eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5951703148920834300.mp3
617.3K
ای مدینه ازسفر بر گشته ام من چون بگویم بی برادر گشته ام ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه 2 🥀آه و صد آه و واویلا مانده داغ یاس و لاله روی دوشم یک نیستان ناله دارم روی دوشم ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه 2 🥀آه و صد آه و واویلا دیده ام من باغ در آتش کشیده قتله گاه و خنجر و حلق بریده ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه2 🥀آه و صد آه و واویلا پیش چشمم هستی ام را سر بریدند پیکر پاکش به خاک وخون کشیدند ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه2 🥀آه و صد آه و واویلا یک گلستان لاله بردم من ز کویت دست خالی آمده زینب به سویت ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه2 🥀آه و صد آه و واویلا جسمم این جا کربلا باشد دل من رفته از کف ای مدینه حاصل من ای مدینه ناله دارم داغ هجده لاله دارم ای مدینه ای مدینه 2 🥀آه و صد آه و واویلا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر ﺍﻳﺪﻩ ﺑﺪی ﺑﻮﺩﻩ ، ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ! ﺍﺣﺴﺎﺱ می کنی که ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ اما ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ می‌گوید، ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻳﮏ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﭼﺮﺧﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﻄﯽ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ می‌دود ﻭ هیچ‌گاه ، هیچ‌گاه ﺑﺎﺯ نمی گردد ﺍﻳﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ ، ﺍﻳﺪﻩ خوبی نبوده ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ ، ﺳﺎﻋﺖ شنی ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭی می‌ کند ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍی ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩد. قدر لحظه‌های زندگی و با هم بودن هایمان را بدانیم. خدای ناکرده چندسال دیگه حسرت لحظات را به دل نداشته باشیم .
جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا صل الله علیه و آله بودند حضرت فرمودند: می‌ خواهید کسل ترین ، دزدترین ، بخیل ترین ، ظالم ترین ، و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ عرض کردند بفرمایید پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: کسل‌ ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبان ذکر خدا نمی‌گوید دزدترین مردم کسی است که از نمازش می‌ کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود. بخیل ترین مردم کسی است که گذرش بر مسلمانی می‌ افتد و به او سلام نمیکند ظالم‌ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد و عاجزترین مردم کسی‌ است که از دعا درمانده باشد. داستان های بحارالانوار جلد ۹ .
‍ ‍ 🕊﷽🕊 🎤 صل علی سیدنا المصطفی خاتمه ی سلسله ی انبیا رحمت محض خدا بخشش بی انتها جان و دل مرتضی تاب و تب حضرت خیر النسا نام بلندش به لب مجتبی هستی خون خدا ما کجا لطف زبانزد کجا دل کجا دلبر و دلدار سرآمد کجا تا نظر دوست بیوفتد کجا خاک قدم های محمد کجا گرچه دو عالم همه در دایره ی حیدر است گرچه علی از همه دنیا سر است یک تنه یک لشکر است فاتح بدر و جمل و خیبر است حضرت حیدر خودش گفت علی بنده پیغمبر است سلام آقا رسول الله پناهم یا رسول الله تمام هستی زهرا رسول الله نگات مشکل گشایی کرد چشات کار خدایی کرد دلم رو گنبد خضرا هوایی کرد حرمت محبوب خداوند چه آسان شکست تا سر پیغمبر است سنگ حسودان شکست هم دل و زهرا و هم گوهر دندان شکست گرچه بلا پشت بلا می رسید بار امانت به سر شانه خود می کشید دیده این دهر دیگر مثل محمد ندید او در این راه دین جان خودش را گذشت بار سفر بست و رفت عطرت قرآن خودش را گذاشت چند سوایی گذشت کوچه پر از نعره ی مردم شد و صحبت آوردن هیزم شد و ناله زهرا وسط همهمه ها گم شد و آینه مصطفی زیر قدم ها شکست چند سوایی گذشت بر سر سجاده ی خون بوتراب چهره اش از خون سرش شد خزان با همه ی غصه و اندوه و غم بی حساب از قفس روزگار جان علی پر کشید چند سوایی گذشت زهر گریبان حسن را گرفت قوت دستان حسن را گرفت آه ولی داغ همان کوچه ها جان حسن را گرفت چند سوایی گذشت رفت غریبانه به میدان حسین با لب عطشان حسین بی کفن افتاد به آغوش بیابان حسین آه جدا شد سرش آه دل خوهرش اشک روان از نظر دخترش رفته به یغما همه ی پیکرش دست سیاهی ربود از سرش امامه پیغمبرش تک و تنها حسین تو در این صحرا حسین تو لب تشنه لب دریا حسین تو دل زینب به شور افتاد برش از تن به دور افتاد سری که عاقبت به زیر کنج تنور افتاد
یا فاطمه من عقده دل … گل در عزای باغبان می گرید امشب چشم زمین و آسمان می گرید امشب امشب مدینه دارد نوایی آه از غریبی آه از جدایی 🎙آه و واویلا محراب مسجد از گل غم حجله بسته زهرا کنار بستر بابا نشسته امشب مدینه دارد نوایی آه از غریبی آه از جدایی 🎙آه و واویلا پیغمبر رحمت جدا گردد ز امت مولا امیر المؤمنین سرت سلامت امشب مدینه دارد نوایی آه از غریبی آه از جدایی 🎙آه و واویلا امشب علی داغی گران دارد به سینه زهرا شود مظلومه¬ی شهر مدینه امشب مدینه دارد نوایی آه از غریبی آه از جدایی 🎙آه و واویلا
کشنده ترین نیش، مال مار و عقرب نیست. بلکه نیش زبان هایی‌ست که مستقیم قلب را می‌زند و اعصاب آدم را دگرگون می کند. مواظب گفته هایمان باشیم ... آدم بودن زیاد سخت نیست ، کافی‌ است مهربانی کنی زبانت که نیش نداشته باشد ، و کسی را نرنجاند ، همین انسانیت است وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است. زخمی که تیزی زبان بر دل آدم می گذارد، بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است مواظب باشیم که دلی زخمی نشود. .
هر سه معصوم هفته‌یِ آخر ماه صفر یا نبی یامجتبی جانم رضا ذکرِ همه تسلیت یافاطمه مزدِ سینه‌زن براتِ کربلا و علقمه تسلیت یافاطمه دودمه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلم یا اَباَالزّهرا رسول‌اللّه ختم‌المرسلین رحمت‌ٌلِلعالمین سنگِ عشقت را به سینه زد امیرالمؤمنین رحمتٌ‌لِلعالمین دودمه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تو اگر فرمانده‌ای ارباب می‌گیرد علم یاحسن شاهِ کرم کوریِ چشمِ حسودان در دلم داری حرم یاحسن شاهِ کرم
─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ : به سمت گودال از خیمه دویدم من... امـــام مظلــومم عبـــا به ســر داره اباالحــــسن مــولا عــزم سفــر داره امام رضا هم شد مثل پدر ، مظلوم عزیز زهـرا شد ز کینه ها ، مسموم امام رضـــا جانم (۴) مجلــس مأمون و زهر جفــا ای وای روی سرش مولا ، کشید عبا ای وای آهِ اباصـــلت و حجـــرهٔ در بستـــه خاک کف حجره ، روضــهٔ سربسته امام رضـــا جانم (۴) بیاد عــاشــورا ســوز عطــش داره می خونه از گـــودال با جگــر پاره در اوج تنـــهایی مدینــه یادش بود تشتـــهٔ دیــدارِ رویِ جـــوادش بود امام رضـــا جانم (۴) تو لحــظهٔ آخر ، پســر رسیـد از راه ســرش به زانــو برد جــواد آل الله پدر ، غــم داغ جوون به ســـر داره پسـر ، روی قلبـــش ، داغ پدر داره امام رضـــا جانم (۴) بســوزه دلهـــامــون برای اون بابا که ارباً اربا دیـد یه قــامت رعنـــا چه غربتــی داره میون یک لشکر چقد جگــر سوزه داغ علی اکبــر غریب حسیــنم وای (۴) 🖤🖤🖤🖤🖤
حضرت زینب(س) نصرت و پیروزی واقعی را در صبر و مقاومت می‌دید. زیرا از جدش رسول‌خدا چنین آموخت: «وَ اعْلَمْ أَنَ‌ النَّصْرَ مَعَ‌ الصَّبْر بدان که یقیناً نصرت و پیروزی با صبر و مقاومت است» 📚وسایل الشیعه ج ۱۵، ص ۲۶۳. .
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حسین هوشیار•✾• "یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّه، یا مُحَمَّد بن عَبدِالله، یا اِمامَ الرَّحمَه، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِه، یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه" اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد شمع سان، ناله و سوزِ جگر آغاز کنيد همه با هم به سَما دستِ دعا باز کنيد خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد مُهرِ غم، نقش به بال و پرتان مي گردد مرگ دورِ سَرِ پيغمبرتان مي گردد پيک غم از حرمِ خواجه ي اَسرا آيد خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد کاورانِ اَجل از جانبِ صحرا آيد نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد قاصد مرگ کجا، کعبه ي مقصود کجا مَلَکُ الموت کجا، خانه ی معبود کجا * مثل پروانه ای حضرت زهرا داره دورِ بابا میگرده، اشک میریزه، دستمالِ نمناکی روی پیشانی گذاشته، تبِ بدن رسول اکرم، تن فاطمه رو میلرزونه، ناگهان بی بی صدای در شنید، آمد پشت در حضرتِ فاطمه، در رو باز کرد، یه نفر دَمِ در ایستاده با ادب، اجازۀ ورود میخواد، شما کی هستید؟ گفته باشه: من سائلِ دَرِ این خانه هستم، گفت: برو ای سائل، برو حالِ پدرم خوب نیست، برو یه وقت دیگه ای بیا...* اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دُخول لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول *اومد پیش بابا، کی بود در میزد؟ پدر جان! گفت: من سائلم، میخوام شمارو ببینم، دوبار، سه بار تا حالا اومده، پیغمبر فرمود: فاطمه جان! نشناختیش؟...* که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند کيست کز هر نَفَنش قلب مرا لرزاند گفت در پاسخِ زهرا پدر، اي پاک سرشت دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هِشت فَلَک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است * دخترم! این برادرم مَلَكُ الموتِ، از هر در خونه ای بخواد وارد بشه اجازه نمیگیره، اما چون تو جلوی در ایستادی، تا تو اجازه ندی وارد نمیشه... یا رسوالله! نذاشتن آب کفنت خُشک بشه، کاش فقط اجازه نمیگرفتن، اومدن هیزم آوُردن، کاش فقط هیزم می آوُردن، آتیش زدن، با لگد در رو شکستن... یارسول الله! بعد از رحلت شما...* کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام رخت مشکیِ یتیمی به تنِ زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حکم بر خانه نشینی علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانۀ تو حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد دخترت پشت در و آتش و دود و مسمار خوب فرمان موَدت به خدا اجرا شد *مگه آیۀ قرآن نیست که خداوند فرمود: ای پیغمبر! به این مردم بگو:"لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجرًا، اِلا مَوَدَةَ فى القُربیٰ" بیست و سه سال چه زحمت ها کشید، دندونش رو شکستن، محاصره اش کردن، تحریمش کردن، شکمبه شتر روی سرش خالی کردن، زدنش، تبعیدش کردن، دلش رو شکستن، اما پیغمبرِ مهربانیِ، اهل گذشته، اهل ندید گرفتنِ، اما فرمود به امر خدا: هیچ مزدی از شما نمیخوام، فقط به من قول بدید با بچه هام مهربون باشید، با دخترم مهربون باشید، دلشون رو نشکنید... یا رسول الله!....* خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کُشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند، ولی عاشورا تشنه لب شاهِ غریبی که تک و تنها شد از بلندی فَرَس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارتِ معجر ز سَرِ زن ها شد زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد *مگه شما حسین رو بغل نمیکردی؟ مگه روی دوشِ شما جاش نبود؟ مگه رویِ سینۀ شما جاش نبود؟ وقتی پیغمبر داشت جون میداد، امام حسین سن و سالی نداشت، تو اون عالمِ بچگی خودش رو انداخت رو سینۀ پیغمبر اکرم، اهل خانه اومدن بردارن، آخه سینۀ محتضر رو باید سَبُک کنی، اما دیدن دست پیغمبر داره اشاره میکنه، دست نزنید، وقتی حسینم رویِ سینۀ منه من راحت جون میدم... یه روز حسین رویِ سینۀ پیمبر، یه روزم رویِ خاکِ داغ کربلا...ای حسین...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بُردند زره اش هیچ، سرِ پیرهنش دعوا شد محمد جواد شیرازی .
. : تاریخ، شما را با مواضعتان خواهد کرد، نه و روزه‌ای که به جای آوردید! .
روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حسین سازور رسول الله غرقِ احتضار است  به دیدار اجل در انتظار است  امیرالمؤنین بالین بستر  به دامانش سر پاک پیمبر خدا را نم نمک، جان میسپارد  غمی را زیر لب بر میشمارد *این داستانِ شهادت پیامبرِ... * کنون که نخل عمرش برگ برگ است سخن از ماجرای بعد مرگ است  خطابش با علی با چشم گریان  خدا صبرت دهد زین پس علی جان اگر که بی مُعین ماندی پس از من اگر خانه نشین ماندی پس از من اگر لوح‌فدک شد پاره پاره اگر شد فاطمه بی گوشواره اگر دیدی که عهدت را گسستن منافقها حریمت را شکستن اگر کفار بر بیتت بتازند اگر سیلی به زهرایت نوازند اگر ناموس تو زیر لگد ماند اگر زهرا به زیر در تو را خواند به اینجا که رسید اوج‌ مصیبت چو‌ ناموسیٖ شد آن‌ غمها و محنت علی غش کرد باز آمد به هوشُ به دستورات احمد داد گوشُ ادامه داد پیغمبر به سختی که برتن کن علی از صبر رختی علی جان جبرئیلم این خبر داد اگر دیدی به خانه شعله افتاد اگر دیدی که شد دست تو بسته اگر پهلوی زهرا شد شکسته اگر دیدی که او‌ نقش زمین شد اگر شش ماه ات سِقطِ جنین شد علی جان! استقامت داری یا نه؟ برای داغ طاقت داری یا نه؟ به اشک همچو‌ باران گفت مولا الا ای صاحب اوصاف والا اگر چه امتحانی سخت دارم به غیر طاعتت حرفی ندارم علی باید شود سنگ صبورت فقط دارم سؤالی از حضورت اگر که دین حق باقی بماند چه باکی کوثر و ساقی نماند صبوری میکنم ای نور دیده کنم صبری که هرگز کس ندیده دراین ساعت حسین آمد کنارش حسن أمد به چشم اشک بارش یکی بر سینه احمد فتاده یکی بر پای جدش سر نهاده چه گویم شرح صَدرُ المصطفی را چه گویم روضۀ وجه و سرا را به زیردست وپا، بس دست و پا زد حسین آن‌لحظه مهدی را صدا زد *امیر المؤمنین حرفاشو زد، دَرِ حجره باز شد، ابی عبدالله اومد... عادت داشت اومد رو سینۀ پیغمبر نشست، سینه محتضر باید سَبُک باشه، امیرالمؤمنین دست برد حسین رو بر داره، چشمان پیغمبر باز شد، فرمود: علی جان بذارحسین بمانه، حسین آرامِ قلب منه .....* یا رسول الله! بشنو این سخن مانده بود جسم‌ حسینت بی کفن روز عاشورا میان قتلگاه پیش چشم زینبش با سوز و آه شمر روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود *من یه جمله روضه بخونم: یا رسول الله! حسین آرامش قلب شماست، گفتی حسین رو برندارن، با حسین احساس سَبُکی میکردی... اما حسینت کربلا، یه وقت چشمش رو‌ باز کرد دید سینه اش سنگین شده، یه نفر با چکمه روی سینه اش نشسته... محاسن حضرت رو‌گرفت، خنجر به حلقوم گذاشت، کار گر نشد پاشد بدن رو برگرداند، شروع کرد از قفا ضربه زدن... یه وقت همۀ لشگر دیدن یه سری بالا رفت ..ای حسین ..* .
. ❇️ : کسی که به هنگام یاری خود بخوابد .. با لگد از خواب بیدار خواهد شد... 🔹عيون الحكم و المواعظ ص ۴۴۱
: این انقلاب ان شاء اللّه می ماند و آسیبی از به او نخواهد رسید. 📗صحیفه امام؛ ج ۱۸، ص ۱۲
زمزمه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج‌ محمدرضا طاهری•✾• گریه نکن برام، که می گیره دلم می دونی که میشه غمِ تو قاتلم گریه نکن برام سراپا آتیشم یه روزی می رسه که زود میای پیشم *آروم در گوشش گفت:عزیزدلم! اولین نفر تو میای پهلوم، آروم باش، گریه اش تموم شد فاطمه...* یه روز میاد داری با چشم ترت می سوزی یه روز به پشت این در، با پسرت می سوزی یه روزی میخِ در به بال و پرت می گیره زبونه هایِ آتیش به معجرت می گیره *پیغمبر می سوخت و می گفت:...* زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار... یه روزی پُر میشه کبودی رو تنت چهل نفر میان برای کشتنت چهل نفر میان که شر به پا کنند دست تو رو تا از علی جدا کنند یه روز میاد می بینی تنها تو کوچه هایی به پیش چشم حیدر به زیر دست و پایی یه روزی رو می بینم که کوچه غرق مِه شه این حقِ یاس من نیست، که زیر پاها لِه شه زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار... *یه وقت دیدند در باز شد، دو تا آقازاده دویدند داخل، حسن و حسین خودشون رو روی سینه رسول الله انداختند. دستور دینِ، میگن: محتضر اون لحظه سینه اش سنگینی می کنه، حتی میگن: دکمه ی پیراهنش رو باز کنید. امیرالمؤمنین تا اومد بچه ها رو برداره، پیغمبر فرمود:بگذار بچه ها همین جا رو سینه ام بمونند...پیامبر کجا رو داره می بینه؟* صحنه ای که باید، ببینم اومده حسینتُ ببین، رو سینه ام اومده می سوزه قلب من تو موج اشک و آه رفته دلت کجا؟! غروب قتلگاه *پیغمبر داره برای علی و فاطمه روضه می خونه...* ریختند تو قتلگاهُ، حُرمت نگه نداشتند نامردا حتی کهنه، پیرهن براش نذاشتند با حوصله نشستند، تا قتل صبر کردند حالا که کشتنش باز، دنبال چی می گردند حسین غریب مادر... *میخوام بگم: یا رسول الله! درست گفتی، اگر حسین روی سینه ات باشه، سینه ات سنگینی نمی کنه... رحمتِ واسعه ی خدا، اگه حسین پاشُ رو روی سر ما بذاره تازه میتونیم نفس بکشیم... اما بمیرم برا اون لحظه ای که سینه ی خودش سنگین شد... بدترین آدمِ رویِ زمین رو سینه اش نشست...یه وقت زینب نگاه کرد..."" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِه..."حسین....* .
: اگر کسی در خدا و رسول خدا صل الله علیه وآله از خدا و رسولش کند در روز قیامت از برترین درجه داران محسوب می شود. 📕مکیال المکارم، ج 1، ص 554 .
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم” “اللّهم زِد فی قلوبنا محبة امیرالمومنین و اولادهِ المعصومین عليهم السلام” حوادثی ست که قلب مدینه می لرزد مدینه چون دلِ امّت به سینه می لرزد سپاه شب، شده مستِ تصرّفِ خورشید نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ مُلک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است؟ ز کوه و دشت و بیابان، خدا خدا شنوم ز جنّ و انس و مَلَک وامحمّدا شنوم اجل دریده گریبان و اشک افشاند امینِ وحی خداوند، نوحه می خواند پیام می رسد از خشت خشتِ خانه ي وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ي وحی برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول درونِ خانه چکد خونِ دل ز چشم بتول *مَلَكُ الموت آمده دق الباب ميكنه دَرِ خانه ي پيغمبر…* اَلا اَلا مَلَکُ الموت! ماتم آوردی ز آسمان به زمین یک جهان غم آوردی ز دیدنِ رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی، نزن! برگرد! چگونه می کنی ای پیکِ مرگ دَقُ الباب؟ که آسمان به سَرِ خاکیان شده است خراب برو به سینه ي حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترامِ این در را برو یتیم مکن دخترِ پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به بابِ خانه توحید، کس لگد نزند محمّد و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هرسه اشکبار هم اند نبی ز خون دلِ خویش چهره می شوید درون خانه ي در بسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله سوز و گداز دارم من پس از رسول، مقامت ز کینه غصب شود فراز منبرِ من دشمن تو نصب شود خدای، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مُقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امامِ مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک ز غربت تو آه می کشد ز نهاد به بابِ خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد: همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیش چشمِ تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درونِ سینه ي خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پُر از شراره خشم به رویِ فاطمه چشمی گشود و گفت به چشم! * قبول مي كنم، اين همه پيغمبر زحمت كشيد، فرمود: هيچ پيغمبري رو اندازه ي من آزار و اذيت نكردن… تو كوه هاي سنگلاخِ مكه، پاهاش غرقِ خون ميشد، ميرفت برايِ هدايتِ مردم “قولوا لا اله الا الله تفلحوا” در جواب سنگش ميزدن، خاكستر رويِ سرش مي ريختن، از خودش گذشت، مثلِ همين روزا، آبِ غسل پيغمبر خشك نشده، دَرِ خانه ي دخترش رو آتش زدن، هر چي مصيبت به سَرِ اسلام و مسلمين اومده از همين امروز و فرداست…* “ميسوخت در و فاطمه پشت در بود دل از دَرِآتش زده سوزانده تر بود بر فاطمه فضه بود نزديک ولي نزديکتر ازکنيز ميخ در بود چون شمع، علی بر سر پروانه رسید پروانه به جا نبود خاکستر بود” الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید که گفته هات همه جامه عمل پوشید دری که بود به دارالزیاره ات مشهور دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور دری که بود پر از بوسه های جبراییل دری که حُرمت از آن می گرفت عزراییل دری که نور فشاند به چشم عرش عُلا ببین چگونه از آن دود می رود بالا به باغ وحی، خزان دستِ باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله ز عترت تو بریدند یا رسول الله چو امتت طلبیدند حب دنیا را برای غصب خلافت زدند زهرا را قسم به عزتِ قرآن! قسم به ذات خدا! سَرِ حسینِ تو روز سقیفه گشت جدا چه تیرها همه از چله ي سقیفه شتافت گلوی اصغر و قلب حسین؛ هر دو شکافت سقیفه از حَرمِ کربلا شراره کشید ز گوش دخترکان تو گوشواره کشید سقیفه کرد، تنِ عترت تو را نیلی سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی همین که حقِ وصی تو غصب شد به مِلا سر حسین، جدا شد به دشت کرب وبلا : غلامرضا سازگار *درب حجره رو باز كرد، ديد ابي عبدالله رويِ سينه ي پيغمبرِ، اومد حسين رو از رويِ سينه جدا كنه، لحظات آخر، اينقدر نفس به سينه ي محتضر سنگين ميشه، حتي ميگن: دكمه هاي پيراهن رو هم باز كنيد تا راحت نفس بياد و بره، اما صدا زد: فاطمه جان! بذار حسينم رويِ سينه ام بمونه، من آرامش پيدا مي كنم… آي دلايي كه برا كربلا تنگِ! آماده ايد يا نه؟ نمي دونم زينب اين صحنه رو ديد يا نه، اما ظهر عاشورا دستش رو رويِ سرش گذاشت، صدايِ ناله اش بلند شد، حسينِ من:“یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المُصطفیٰ، یَومٌ علی وجهِ الثَّری” يه روز رويِ سينه ي پيغمبر ديدمت، اما امروز مي بينم رويِ خار و خاشاك بيابون ها بي كفن موندي…دست برد زيرِ بدن، بدن رو بالا آوُرد، يا رسول الله!:“هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء،مُقَطَّعُ الأعضَاء” اما يه وقت نگاش افتاد به سينه ي مباركِ ابي
عبدالله، صدا زد: حسين! كاش تيري كه به سينه ات زدن به قلبِ زينب مي زدن، همه ناله بزنيد: يا حسين…* .
*لذا خواهرش هم تا واردِ گودال شد، يادِ رسول الله افتاد، صدا زد:" يا رسول الله! اُنظر إلى جسد ولدك ملقى على الأرض بغير غسل، و كفّنه الرمل السافي عليه، و غسّله الدم الجاري من وريديه" همين روزها اومدن خونه رو آتيش زدن، مادر رو زدن، كربلا هم زينب صدا زد:" يا رسول الله! هؤلائك السبايا، يساقونَ الاُساري" اين زن و بچه اي رو كه دارن اسارت مي برن، اين زن و بچه اي كه تازيه ميخورن ناموسِ تو هستند...* هر چه او بيشتر نفس ميزد، مي زدند زينب را نيزه هاشان ميانِ گودال و با سپر مي زدند زينب را زينت دوشِ نبي، رويِ زمين، جايِ تو نيست خار و خاشاكِ زمين، منزل و مأوايِ تو نيست خاكِ عالم به سرم، كز اثرِ تيغ و سنان جايِ يك بوسه ي من، در همه اعضايِ تو نيست حسينِ من،حسينِ من... از حرم تا قتلگه، زينب صدا مي زد: حسين دست و پا مي زد حسين، زينب صدا مي زد:حسين *" یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری..* من که ز آغاز عمر، بی‌تو نکردم سفر خیز و ببين يا اَخا، با که سفر می‌کنم ↫...
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه "أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ" " رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ" هر عاشقي ست در طلبت، أيها الرّسول اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت، أيها الرّسول عالم هنوز تشنه ي درکِ حضور توست أرض و سماست در طلبت أيها الرّسول روشن شده است تا به ابد، عالمِ وجود از سجده ي نماز شبت، أيها الرّسول تو مي روي و در دلِ هر کوچه جاري اَست عطر متانت و ادبت، أيها الرّسول آماده ي سفر شدي و با وصيتت جانها اسير تاب و تبت، أيها الرّسول گفتي رضايِ فاطمه، شرط رضاي توست خشم خداست در غضبت، أيها الرّسول اما تو چشم بستي و يک شهر درد و داغ شد سهم ياسِ جان به لبت، أيها الرّسول اَجر رسالت تو ادا شد ولي چه زود بي تو نصيب فاطمه شد، چهره اي کبود .. یوسف رحیمی *خيلي فاطمه بي تاب بود، وقتي مادر بي تاب باشه بچه ها هم بي تاب هستن، وقتي فاطمه بي تاب باشه، علي بي تابِ، لذا پيامبر چشم باز كرد، ديد توي حجره همه نالان هستن، همه بي تاب....صدا زد فاطمه رو، فاطمه نزديك پيغمبر شد، يه چيزي پيغمبر دَرِ گوشِ فاطمه اش نجوا كرد، يه وقت ديدن فاطمه اي كه داشت گريه مي كرد يه وقت لبخند زد، به غير از اين لبخند بعد از پيامبر، يه بار ديگه هم لبخند زده، اينجا پيامبر فرمودن: فاطمه جان! گريه نكن، خيلي زود به من ميرسي، يه بار ديگه هم وقتي چشمش به تابوتي كه براش ساخته بودن افتاد لبخند زد...* کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانه ی حق حفظ نشد پایِ اولاد حرامی به حریمت وا شد *خبر شهادتِ رسول خدا كه رسيد، باديه نشين ها اومدن بيان تسليت بگن، ميگه: چند روزي تويِ راه بودم، رسيدم مدينه، رسمِ عرب اينه، خونه اي كه عزادار باشه، تنور روشن نمي كنه، ديدم از محله ي بني هاشم، دود به آسمان بلند شده، با خودم گفتم: الحمدالله، اشتباه خبر اومده كه رسولِ خدا از دنيا رفته، مگه ميشه رسول خدا رفته باشه تنور خونه ي بني هاشم روشن باشه، نه، خودم رو زود رسوندم، كاش چشم نداشتم نمي ديدم، ديدم دَرِ خونه آتيش گرفته، يه طناب به گردنِ علي بستن، از يه طرف چهل نفر ميكِشن، يه خانومي از يه طرف...همين حين يه حرامي صدا زد: قنفذ! چرا ايستادي، دستش رو كوتاه كن...* دخترت پشتِ در و آتش و دود و مسمار خوب فرمانِ مُوَدَّت به خدا اجرا شد خبرِ پَر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب، شاه غریبی که تک و تنها شد از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارت معجر ز سَرِ زن ها شد *نشسته رويِ منبر پيامبر داره خطبه ميخونه، همه ي اعراب نشستن، همه محو كلامِ پيامبر، يه وقت يه بچه ي سه ساله يا چهار ساله، از دَرِ مسجد داخل شد، دوان دوان، پاش گير كرد به جايي زمين خورد، ديدن پيامبر منبر رو رها كرد، پسر رو رويِ زانو نشانده، هي پاش رو ميتكونه، صورتش رو مي بوسه به سينه مي چسبونه، اومدن به رسول الله گفتن: برا يه بچه منبر رو رها كرديد؟ فرمود: آري، خدا من رو به اين كار امر كرد، آخه حسينِ، "حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن"...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خسِ بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بردند زره اش هیچ،سرِ پیرهنش دعوا شد خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد *ديدن دَرِ حجره باز شد، حسين و حسن، دوان دوان خودشون رو رويِ سينه ي پيامبر انداختن، اميرالمؤمنين جلو آمد، آخه ميگن: محتضر بايد سينه اش سبك باشه، لذا ميگن: دكمه هاش رو هم باز كن، بذار راحت نفس بكشه، اما همچين كه خواستن حسين رو از سينه بلند كنن، ديدن پيامبر ميگه بذار باشه، وقتي حسين رويِ سينه ي من باشه من راحت جون ميدم... يا رسول الله! سينه ات سنگين شد اما حسين رويِ سينه ي شما بود، اما كربلا" وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه"...يا رسول الله يه حرفي رو به حسين زديد، اي كاش نزده بوديد، كربلا وقتي ابي عبدالله ديد سينه اش سنگين شده ديد يه حرامي با نقاب نشسته، گفت: نقابت رو كنار بزن، نقاب رو كه كنار زد، چشمِ آقا تا به چشمِ شمر اُفتاد، فرمود:" صَدَقَ رسول الله" پيامبر خدا راست گفت، مگه پيامبر خدا چي گفته؟ فرمود: رسول خدا وعده داد من به دستِ كسي كشته ميشم كه از بدترينِ مردمِ، پوزه اي مثلِ سگ داره، لذا نانجيب عصباني شد، بلند شد، با چكمه بدن رو برگردوند...* از قفا خنجر رسيد بر حنجرش رفت تا گردون صدايِ مادرش
روضه و توسل ویژه ایام پایانی ماهِ صفر به نفس حاج سید مهدی میرداماد درسته روز رحلت پیامبرِ .. اما مطمئنم امروز پیامبرم میگه جانم حسن .. اون روز وقتی داشتن تو خونه با اباعبدالله به اصطلاح ما کشتی می گرفتن و بازی می کردن مادرش دید همۀ خونه میگن حسین فقط پیامبر میگه حسن حسن .. بعضی وقتا هم با ستش کمکش می کرد .. یارسول الله بچۀ کوچکترُ تشویق میکنن!! صدا زد فاطمه جان حق داری گلایه کنی اما نگاه کردم دیدم ملک و ملکوت همه میگن حسین کسی نبود حسنمُ صدا کنه .. اگه امروز ناله بزنی معلوم میشه هم نالۀ کی شدی .. هرگز یتیم های مدینه ندیده اند از ذکر مهربان حسن چاره سازتر صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین ای از تمام اهل جهان سرفرازتر حتی شریک زندگیت دشمن تو بود مولا کدام داغ از این جانگدازتر از برادرشم مظلومتر بود .. ابی عبدالله یه همسر داشت به نام رباب .. اومد پیش زین العابدین، کاروان می خواست از کربلا اربعین برگرده، با ادب محضرِ آقاش زانو زد آقاجان اجازه میدید من کربلا بمونم؟! صدا زد رباب ما همه داریم بر می گردیم چرا نمیخوای با ما مدینه برگردی؟ گفت من که دیگه مدینه کسی را ندارم .. همه هستیم زیر خاکِ .. امام سجاد به نقل معروف سپرد این بانو رو به طایفۀ بنی اسد .. به طائفۀ بنی اشد فرمود این عروسِ ماست مواظبش باشید .. نزارید اذیت بشه .. میومد کنار قبر ابی عبدالله (چون امام سجاد بهش گفته بود این هم قبر حسینِ هم قبر بچه تِ .. دنبال بچه ت نگردی ..) بچه تُ رو سینۀ بابام گذاشتم .. میومدن میگفتن خانم جان بزار برات یه سایبون درست کنیم میگفت زیر سایه نمیرم .. خودم دیدم بدن اقام برهنه و عریان .. ای حسین .... .