روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج مهدی سلحشور
اِنَّ کَمَن زارَ العَلی، مَن زارَ زینب
عالم نمی بیند دگر تکرارِ زینب
تاریخ جایِ صبر، زینب می نویسد
معنا گرفت ایثار از ایثارِ زینب
با دست بسته باز کرد از دست ما بند
پُر شد زمین از عزتِ سرشارِ زینب
مریم مقدس شد اگر در بین زن ها
در عالم زر بوده خدمتکار زینب
هم میشود قبله نمایِ ما عقیله
هم قبله ی ما کعبه ی سیارِ زینب
یکبار حتی سایه ی او را ندیده
همسایه ی دیوار به دیوارِ زینب
*گفت: اين همه سال خونه ام كنارِ خونۀ زينب بود، يه بار قد و قامتش رو نديدم...*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
*وقتي مردم حرف ميزدن، سر و صدايِ اين جمعيت، خانم نمي تونه حرف بزنه، يك كلمه گفت: "اُسْکُتوا" ساكت باشد، همه آرام گرفتن، نه تنها مَردم، بلكه حيوانها هم ساكت شدن و حتي زنگوله هاي شترها از حركت ايستادن، زينب گفته ساكت باشيد، همه آرام شدن....*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
دشمن هلاکِ نحوه ی پیکارِ زینب
هرکس نمک گیرش شود آخر شهید است
چشمانِ ما بر سفره ی پُربار زینب
چشمان ما بر لطف و احسان عقیله
دستان ما بر دامنِ سالارِ زینب
با این که خودگرمیِ بازارِ حسین است
عون و محمد گرمیِ بازار زینب
ماهیِ دریا هم برایش گریه کرده
وقتی فَلَک دارد سَرِ آزار زینب
از نور چشمانش به سختی چشم پوشید
جانسوز یعنی غربتِ بسیارِ زینب
*وقتي شهدا رو مي آورند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت، اما وقتي بچه ها اومدن گفتن: مادرجان! اجازه بده ما برويم ميدان، گفت: بريد، گفتن: دايي مون نميذاره بريم، گفت: يه رمزي بهتون ياد بدم، دايي تون به اين نام حساسِ، كافيِ بريد گردنتون رو كج كنيد بگيد: جانِ مادرت...،بچه ها رفتن با رمزي كه مادر يادشون داده بود پيشِ دايي خندون برگشتن، حضرت زينب بچه ها رو در آغوش گرفت، مادرِ، ميخواد بچه هاش رو بفرسته قربانگاه،گفت: بچه ها! هرچي ميخواهيد اينجا مادر رو ببينيد همين جا ببينيد، هر چي حرف داريد اينجا بزنيد، من ديگه بيرونِ خيمه نميآم....بچه هارو كه راهيِ ميدان كرد، وقتي رفتن ميدون، صدايِ رجزشون بلند شد،الله اكبر،بي بي زينب خوشحال شد، الحمدالله من شرمنده مادرم نشدم، شرمنده ي ام ليلا نشدم، شرمنده ام البنين نشدم...*
باید تمام روضه را از سر بخواند
مرثیه جانسوز است اگر مادر بخواند
بیرون زند خواهر اگر از قلب اردو
در بین میدان میکند خشمش هیاهو
مانند زهرا می زنم بر آب و آتش
دختر فقط از مادرش می گیرد الگو
افتاده اند از شوقِ جان دادن برایت
امروز محسن های زینب در تکاپو
عون و محمد را کفن کردم برایت
سرباز تو هستند در قحطی نیرو
قاسم فدایی تو باشد عونِ من نه؟
زینب چه کم دارد مگر از نجمه بانو؟
با دست خود راهی شان کُن سمت میدان
قبل از قسم بر فاطمه و پهلوی او
از پا می اندازد مرا این داغ اما
در پیش تو دستی نمی گیرم به زانو
بگذار از مویِ محمد گیرد اَخنَس
بسته ست وقتی جان تو تنها به یک مو
مثل تو یاد مادرم کردم همین که
بیرون کشیدی نیزه را از بینِ پهلو
داغ جوان دیدی، منم دیدم عزیزم
دارم پریشان میکنم در خیمه گیسو
بهتر که فردایی نباشند و نبینند
از مادرشان شمر می گیرد النگو
بهتر که فردایی نباشند و نبییند
از کعب نی دارم نشانی رویِ بازو
غرق خجالت می کشی بر سر عبا را
می آوری تا خیمه خواهرزاده ها را
#شاعر: عليرضا خاكساري
↫
يَا عِصْمَهَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِير...
خدایا به طفلان زینب و
به کودکان خیمههای حسین(ع)
آنگاه که از وحشت و ترس
بینِ دود و آتش میدوند
خودت رحم کن..💔
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم
به نفس استاد حاج منصور ارضی
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ
«السَّلَامُ عَلَى مَحَالِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»
هرچه سروده محتشم زینب و حسین
دریافت کرده از قلم زینب و حسین
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
در زیر سایه ی علم زینب و حسین
سرهایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
هر شب به یادِ قد خم زینب و حسین
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
در روضه های دم به دم زینب و حسین
دیدند هر دو داغ دو فرزند را ولی
لغزش نبود در قدم زینب و حسین
ذرات، کائنات، محالات، ممکنات
بستند چشم بر کَرَم زینب و حسین
حتی نوشته اند ز امر ظهور هم
وا می کند گره قسم زینب و حسین
حسرت همیشه میخورم ای کاش میشدم
من هم مدافعِ حرم زینب و حسین
سوگند میخورم که شهید است زنده است
هرکس که جان دهد زِ غم زینب و حسین
زهرا نبی علی حسن آنجا نبوده اند
خوردند سنگ جای همه زینب و حسین
بر امیرِ غریبِ این لشکر
سخت شد کار بی علی اکبر
قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد
بر روی خاکِ بادیه خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته
غیرتِ خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد
گفت باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی
صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم
اشک تو قاتلم شده بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن
نذر عشق است نذرِ خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو
*بچه هاشُ آماده کرد ، گفت برید پیش دایی تون .. شمشیر براشون حمایل کرد سلام کردن بر دایی عزیزشون ، افتادن رو پاهای حسین ..*
از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده
رویِ اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهایِ عباسند
اشک از دیده شاه افشاند و
اِذن میدان نداد بر آن دو
قسمش داد زینبِ کبری
به علی و به عصمت زهرا
گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دلِ حسین قرار
عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه جانِ تازه گرفت
تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون
دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده
ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند
بچه هایِ عقیله آمده اند
شیرهایِ قبیله آمده اند
لشگرِ در فرار بسیارند
نوه هایِ علی چه کرارند
رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند
کارِ دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود
زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند
دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک باده ی کوثر
خورد ناگه، در اوجِ غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان
بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر
نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند
عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند
خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند
غرقِ در خون غروبِ عاشورا
خوب شد پر زدند سوی خدا
چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر دستِ زینب را ..
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
دو بچه شیر از اولادِ جعفر
قربانی هایِ دخترِ حیدر
این دو رزمنده دل زِ عالم کنده
تا نشود مادر یک لحظه شرمنده
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
بر دوشِ اینها کرده حمایل
شمشیری مادر با ابوفاضل
آبرو دارن، چون حیدر تبارن
جایِ زینب اینها راهی پیکارن
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
زمیدان آمد تا حسین دلخون
زینب نیامد از خیمه بیرون
یعنی برادر گریه نکن دیگر
این دو جوانِ من قربانیِ اکبر
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
شنیدستم سلیمانی زِ یک مور
قبولِ تحفه کرد ای مرتضی پور
من آن مورِ ضعيف و ناتوانم
که طفلانم برایت هدیه دارم
.
تو مجلس
دنبال مستمع نگرد؛
اول گریه کن خودِ حضرت زهراست ..
محتوا و مطلب رو قوی کن !!
#شعر_و_سبک_مناسب
توسل به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه آقایِ غریبم ، چقدر غم داری
تا ابد هر که بخواند همه مرثیه ات
باز هم روضۀ ناخوانده به عالم داری
این همه زائرِ دل سوختۀ خاکت را
از ازل داشته ای ، تا به ابد هم داری
*اول روضه خوانِت خودِ خداست .. بخون کتابِ "اشک روان بر امیر کاروان" ، "خصائص الحسینیه" از آدم تا خاتم همه اول برا حسین گریه کردند ..*
روضه خوان هات زیادن یکی شان قرآن
مطلع فجر خدا سوره ی مریم داری
*قربون این چشماتون برم .. با همه سختیا دست زن و بچتون رو گرفتید اومدید روضه ..*
درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت
خواهرت هست کنارت تو که محرم داری
بهترین نوحۀ ما هست غریبِ مادر
صاحبِ روضه بگو بهتر از این دم داری؟!
*جانم .. زن و مرد بگن .. به خدا این شهر به این حسین حسینت ، به این نفس کشیدن های شما احتیاج داره ها ..*
تا که نومید نگردد ز درت محتاجی
تو هم انگشت ، هم انگشترِ خاتم داری
وقت تدوین تو ای شعرِ غریبی پسرم
دید در وزنِ تنت چند هَجا کم داری
*رفیق مواظب باشداز غافلۀ عشق کربلا عقب نیوفتی .. برا همه مون نامه نوشته حسین .. نامه رسید دست اون پیرمردِ با صفا و نورانی که تمام وجودش از مَحَبت حسین پره .. همچین که خواست با زن و بچش وداع کنه بره کربلا ، تا زد بیرون دید مسلم بن عوسجه داره میره .. صداش زد گفت مسلم ابن عوسجه السلام علیک جواب سلام داد حبیب چی شده چرا انقدر آروم حرف میزنی؟ چون اوضاع کوفه بهم ریخته بود گفت: بیا جلو بیا جلو، اومد اومد ، در گوشی بهش گفت.
گفت کجا داری میری؟ گفت دارم میرم سنت پیغمبر رو به جا بیارم ، میخوام برم خضاب کنم ..
گفت مسلم بن عوسجه میخوای یه خضابی یادت بدم تا قیامت بمونه؟!.. گفت چه خضابی؟ یه وقت دید نامه ای رو آورد بیرون دست خط اربابِ بی کفنِ
گفت نگاه کن ببین آقامون برامون نامه نوشته ؛
بسم الله الرحمن الرحیم ، حبیب بلند شو بیا، آقات رو غریب گیر آوردن ..*
این نامه رو هنوز حسین برا رفیقاش میفرسته ، کیا رفیق حسینن؟...
یه نگاه کرد دو تا پسر ها رو گفت برید سراغ دایی جانتون بگید اجازه بده بریم میدان ..
همچین که رفتن زینب دل تو دلش نبود گفت الان میرن اجازه میگیرن از دایی شون .. آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه .. وقتی تو گهواره بود تا بویِ حسین بهش نمیخورد فقط گریه میکرد .. هرجا حسین می آمد زینب آروم میشد..
امشب من آروم آروم میگم ببینم تو چیکار می کنی .. امشب شبِ خواهرا و مادرای شهداست .. آخه هم خواهر شهیدِ هم مادرِ شهیدِ .. وقتی ام میخواست ازدواج کنه گفت بابا من حسینی ام .. هرجا حسین بره منم باید برم .. حتی کار به جایی رسید از عشق زینب مادرش فاطمه به پیغمبر گفت ، صدا زد بابا یا رسول الله حسنم هست ، حسینم هست اما نمیدونم چرا حسین از زینب دور میشه زینب بی قرار میشه ..
حالا همچین خواهری دو تا بچه هاشُ فرستاد گفت الان اذن میگیرن.. لحظاتی گذشت دید دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ .. گفت چی شده مادر ، چرا غم تو دلتونِ ؟!.. صدا زدن مادر ما رفتیم دست دایی جان رو بوسیدیم گفتیم دایی جان اجازه بده .. دایی مون فرمود نمیشه .. شما کنارِ مادرتون بمونید .. همچنین که گفتن دایی اجازه نداده به زینب خیلی بر خورد .. با عجله اومد جلو خیمه ی حسین .. صدا زد حسین نکنه بچه هام رو قابل نمیدونی ..
گفت الان یه کاری میکنم دیگه رو حرف زینب حرف نزنی .. صدا زد داداش جان مادرت اجازه بده بچه هام میدان برن ..
همچنین که حسین اجازه داد انقدر زینب خوشحال شد .. زینب بچه ها رو صدا زد خودش موهاشونُ شانه کرد ، سرمه به چشمانشون کشید .. هی میگفت بچه ها میخوام یه جوری شمشیر بزنید همه بفهمن شما نوه های حیدرید .. من زنم نمی تونم برم وسط میدان عوضِ مادرتون شمشیر بزنید .. عوض اون روزی که نبودید مادرمُ بینِ در و دیوار زدن .. رحمت خدا به این گریه ها ..
کوچه ای تنگُ دلی سنگُ صدایِ سینه..
رفتن جنگ نمایانی کردن گفتن ما بچه های زینبیم .. یه نانجیبی گفت داغشون رو به دل مادرش بزارید .. دورشون کردن .. فقط یه جایی یه صدایی شنیدن اهلِ خیمه .. یکی صدا میزنه دایی حسین .. ابی عبدالله مثلِ بازِ شکاری اومد بالاسرشون .. سرشونو به دامن گرفت .. اما زن ها هی نگاه کردن دیدن هر کی از صبح می افته ، زینب میاد وسط میدان کنارِ حسین .. هرچی نگاه کردن دیدن زینب نیومده .. بدن ها رو آوردن تو خیمه .. اومدن جلو خیمه ی زینب .. دیدن زانویِ غم بغل گرفته .. گفتن خانم جان اینجا چیکار میکنی مگه نمیبینی بچه هاتُ دارن میارن ؟!.. چرا بیرون نیومدی ؟! فرمود آخه بیام بیرون میترسم داداشم خجالت بکشه ..
.
روضه اصحاب حضرت اباعبدالله سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج حسن شالبافان
لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ
دلا بکوش که آینۀ خدات کنند
به خود بیایی و از دیگران جدات کنند
اگر خلافِ رضایِ خدا قدم بزنی
به اشکِ چشم تو البته التفات کنند
تو روزها ، گره از کار غنچه واکردی
که رهروانِ وفا ، نیمه شب دعات کنند
کمر به تزکیۀ نفس بسته ای که تو را
مقیم خیمۀ آتَيْتُمُ الزَّكاة کنند
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
حبیب باش که دعوت به کربلات کنند
اگر چو حُر زِ اشتباه برگردی
تو را در آینۀ عشق محو و مات کنند
*یه وقت خبر دادند آقا حر داره میاد چکمه هاشُ دورِ گردنش انداخته اومد جلو خیمۀ ابی عبدالله هنوز نرسیده دیدن حسین داره میاد بیرون ، تا رسید ؛ ابی عبدالله دید حر سرش پایینه ، اول از همه دست گذاشت زیرِ محاسن حر صدا زد یا شیخ ؛ ارفع راسک .. حر چرا سرت پایینِ ؟.. دیگه اینجا اومدی نباید سرت پایین باشه ..
وقتی خورد زمین باخودش میگفت نه حر تو دلِ زینبُ لرزوندی .. نه " حسین بالا سر تو نمیاد .. یه وقت دید یکی آروم سرشُ برداشت .. یه نگاه کرد دید به به ؛ آقاش حسینِ ..
سرم خاک کف پای حسینِ ..
به همین جا هم بسنده نکرد ابی عبدالله ، یه وقت دید فرق این سردار شکافته ، دیدن دستمالشُ درآورد پیشانی حرُ بست .. دلتون کجا رفت خبره هایِ روضه ؟.. یه دستمال داشت اینجا خرج شد ، یه وقتی هم خودش یه سنگ به پیشانیش خورد دستمالی نبود .. پیراهنشُ بالا زد صدر الحسین نمایان شد ..
حالا با ناله هایی که داری دستتُ بیار بالا بلند بگو الهی العفو ..
السلام علیکم یا انصار اباعبدالله
یک به یک آمدند کربُبَلا
دور اربابِ عشق جمع شدند
مثل هفتاد و دو گلِ عاشق
همه پروانههایِ شمع شدند
زینب آرام میشد آن وقتی
یار سوی غریب میآمد
آن طرف سی هزار میرفتند
این طرف یک حبیب میآمد
زن و فرزند را رها کرد و
رفت با عشق آشنا بشود
عشق یعنی زهیرِ عثمانی
خواست صد مرتبه فدا بشود
بیست سالِ تمام هر شب وروز
از اجل خواست تا امان بدهد
آرزوی بریر این بوده است
در رکاب حسین جان بدهد
تیر باران شروع شد بعدش
شد فدایی حُجَیر با پدرش
دست در دست هم شهید شدند
ای به قربان جُندَب و پسرش
در میان سوارههای یزید
این دلاور پیاده میجنگید
بویِ صفین داشت شمشیرش
مثل حیدر جُناده میجنگید
رفت عابس برهنه در میدان
مست مست از میِ سبوی حسین
ما همه عاشقیم اما اوست
شاهِ دیوانگانِ کوی حسین
آن زمانی که عشق میآید
هیچ چیزی مقابلش سد نیست
رو سفیدیِ «جون» ثابت کرد
روسیاهی همیشه هم بد نیست
کم کَمَک ظهر شد اذان گفتند
شد فدای نماز خواندن او
تیرها را به جان خرید سعید
تا نباشد گزند بر تن او
*همچین که ارباب ما سلام نمازُ داد دیدند سعید بن عبدالله با صورت خورد زمین ، ارباب ما اومد سرشُ برداشت یه نگاه تو صورت آقا کرد ، گفت : آقا راضی شدی یا نه؟ آقا وفا کردم یا نه ؟..
اجاره بدید اینم از زهیر بگم پیغام بهش فرستاد ابی عبدالله ، نمیخواست بره همسرش گفت : پاشو برو مرد ، میدونی این کیه ؟ پسر فاطمه است..
زهیر رفت ولی وقتی برگشت تا پردۀ خیمه رو کنار زد گفت : هر که دارد هوس کربُبَلا بسم الله .. گفت اگر میخوای بری برو حسین منتظر منه .."
با حبیبان که راه می افتی
عشق را انتخاب باید کرد
مسلم عوسجه به ما فهماند
چهره با خون خضاب باید کرد
اومد دم خونش خانم مسلم گفت :نیست رفته بیرون ، حبیب گفت: نمیدونی کجا رفته؟ گفت میرم بازار ، اومد تو بازار دید مسلم ایستاده ، گفت بیا بریم ، نمیخواد حنا بخری".. دستشو گرفت باهم اومدن کربلا ، رفیقِ چند ساله هستند از زمانِ پیغمبر با رسول خدا بودند تو تمام جنگ ها با امیرالمومنین بودند با امام حسن بودند ، تو کوفه هم بودند لذا با نائب امام هم دست بیعت دادند ، امر بر این بود که نمیتونستند خودشونُ نشون بدن ، اینا ذخیرۀ کربلا بودن ، لذا دوتایی باهم اومدن کربلا ..
آی بچه سیدا قبل از اینکه برسن ، عمه جانتون اومد گفت داداش لحظه به لحظه داره به لشگر دشمن اضافه میشه کسی برا یاری ما میاد یا نه؟ گفت نگران نباش ، لشگر ما هم میرسه .. یه وقت گفت زینبم نگاه کن .. دید دو تا سوار دارن میان ، حبیب با مسلم عوسجه .. وقت گذشته ، از همه التماسِ دعا .. روز عاشورا اول مسلم رفت میدان جنگ نمایانی کرد با صورت خورد زمین .. یه وقت دیدن حبیب سوار بر اسبش شد رفت وسط میدان .. رسید سرشُ برداشت ، نگاهش افتاد تو چشم مسلم لحظۀ آخر گفت رفیق حرفی نداری ؟ وصیتی نداری ؟ یه وقت تو اون حال امام رو نشون داد امامی که بالا سرش بود ، گفت حبیب حواست به حسین باشه .. بعد حبیب رفته میدان ؛ حبیب که اومد میدان جنگ نمایانی کرد حبیب هم خورد زمین .. ابی عبدالله رسید بالا سرش ..
چند کلامی با ابی عبدالله حرف زده ولی جانِ کلامم چیزه دیگه ست ؛ یه وقت دیدن دارن هلهله میکنن دوتا از بزرگای کوفه رو زده بودن که ما مسلم و حبیبُ کشتیم .. یه وقت دیدن شبث ابن ربعی ملعون ، کسی که نامه نوشت به ابی عبدالله ، با اون خباثتش فریاد زد ساکت باشید میدونید کی رو کشتید؟.. این حبیبِ .. این مسلم ابن عوسجه ست.. اما بگم صدا ناله ت بلند بشه .. یه ساعتی هم بود که عمه امام زمان اومد بالاِی گودال .. دید یکی رو سینۀ حسین نشسته .. دستهاشُ رو سرش گذاشت ..
وقتی از حبیب سوال کردند بعد از شهادت ، حبیب آرزویی داری؟ گفت بله آرزوم اینه که دوباره زنده بشم بیام تو روضه هایِ حسین بشینم براش گریه کنم ، سر حبیبُ که جدا کردن دعوا شد سر اینکه کدوم قبیله سر حبیب رو ببره امتیاز داشت براشون ... یه وقت هم خواهر حسین دید یه جا دعوا شده یکی گفت سرش برای منه .. یکی گفت انگشترش برای منه .. یکی گفت پیراهنش برا منه .. یکی صدا زد عمامه اش برای منه ..
ای تشنه لب حسین ..
ای بی کفن حسین ..
یه وقت دید خولی وارد گودال شد سر و از بقیه گرفت .. خواهرش دید سر حسینش شام غریبان نیست خولی انقدر نامرد بود همون شب راه افتاد بیاد کوفه جایزه بگیره .. رسید دید دروازه ها بسته است دارالاماره بسته است اومد خونه نامرد ، هر چی نگاه دید سر بریده رو کجا بزاره ، یه نگاه کرد چشمش افتاد به تنور خونه .. درِ تنورُ باز کرد ..
زن خولی میگه نیمه های شب دیدم یه صدایی داره میاد ، میگه آروم آروم اومدم دیدم یه نوری داره به آسمان میره یه خانم قد خمیده میگه
کشتنت عزیزم خاکت نکردند ..
حسین ..
غریب گیر آوردنت
با هر چی داشتن زدنت ...
.
.
بعد از وفـات پیغمبر(ص) عـده زیادی
از انقلابیون، خطِ ولایت را رها کردند
اما #حبیب_ابن_مظاهر از مسیر حق جدا نشد
و به یـارانِ خـاص #انقـلاب_حسـین تبدیل شد
.
نوحه یا واحد تند ده شب محرم 1402.pdf
313.8K
#نوحه_واحد_۱۴۰۲
#نوحه_ده_شبی
سبک و شعر سربند:
#سیدامیرحسین_خوشرو
شعر: #مرضیه_عاطفی
"فایل pdf آماده پرینت میباشد"
مجموعه غزال محرم - گروه ادبی یاقوت سرخ.pdf
864.6K
اولین مجموعه اشعار عاشورایی
در قالب ادبی #غزال
با چینش شبهای محرمالحرام
#نماهنگ و توسل به حضرت سیدالشهداعلیه السلام ویژهٔ شب جمعه به نفس حاج مجتبی رمضانی •✾
دنیای منی حسین، از دنیا تو رو میخوام
این خواهش قلبمه، شب جمعه حرم بیام
اگه تمومِ حسرت دلم زیارته
ولی دلم خوشه که این جدایی قسمته
تموم زندگیم شبا میونِ هیأته
ممنونم از در این خونه نکردی تو ردم
با همهٔ سابقهٔ خوب و بدم
به یاد لبهات نه به آب لب نزدم
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
نوکرِ بدی بودم ولی دوست دارم تو رو
رو سیاه شدم ولی، نکنه بگی برو
بیا و مثل حر روی سیاهم و بخر
این عبد عاصی و زیارتِ حرم ببر
دار و ندارمه آقا همین چشمای تر
حال من دیدنی میشه لحظهٔ جون دادنم
وقتی که خاک میریزن روی تنم
اربابم بیای برای دیدنم
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
.
چقدر دلنشین است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسین بن علی (ع) بدینگونه از زیارت جدش امام حسین (ع) سخن گفته و چنین نوید روح افزا و نشاط انگیزی را به زائران حسین (ع) می دهد.
زیارت حسین علیه السلام در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قیامت خواهد بود.»
📚بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
با سلام و عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات ؛ عبادات ؛ توسّلات و عزاداری های شما ذاکرین عزیز اهلبیت علیهم السلام و همه ی شما خادمین سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام..
از آنجاییکه حقیر به علت آسیب سختی که به حنجره ام وارد شد؛ بعد از مراجعه به پزشک و تشخیص و درمان تخصصی اساتید فن آسیب شناسی حنجره و به دستور پزشکان حاذق این امر؛ به مدت یکماه توفیق نوکری در کسوت مداحی رو ندارم...
لذا از همه ی شما عزیزان و صاحب نفسان عزیز در محافل و مجالس التماس دعای ویژه وفراوان دارم ..
ولیکن در کماکان در کانال ذاکرین آل الله فعال و جوابگوی سوالات و خواسته های متن روضه و شعر و نوحه و عزیزان هستم انشاءالله ...
ضمنا یه خواهش ویژه مخصوصا از همه ی ذاکرین عزیز آل الله دارم که بحث بهداشتی گلو و حنجره را واقعا جدی بگیرید که در دراز مدت به مشکل نخورید...
مشکل بنده هم در همین بی توجهی ها بوده است و الان از فیض مداحی و منبر محروم گشته ام..
انشاءالله ارباب در این شب سوم محرم الحرام که توسّل به باب الحوائج زهرای سه ساله دشت کربلا حضرت رقیّه سلام الله علیها نامگذاری شده؛ بی بی سه ساله ارباب بیکفن؛ شفای این حقیر را عاجلا و کاملا عنایت بفرماید...
((( گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره ی کرب و بلای همه را باز کند )))
التماس دعا
خادم الحسین(ع)
حاج غلامرضا سالار
شماره تماس حقیر
09351601259
کانال ذاکرین آل الله
https://eitaa.com/Arbabhosyn
این شعر زیبا حُسنِ ختام عرایض حقیر تقدیم محضر خوبان در گروه ذاکرین آل الله...
👇👇👇👇
گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه میبریم
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضۀ ارباب بهتریم
از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
پس میشود به عشق تو از هر چه بگذریم
فرقی نمیکند چه کسی با چه منصبی
در پای سفرهات همه با هم برابریم
گریه زبان مادری نوکران توست
احساس میکنم همه با هم برادریم
«ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم»
علامهایم گاهی و گاهی رسول ترک
یک روز روضه خوان تو، یک روز منبریم
با هر که گفت گریه چرا؟ گفتهایم که ما
داغدار حنجر در زیر خنجریم
التماس دعا..
سالار
این فیلم یادگاری پارسال اربعین
در حرم مطهر امام حسین علیه السلام
تقدیم به حضور شما عزیزان
...
👇👇👇👇👇