eitaa logo
ذاکرین آل الله
282 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•دوباره دلم تو فاطمیه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها دوباره دلم تو فاطمیه بی قراره هوای گریه بینِ روضه داره برای مادری که بی مزاره الهی نداره مادرم یه بارگاهی که پر بشه ز پرچم و سیاهی دیگه نمونده توی سینه آهی ما که خیلی ساله نوکریم آرزومونه از اون قدیم یعنی میشه مسجد و نبی نوحه دَم بدیم فاطمه عزیزِ حیدر... دعام کن ببین که مشکی پوشیدم، نگام کن یه عُمره که صدات زدم صدام کن با دست نیمه جون منو نگام کن فداتم دوباره فاطمیه شد گداتم می بینی که میونه نوکراتم منم شریک داغِ بچه هاتم سایه ی روی سَرِ منی داد زدم که مادرِ منی آرزومه که تو یه بار بگی، نوکرِ من فاطمه عزیزِ حیدر... میسوزه داره بهشتِ مصطفی میسوزه یه مادری تو شعله ها میسوزه به پیش چشم مرتضی میسوزه * همچین که بی بی پشت در بود، رو زمین افتاده بود، مولا رو داشتن می بُردن، چه منظره ای امیرالمؤمنین پشت در دید؟ یه وقت دیدن سریع عباش رو انداخت روی زهرا...* در افتاد دَرِ خونه به روی مادر افتاد یه ناله کشید و آخر افتاد حرومیا دیدن که با سر افتاد دل اسیرِ غصه ها شده چه قیامتی به پا شده روی چادرش خدا پر از رد پا شده *حالا از مدینه بریم کربلا...* بُنَیَّ! خودم دیدم که گرد و خاک به پا شد تن تو بوسه گاهِ نیزه ها شد خودم دیدم سرت چطور جدا شد بُنَیَّ! تنت رو خاک کربلا رها بود تو قتگاه تو سر و صدا بود چرا رو جسم تو جایِ عصا بود من خودم دیدم مَحاسنت مونده بود تو دستِ دشمنت تا ابد یادم نمیره که تشنه کُشتنت یا حسین! غریبِ مادر.‌‌..
  نمی خواهد مرا آن‌ یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمه‌گاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش همین آشفته‌حالی‌ ها نیازِ وصل معشوق است پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش برای رزق گریه..،چشم‌پوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد کدامین سنگ‌فرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟! کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلت‌بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش غریبِ بی محلّی‌ها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّه‌شیعه،چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلو‌شکسته..،زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش ▪️ ▪️ فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند... میان آن ‌همه شعله گمانم نیست امکانش 🔸شاعر: ____
  اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد اَز ما سُوال و، اَز تو جَوابی، گُلِ علی... ...تابوتِ لاغَرِ تو چِرا خَم دُرُست شُد؟! ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد 🔸شاعر: ____
  مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا آتش آوردند نمرودان گلستان مرا بيت من در آتش و مصراع من افتاده بود بي ادبها خوب سوزاندند ديوان مرا آرزوهاي مرا در پشت در آتش زدند كاش ميبستند جاي دست، چشمان مرا دست من بسته ولي دست مغيره باز بود زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا در نهان چشم من اشك است مهمان سالها ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا 🔸شاعر: ____ 🔹
  گل چه کند شب به شب سحر که نباشد درد به دختر رسد پدر که نباشد ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟! حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟! با تو درِ خانه ام ضریح جهان بود با تو چه امنیتی به خانه مان بود با تو  خطر داشت کوچه رفتن من؟نه! با تو کبودی نشست بر تن من؟نه! خیز نبی خدا زمانه عوض شد بعد تو رنگ تمام خانه عوض شد شاخه ی یاسی که کاشتیم لگد شد قالی کهنه که داشتیم‌ لگد شد حمله به ما میکنند گرگ منش ها دوروبرم ریختند عربده کش ها پای غریبه به در نشست، نبودی پهلویم از چندجا شکست، نبودی میخ همان موقعی که بر کمرم خورد خیره شدم‌ بر علی و در به سرم خورد فضه به دادم رسید خیر ببیند زود به سویم دوید خیر ببیند اینهمه زخم‌ و هزار درد و ملامت... میخرم آن‌ را به جان!علی به سلامت! 🔸شاعر: ____ 🔹
  دودِ هیزم در حرم آکنده شد آتش از روی علی شرمنده شد در چنان با شدت از جا کنده شد یاس حیدر بر زمین افکنده شد بانویی که حرمتش مفروض شد استخوان سینه اش مرضوض شد نعره ها پیوسته و ممتد شد و هتکِ حرمت های شان بی حد شد و حال زهرا پشت آن در بد شد و یک نفر با ضربه از در رد شد و قلبِ زهرا را قرار از دست رفت غنچه ی گل در فشار از دست رفت غربت شیر خدا شد بی حساب حمله می کردند سویش با عتاب دست هایش بسته شد بین طناب سوخت قلب حق برای بوتراب فاتح خیبر برای حفظ دین شد گرفتار دو بی دین لعین فضه زیر کتف مادر را گرفت دید حیدر را و قلبش پر گرفت زود زهرا شال حیدر را گرفت با نگاهش راه لشگر را گرفت دور حیدر بود در حال طواف تا که شد بیهوش با ضرب غلاف حیدری تنها و شمشیر و گلو فاطمه برخاست، آمد روبرو کل عالم می شد آن دم زیر و رو دست بر معجر اگر می برد او کار دشمن را علی راحت نکرد لحظه ای با اولی بیعت نکرد آه اما از دل زینب که دید یک نفر موی حسینش را کشید دیگری از راه با خنجر رسید لشگری پیراهنش را می درید دستباف فاطمه بود آن لباس شد بلند از هر شکافش بوی یاس 🔸شاعر: ____ 🔹
  ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه  نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بررخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه! 🔸شاعر: ____
  آنکه از اولش به پیش علی ناسپاس و به کینه می آمد بی اجازه به خانه آمد و حال بر عیادت اجازه می خواهد چقَدر این صحابه خشنود ست حال که مزد وحی را داده آمده تا که مطمئن گردد فاطمه بین بستر افتاده پس گزارش به شهر خواهد داد اثرِ ضربه ها به آن در را تا ببیند که فاطمه دیگر می زند ناله های آخر را آه با شوق کشتنِ محسن می نویسد به کوچه ، مستانه و بگوید به یمن ضربهٔ من یک نفر کم شده از این خانه 🔸شاعر:
  به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم، به دیر پایی شب‌های انتظار قسم، به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید به روشنای سپیده، به نوبهار قسم، به آشنایی غم با دل صبور علی به روشنایی قلب امیدوار قسم، به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم... به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد 🔸شاعر: استاد
  نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست آهسته از غم تو زمین و زمان شکست پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین... گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود حتماً دری که سوخته را، می‌توان شکست بانوی نور در دلتان رنگی از خداست زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست با هر دری که بعد نگاه تو باز شد انگار در گلوی علی استخوان شکست 🔸شاعر: ____
آنروز سوخت پای علی زندگانی ات آتش گرفت جان من از نیمه جانی ات ای آرزوی سوخته از تند باد درد ای مرهم غریبی من، هم زبانی ات آیینه ی شکسته ی مجروح مرتضی شلاق آتش از تو گرفته جوانی ات نقش خراش سامریِّ شهر مانده است ماه کبود من به رخ آسمانی ات از مردمی که سفره ی شان پر شد از فدک هیزم رسید در عوض مهربانی ات با خاطرات کوچه به مسجد رسید ی و چشم سقیفه کور شد از خطبه خوانی ات ‌‌‍
زمزمه فاطمیه و شهید گمنام سبک دامن کشان رفتی.... گمنام و تنهایی درست مثلِ مادر /۳/ سربازِ مولایی درست مثلِ مادر /۳/ تویی پرچمدارِ نهضتِ مولا دَمِ رفتن گفتی ذکرِ یازهرا سلامُ اللّه  سلامُ اللّه مادرت نمی‌دونه  چی اومد سرت؟ /۳/ بی‌حرم شدی تو هم  مثِه مادرت /۳/ موندی تک و تنها درست مثلِ مادر /۳/ افتادی رو خاکا  درست مثلِ مادر /۳/ گلِ هجده ساله خوش اومدی شاید تشنه‌لب دست و پا زدی گلِ زهرا سلامُ اللّه امّا رویِ نیزه‌ها  نرفته سرت /۳/ همسفرِ دشمنا   نشد خواهرت /۳/ دامن کشان رفتی  دلم زیر ُو رو شد /۳/ چشمِ حرامی با ... حرم روبه‌رو شد /۳/ بیا برگرد خیمه اِی کس و کارم منو تنها نگْذار اِی علمدارم علمدارم علمدارم آب به خیمه نرسید  فدای سرت /۳/ حسین قامتش خمید فدای سرت /۳/
من و مادر و کوچه و اضطراب دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست جسورانه با کینهٔ بی حساب سرِ مادرم داد زد پیش من حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند شد عالم به روی سر من خراب بمیرم که زد سیلیِ بیهوا به مادر! به آیینهٔ در حجاب نوک پای خود ایستادم ولی گذشت از سرم دست او با شتاب چنان خورد که گوشواره شکست گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب فدک غصب شد پاره شد برگهٔ قباله به دستانِ مردی خراب دلم خون شد از خندهٔ ممتدش از آن دست سنگین، از آن آب و تاب پس از گوشواره غرورم شکست پس از آن غمی شد برایم نقاب مرا میزد ایکاش تا مادرم... نمیشد از این داغِ پنهانی آب!
|⇦•به در بگو دیوار بشنوه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به در بگو دیوار بشنوه این روضه رو صد بار بشنوه ضربان قلب محسن و خدا کنه مسمار بشنوه تو خونه ریختن بی اجازه منو ببخشید روضه بازه اومده فضه واسه تشییع جنازه گُر گرفته چادرِ فاطمه، وای وای وای به زمین که می خوره فاطمه، وای وای وای نفسش می بُره فاطمه، وای وای، وای اونی که آتیش تو مُشتشه یه لشکر از هیزم پُشتشه یه جوری زد که در بشکنه فاطمه تو خونه اش کُشته شه چادر زهرا رو زمینه کی فکر می کرد که تو مدینه فاطمه پهلوش بشکنه حیدر ببینه پشت در اِنقده فریاد زدن، وای وای واي مادر و تا که در افتاد زدن، وای وای واي سر مادر حسین داد زدن، وای وای وای اینا می خوان زهرا خسته شه تا دستای مولا بسته شه تو کوچه ها قنفذ اومده اون چیه که توی دستشه تاریخ گواهه این مَصافه سند برا این اعترافه کُشتنِ زهرا گردن ضرب غلافه کوچه ها شده عجب مقتلی، وای وای وای فاطمه رسید به مولا ولی، وای وای وای زدنش جلو چشای علی، وای وای وای
|⇦•صبح و ظهر و شام اگر... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها صبح و ظهر و شام اگر كه ديده ي عاشق، تر است فاش ميخواهد بگويد از همه عاشق تر است   وصل يعني سوختن، زيرا كه در آغوشِ شمع سرنوشت اكثرِ پروانه ها خاكستر است   در لغت اُم ميشود ريشه، بلاشك باطناً معني اُمِّ ابيها ريشه ي پيغمبر است   او به هجده نام، هجده سال، هجده جلوه كرد او دو تا نُه سال سِيرِ مصطفي و حيدر است   ما مقام چادرش را هم نمي فهميم چون سِنخ و جنسِ ساتر و مستور از يكديگر است   ما نمي دانيم خير و شرمان را هيچ وقت آنچه را زهرا براي ما بخواهد بهتر است   هر كجا خير كثيرش هست، اَبتر كاملُ هر كجا خير كثيرش نيست، كامل اَبتر است   واي از حالِ علي و واي از حالِ علي هر چه مي شويد دوباره لَكِ خون روي در است   *حَبَّة بن جُوَین عُرَنی يكي از ارادتمندان مولا اميرالمؤمنينِ، ميگه: تب كردم، حالم اصلاً خوب نبود، اما مقيد بودم پشت سر آقام نماز بخونم، رفتم مسجد بعد از نماز آقارو ديدم، آقا فرمودند: چرا رنگ به صورت نداري؟ عرض كردم: آقاجان! تب دارم، كسالت دارم، فرمودند: خوب استراحت ميكردي، چرا اومدي؟ گفتم: آقا دلم براتون تنگ شده بود، گفتم يه بار ديگه ببينم شمارو، صداتون رو بشنوم... آقا فرمودند: دستت رو جلو بيار... دست من رو گرفتن، ذكري گفتن، همونجا كسالتم برطرف شد، حالم رو به راه شد، فرداش امام حسن رو توي بازار ديدم، قضايا رو تعريف كردم، آقا فرمودند: ميدونم، خبر دارم... گفتم: آقاجان از كجا ميدونيد؟ فرمود: از ديروز كه بابام از نماز برگشته تب كرده، تو بستر افتاده...يعني حال امام نسبت به ما اينجوريه، دردِ ما رو به جون ميخره... ميخوام بگم: يا اميرالمؤمنين! طاقت نداشتيد حال يكي از دوستانتون رو ببينيد كه حالش خرابه، اما اين روزا ميگن: خانومت، چراغِ خونه ات، همه ي دار و ندارت تو بستر افتاده، ميگن: هم سر ضربه خورده، هم سينه مجروح شده، هم بازو ورم كرده، هم پهلو شكسته...* تا آه ميكِشي نگران ميكُني مرا آخر شبيهِ خويش كمان ميكُني مرا   با اَبرويِ گره زده لبخند ميزني مثل گذشته باز جوان ميكُني مرا   گفتم عزيزِ من! تو زني پشت در مرو عُمري اسيرِ زخمِ زبان ميكُني مرا   * صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله، ديدن كنارِ يه بدن ابي عبدالله به زانو رو زمين افتاده، هي خم ميشه؛ هي بلند ميشه...*   قطعه قطعه بدنت موي مرا كرد سفيد عُمر سعد به زانو زدنم ميخنديد
برای مردانی که تو جنگ، بخاطر سربند «یا فاطمه» دعوا می‌کردند، هشتک نزنيد... دعوا سر سربند یا فاطمه بود
همه امور جهان تحت اختیارت بود ملک به گرد تو هر لحظه بی قرارت بود از آن زمان که گمانم علی کنارت بود زمین خاکی ما چشم انتظارت بود اگرچه بر همه ی خلق برتری دارد علی کنار تو تعریف دیگری دارد قسم به بضعه منی تویی نبی را جان شبیه سوره ی قدر است قدر تو پنهان برای نوکری ات آفریده شد انسان به کوثر تو خلاصه شده همه قرآن به منسب تو کدامین رسول قائل نیست؟ بدون سوره ی کوثر کتاب کامل نیست زمین وجب به وجب تیره و تو ماه منیر به جز علی تو ما را کسی نباشد امیر ندیده ایم برای سخاوت تو نظیر گرسنه بودی و بخشیده ای غذا به فقیر فقیر از در این خانه کی پشیمان رفت رعیت آمده بود و شبیه شاهان رفت نشسته چشم به دیوار گریه می کردی در این سه ماه که بسیار گریه می کردی نه از جراحت مسمار گریه می کردی برای شهر گنه کار گریه می کردی قنوت سبز دعایت برای مردم بود جواب آن همه خوبی هجوم هیزم بود 🔸شاعر:
|⇦•اگرچه کاهم از آتش... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک"   اگرچه کاهم از آتش اِبا نخواهم کرد نمازِ سوختنم را قضا نخواهم کرد بدون مِهر تو خورشید را نمی خواهم بدون يادِ تو حتی دعا نخواهم کرد   به کیمیاگری چشم فضه ات سوگند که غیر خاک تو را توتیا نخواهم کرد   * از عالمي پرسيد: مقدس تر از خاكِ كربلايِ سيدالشهدا هم داريم؟ گفت: آره... تعجب كرد، مگه ميشه مقدس تر از تربتِ سيدالشهدا هم باشه؟ آره، خاكِ چادرِ مادرمون فاطمه... آي رفقا! چه جوري بگيم: مادرِ ما فاطمه رو زدن، بايد مراعات كنيم، نبايد بي خودي روضه ي بي بي رو بخونيم، نبايد گوشمون به روضه هاي بي بي عادت كنه...*   در آن مَقام که مادر گریزد از فرزند بگو که نوکر خود را رها نخواهم کرد   بگو چكار كنم تا صدا زَني پسرم؟ كه من به نوكريت اكتفا نخواهم   تو مادرِ مَني و صاحبِ اختيارِ مَني مَني كه غيرِ شما را صدا نخواهم كرد   مَني كه كُشته ي عشقِ حسينِ تو هستم به جز رضايِ تو را خون بها نخواهم كرد   * "امام جعفر صادق عليه السلام مي فرمايند: ما به اسمِ مادرمون فاطمه متوسل ميشم..." ما هر كجاي عالم باشيم اگه امامي رو صدا بزنيم، بگيم: ياعلي! بگيم: يا اباعبدالله! يا صاحب الزمان! خودشون مستقيماً جوابِ مارو ميدن، فقط يه اسمِ تو اين عالمِ وقتي صدا ميزني جور ديگه جواب ميشنوي، وقتي صدا ميزني: يا فاطمةالزهرا! همه ي بچه هاش جمع ميشن، ميگن: با مادرِ ما چيكار داري؟   لذا تو روضه ي مادر كه مي شينيد دستِ كم نگيريد، با همه ي يقينت بشين تو روضه... امام صادق مي فرمايند: در مصيبت مادرِ ما بلند بلند گريه كنيد، براي مصيبت مادرِ ما، صداهاتون رو توي سينه نگه نداريد، نفس هاتون رو حبس نكنيد، شما نبوديد مدينه، بچه هاي زهرا اين آستين هاشون رو توي دهان گذاشته بودن كه صدا ناله ها شون بلند نشه... همه ي بچه هاش يه طرف امام مجتبي يه جوري گريه مي كرد بندِ دلِ اميرالمؤمنين پاره ميشد... ميگن: مراقب باشيد بچه هاي كوچيكِ شما صحنه ي دعوا نبينن، به خصوص مراقب باشيد اگه حادثه اي رو هم قرارِ ببينن، حادثه اي نباشه كه براي پدر و مادر باشه، حادثه برا خونواده نباشه، بچه اگر صحنه اي ناگوار كه برا خونواده اتفاق بيوفته رو اگه جايي هم نگه اما توي خواب تحويل ميده، لذا امامِ مجتبي يهو شبا از خواب مي پريد، حسين و زينب كه توي كوچه باهاش نبودن، زير لب هي ميگفت: جلو نيا... دختر طلحه ميگه: با زن هاي مدينه جمع شديم بريم خونه ي دختر پيغمبر، نگرانِ حالِ فاطمه سلام الله عليها بوديم، ميگه: تا به حال توي عُمرم اينجوري فاطمه رو نديده بودم، يه نگاه كردم ديدم يه پارچه اي روي زمين افتاده، پارچه رو كنار زدم ديدم بدنِ نحيفِ خانومِ، با يه وضعي نفس ميكِشيد، با صدايِ بريده بريده حرف ميزد، گريه مي كرد، ميگفت: آي زنها! من از مردان شما ناراضي ام تا قيامت... همين جور كه حرف ميزد خانوم به نفس نفس افتاد...آي بميرم برات مادر! هر نفسي كه ميكِشيدي، فضه ميگفت: خانوم! اجازه بده لباست رو عوض كنم... نفس نفس زدنِ مادرِ ما مدينه كجا، نفس نفسِ زدنِ دخترش گودال كجا، ديد نيزه ها بالا و پايين ميره...*   به فداي نفس نفس زدنت با عصا مي زدن بر بدنت يوسفِ من كجاست پيروهنت؟   از سرشون زياد بودي  كَمِت كردن، كَمِت كردن   بعد سه روز دهاتي ها جَمِت كردن، جَمِت كردن   *ديدن بدن پاشيده است، گفتن: بذاريد كارِ زينب رو راحت كنيم...*     با نيزه توي مقتل مُحكت كردن كَمِت كردن، كَمِت كردن
|⇦•باید عشق و عاشقی... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها باید عشق و عاشقی تو اسمت خلاصه شه یه مادر به بچه هاش همیشه حواسشه تو سختی زندگی نگاه تو معجزه است باید یا علی بگیم که وقت مبارزه است ای آسمونی مادر، چه‌مهربونی مادر کربلا شب جمعه، به یادمونی مادر أُمّاه أُمّاه! من و ببر حرم‌ِ ثارُالله... همیشه قدیمیا میگفتن به این و اون برا حل مشکلات حدیث کسا بخون قلم مینویسه از مدینه باچشم خیس مثل تو ولی شناس به تاریخِ شیعه نیس ای فوق اِدراک‌ مادر، نداره افلاک مادر تویی تویی بانیِ حدیث لَولاک مادر أُمّاه أُمّاه! من و ببر حرم‌ِ ثارُالله... برای شفاعتم قیامت میای تو با دو دست بریده ی علمدار کربلا دعا کن که قلبمو علی اکبری کنم ببینم مُحرم و بازم نوکری کنم همیشه گفتم‌مادر، به پات میوفتم‌ مادر یه کاری کن چند وقته، حرم نرفتم مادر أُمّاه أُمّاه! من و ببر حرم‌ِ ثارُالله...
دوسال نیاز دارد که حرف زدن بیاموزد؛ و پنجاه سال نیاز دارد تا را بیاموزد..!
|⇦•گریه کردی پسرم... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها گریه کردی پسرم من بمیرم تو دیگه مَردی پسرم حسنم گریه نکن دنبال گوشواره نگردی پسرم چیزی نشده فقط یه کم خاکی شده چادر من گریه نکن چیزی نشده فقط یه کم سنگین شده سرم حسن گریه نکن آتیشم می زنه اشکِ چشات ای مادر ای مادر دارم میمرم، از بغض صدات ای مادر ای مادر گریه نکن ای مادر... غصه خوردی پسرم تویِ اون کوچه آخه مُردی پسرم حسنم غصه نخور دیدی منو خونه آوُردی پسرم چیزی نشده فقط یه کم دستم ورم کرده همین گریه نکن چیزی نشده فقط یهو دیدی که من خوردم زمین گریه نکن آتیشم می زنه اشک چشات ای مادر ای مادر دارم میرم از بغض صدات ای مادر ای مادر گریه نکن ای مادر... چی کشیدی پسرم سخته به والله هر چی دیدی پسرم عاقبت میمیری از طعنه هایی که شنیدی پسرم چیزی نشده فقط به هم خورده کمی تعادلم گریه نکن چیزی نشده فقط یه کم قرآن بخون واسم گُلم گریه نکن حسنم عزیزم عزیزم... *حسنم! چرا هر چی صدات می زنم جواب نمیدی حسنم؟ چرا امشب آرومی حسنم؟ بیا جلو ببینم تو تاریکی نمی بینمت... صدا بلند شد: مادر! مادر! گفت: مادر جانم! مادر من حسینم، نه حسن!...*
|⇦•مرو زهرا! نشو یار نیمه راه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مرو زهرا! نشو یار نیمه راه من تو این دنیا توی این دیار بی کسی میشم تنها مرو زهرا! *گفتن: خانومش رو بزنید علی از پا درمیاد، علی به ناموس حساسِ، طوری سیلی زد مادر دیگه جایی رو نمیدید، بادست دنبال حسنش میگشت...* بمون پیشم حال و روزمو ببین نزن تو آتیشم من بدون تو غریبه عالمین میشم بمون پیشم دلت خونه پاشو که نخورده موی زینبت شونه بی تو خونه زندگیم مثه یه زندونه دلت خونه حلالم کن اگه حُرمتت شکسته شد، حلالم کن دست من تو کوچه بسته شد، حلالم کن حلالم کن تو افتادی جلو چشامه لحظه ای که جون دادی یه نفر نیومدش برای امدادی تو افتادی صدا پیچید یکی بی هوا پشت هم به در کوبید گُل زندگی حیدر و زد و برچید صدا پیچید پرت میسوخت توی شعله ها تمومِ پیکرت میسوخت زیر دست و پا دیدم که چادرت میسوخت پرت میسوخت جفا کردن چقدر بلا سر نگارم آوردن حسنین و زینبین با دیدنت مُردن جفا کردن غریب دیدن تو کوچه ها به حال ما اونا میخندیدن بچه ها یه گوشه ای با ترس میلرزیدن غریب دیدن