eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
308 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
به کوی کافر افتد، سوی این مردم گذارت نه تمام هستی ات از کف رود، اما نگارت نه شنیدم "لَیتَ اُمّی لَم تَلد" در شام از سجاد شهادت ارث آل الله بود اما اسارت، نه من از آزار دوران اسارت با خبر بودم حرم را صبر مَحبس بود، اما تاب غارت نه ز پا افتادم از بعد تنور خولی و ای کاش بسوزد شهری و یک تار موی شهریارت نه به شهر "عَسقَلان" ای کاش مرگ خویش میدیدم ولیکن سنگ ها را از یمین و از یسارت نه من از دروازه ی ساعات، ساعت ها گله دارم ز مکروه، این جماعت بیم دارند، از جسارت نه تو را دیدم میان نیزه و شمیشیر، کافی بود چه سان بینم شراب و خیزران را در کنارت؟ نه ! بخوان قرآن و رفع تهمت از آل پیمبر کن بخوان قرآن، ولی با زخم های بی شمارت نه خبر خواهی اگر از رنج هجرانم، تو را گویم ولی شرمنده، از شیرین زبانِ یادگارت نه 🔸شاعر: =============================
بابای خوبم بهترین بابای دنیاست حتی به روی نیزه هم دلواپس ماست یک لحظه چشم از روی ماهش برندارم قرآن به روی نیزه خواندنهاش زیباست او تشنه ی یک جرع...نه یک جو وفا بود بر بی وفایی زخم پیشانیش گویاست از کاروان تشنگان هم تشنه تر بود دیدم ترک های لبش از دور پیداست هر چند او را یک بیابان بی کسی بود اما به تنهایی پدر صد پهنه دریاست جسم شریفش مانده در صحرا غمی نیست بالای بالاتر نگر نامش هویداست دستان من کوته از آن بالا نشین است اما برایم سایه اش همواره ماواست او ناگران حال زارم هست دائم گویا خبر دارد که در دل شور و غوغاست ... 🔸شاعر: =============================
یک دلِ بی قرار سهمش شد دوریِ از نگار سهمش شد بی علی اکبر و عمو عباس سیلیِ آبدار سهمش شد روی بالِ فرشته می خوابید یک بغل سنگ‌و‌خار سهمش شد در بیابان و نیمه های شبش دلهره، اضطرار سهمش شد تا که آورد اسم بابا را مُشت ها بی شمار سهمش شد از لگدهای زجر پهلو درد از سنان چشم تار سهمش شد پای پُر آبله که جای خودش رعشه، بی اختیار سهمش شد در هیاهوی کوچه و بازار صحبت طعنه دار سهمش شد دخترِ حرمله چه می خندید تا از او گوشوار سهمش شد ارثِ زهراست بر زمین خوردن چادرِ پُر غبار سهمش شد یک سه ساله کجا و مویِ سپید پیریِ روزگار سهمش شد آخرِ سر خرابه روشن شد ماهِ نیزه سوار سهمش شد بویِ نانِ تنور پیچید و سوخته زلفِ یار سهمش شد 🔸شاعر: =============================
علیه لعنة شرمندگی گرفته درختان بید را چوبی شکست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بی حرمتی به ساحت شاه شهید را می رفت بانویی که بگیرد به دست خویش چوبی که داشت سمت لبی می دوید را وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب آهی که مادر علی اصغر ، کشید را دندان شکست و قافله از آن شکسته تر یا رب ، مبخش روز قیامت یزید را 🔸شاعر: ==========================
بس احترام دیدیم آن هم چه احترامی در حال انتقامند آن هم چه انتقامی بغض گلو گرفته با اشک خو گرفته یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی بعد از تو ای حبیبم شد درد و غم نصیبم حتی نه آشنایی  ، حتی نه التیامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند…حتی به یک سلامی از کوچه‌ها و بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت من این چنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته‌ی نگاه یک مشت لا ابالی تو کشته‌ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی…لعنت به مرد شامی 🔸شاعر: ==========================
تا میدید یه ظرف آب گریه میکرد پای روضه رباب گریه میکرد خواب و بیداری براش فرقی نداشت توی بیداری و خواب گریه میکرد هزار و نهصد و پنجاه زخمش و تا که میشمرد بی حساب گریه میکرد موقع غروب فقط آه میکشید از طلوع آفتاب گریه میکرد همه هستیش زیر نعل اسبا رفت چکمه می دید و رکاب گریه میکرد گل پرپر شده رو تا که می دید می شنید بوی گلاب گریه میکرد آروم آروم میزدش سینه ولی خیلی تند تند با شتاب گریه میکرد خیلی راحت بریدن سر از باباش خیلی دادنش عذاب گریه میکرد دست بسته که می دید بهم می ریخت رو زمین می دید طناب گریه میکرد موقع وضو گرفتنش همش یاد اون بزم شراب گریه میکرد کربلا و کوفه کم روضه نداشت بیشتر از شام خراب گریه میکرد 🔸شاعر: ==========================
سه روز است آب و غذایی نخوردیم نشستیم و جای کبودی شمردیم سه روز است ما جای خوابی نداریم به جز آستین ها حجابی نداریم دعا کن کسی بین معبر نباشد اگر هست از مردم شر نباشد ببین باز کردند دروازه هارا دعا کن من و  بچه هارا... نگارا! عجب ازدحامی عجب پست هایی عجب لات هایی عجب مست هایی عجب جای تنگی عجب طبل جنگی عجب دستهایی عجب چوب و سنگی دل شام ازینکه اسیریم شاد است دلم سوخت.. رقاصه دورم زیاد است بگو نیزه دارت نخندد به دردم قرار است تا کی به کوچه بگردم؟! کسی نیزه میزد به پهلوم در راه.. کسی درمیاورد ادای مرا آه.. امان از اسیری امان از غریبی روی صورتم چنگ زد نانجیبی چه میشد درآن کوچه دیگر نبودی که من هو شدم بین مشتی یهودی خودت کور کن چشم آن ساربان را خودت لال کن آن زن بد دهان را ابالفضلِ ما بود و خشمی خروشان که رفتیم بازار برده فروشان.. من از دخترانت خجالت کشیدم چگونه بگویم چه حرفی شنیدم 🔸شاعر: ==========================
اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است بهر نگه به قافله ی بی پناه تو دروازه ی ورودی کوفه قیامت است اینجا میان این همه نامحرمانِ پست یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین» سوزان تر از تمامی اینها اهانت است خرما و نان برای رقیه می آورند اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است فهمیدم از جسارت بر نام مادرم بالاترین عداوت شان با سیادت است 🔸شاعر: ____________
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس قرین رحمت تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شادیم با غم تو و غم بی خیال ماست یک دم بدون عشق تو ، فرض محال ماست تو روضه خوان داغی و ما نیز مستمع ما را مباد رشته عشق تو منقطع در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود 🔸شاعر: ==========================
و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها به نفس حجت الاسلام میر باقری •✾• السلام علیک یا ابا عبدالله اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ مقاتل نوشتن حضرت زینب سلام الله در ابتدای شب یه خیمه ی نیم سوخته ی به پا کرد همه رو قریب صد و اندی زن و کودک رو‌ تو‌ خیمه جمع کرد یکی مجروحه یکی غصه داره.از دختر امام حسین علیه السلام نقل شده. من هدف کعب نی دشمن قرار گرفتم بی هوش رو زمین افتاده بودم دیدم سرم تو دامن عمه ام زینبه. همه رو یکی یکی از تو این بیابون جمع کرد آرامشون کرد. سرشماری کرد دید دوتا از بچه ها گم شدند.نقل شده خود بی بی زینب به همراه خواهرشون کمر بستن و در این بیابان نا امن که در معرض خطر دشمنند.جست و جو می کردند. گشت و گشت دید این دوتا آقا زاده دست گردن هم انداختند زیر بوته ی خار از تشنگی، از ترس، از غصه جان دادند. آمد تو خیمه همه رو سراپا کرد به همه رسید احیاشون کرد. وقتی همه رو آرام کرد مشغول به مناجات با خدا شد.. از امام سجاد علیه السلام نقل شده فرموده نماز شب عمه ام شب عاشورا ترک نشدولی نمیتونست سراپا بایسته نمازش رو نشسته خواند. مناجات با خدا کرد عباداتش رو انجام داد. بعضی از مقاتل نقل کردن فرصت کوتاهی پیدا شد دیدن خودش رو به قتلگاه رسانید شب را به صبح رسانید.سر صبح همه رو آماده و مهیا کرد برا سفرِ اسارت. لذا وقتی آمدند کاروان را ببرند دیدند همه آماده اند. بی بی زینب سلام الله فرمود: اگه بناست مهلتی به ما بدین به ما اجازه بدین وداعی با سیدالشهدا و شهدامون داشته باشیم .لذا مسیر کاروان را از کنار قتلگاه قرار دادند وقتی آل الله به کنار قتلگاه رسیدن تعبیر اینه مثل برگ پاییزی خودشون رو از مرکب ها به زمین انداختن... بی بی میگرده تو این گودی قتلگاه بدن را پیدا نمی کند. تا این که ندایی شنید إِلَیَّ..إِلَیَّ خواهرم به طرف من بیا.. حضرت جلو رفت با بدنی مواجه شد قطعه قطعه، عریان، غرقه در خون،"الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ"با تعجب صدا زد.. "اَأنْتَ أَخی.. اَأَنْتَ ابْنَ والِدی"....* ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم آیا تویی برادرم نیست باورم
امام حسین علیه السلام: مردم، بنده دنيايند و به ظاهر، دم از دين مى‌زنند و تا زمانى كه زندگى‌شان تأمين شود ، از آن دفاع مى‌كنند؛ امّا چون در بوته آزمايش قرار گيرند، ديندارانْ اندک‌اند. 📚تحف العقول، ص ۲۴۵۱۱۶۳ .