eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی السلام علیکم یا اهل بیت نبوه السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ به عشق تو ای یار گفتم حسین همین اول کار گفتم حسین خداییش این یازده ماه را؛ به امید دیدار گفتم حسین شنیدم حبیب عاشق روضه است نیابت زِ انصار گفتم حسین نمازِ همه برکت خون اوست که در سجده بسیار گفتم حسین شفا از حسین و دوا از حسین به بالینِ بیمار گفتم حسین به کوری هر کس نمی خواندش چه خواب و چه بیدار گفتم حسین حَسَن دست روی سر من کشید از آن شب که یک بار گفتم حسین زگهواره تا گور من نوکرم بریدم زِ اغیار گفتم حسین به رویِ دلم حسرت کربلاست سحر با دل زار گفتم حسین سر کوچه بازار سنگت زدند سر کوچه بازار گفتم حسین رسید بالاخره قافله کنار فرات سلامتی حسین و قبیله‌اش صلوات ــــــــــــــــــ رباب آمده با اصغرش خوش آمده است رقیه آمده با اکبرش خوش آمده است چقدر خوب که جمع بزرگان جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوۀ رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب آمده است چه با شکوه میاید زِ محملش پایین *بعد از آنی که دستور داد بارهارو بیارید پایین، اول خیمۀ خانم زینب رو بزنید .. حالا این خانم میخواد از ناقه بیاد پایین یکی عنان گرفته یکی زانو خم کرده ..* چه با شکوه میاید زِ محملش پایین سرِ تمامی مردان مقابلش پایین حجابِ دخترِ حیدر هزار پردۀ نور زِ قد و قامتِ این زن نگاهِ عالم دور رکاب دار اباالفضل، پرده دار حسین شکوه این زن اباالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمی‌آید سلامشان بکند سلامشان بکند، احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا به خیر کند خیره بر بیابان است *تا رسید دست رو قلبش گذاشت گفت حسین اینجاست میخوان تو رو از من جدا کنن ..* گمان کنم خبر سر براش آوردن خبر زِ غارتِ معجر براش آوردن رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگرچه آمده ای با دو صد جلال اینجا به عصر روزِ دهم میروی زِ حال اینجا همان زمان که حسینت میانِ گودال است همان زمان که تنش زیرِ چکمه پامال است همان زمان که همه در میانِ آشوبند به بوسگاهِ نبی نیزه نیزه میکوبند .. *آقاجان شما مشغول خیمه زدن هستید، خواهرتون بین زن ها نشسته داره زار زار گریه میکنه ناله داره میزنه .. حضرت به عجله اومد سرش رو به سینه گرفت عزیزم چرا اینجوری گریه میکنی؟!.. فرمود داداش از وقتی که اومدم غم عالم به دلم افتاده .. میترسم تو رو از من بگیرن .. نوشتن ساعتی هر دو تا گریه کردن .. بعد آقا فرمود جدم کجا رفت! مادرم کجا رفت! پدرم کجا رفت! حسنم کجا رفت! گفت به خدا همه که رفتن تمام دلخوشیم این بود خدا سایه‌ت رو از سرم کم نکنه .. خیمه ها که زده شد دیدن یه عده اومدن سلام کردن ما از قبیلۀ بنی اسدیم آقاجان .. اول کاری که کرد این زمین هارو همه رو خرید به نام دوستانش زد .. بنی اسد هدیه آوردن، قربونی آوردن .. حضرت فرمود من خودم قربونی دارم .. اما سفارش بهتون میکنم اگه اومدید تو مسیر و کمک دادید خدا کمکتون میکنه حرفاش رو زد به بنی اسد .. دونه دونه همه ساربان ها رو پول داد گفت برید .. همه رفتن .. من نمیدونم این یه دونه ساربان چرا موند تا آخر .. خدا ازت نگذره چه طمعی کرد .. ای حسین ..* پیچیده در عالم چاووشِ محرم با گریه بخوانم مادر با قدی خم ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان واویلا حسین جان .. می آید زِ هر سو آوای جدایی امشب جان زهرا گشته کربلایی امشب قلب عالم دارد آه و ناله می آید به مقتل هفتاد و دو لاله واویلا حسین جان .. از ماتم رسیده جانِ خسته بر لب خیمه ها به پا شد وای از حال زینب می ریزد ستاره از چشمانِ تارش ترسد روی نیزه بیند راس یارش واویلا حسین جان .. .
جوانی عکس خودش را نزد حضرت امام (ره) فرستاد و گفت: آقاجان ؛ یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید تا برایم کافی باشد، حضرت امام(ره) نوشت : « اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون » ما مال خدائیم آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمی کند ... .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلی العَظیمِ ،حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر" "أَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ، الرَّحْمنُ الرَّحیمُ ، ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ ، وَ أَسْأَلُهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَىَّ تَوْبَةَ عَبد ذَلیل خاضِع فَقیر بائِسٍ مِسْکینٍ مُسْتَکینٍ مُسْتَجیر لایَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لانُشُورا" بِالحسینِ الهی العفو... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. قرار بود به پروانه ها امان بدهید برای سوختن امشب کمی زمان بدهید قرار بود که خاکسترِ مرا فوراً به دستِ باد، همان پایِ شمعدان بدهید بنا نبود که اینگونه زابراه شویم بنا نبود که اینگونه زجرمان بدهید به روی بامِ حسینیه یا کنارِ حیاط به این کبوترِ پر خسته آشیان بدهید قسم به چادرِ خاکیِ مادرش زهرا مُحرم آمده، لطفاً پناهمان بدهید نیاز نیست، به وللهِ راضی ام َدمِ در به من میان همین کفش ها، مکان بدهید *این شب و روزا این ناله ات رو خرجِ اربابت کن، خرجِ جلساتِ ابی عبدالله کن، یه وقتی میاد میخوای بگی حسین، دیگه زبانت نمیچرخه، دهانت باز نمیشه...حسین...* هنوز میوه ی چشمانِ من نیفتاده درخت عاطفه ام را کمی تکان بدهید تنورِ اشکِ مُحرم دوباره داغ شده به این گرسنه ی گریه، دو تکّه نان بدهید خدا نیاورد آن روز را که لال شوم برای بُردن نامش به من زبان بدهید چِقَدر گفتنِ نامِ حسین شیرین است حلاوتِ عسلش را به هر دهان بدهید *شبِ دومِ، شب ورود این کاروان به کربلاست، از الان میخوای برای کجا گریه کنی؟...* بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه شاهِ مرا امان بدهید چه خوب می شد اگر قبلِ عصرِ روز دهم نگین خاتم خود را به ساربان بدهیدگفت: داداش!...* من از لبت شنیدم تا اسم کربلا را دادند دستِ روحم، درد و غم و بلا را روز ده مُحرّم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا راضی‌کنی خدا را گفتند میهمانید امّا چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا *اینا ادعای مسلمانی میکردن، اصلا اگر حسین مسلمان نبود، مهمان شما که بود...* در ابتدا که یا ربّ، مهمانِ نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را *چندتا از آدابِ مهمانی رو برات بگم، میگه: وقتی مهمان اومد به استقبالش برو، وقتی مهمان اومد خوب ازش پذیرایی کن، با هر چی میتونی، کمترینش با یه لیوانِ آب ازمیهمان پذیرایی کن، بعد میگن: هدیه بده به مهمان موقع رفتن، مهمانت رو بدرقه کن موقعِ رفتن..* اینها که راهِ ما را در کربلا گرفتن دیروز در مدینه بستن راهِ ما را من عهد بستم با مادر که با تو باشم بفرست شان مدینه زنها و بچه ها را لب تر کنی عزیزم، سر میدهم بجایت تغییر میدهم من، تقدیر را، قضا را بر دوشِ تو شهادت، بر دوشِ من اسارت بسپار دستِ زینب اولادِ مصطفی را *وقتی ابی عبدالله روضه هارو خوند برا زینب...ببین زینب کجارو داره میبینه...* صد قطعه ازتنِ تو، در چشمِ زینب آمد وقتی نگاه کردم هرجایِ نینوا را ای کاش بینِ گودال عصر دهم، عزیزم حداقل ندزدن از پیکرت عبا را *آدابِ مهمانی رو رعایت کردن کوفیان، عجب آدابی رعایت کردن، وقتی رسیدن نزدیکِ کربلا، یه وقت یکی صدا زد: "الله اکبر" حضرت صدازد: چرا داری تکبیر میگی؟ گفت: آقاجان! دارم نخلستونها رو می بینم...بعضی ها گفتن: اینجا نخلستانی نداره، وقتی دقت کردن، گفتن: نه! نخلستان نیست، اینها همه نیزه هستن...اینطور اومدن به استقبال ابی عبدالله... حضرت فرمود: یه جایی پناه بگیرید، اگرجنگی شروع شد، از یک سمت با دشمن بجنگیم، یه جایی پناه بگیرید که زن و بچه در امان باشن...همینطور هزار نفر، دوهزار نفر،چهار هزار نفر همینجور داشت می اومد به استقبال ابی عبدالله...این از استقبالشون...پذیرایی کردن ازمهمان... دستور داد عُبیدالله ملعون به عمر بن سعد: هر کاری میکنی بکن، آب رو به رویِ اینها ببند، بین اینها و آب فاصله بنداز، اینها دسترسی به آب نداشته باشن، یه قطره از این آب به اینها نرسه...* از آب هم مضايقه کردند کوفيان خوش داشتند حُرمت مهمان کربلا
*به مهمانتون هدیه بدید، نه اینها هدیه که ندادن، غارت کردن این خیمه هارو، از کجاش برات بگم؟ از خودِ ابی عبدالله شروع کنم؟ که حتی کهنه پیراهن هم به تنش نذاشتن...از کجا بگم؟ از انگشترش بگم؟ انگشترش رو هم نذاشتن، نه تنها به ابی عبدالله، به خیمه ها هم رحم نکردن...دخترِ ابی عبدالله ست، میگه: وقتی حمله کردن به خیمه ها، من یه خلخال به پام بود، هی میدویدم، خلخال از پای ما کشیدن، میگه: حتی چادر از سر زنها کشیدن... اما عجب بدرقه ای کردن این خانواده رو، وقتی مثل فردا رسید به زمینِ کربلا، حضرت زینب سلام الله علیها، با چه عزتی از بالای ناقه پیاده شد، عباس جلو اومد رکاب گرفت، زینب پاش رو گذاشت رویِ زانوی عباس از بالای مرکب با احترام پیاده شد، جوانهای بنی هاشم دورش رو گرفتن، خیمه ی حضرت زینب اولین خیمه کنارِ ابی عبدالله بود، مثل پروانه دارن دورِ زینب میگردن، اما عصرِ روزِ یازدهم این زن و بچه رو سوارِ بر ناقه کرد، یه لحظه نگاه کرد، دید شمر ملعون داره میاد سمتِ محملها، فریاد زد: نانجیب از ما دور شو، ناقه نشست، زینب سوارِ بر ناقه شد، اما یه نگاه کرد سمتِ علقمه، گفت: عباس جان! این امانت رو داری دستِ کی می سپری؟ ببین حرامزاده ها دورِ زینب حلقه زدن، یه مَحرم کنارِ زینب نمانده...ای حسین!
نیّت‌هایمان پنچر است! ما نظر میکنیم به برای شدن باید، "زاویه‌ نگاه"را عوض کرد... https://eitaa.com/Arbabhosyn .
. و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس کربلایی حسین سیب سرخی " اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَظلوم،یا مَهموم،یا غریب، یا اَباعَبْدِاللَّه" السلام، ای امامِ نوکرها پاسُخت التیامِ نوکرها عشق یعنی حسین و دیگر هیچ هست حرفِ تمامِ نوکرها غبطه ها میخورند در محشر شهدا بر مقامِ نوکرها عشقِ دنیا به کامِ بعضی ها عشقِ آقا به کامِ نوکرها در این خانه هست مویِ سفید پرچمِ احترامِ نوکرها عَطرِ ارباب می‌رسد تا عرش از مزارِ تمامِ نوکرها ذره ای از تبارِ خورشیدند نور دارد مَرامِ نوکرها به فدایِ لبانِ عطشانت هست تکیه کلامِ نوکرها روضه ی زخم هایِ گودالُ گریه ی مُستَدامِ نوکرها غمخوارِ کربلا، غمِ عالم نمیخورد دنیایِ بی حسین، به دردم نمیخورد هر کس که خورد نانِ تو، جایی نمی‌رود هر کس که خورد داغِ تو را غم نمیخورد شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار، عرشی اَست این حرفا به چشمه ی زمزم نمیخورد آن که به زیرِ سایه زهرا نشسته غم های روز حشر، مُسَلَّم نمیخورد من با مُحَرَّمِ تو نفس میزنم هر روز هر چند طعنه، نوکرتان کم نمیخورد قلم شدم بنویسم: قسم به باورِ زینب قسم به عشق،حسین است نامِ دیگرِ زینب حسین اولِ زینب، حسین آخرِ زینب دَخیلِ چادرِ او آسمان و هفت فَلَک هم فقیرِ درگه او تا همیشه نان و نمک هم نه ما که، مُلکُ و مَلَك هم به زیرِ شهپَرِ زینب مَلیکه ی مَلَکوت و جَلیلِه ی جَبروت بهشتِ هر برهوت و تمام غرقِ ثُبوت و روشن است عوالم ، زِ نورِ اَنورِ زینب خداست مَحوِ حجابش، نبی‌است ماتِ نقابش حسن زمانِ نمازش، گرفته است به قابش تمامِ خانه‌ی زهرا به گِردِ محورِ زینب حمایل است برایش، دو تیغِ اَبرویِ عباس نشسته نقشِ قدومش، به رویِ زانوی عباس به سینه است دو دستش، همیشه در بَرِ زینب چقدر هول و هیاهو، چقدر نیزه در آن سو چقدر تیغِ بلند و چقدر تیرِ سه پهلو قسم به این همه بانو، قسم به مادرِ زینب صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم دلش گرفت از اینجا دلِ مُطَهَّرِ زینب برادران همه هستند در این زمان همه هستند هزار شُکر به گِردش که مَحرمان همه هستند دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب بجای آب، فقط سنگ و خار و سراب است صدایِ ناله‌ی من نَه، که التماسِ رُباب است بیا بزن دو سه باره، گِره به مَعجرِ زینب چقدر نیزه کشیده، میانِ دشت دویده چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب .
مداح عزیز..برادر..نوکر.... أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ.. ﴿۵۹ نساء﴾ میزانِ رابطۀ ما با علما و مراجع سنگِ محک خوبی میتونه باشه ببینیم تو این دستگاه کجایِ کاریم!!
و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس حاج محمد طاهری. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السلام علی القلب زینب الصبور همه گفتن آقاجان این چه سرزمینی ست که مارو آوردی؟.. زینب شروع کرد حرف زدن فرمود: * بیابان با وجودِ تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپس خارِ مغیلان نیست بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست اگر در به در کوه و بیابانم کنی عشق است اگر زخمی صد خار مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل دنبال سامان نیست بپرسی جای جایِ کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من حسین قبل خنجر تو حسین بعد خنجر من تجلی میکنم در تو تجلی میکنی در من شهادت یا اسارت هردو آغاز است پایان نیست به زیر سایبان قد و بالای تو میخوابیم منو این کاروان از چشمۀ فیض تو سیرابیم نبین که دست ما دور است از آب و پای آبیم فراتِ بی لیاقت لایق لب های طفلان نیست چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتاد چه خوشبخت است آنکه روی نعشش عبات افتاد یکی با لب یکی با دل یکی با سر به پات افتاد دلِ سلطان عالم را به دست آوردن آسان نیست به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجر پاره به سر کردن نمی آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماهه خندان نیست جانم بِنِه پا بر زمین این خاک ها مشتاق لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند نباید هم به مهمان داری ات این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحب خانه مهمان نیست *مهمان داری تو لیاقت میخواد حسین جان .. خودم به تنهایی دورت میگردم* میان کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل آورده ام آن هم چه گل هایی غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست *خیالت راحت باشه داداش ..* نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد ز کوه صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیر زن باشد به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان هرگز سنان جزو مردان نیست *تا ابی عبدالله سوال کرد هرکسی یه جوری از این سرزمین نام برد .. یکی گفت شاطی الفرات یکی گفت طف .. یکی گفت نینوا .. تا گفت آقا جان اسم این سرزمین کربلاست .. یه وقت دیدن یه آهی کشید حسین فرمود: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ البَلا .. هاهُنا وَاللّهِ مَناخُ رِکابِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ سَفْکُ دِمائِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ هَتْکُ حَریمِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ قَتْلُ رِجالِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا نوشتن ابی عبدالله همه رو دور هم جمع کرد مرحوم شیخ شوشتری اینطور نقل کرده ابی عبدالله شروع کرد ساعتی گریه کردن .. اینجا همونجایی که زن هامونُ به اسارت میبرن .. ای حسین ... گفت حسین: دارم، با اشک کربلاتُ میبینم دارم، غم نگاهتُ میبینم اونقدر گرم هوا که از حالا زخم روی لبات و میبینم ای وای، منو اشکُ آه تو این سرزمین، نزن خیمه گاه ای وای، جلوتر نرو میترسم ازم بگیرن تورو ای وای، بمیرم برات .. چشمام خیره به سمت گوداله اینجا میشنوم از مادر ناله ای وای تعبیر خواب من اینجاست جسمت به زیر مرکب پا ماله ای وای، بمیرم حسین بدون تو من اسیرم حسین ای وای، یه روز از جفا میبینم تورو توی بوریا ای وای، بمیرم برات .. اینجا به روت میبندن دریارو اینجا میبینم اشک زهرا رو تیری که توی قلبت میشینه ای وای میدره چشم سقا رو ای وای، روی خاک میشینی تو آسمونا رو دود میبینی ای وای، که رحم ندارن رو سینه‌ی تو قدم میذارن ای وای، بمیرم برات ..
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به وادی کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس سید رضا نریمانی «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ» اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ.. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ باحق بگو از نوکران غم را نگیرد دار و ندارِ ماست ماتم را نگیرد *شنیدم هرجایی نامت برده بشه حرمتِ .. فلذا فرقی نمیکنه کجا بگم حسین .. انگار تو حرمت دارم میگم حسین .. به تو از دور سلام به سلیمان نبی از طرف مور سلام به تو از دور سلام به حسین از طرف وصلۀ ناجور سلام* ماه حسین آمد بخواه از مادر او از ما گنه کاران محرم را نگیرد از چشمهای گریه کن های حسینش ارث به جا مانده از آدم را نگیرد دلبستگی ها را بگیرد صحبتی نیست اما فقط، ذکر حسینم را نگیرد پرچم بماند بر زمین و زنده باشد حاشا برا نوکر که پرچم را نگیرد گمراه خواهد شد یقیناً ،هر کسی که دامان او این حبلِ محکم را نگیرد یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم از ما خدا این اشکِ با هم را نگیرد ای کاش! شمشیر و سنانُ خنجرُ تیر جسم ولیُّ اللّهِ أعظم را نگیرد حداقل ای کاش در گودال قاتل در پنجه موی شاه عالم را نگیرد کس نیست تا با ساربانِ او بگوید اینگونه از انگشت، خاتم را نگیرد قرارِ زندگی هامون، همش دور و ورت باشه مرام و باورم مثلِ، مرام و باورت باشه نشد بشناسمت آقا، حالا این نوکرت گیره یه کاری کن حسینی شم، که دیگه واقعاً دیره فدای خونوادت شم، کمک کن خونوادم رو یکم بهتر شده حالم، نگیر از من محرم رو یه چندوقته که دلگیرم، من از زندونِ این دنیا تو که دلواپسم بودی، پَرُ بالم بده حالا قرار این بود و میمونه، که با برنامه ترباشم برای بچه هام باتو، یک الگو یک پدر باشم تا وقتی با توام مولا، توخونم آشنادارم یه عمره توی این خونه، یه عکس از کربلا دارم دلم سنگه ولی حتما، یه روزی باتو دُر میشه یه روزی اخرش این بد،میاد پیش تو حُر میشه شاعر: من حقم که، لایق نشدم من حقمِ چون، عاشق نشدم مثه فردایی کاروان رسید کربلا .. همه خیالشون راحته چون نگهبانی مثه عباس داره از خیمه ها محافظت میکنه .. رقیه راحت بخواب .. ــــــــــــــــــ نگرونم به جون خودت قسم چه کنم خیلی برات دلواپسم وقتی گفتی کربلا، دلم گرفت جوری که بالا نمیاد نفسم گله از این دلِ عاشق می‌کنم میشنوی صدامو هق‌هق می‌کنم یه چیزی بگو دلم، آروم بشه یه چیزی بگو دارم، دِق می‌کنم نمیدونم چه خاکی سرم کنم خیمه‌هامونو باید علم کنم باید از جلوی پای بچه‌ها دونه‌دونه سنگ و تیغ و جمع کنم قول بده مراقب خودت باشی زبونم لال اگه افتادی پاشی بلایی سرت بیاد من چه کنم جز تو هیچکی و ندارم داداشی قول بده به سمت درگیری نری طرفِ مسیر هیچ تیری نری دم گوش ذوالجناح اینو میگم قول بده سمت سرازیری نری آروم آروم توی ازدحام بزن اگه افتادی زمین صدام بزن حرمله به جای سینه‌ی حسین تیرتو به سمت بچه‌هام بزن ــــــــــــــــــ یک دم تصورکن، که زینب بی‌تو باشد اکبر نباشد، تازه سقا هم نماند برگرد تا زخم گلوی خشک اصغر تشنه برای جرعه‌ای مرهم نماند نزد رقیه باش تا آرام باشد درسینه‌اش یک ذره درد و غم نماند برگرد تا اینکه زبانم لال، زینب وقت شلوغی بین نامحرم نماند انگشترت دستت نمی‌ماند رَدش کن تا ساربان در فکر این خاتم نباشد ــــــــــــــــــ خدا رو شکر که خیمه سیرابه حالا که مشکامون پُر از آبه رقیه رو دوش اباالفضل و علی رو دست مادرش خوابه ولی دلم یه دنیا غم داره دلشوره آرومم نمیزاره جای گلای باغ زهرا نیست تو این بیابون که پر از خاره اشکم می‌ریزه داداش به احوالت زخمی نشه یه وقت پَر و بالت بری ازم جدا بشی و من بخوام بگردم اینجا دنبالت نمیزدی حرف جدایی کاش تو رو خدا فکر دل من باش حتی واسم سخته می‌بینم که خاکی شده صورت تو داداش میدونم اینا نقشه‌ها دارن میخوان تو رو جدا کنند ازمن دلواپسیام میشه بیشتر با صدای پای مرکب دشمن از تیغ و نیزه‌ها نشی سیراب نمونی تشتۀ جرعه آب لباس کهنه رو تنت کن که نسوزونه تنِ تو رو آفتاب همه اینا برا امروز بود بریم روز عاشورا .. منم زینبی که، غریبیتو دیدم توی نصف روز از، زمونه بریدم تو میدونی داداش،که من چی کشیدم یه جوری به دور، حرم میدویدم تموم امیدم، یهو نامید شد که باد مخالف، وزید و شدید شد تو گرد و غبارا، تنت ناپدید شد موهامو می بینی، یه روزه سفید شد که دیدم به دورت، عدو حلقه بسته یکیشون با چکمه، رو سینه‌ات نشسته دیدم قاتلت رو، که خنجر به دسته صدا میزدی با، دهان شکسته همون روضه‌ای که، گلوتو بریدن با سر نیزه هاشون، تورو میکشیدن منو مادرت رو، گمونم ندیدن که با مرکباشون، به روت میدویدن
همه دور زینبُ گرفتن .. عقیله میخواد از ناقه پیاده بشه ، همۀ بنی هاشم اومدن؛ حلقه زدن دور این خانم و گرفتن .. چه خبره؟؟ عمۀ سادات میخواد از ناقه پیاده بشه ، کسی نباید قد و بالای این خانم و ببینه .. یه بار تو کوچه ها قد و بالای مادرم و دیدن بسه .. یه بار در خونه برا علی مادر ما از خونه بیرون اومد .. کمربند علی رو گرفت. همه مادر مارو دیدن بسه .. همه بنی هاشم اومدن؛ چه خبره؟ عقیله میخواد از مرکب پیاده بشه .. اما یه روزی هم رسید همه رو بی بی سوار ناقه ها کرد؛ یهو دورش رو نگاه کرد دید دیگه کسی نمونده .. میخواد سوار ناقه بشه؛نمیتونه .. ↫
به امام حسین علیه السلام عرضه بداریم: ای کاش ما همراه کاروان شما در کربلا بودیم و‌جان ناقابلمان را فدایتان می کردیم. یالَیْتَنی‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً.
|⇦دارند در کرب و بلا.. و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به وادی کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم ●•┄༻↷◈↶༺┄•● دارند در کرب و بلا تعویضِ پرچم می ‌کنند دارند عالم را پُر از اندوه و ماتم می ‌کنند فرقی ندارد خوب و بد وقتی که در هم می ‌خرند این خانواده فکر هر آلوده را هم می ‌کنند *يكي از علما مي فرمود: امام حسين جنس بُنجُل رو هم مي خرند...* پاداش هر بانی در این وادی مضاعف می ‌شود هر دِرهمی که می دهد ، هفتاد دِرهم می ‌کنند صد مُرده را جان می دهد ،یک یا حسینِ سینه زن سینه زنانش کارِ صد عیسی بن مریم می ‌کنند رَختِ شه عریانِ شده ، از عرش آویزان شده *روايت داريم،شبِ اولِ مُحرم، حضرتِ حق، لباسِ خونينِ امام حسين رو به عرش آويزان ميكنه...* رَختِ شه عریانِ شده ، از عرش آویزان شده جن و مَلَک گریان شده ، روضه مجسم می ‌کنند نَظمِ زمین و آسمان یکدفعه بر هم می ‌خورد تا جسمِ شاه کربلا را نامنظم می‌ کنند *چيكار كردن خواهرت هم تو رو نشناخت آقا؟...* نامردها با حوصله، یک بی کس و بی یار را تنها برای دِرهمی دارند دَر هم می ‌کنند ده تا سوار از یک طرف ، یک ساربان از یک طرف دارند تکه تکه عضو از پیکرش کم می کنند *هر كسي يك گوشه رو بُرد"السلامُ عَلَي الحُسين، السلامُ عَلَيكَ يا اَباعبدالله" شب دوم مُحرمِ، كاروانِ امام حسين رسيد كربلا، زياد شنيديد يه نفر اومد زمين رو معرفي كرد: آقا! اينجا كربلا هم نام داره...ابي عبدالله يه دو جمله روضه مكشوف خوند، فرمود: "هاهُنا وَاللّهِ هَتْکُ حَریمِنا" اينجا حُرمت ما رو زيرِ پا ميذارن"وَ هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا"... رُباب!رُباب!،رُباب!...اول كه نيزه هارو ديدن، بچه ها فكر كردن نخلستونِ، عمه داريم مي رسيم، الان ميآن استقبالِ ما...* پريشون و خسته ام،پُر از اضطرابم بيا و نگاه كن، به حالِ خرابم بذار بيشتر از قبل، چشات رو ببينم الهي كه هيچ وقت، غمت رو نبينم هوايِ دلامون، زمستونيِ چرا چشمِ تو، خيس و بارونيِ برايِ خوش آمد، يه لشكر رسيد آخه اين چه جور، رسمِ مهمونيِ شنيدم كه كوفه، پُر از نيزه دارِ برا اينه داداش، دلم بي قرارِ چه كابوسِ تلخي، بازم پيشِ رومِ چه بغضِ عجيبي، ميونِ گلومِ نگو بي تو بايد بمونم داداش نگاه كن به بارونِ چشمِ تَرَم نگو يه روزي با حالِ خراب از اينجا تا گودال بايد برم بگو شيبِ گودال، اصلاً كجاست؟ كه از هولِ غارت زمين مي خورن نگو كه رگايِ داداشِ منُ با يه خنجر كهنه، كج مي بُرن *آره امروز كاروان رسيد كربلا، با چه احترام و عزتي مخدّرات رو پياده كردن، حضرتِ عباس زانو گذاشت، خواهرم پياده شو، پا رويِ زانويِ من بذار، علي اكبر يه طرف، قاسم يه طرف، نامحرم نباشه، خانوم پياده بشه... خواهرا از خدا بخواهيد، سايه مَردت هميشه بالا سرت باشه، اگه سايه ي مَردت بالا سرت باشه، كسي به خودش اجازه ي بي ادبي نميده، لذا زينب تا سايه ي مرد بالا سرش بود كسي بهش نگاهِ چپ نكرد، كسي بي ادبي نكرد، آي حسيني ها! من اشاره به عاشورا نميكنم، چهل رو ميرم جلوتر، كاروان از كوفه و شام برگشت كربلا، اومد زينب كنارِ قبرِ حسين، گفت: داداش! مستحبِ، وقتي كنارِ يه قبري ميري آب بريزي، داداش! چطور آب رو قبرت بريزم، الهي خواهرت بميره، يادم مياد از لبايِ خشكت، داداش!يه چيزي بهت بگم، حيف كه نامحرما دارن مي بينن، اگه نامحرما نبودن لباسم رو بالا ميزدم كبودي و زخم هاي تنم رو ببيني، كنايه از اينكه همه ي كاروان همين وضع رو دارن... عزيزِ دلم يه مسافرت ميخواي بري، بچه ي كسي رو همراه خودن نبر،اگه اتفاقي براش بيوفته، رويِ برگشتن نداري،گفت: داداش! يه امانت پيشِ من داشتي، داداش! براش كم نذاشتم،اما دستِ خالي برگشتم، اگه اون شب سَرِ تو رو نياوُرده بودن، من سالم مي آوردمش...ديدن خانم از سَرِ قبر بلند شد، كجا ميري؟ گفت: عباس مادرش كربلا نيست، عباس گريه كن نداره...اي حسين... ↫
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَظلوم یا حُسِین" "السَّلَامُ عَلَى مَهْتُوكِ الْخِبَاء" بمیرم...بمیرم... فریاد یا محمّداه ! حسین رسیده کربلا... *فردا همه با احترام پیاده شدند...یه وقت صدا زد:" اعوذ بِالله مِن الکَربِ و البَلاء...هَاهُنَا مَسْفَكُ دِمَائِنَا و سَبیُ حَریمِنا و مقبَحُ اطفالِنا..."یه ساعتی هم رسید...* امان از ماجرايِ پيكر او امان از سرگذشتِ حنجر او تني ماند و سری بر نيزه ها رفت بماند قصّه ی انگشترِ او.... *حسین...* فردا که زینب با احترام پیاده میشه.. عباس میاد.. علی اکبر میاد...قاسم میاد...عُلیا مخدره نزولِ اِجلال می کنه...از همون اول خواهر رو آماده می کنه...* ببین زینب این دشت و بی حضورِ من تصور کن برادرت رو بی‌کفن تصور کن سَرِ من و بدون تن تصور کن تصور کن... جهان بدون من چه سوت و کور باشه سر حسین رو نیزه از تو دور باشه سر حسین یه شب توی تنور باشه... *آخ بمیرم برات...اون موقعی که کوفه خطبه می خوندی...گفتند: چه کار کنیم زینب آروم بشه...؟! سری به نیزه بلند است در برابر زینب... خدا کند که نباشد سر برادر زینب... *یه وقت دیدند زینب لحنش عوض شد... " یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا،غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا " ای هلالِ زینب! "ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی، کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا" فکرِ امروز رو نمی کردم...یه وقت اشاره کرد: " يا أخی فاطِمة الصَّغيرَةَ کَلِّمها، فَقَد کادَ قَلبُها أن يَذوبا"با این دختر حرف بزن...* تصور کن... جهان بدون من چه سوت و کور باشه سر حسین رو نیزه از تو دور باشه سر حسین یه شب توی تنور باشه حسین مگه جز تو کیُ داره آه ای زینب، آه ای زینب.... چشام داره برا تو می‌باره آه ای زینب، آه ای زینب.... یا ثارالله و ابن ثاره *دلم برا کربلا تنگ شده به کی بگم؟* صبوری کن قرارِ بی حسین به خونه برگردی با سیلی و با تازیونه برگردی با بدترین قومِ زمونه برگردی *خبر داری یا نه! حتما خبر داری...دخترت آمد کنار بدن پاره پاره ات...اونقدر به دخترت لگد زدن...من همه ش می گفتم: مادر یازهرا!...* ببخش من رو قرارِ خیمه‌هامونُ بسوزونن دلایِ بچه هامونُ بلرزونن ببخش که حرمت تو رو نمی‌دونن *یه وقت زینب صدا زد:دخترا ! "علیکُنَّ بِالفِرار..."همه فرار کنید...* حسین مگه جز تو کیُ داره آه ای زینب، آه ای زینب.... چشام داره برا تو می‌باره آه ای زینب، آه ای زینب.... یا ثارالله و ابن ثاره چقد خوبه اگه یه شب حسین منُ دعا می‌کرد صداش که میزدم خودش نگاه می‌کرد منو به اسم کوچیکم صدا می‌کرد چقد خوبه دلم پر از تپیدنِ حسین باشه... یه شب سرم رو دامنِ حسین باشه نگام به روضه خوندنِ حسین باشه *اگه ما خوب شدیم...اگه لایق شدیم...دو خط روضه ی مادرت رو برای ما بخون...ما یه عُمر روضه خوندیم،مادرت گریه کرد...یه شب تو روضه بخون از مادرت بگو...بگو:آتش زبانه می کشید...صورت مادرم می سوخت...* نمونده جز گریه برام چاره یا ثارالله وابن ثاره... میدونم این گریه اثر داره یا ثارالله وابن ثاره... : رضا یزدانی
من که امشب روضه هنوز نخوندم،میگم:زینب رو با احترام از محمل پایین آوردن، اما بعضی ها چرا دارن اشک می ریزن؟ آخه اون روزی که زینب از محمل پایین اومد اباالفضل بود، علی اکبر بود، اون روز که زینب پایین اومد،قاسم بود،حسین بود،اما شبِ یازدهم...شبِ یازدهم زینب بچه هارو سوارِ بر محمل کرد،اما خوب نگاه کرد دید کسی نیست کمکش کنه، دورش رو نامحرم گرفته،حسین!... دوباره امشب دلم گرفته منتظر زیارتِ همه وجودم سِیِّدَالعطشان، مظلوم حسین جان اگه مُحرمت نبود زنده نبودم دلشوره داشتم که محرمُ نبینم نشه بیام میونه روضه ها بشینم بگم حسین و بزنم به روی سینه ام خدایی قدر روضه هات رو ندونستم قدر مسیر کربلات رو ندونستم من قدر خیمه ی عزات رو ندونستم من بی تو آشوبم حسین به سینه می کوبم حسین ارباب محبوبم حسین جانم حسین،جانم جسین... حسینِ من ای، وصله ی جونم می بینی بی قراری و دلواپسیمُ بیا حسین جان، بریم از اینجا دارم می بینم از الان، من بی کسیمُ این کوفیا که بی وفاهایِ همیشه ان معلومِ واسه خیمه ها فکرِ آتیشن به کم تر از کُشتن تو راضی نمیشن دنیا جلو چشمایِ من تیره و تاره هر کی سرت رو بِبُره جایزه داره نمی گذرن از غارتِ پیرهن پاره بیا بریم تا دیر نشه خواهرِ تو اسیر نشه زینب یه روزه پیر نشه جانم حسین،جانم جسین...
"اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ" " اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج" بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپسِ خارِ مُغیلان نیست بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست اگر دربِدرِ کوه و بیابانم کنی عشق است اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است ، حیرانم کنی عشق است اگر دنبالِ معشوق است دل ، دنبالِ سامان نیست بپرسی جای جایِ کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به مویِ ماجرا را شرح خواهم داد مسیرِ کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله و ثاراللهِ دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو ، حسینِ بعدِ خنجر من تجلی می کنم در تو ، تجلی می کنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است ، پایان نیست بِنه پا بر زمین، این خاک ها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات می ریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق می دانند، صاحب خانه مهمان نیست *همه کارِ خودتی، درد دستِ خودت،دوا دستِ خودت...حسین! نکنه مُحرم بگذره من شبا برات کم گریه کنم،همه زن و مرد،بچه ها هم اومدن برات گریه کنن، یکی میگه: دخترم آب میخوای بهت بدم؟ اگه گرسنه ای نون همراهم هست بهت بدم؟میگه:بچه ام گرسنه نشه...اما قربون بچه هات برم،حسین!.هی میگن:بابا مگه قرار نبود بریم کوفه مهمانی؟...* میانِ کاروانِ تو، ندیدم غیر زیبایی جوانانِ رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل آورده ام، آن هم چه گل هایی غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مَظهرِ حق رو به رو گَردان طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گَردان همانگونه که مَردی از شهادت نیست روگَردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گَردان نیست محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیرزن باشد به جنگِ مَرد برخیزد بجنگم با سنان ؟ هرگز!!سنان که جُزوِ مَردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابیم من و این کاروان از چشمه ی فیضِ تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم فراتِ بی لیاقت لایقِ لب های طفلان نیست *پیغمبر رو دیدن،بچه هارو دست رو سرشون می کشید،اما یه بچه ای رو بغل گرفت،می بوسید،گفتن:یارسول الله! محبت شما به این بچه با بچه های دیگه فرق میکنه،فرمود: آخه این حسین رو خیلی دوست داره... یارسول الله! ما هم امشب اومدیم یه حرف بگیم:یارسول الله! شاهد باش ما عاشقِ حسینیم، مادرامون میگن: یا حسین! شاهد باش،ما با محبتت بچه هامون رو بزرگ کردیم...* چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد چه خوشبخت است آن کس که رویِ نعشش عبات افتد یکی با لب ، یکی با دل ، یکی با سر به پات افتد دلِ سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست *اهلِ اشاره!...* به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید برادر جان! به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه هایِ ما به جز شش ماهه خندان نیست صدا زد: آی مردم! این شهیدِ ما مسلمان است بزرگ خاندانم را نمی بینید عریان است ؟! جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگباران نیست علی اکبر لطیفیان *تا رسیدن به کربلا،اینطور نوشته شده درلهوفِ سید بن طاووس: هفت تا مَرکَب عوض کرد ابی عبدالله، هر چه می کرد، اسب حرکت نمی کرد، عاقبت از پیرمردی سئوال کردن:این سرزمین کجاست؟عرض کرد:یا اباعبدالله! نینوا بهش میگن.فرمود:بگید:آیا نامِ دیگه ای هم داره؟عرض کرد:بله آقاجان! اینجا رو کربلا هم میگویند، تا گفت:کربلا،ابی عبدالله زد زیرِ گریه،فرمود:" إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون"* بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست *همچین که خیمه ها رو به پا کردن،یادت باشه اول خیمه ی زینب رو برپا کردن، اول خیمه ی زن ها رو برپا کردن،اما یه سئوال دارم از شما، یه عُمر با شما گریه کردم،من از شما سئوال می کنم تو با گریه ات برام روضه بخون، می دونی زینب چطور از محمل ها پایین اومد؟ می دونی رقیه چطور از محمل پایین اومد؟ می دونی رباب چطور پایین اومد؟ الان من بهت میگم:با تشریفات، جوانهای هاشمی دورِ محملِ زینب،عباس با ادب زانو زد،یه دستِ عمه رو قاسم گرفته،یه دستِ عمه رو علی اکبر گرفته،عمه وقتی پایین می اومد یه نگاه به سر و صورتِ جوانها می کرد،می گفت: خدا حفظتون کنه،فقط یه نفرِ وقتی مقابلِ زینب میرسه سرش پایینِ،زینب میگه:عباسم! یه بار به من بگو خواهر...