#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا
آتش آوردند نمرودان گلستان مرا
بيت من در آتش و مصراع من افتاده بود
بي ادبها خوب سوزاندند ديوان مرا
آرزوهاي مرا در پشت در آتش زدند
كاش ميبستند جاي دست، چشمان مرا
دست من بسته ولي دست مغيره باز بود
زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا
حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد
باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا
در نهان چشم من اشك است مهمان سالها
ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا
🔸شاعر:
#محسن_عرب_خالقی
____
🔹
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
اي دلت بند اميرالمؤمنين
رشتههای چادرت حبل المتين
مادر ماهي و خورشيد زمين
ای كنيز فاطمه! ام البنين
يك رباعي داشته ديوان تو
چار گل روييده بر دامان تو
چارقُل خوانديم در قرآن تو
همسر شيری و خود شير آفرين
مثل قطره آمدي، دريا شدي
خاك بودي، تربت اعلي شدي
تا كنيز خانه زهرا شدي
خانهات شد قبلهی عرش برين
اي به روح تو سلام اهل بيت
عارفی تو بر مقام اهل بيت
بچههای تو غلام اهل بيت
ای غلام خانهات روح الامين
تو همه تن بودى و جان شد علی
در كوير تشنه باران شد علي
تو شدی قاری و قرآن شد علي
ای مفاتيح الجنان بی قرين
آنكه حكم صبر از الله داشت
پيش چشمت سر درون چاه داشت
نيمهشبها روضهای كوتاه داشت:
پيش چشمم خورد زهرا بر زمين
وقت رفتن پيش چشم زينبين
گفتهای عباس را: اي نور عين
بر نمیگردی مدينه بی حسين
جان تو جان امام من، همين
* *
حال آورده بشير از ره خبر
كاروان عشق آمد از سفر
نه ستاره مانده ديگر، نه قمر
آه ای ام البنينِ بی بنين
بند قلب دختر زهرا گسست
تا كنار علقمه افتاد دست
با عمودی فرق عباست شكست
خورد با صورت زمين آن مه جبين
تا علمدار حرم از حال رفت
يوسف زهرا سوی گودال رفت
دست دشمن جانب خلخال رفت
حمله كردند از يسار و از يمين
روز، سينهزن شد و شب گريه كرد
شمر تا خنديد، زينب گريه كرد
نعل میرقصيد و مركب گريه كرد
ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين
تو نبودی خيمه را آتش زدند
عشق را در كربلا آتش زدند
بچهها را بي صدا آتش زدند
سوخت آنشب قلب ختم المرسلين
خوب شد مادر! نبودي ناگهان
سرخ شد از خشم، چشم آسمان
تا كه در گودال آمد ساربان
خاتم آل عبا شد بی نگين
خوب شد مادر نبودي، سر شكست
در حرم گهوارهی اصغر شكست
بعد سقا حُرمت معجر شكست
راهي بازار شد پردهنشين
🔸شاعر:
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضهی دست بریده وسط علقمه بود
روضهخوان دست بدون رمق فاطمه بود
✍ #محسن_عرب_خالقی
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
▪️😭😭▪️😭
نُقل و نباتم ببار من پسر آوردم
قابله چون میخ بود پشت در آوردم
--------
این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود
دلواپسِ علی و در فکرِ پیرهن بود
در خانه کار کردم اما به دل نچسبید
از بسکه دستم از صبح بر شانهی حسن بود
با جبرئیل گفتم جانِ تو و علیجان
من را زِ پا در آورد زخمی که در بدن بود
روزیِ خویش را صبح از دست من گرفتهاست
شهری که هیزمِ آن پشت حیاط من بود
شهری که آتش آورد جای عیادت و دید
زهرا بجای آن در مشغول سوختن بود
آنکه دلیلِ ایجادِ عالم است مردم
بر دستْ ریسمان و بر گردنش رسن بود
ماندم علی نیاُفتد بین مدینهای که
مردی نداشت غیر از یک زن که شیرزن بود
گفتم گواه دارم گفتم که ارث دارم
گفتم علی است شاهد اما جواب "لَن" بود
میگفت بین مسجد با من : دروغگویی
آنکه میانِ کوچه بدجور بد دهن بود
اصلا جدا نمیشد دستم, ولی شکستش
از خانه تا به مسجد یک جنگِ تن به تن بود
قنفذ که خسته میشد جایش مغیره میزد
این پشتِ هم زدنها پیشِ ابالحسن بود
در گوشِ گاهواره دیشب به گریه گفتم
ای کاش قدِ محسن در خانهام کفن بود...
#حسن_لطفی
به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر، وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها
كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
یکی دستور میداد، غارتش کنید
خواهرش داد میزد، راحتش کنید
دافع البلایا، سنان سیلی میزنه به کعبةُ الرزایا
دافع البلایا، غریب گیر آوردنش خدایا
خون تو شد مباح حسین حسین حسین
زخمی بی پناه حسین حسین حسین
دست جمعی با هم میزدن شدید
یکی میگفتش جایزه ام بدید
حرف بد شنیدم
به سختی نیزه از تن برادرم کشیدم
کشته ی بی پناه حسین حسین حسین
زخمی بی پناه حسین حسین حسین
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#مرثیه_حضرت_زهراس
#زبانحال_حضرت_علی_ع
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاش با تو
در خاك بگذارند نیم دیگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را
باور نمي كردم كه روزي پيش چشمم
از پا بيندازد غلافي همسرم را
تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را
هرشب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
_
ديروز اگر در پيش طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را
از كربلا ديشب صدايي را شنيدم
انگار طفلي گفت عمه معجرم را...
#محسن_عرب_خالقی