....وقتی اومد ازش سؤال کرد چرا این کار رو کردی و بابامُ زدی؟! ان شالله بابام خوب میشه حسابتُ میرسه .. گفت یه کاری با بابات کردم .. یه جوری زدم دیگه نمیتونه از جا بلند بشه ..* درد علی اما، شکاف سینۀ زهراست زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست *سادات منو ببخشن .‌بچه های حضرت زهرا منو ‌حلال کنید ..* یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست *آخه شما با علی کار دارید چرا زنش رو ‌میزنید ؟ شما اومدین علی رو ببرید چرا دارید زنش رو‌ کتک‌ میزنید؟ بابا اشتباهی گرفتید آخه مرد باید با مرد بجنگه، مرد باید با مرد رو به رو بشه .. شما چه مردایی بودید که روی مادرم‌ وایستادید .. چطوری اسم خودتون رو مرد میذارید در حالی که نه یکی نه دوتا چهل نفری ریختید سر مادرمون ...* دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟! محمد جواد شیرازی .
. [آقا سید علی خامنه‌ای❤️] شب قدر، فرصتی برای و عذرخواهی‌ست؛ حال که خدای متعال به من و شما میدان داده که بـه سوی او برگردیـم! طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم .. .
•|الهی بِعَلیٍ ..|• . فرقت شکافت، تا که دلِ کعبه نشکند .. آری که سجده‌گاهِ تو چون قبله‌گاه شد
|⇦•ایوان نجف، دنیایِ منه... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر ایوان نجف، دنیایِ منه ایوان نجف، رویایِ منه رویایِ دنیایِ زیبایِ منه ای علی جان! ای علی جان! قوتِ قلبِ منی ای علی جان! ای علی جان! رومو زمین نزنی عشقِ امام حسنی نجفت خونه ی پدریمِ اونجایی که میبریمِ میکده ی نوکریمِ یا علی! علی یاعلی... این عاشقِ تو، مجنونِ توئه کُنجِ حرمت، مهمونه توئه مهمونه، مجنونه، حیرونِ توئه ای علی جان! ای علی جان! عشقتُ از ما نگیر ای علی جان! ای علی جان! دستِ ماهارو بگیر من فقیرم تو امیر با نگات یا علی! دَمِ سحر کاری بکن، مارو ببر کرب و بلا، با یه نظر یا علی! علی یاعلی... .
🌷شهیدعباس‌بابایی: ، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را قرار بده. |
روضه و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام ویژۀ شب 19 ماه مبارک رمضان می رود سمت مسجد کوفه با دلی خسته از زمانۀ خود خسته از کوفيان و بی دردی غرق اندوه بی کرانۀ خود می رسد با دل پر آشوبش مرد غربت ، انيس سجاده همدم چشمهای بارانيش می شود چشم خيس سجاده *دیگه آخرین قدم‌هایی که داره بر میداره .. آخرین شبی که مناجاتِ علی رو نخل ها می‌شنوند .. آخرین شبی که اذانِ علی رو مسجد کوفه می‌شنوه .. شبِ رسیدنِ به آرزوی سی سالۀ علیِ .. شبِ راحت شدن از درد و غم و جدایی و فراق ..* گريه های شبانۀ او را گونه‌ی خيس ماه می داند شرح سی سال بی کسی اش را دل بی تاب چاه می داند آخرین حرف‌هاشو به چاه زد .. سی سال کسی نبود دردِ دلِ علی رو بشنوه .. می‌رود سمت مسجد کوفه تا که با عشق بی حساب شود می رود تا محاسن خورشيد بين محراب خون خضاب شود سی سال گریه کردی و ناله زدی .. سی سال تنهایی سر تو چاه بردی و ناله زدی .. تنهایی سخته گریه کردن .. ممنونتیم ما رو دوباره جمع کردی اجازه دادی تو روضه بیاییم .. ممنونم این گریه ها رو از ما نگرفتی .. می رود تا که مستجاب شود ندبه های شبانه اش حالا می رود تا خدای خوبيها مرتضی را بگيرد از دنيا بين محراب اشک و دلتنگی موسم آخرين سجود آمد ناگهان مثل صاعقه، تيغی بر سر آسمان فرود آمد *همه میگفتن نزن .. محراب میگفت نزن .. مسجد و مناره میگفت نزن .. اذان میگفت نزن اقامه میگفت نزن .. اما یه نفر تو این عالم میگفت بزن ، اونم خودِ علی بود .. میگفت بزن راحتم کن ..* سجدۀ تيغ و ابروي خورشيد باز شق القمر شده انگار بين محراب فرق کعبه شکافت شب مولا سحر شده انگار شوق پرواز بال و پر می زد در تپش های چشم کم سویی آمد از آسمان به دنبالش بيقرار شکسته پهلویی *نگاه کرد دید فاطمه اومده، پیغمبر اومده .. بچه هاش بالاسرش دارن گریه میکنن .. محراب غرقِ خونِ .. امام مجتبی یه جوری گریه میکرد پسرِ ۳۷ ساله‌س .. پسرِ بزرگِ باباست .. یه نگاه کرد دید فرق شکافته بابا غرقِ خونِ .. این زخم با زخم‌های همیشه فرق داره این لحظه با همۀ لحظه ها فرق داره .. اینجا به جا اینکه پسر پدر رو آرام کنه امیرالمومنین دید الانه که امام حسن قالب تهی کنه .. صدا زد پسرم آروم باش بابا من از این ضربه ها زیاد خوردم .. من از این شمشیرا زیاد خوردم .. بابا آروم باش گریه نکن، حسینم داره تورو نگاه میکنه .. تو پسرِ بزرگِ منی .. من کنارِ محراب میشینم تو نماز رو ادامه بده مردم از نماز نمونن .. درد رو به جان خرید اما به امام مجتبی فرمود به خاطرِ من نمازِ صبحِ مردم از بین نره .. نماز رو ادامه بده .. (حیفم میاد این چند بند رو نخونم ..) در کنار غروب چشمانش آه سعی طبيب بي معناست سالها بی قرار رفتن بود بعد زهرا شکيب بی معناست راوی سالها پريشانی ست گيسویی که چنين سپيد شده در دل کوچه‌های دلتنگی سالها پيش از اين شهيد شده تو جنگِ صفین به عمار فرمود به همۀ لشگر بگو خضاب کنن برا بالا بردنِ روحیه لشگر همه حنا بستن و خضاب کردن فقط خودِ امیرالمومنین خضاب نکرد .. عمار میگه سوال کردم یا امیرالمومنین چرا خضاب نکردی؟! سرِ مبارکش رو انداخت پایین، یه دست به محاسنش کشید تو چرا می پرسی ؟! .. تو که میدونی من عزادارِ فاطمه‌ام .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی دیگه لباسِ نو نپوشیدم، دیگه عطر نزدم .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی من سی ساله عزادارِ در و دیوارم .. راوی سال ها پریشانی‌ست گیسویی که چنین سفید شده‌ست در دل کوچه های دلتنگی سال ها پیش ازین شهید شده‌ست هرگز از ياد او نخواهد رفت *اول کسی که برا این روضه گریه کرده خودِ امیرالمومنینِ .. اول کسی که برا این روضه داد زده خوده علیِ .. (کِی داد زد؟!) همون شبی که بچه‌هاش آستین به دهان گرفته بودن ..* هرگز از ياد او نخواهد رفت سورۀ کوثر و در و ديوار آتش و تازيانه و سيلی غنچۀ پرپر و در و ديوار دست او بسته بود اما ديد گل ياسش به يک اشاره شکست در هجومی کبود و بی پروا دست و پهلو و گوشواره شکست شاعر : يوسف رحيمي •✾• *کاش به جا دستات، چشمات رو بسته بودن .. خدا برا هیچ مردی نیاره ببینه ناموسش بینِ چهل تا نامحرم اسیرِ .. بی جهت نبود تا وقتی شمشیر رو زد گفت راحت شدم .. تا با صورت افتاد تو محراب یه نفس راحت کشید .. ببرمت از مدینه یه جای دیگه، (شبِ احیاست) زیرِ بغل هاشو گرفتن رسیدن مقابلِ در خانه یه نگاه به اطراف چشمایِ بی رمقش رو باز کرد گفت حسنم، حسینم بزارید خودم وارد بشم .. منو با این حال نزارید واردِ خانه نکنید .. نمیخوام منو بچه‌هام تو این حال ببینن .. نمیخوام صدای شیونِ زن و بچه بلند بشه .. دخترام منو اینجوری نبینن .. من طاقت ندارم صدای شیون زن و بچه بلند بشه .. کربلا .. کربلا ..
کربلا چند جا صدای شیون زن و بچه بلند شد .. یا علی مراقب بودی صدای شیونِ زن و بچه بلند نشه کربلا کجا بودی آقا .. کجا صدا شیونِ زن و بچه بلند شد؟! مقتل میگه یه بار تو وداع علی اکبر .. تاریخ نوشته صدای شیونِ زن و بچه بلند شد .. همه صدا میزدن «إرحَم غُربَتَنا .. » اینجا نوشتن صدای شیون و ضجه بلند شد یه جا دیگه صدا شیونِ زن و بچه بلند شد .. (الله اکبر ..) اونجایی بود که ابی عبدالله از علقمه برگشت .. دیدن کمرِ بابا خمیده .. وقتی عمودِ خیمه‌ی عمو رو زمین گذاشت .. زن ها ضجه میزدن .. یه جا دیگه‌م صدا شیون و ضجه بلند شد .. کجا؟! وقتی از داخل خیمه نگاه کردن دیدن بابا شیرخواره رو، رو دست گرفت .. دیدن داره التماس میکنه .. «إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» .. صدای ضجه و شیون بلند شد .. (سه ماه دیگه محرمِ، رزق محرم و اربعینتُ امشب بگیر ..) ما بدونِ گریه برا حسین میمیریم .. اما یه جا رو من سراغ دارم که صدای ضجه با همه جا فرق داشت .. صدای شیون با همیشه فرق داشت .. این سه جا که برات گفتم وداعِ علی اکبر و برگشتِ از علقمه و بالابردنِ شیرخواره رو دست؛ این سه جا ابی عبدالله زنده بود .. باز زن و بچه خیالشون راحت بود حسین هست .. اما غروبِ عاشورا وقتی اومدن دورِ زین العابدین .. عمه میگه چه کنم، بچه ها رو دارن میزنن، همه چادرا سوخته .. دامن ها سوخته .. همه رو دارن تازیانه میزنن .. اینجا بود زین العابدین فرمود عَلَیکُنَّ بِالفرار .. عمه بگو همه فرار کنن .. لااله الا الله .. آخ بمیرم .. مقتلِ مُقَرَّم میگه اینحا بود بچه ها تو گرد و غبار سراسیمه و مضطرب نمیدونستن کجا برن .. همه سیلی خورده و تازیانه خورده .. یه مرتبه بین دود و آتیش و غبار یه چیزی دیدن .. دیدن زره باباشونِ .. خوشحال شدن رفتن طرف زره .. گفتن بابامون اومده .. یه مرتبه دیدن زره بابا تنِ کسی دیگه‌ست .. با تازیانه افتاد به جانِ بچه‌ها .. نزن .. بابامون کجاست این لباسِ بابایِ منه .. ای حسین .. .