#ژنخوبها در کربلا
با پولهای بیتالمال،
پسر پیغمبر را کُشتند!
https://eitaa.com/Arbabhosy
.
روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم
به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾
لا اقل این جسم عریان مانده را دفنش کنید
نامروتها! کسی اینقدر ظالم میشود؟!
*اگه یه حادثهای پیش بیاد، یه نفر از دنیا بره، حتی اگه کس و کارم نداشته باشه، بالاخره یه عده ای میان زیر بدنشُ میگیرن، زود میبرن خاکش میکنن .. آخه میگن بَده میت نباید رو زمین بمونه ..
بیبی زینب همچین که اومد وارد خیمه شد دید امام سجاد داره گریه میکنه؛
_چی شده عزیز برادرم؟!
فرمود: عمه جان ! این نامردا دارن کشتههای خودشونُ خاک میکنن، اما بابای بدن منو همینطور برهنه رها کردن و رفتن...
پیغمبر وارد شد دید بیبی دوعالم داره گریه میکنه؛
_چی شده دخترم؟!
عرضه داشت: بابا!! بچهم داره باهامحرف میزنه؛
فرمود: دخترم تو هم که در رحم خدیجه (س) بودی باهاش حرف میزدی ، آرومش میکردی ..
عرضه داشت: آخه باباجان آرامم نمیکنه، تازه یه حرفایی میزنه منو بهم ریخته.
_چی داره میگه دخترم؟!
دوسه روزه هی داره میگه؛" اَنَا الغریب" اما امروز منِ فاطمه رو بهم ریخته.
_چرا؟!
_ آخه هی داره میگه: "اَنَا العطشان"
پیغمبر شروع کرد روضه خواندن، گریه کن هم بیبی دوعالمه. فرمود: دخترم، حسینت رو اینجوری کربلا میکُشنش..
نمیدونم چجوری پیغمبر روضه خوانده، اما همه میگن صدای این خانم بلند شد، شروع کرد بلند بلند برای حسینش گریه کنه ، مادر برات بمیره*
مونده روی زمین پیكر تو رها
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَ أَهْلَ قُرىٰ
خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابان برات گرفتن عزا
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برسه
آن ردا و آن عبا آن امان نامه بس نبود
کهنه پیراهن مگر جز غنائم میشود
*قاسم اومد اجازهی میدان بگیره. مادرش راهیش کرد گفت برو، بابات خیلی به من سفارش کرده. اومد پیش عمو؛ عموجان به منم اجازه بده منم مثل علی اکبرت برم بجنگم، برات فدایی بشم.
آقا اباعبدالله به قاسم اجازه نداد. رفت گوشهی خیمه، زانوهاشو بغل کرد؛ چرا عمو منو نمیخره؟! مادرش اومد: چی شده قاسمم؟ عزیز دلم! گفت: عمو بهم اجازه نمیده، میگه تو بالاسر این زن و بچهها باش. نمیتونم یه لحظه زنده باشمبدون عموم..
عجب مادری .. گفت: غصه نخور؛ یه بقچه آورد گذاشت جلوی قاسم. تا این بقچه رو آورد یهو بوی امام حسن تو خیمه پیچید ، هم مادر گریه کرد هم این بچه. یاد شبِ آخر امام حسن افتادن؛ اون شبی که تو بستر افتاده بود... میخواست سفارش قاسم و بکنه..
_مادر جان این چیه؟!
گفت: قاسمم، عزیر دلم، بابات فکر اینجاهاشو هم کرده بود، میدونست عموت بهت اجازه نمیده؛ یه دست خط نوشت به من داد گفت اینو بده به قاسمم به حسینم نشون بده.
همون لحظه که به حسین گفت:
"لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ" ..
همه نگران حسینن، مادرشم وقتی میخواست جون بده علی رو صدا زد گفت:« علی جان، خیلی مراقب حسینم باش».
پیغمبر، علی، بیبی، خود امام حسن، همه سفارش حسین و کردن..
نامه رو داد دست قاسم؛ قاسمم عزیز دلم این نامه رو ببر به عمو نشون بده.
نامه رو گرفت، سریع دوید، خوشحال ، اومد پیش عمو؛ عموجان یه چیزی آوردم دیگه نه نمیتونی بیاری! تا نامه رو گرفت باز کرد؛ بهبه، دست خط برادرشه؛ همونجا رو زمین نشست این دست خط و توو بغلش گرفت هی میگفت حسنم. حسن جان کجایی غریبی حسینت رو ببینی..
شیخ جعفر شوشتری میگه: عمو و برادرزاده همدیگه رو بغل کردن، اینقدر گریه کردن که ابی عبدالله پس افتاد..
همچین که این نامه رو گرفت یاد قصههای مدینه افتاد .. قاسمم چه کاری با دل حسین کردی امروز ابی عبدالله پس افتاد مثل باباش..
امیر المومنین هم همینجور شد. علی کجا غش کرد؟!
امیرالمومنین هم تو مسجد نشسته بود. یهو دید از در حسن و حسین دوان دوان دارن میان؛ بابا بیا مادرم از دنیا رفت. علی پس افتاد..
چی تو نامه نوشته امام حسن نمیدونم. ولی مضمون اینه که نوشته حسین جان من کربلا نیستم بهجای من این بچه هست..
(ولی من میگم شاید این نباشه ،وقتی ابی عبدالله غش میکنه شاید یه چیز دیگه تو نامه دیده)
شاید امام حسن نوشته:حسین جان اگه بودم مثل کوچهها وایمیسادم .. فقط فرقش این بود اون روز کوچیک بودم نتونستم برا مادر کاری بکنم لااقل اینجا برات جبران میکنم ..
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ به این شبهه که امام حسین که میدونست کربلا چی میشه ، چرا خانواده رو باخودش برد؟
#محرم
روایتگری.mp3
5.64M
روایتگری حاج حسین یکتا
در شب سوم محرم الحرام
پنجشنبه ۲۹ تیرماه ۱۴۰۲
هیأت فاطمیون قم
#قاسم بن الحسن (ع)
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
قاسمم گل سرخِ نشکفته ی یاسمنم
گل سیزده ساله ی باغ امام حسنم
نور چشم مرتضی گل پسر مجتبایم
جان ثار عمویم یار شاه کربلایم
گل خوش رنگ و بویم من فدای عمویم
ای عمو جان یا حسین (۴)
گل رعنای حسن شهید گلگون بدنم
مثل پیراهنِ تو پاره پاره می شه تنم
عمو جان بذار برم به سوی میدون بلا
دیگه دل تو دلم نیست برای دیدن بابا
می شوم اینجا پرپر می روم سوی پدر
ای عمو جان یا حسین
بابا حسن دیدی شد غرقه خون از جفا سرم
عمو حسین شکسته شد استخوون پیکرم
شَهدِ اَحلی' مِن عَسَل خوردم و دست و پا زدم
پدری کن برایم چه زیبا شد شهادتم
یتیم مُجتَبایم مَست قالوا بَلایم
ای عمو جان یا حسین
.
۸
#نوحه
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#حاج_رضا_یعقوبیان
یتیم مجتبایم،گل خیر النسایم
به راه دین و قرآن،شهید کربلایم
عموجانم عموجان۲
درون سینه ی من،بود مهر نگارم
شهادت در ره دوست،مدال افتخارم
عموجانم عموجان۲
خدا داده نویدم،عمو باشد امیدم
ز لطف خاص داور،به راه دین شهیدم
عموجانم عموجان۲
به پیش روی من مرگ،چو احلی من عسل شد
ز لطف و رحمت دوست،چنین مشکلم حل شد
عموجانم عموجان۲
الا شاه شهیدان،به من ده اذن میدان
کنم جانم فدای،همه طفلان عطشان
عموجانم عموجان۲
یتیم مجتبی رفت،همان دم سوی میدان
میان لشکر دون،شده عرصه ی جولان
عموجانم عموجان۲
الا ای خیل دشمن،یتیم مجتبایم
ز نسل مصطفایم،گل شیر خدایم
عموجانم عموجان۲
به میدان بود چون شیر،عدو زد بر تنش تیر
میان خیل دشمن،شده قاسم زمین گیر
عموجانم عموجان۲
به دست چند سواره،بدن شد پاره پاره
ز دیده اشک ریزد،عمو همچون ستاره
عموجانم عموجان۲
گل یاسمنم من،یتیم حسنم من
نگر عموی مظلوم،چنین پاره تنم من
عموجانم عموجان۲
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
#مشهد_مقدس
4_5875458051963621496.mp3
8.95M
فدای شال عزات
فدای سوز صدات
بمیرم آقا برات
امام زمانم
میریزه خون از چشمات
واسه قتیل العبرات
میخونی با گریه هات
امام زمانم
یا جداه ...
لابکین علیک داری همیشه روی لب
خون گریه میکنی از روضه بی بی زینب
خون گریه کردنت برا شام بلاست
خون گریه کردنت برای عمه ها ست
خون گریه کردی آخه دیدی آقا
زینب توی محله یهودی ها ست
خون گریه میکنی آقا شبیه ابر
خون گریه میکنی برای قتل صبر
خون گریه میکنی برا طفل رباب
خون گریه میکنی برای نبش قبر
قلوبنا محزونا
قلوبنا محزونا
قلوبنا محزونا
عمتی المظلومه
عمتی المظلومه
عمتی المظلومه
نمیره از یاد من غریب دور از وطن
موندی بدون کفن برادر زینب
هنوز تو گوشمه داداش صدای نحر کردنت
که از قفا میزدنت برادر زینب
ارجعی ...
هنوز تو گوشمه صدات گفتی از گودال برو
هنوز تو گوشمه صدای کندی خنجرو
هنوز تو گوشمه صدای ناله برادرو
مجبور شدم زجه به هر سو بزنم
مجبور شدم به خاک زانو بزنم
دیدم داری پا میکشی روی زمین
مجبور شدم به قاتلت رو بزنم
خواهش میکنم برید کنار که من خودم خاکش میکنم
مذبوح دیدمت تو رو بین قتلگاه مجروح دیدمت
عطشان دیدمت روی خاک کربلا عریان دیدمت
مجبور شدم میون جنجال بیام
مجبور شدم میون گودال بیام
وقتی که دیدم همه دورت کردند
گفتم کنار تن پامال بیام
قلوبنا محزونا
قلوبنا محزونا
قلوبنا محزونا
عمتی المظلومه
عمتی المظلومه
عمتی المظلومه
57632_1398614140919_556429.mp3
650.4K
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#زمزمه #تک_ضرب #سه_ضرب
▪️نوحه شب ششم محرم
آماده گشتم ای جان جانان
اذنم بده تا روم به میدان
طاقت ندارم دوری اکبر
خواهم سر آید این درد هجران
مظلوم عمو جان...
من از سبوی عشق تو مستم
ای بعد بابا تمام هستم
شوق شهادت بین در وجودم
دل دیگر از این دنیا گسستم
مظلوم عمو جان...
زینب بپوشان روی چو ماهش
یوسف در آمد از قعر چاهش
او می درخشد چون ماه تابان
حیران بماند دشمن سپاهش
مظلوم عمو جان...
حالا که پا در میدان گذاری
بر تن چرا تو زره نداری
ای بچه شیرِ شیر جمل تو
شیرت حلالت،با این سواری
مظلوم عمو جان...
✍اسماعیل تقوایی
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹در سرخی غروب...🔹
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیدهات...
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها؟
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
#سیدمحمدجواد_شرافت
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹بلای عظیم🔹
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمیرسید
آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
وقتی که روی دامن تو سرگذاشتم
دیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود
حتی حضور زود تو هم فایده نداشت
آن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود
از نعل اسب و دشنه و شمشیر و سنگ و خاک
هر چیز در بلندی قدّم سهیم بود
وقتی که بالبال زدم بین دست تو
زیباترین پریدن این یاکریم بود...
#سیدرضا_جعفری
مدح حضرت قاسم ابن الحسن سلام الله علیه
پسرِ شیرِ جمل واردِ میدان شده است ...
یاعلی گفته و بی باک رجز خوان شده است
نظرِ بد نخورد صورتِ ماهش ...کامل ..
وسطِ معرکه چون ماه فروزان شده است
جامه ی رزم ندارد به تنش ...این یعنی ..
آینه دارِ حسن ...فاتحِ دوران شده است
زمزمه کرد انا ابنُ الحسن و شور گرفت ..
پسرِ شیرِ جمل قبله ی جانان شده است ..
ارزق شامیِ بی شرم و حیا چون پشّه ست
پیشِ قاسم به نظر خارِ مغیلان شده است
کرد با ضربه ی شمشیر،گل مجتبوی.. غوغایی
ارزق افتاد و همه لشگرش حیران شده است
تازه این شیر شده مثلِ علی... غُرنّده...
چشم خود بسته و شمشیرِ تابان شده است
پدرش... سینه سپر می نگرد از جنّت...
پسرش یل شده و یکسره طوفان شده است
حسنی زاده بهم ریخت همه ی ارض و سما
خانه ی زاده ی مرجانه چه ویران شده است
وَ شهادت شده.. احلی العسلِ این آقا...
زخم تا خورد عمو پاره گریبان شده است
روضه اش را چه بگویم.. که نرنجد احدی
بدنش له شده تا سمّ ستوران شده است
#محسن_راحت_حق
🔸شهادت چند نفر از کارکنان پلیس راه در پی حمله تروریستی اشرارو منافقین کوردل در استان سیستان و بلوچستان
🔹 بر اثر حمله تروریستی به واحد گشت پلیس راه در محور خاش به تفتان تعداد ۴ نفر از ماموران پلیس راه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🔹ساعاتی قبل بر اثر حمله تروریستی به واحد گشت پلیس راه در محور "خاش به تفتان" تعداد ۴ نفر از ماموران پلیس راه به درجه رفیع شهادت نائل امدند
🔹در این حادثه تروریستی مهدی اله پور، رضا اسماعیلی، محمدرضا شیخی و حسن وحیدی از نیروهای کادر پلیس راه به شهادت رسیدند.
🔹دستور قضایی برای دستگیری عوامل این حادثه صادر شده است.
#مکتب_حاج_قاسم
💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
توی آمریکا مراسم روضه بود
شب اول یه سیاه پوست هم اومده بود مراسم، براش مترجم گذاشتند
شبای بعد همینجور هی تعداد سیاه پوست ها زیاد میشد، تا مجبور شدند یه جای دیگه را هم مراسم بگیرند
شب آخر صد و پنجاه تا سیاه پوست گفتند: که می خواهند شیعه شوند
سوال کردند برای چه می خواهید شیعه بشوید؟
همه نگاه کردن به سیاه پوستی که شب اول اومده بود روضه
از او سوال کردند: برای چه شیعه؟ گفت شب اول یه تیکه از روضه جوانی را خواندید!
غلام سیاه امام حسین علیه السلام همونی که وقتی امام سر جوان را گذاشت روی پای خودش جوان سه بار سرش رو انداخت و گفت : جای سر غلام سیاه نیست
ولی امام حسین علیه السلام سر غلام رو گذاشت روی پای خودش و جوان شهید شد
من رفتم و به دوستان گفتم بیاید
که دینی را پیدا کردم
که توش سیاه و سفید فرقی ندارد
.
هدایت شده از ذاکرین آل الله
متن اشعار و نوحه ها و روضه خوانی شب هفتم
توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام
👇👇👇👇
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____
#حضرت_علی_اصغر
تا تر کند یک لحظه خشکی دهانش را
پیوسته می گرداند دور لب زبانش را
در بین آغوش پدر آرام شد هر چند
هرم عطش می سوخت جسم نیمه جانش را
خورشید سوزان بود و باد داغ تفتیده
حتی نمیفهمید شان میهمانش را
ناگاه بین خیمه قلب مادری لرزید
وقتی کسی برداشت در آن سو کمانش را
تیری دویید و خنده های کوچکش را برد
تیری که پایان داد رنج بی امانش را
سنگی رسید و ماهی کوچک به خون غلطید
دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را
یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک می ریخت
هر قاصدک می برد درد بی کرانش را
می خواست از اندوه بابا کم کند قدری
لبخند زد ته مانده ی تاب و توانش را
زیر عبا می رفت پشت خیمه اما کاش
دشمن نمی فهمید در آنجا نشانش را
جان جهان بادا فدایش که میان تشت
همراه بابا خورد سهم خیزرانش را
🔸شاعر:
#حسن_شیرزاد
___
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____
#حضرت_علی_اصغر
ولی بدان نزدم لب به آب بعد از تو
در آن سپاه که شد انقلاب بعد از تو !
تمام دلخوشی ام دست دشمنان افتاد
گرفت بغض من و آفتاب بعد از تو
به روی دست پدر غنچه ی تو پر پر شد
و جمع شد کف دستش گلاب بعد از تو
قرار قلب دوعالم، هنوز هم مانده ست
دل رباب پر از اضطراب بعد از تو
به مشتهای گره کرده ات، چه ها کردی
که کاخ ظلم و ستم شد خراب بعد از تو
روا نبود بیوفتد رباب روی خاک
روا نبود بیوفتد حجاب بعد از تو
🔸شاعر:
#محنا_امیری
___
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____
#حضرت_علی_اصغر
باز هم نوبت آن است قمر در آيد
يك تنه آمده تا پشت پدر در آيد
آمده يارى بابا بكند اى جانم
آمده بلكه از او نيز سپر در آيد
چون پدر تشنه لب است آب نمى خواست على
اين چنين از گل ارباب پسر در آيد
به روى دست گرفته ست على را بالا
يك نفر مرد از آن قوم مگر در آيد
حرمله چله رها كرد گلو درهم شد
داد بى داد از آن دم كه خبر در آيد
آنقَدَر تير فرو رفت كه ديگر اصلا
چاره اى نيست به جز اينكه ز پر در آيد
نيزه دارش سر او را به زمين مى انداخت
تا كه از مادر او خون جگر در آيد
-
حرمله خير نبينى چِقَدَر بى رحمى
تير بر قلب زدى تا ز كمر در آيد
-
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
___
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
از حرای ِ کوچک ِ قنداقه ات ، آغاز کن
فاش کن پیغمبری را جرعه ای اعجاز کن
فرصتی کوتاه مانده ، از بغل پائین نیا
هرچه میخواهی در این کوتاه فرصت ناز کن
آی اسماعیل ، هاجر خون جگر شد هو بکش
چشمه ی ِ آب ِ حیاتی ، زیر پایت باز کن
هفت شهر عشق را پیری انا الحقی بگو
مسند ِ لاهوتی ِ اشراق را ، احراز کن
خاکیان از سِرّ ِ وَجه اللهی تو عاجزند
رازهایـت را برای ِ عرشـیان ابـراز کـن
ما همه دلتنگ عطر و بوی حیدر گشته ایم
شیشه ی عطر حرم ! خوشبوترین ! سر باز کن
چون عمو فرصت نداری تا ببازی دست و چشم
وقت کوتاه است ، شور ِ عشق را ایجاز کن
کمتر از قاسم نمی باشی بیا بالی بزن
از سر ِ دست ِ پدر تا نیزه ها پرواز کن ...
* * * * * *
... بانگ هَل مِن در میان کهکشان پیچیده است
ای رباب ِ شیر زن ، شش ماهه را سرباز کن
🔸شاعر:
#روح_الله_قناعتیان
___
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده
گریه های تو بلای جان هاجر هم شده
کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید
کار خیمه با صدای العطش، درهم شده
دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن
مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده
می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند
کاش می مُردم برای بار آخر هم شده...
بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین
در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده
قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش
رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده
خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟
بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده
بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد
مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده
یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب
شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده
بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم
میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم
تو را با سهشعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم
تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم
مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم
برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم
سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا در خیمه حسرت کشیدم
تو را خاک کردم برای نشانی...
به دور مزارت کمی خط کشیدم
ولی نیزهداری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم
دعا کن که پیش رباب این را نگوید
به یک ضربه از خاک راحت کشیدم
"زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو ششماه زحمت کشیدم"
🔸شاعر:
#حسن_لطفی