#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شب_سوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*یه حرفی بگم اونایی که دختر دارند میدونند دختر با پسر فرق داره.«از مشغولین بهشت زهرای تهران پرسیدن خاطره داری روضه ای چیزی تو ذهنت مونده باشه؟ گفت خیلی زیاد..گفت: یک روز دیدم یه دختربچه ای رو دفن کردند مراسماش تموم شد دیدم از فردا دم دمای غروب بابای بچه میومد تا نزدیک طلوع آفتاب که هوا روشن میشه کنار قبر دختر می موند بعد میرفت. گفتم شاید تا چهلم دست برداره چند ماه گذشت یه روز رفتم جلو بهش سلام کردم گفتم: فلانی من اینجا خدمتگزارم یه سوال ازت دارم خدا صبرت بده، خدا بچه اتو رحمت کنه چرا هر روز غروب میای میگن خوبیت نداره؟ یه نگاه کرد گفت: دخترم خیلی از تاریکی می ترسه»همچین که از رو شتر افتاد یه نگاه کرد دید همه رفتند.تاریکی خیلی سخته اونم دختربچه تو بیابون گم بشه بزرگش نمیتونه تحمل کنه اگه دختر بچه زمین بخوره یا خدای نکرده کسی بهش آسیبی برسونه دستشو میذاره رو همون جایی که آسیب دیده تا برسه به باباش میگه بابا فلانی منو زد. اما من نمیدونم این حرامزاده چه جور این بچه روزد تا اوردش داخل کاروان دیگه نرفت سراغباباش اول ازهمه خاک لباساشو تکوندیه نگاه کردرفت لابه لای نیزه هانیزه ای که سرعموعباسش رونیزه بودیه نگاه کرد..*
عمو عباس گوشواره هامو یادت هست
عمو عباس النگوها مو یادت هست
عمو به غارتش بردن
صدای شمر میده منو عذاب أین عمی العباس ؟
جلو چشای ما میخوره آب أین عمی العباس؟
دستای عمه رو بسته با طناب أین عمی العباس ؟
عمو بیا دخترحرمله میگه مارو کوفه می برند
عمو بیا من خجالت میکشم دورم پر از نامحرمه عمو بیا
*بچه رو از زن غساله گرفت اومدند تو خرابه نشستند اصلا آیین و بنیان تشییع جنازه اینه رو شونه باید تشییع بشه،خانم زینب نشست رو زمین این بچه رو،رو دست گرفت، یه طرف رباب نشست، یه طرف امام سجاد، یه طرف خانم سکینه، یه طرف ام کلثوم نشست ،تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودید؟ حضرت داره قبر رو آماده میکنه این بچه روگذاشتند رو دست همدیگه..به عزت وشرف لااله الاالله..*
بیایید تشییع جنازهٔ یک بدنه
بیایید بدن رقیه هم بی کفنه
*بچه رو گذاشت تو قبرخانم یه نگاه کرد صدا زد رقیه جان؟ نترسی عمه این تاریکی دیگه زجر نداره. سخت ترین لحظه دفن این خانوم اونجا بود هی همه دارن بهم نگاه میکنند کی خاک رو بدن میریزه ؟آخه این امانت حسین بوده، این سوگلی داداشش بوده.. خانم زینب یه لحظه یاد نیمه شبی افتاد تو مدینه باباش امیرالمؤمنین هی می رفت داخل قبربیرون میومد. دیدن علی نشسته بالای قبر فاطمه ..*
چه کنم! آتشی افتاده به جانم چه کنم؟
آتش از آب دو دیده ننشانم چه کنم؟
*انقدر بابا بابا کرد..وقتی باباشو بغل گرفت گفت عمه دیگه نمیخوابم میترسم دوباره بابام بره...میگن فردای شهادت این خانم دیدن بی بی ام کلثوم خیلی گریه میکنه.خانم زینب فرمود خواهرم چرا انقدر گریه میکنی؟ عرضه داشت خواهرم دیروز رقیه رو پای من خوابش برده بود. یه لحظه بیدار شد گفت عمه میتونم یه چیزی بگم؟ چیه عزیز دلم!عمه خیلی گرسنه ام شده..
زخانه ها همه بوی طعام می آید
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦• ارث مظلومیت از غربت..
#قسمت_اول #روضه و توسل به مریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
همه جا بروم به بهانه ی تو
که مگربرسم درخانه ی تو
که تویی درمان همه دردم
همه جا دنبال تو می گردم
«دستاتو بیاربالا..
یا اباصالح مددی مولا یااباصالح مددی مولا»
چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن
مادرم افکند مرا در یم احسان حسن
*امشب شب امام حسنه انقدر آقای ما غریبه، مظلومه، وقتی میگی حسن شاید مادرش امشب بگه دستتون درد نکنه الان تو عالم همه دارن میگن حسین کسی حسنمو صدا نمی زنه...*
چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن
مادرم افکند مرا در یَم احسان حسن
روزی از دست علی خوردمو از خوان حسن
بر جبینم بنویسید مسلمانِ حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنم
رو به هر قبله و قبله نمایی نکنم
پیش هر سفره که پهن است گدایی نکنم
نان هر سفره حرام است بجز نان حسن
*وقتی اومد وارد مدینه شد دید در اون گرمای طاقت فرسا یه آقایی مشغوله تو بیابونا بیل زدنه کار میکنه.. اومد سلام داد نشست تا اومد..آقا سفره رو باز کرد هر کار کرد دید نمی تونه همسفره بشه بلند شد، آقا فهمید صداش کرد گفت: وارد شهر که شدی از هر کی بپرسی خونه حسن ابن علی رو میخوام نشونت میدن. اونجا سفره پهنه اومد از هر کی سوال کرد نشونش دادند.. اومد دید یه سفره ای پهن کردند یه غذای عالی یه آقایی هی میاده دور سفره میگرده کنار این میشینه کنار اون میشینه لقمه تو دهن جذامیا میذاره.. از همه پذیرایی میکنه.بهش راه دادن اومد نشست حضرت دید یه لقمه خودش میخوره یه لقمه تو کیسه اش می ذاره،امام نشست کنارش گفت: هرچی میخوای میل کن هر چقدم دوست داری میدم ببری. طرف به قول ما یه جوری شد. گفت: آقاجان من برای خودم نذاشتم .تو راه که می اومدم بیرون شهر یه آقایی تو نخلستان کار میکرد آدرس خونه شما رو هم اون بهم داد.بر اون میخوام ببرم، حضرت یه نگاه بهش کرد شروع کرد اشک ریختن.گفت: ای مرد این سفره برا همون آقاست. اون بابای غریبم امیرالمؤمنین علیه، لذا همه عالم سر سفره امیرالمؤمنین اند..*
چه مقامی وچه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامی دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اینها غزلی هست به دیوان حسن
آن که نامش شده احلی من عسل کیست حسن
آنکه بخشندگیش گشته مَثل کیست حسن
معنی حی علی خیرالعمل کیست حسن
مرد نام آور پیکار جمل کیست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قدخم، سینهٔ پرخون، دیدهٔ دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم
*اجازه بدین امشب از امام حسن بخونم وقتی خانمش زهر رو بهش داد...یه نگاه بهش کرد گفت: از در پشتی حجره برو بیرون ،چقدر مرام داره. الان داداشم حسین میاد، الان عباس میاد... یه روز امام حسن نتونست بره مسجد نماز، ابی عبدالله رفت مسجد. راوی اومد گفت:آقا زود خودتو برسون مسجد،چی شده؟ گفت دیر برسی ابی عبدالله مروان رو به درک واصل میکنه. امام حسن اومد دید ابی عبدالله مروان رو زده زمین نشسته رو سینه اش. اومد گفت: داداش بلند شد چی شده ؟صدا زد حسن جان! من اینجا نشسته بودم این نانجیب رفت بالا تخته چوب شروع کرد به بابا علی جسارت کردن. اونجایی که فضائل امیرالمؤمنین گفته نشه منبر نیست تخته چوبه، امام حسن یه نگاه بهش کرد. گفت: داداش حق داری ولی من هر روز اینجا می نشینم...امان ازغریبی اتون امام حسن جانم ..*
زینبش آمد و چشمای ترش ریخت به هم
همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم
دل پریشان شده از موی پریشان حسن
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_دوم #روضه و توسل بهابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
چقدر سخت گذشته اس به او درکوچه
چه مراعات نظیری است حسن در کوچه
باز هم خاطره ی گریه مادر در کوچه
قاتل جانِ حسن می شود آخر در کوچه
چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پاشود باز هم اما افتاد
*همه داغ امام حسن از این بود که تا صبح گریه میکرد، من دلیلیشو بهت میگم..وقتی مادر با حسن رفت حواله فدک گرفت..مادر ما را کشتند تو کوچه ها ..*
محکم می زدند
چهل نفر با هم می زدند
*نانجیب یه جوری زهرا رو زد دیگه چشم مادر ما جایی رو نمی دید.همه اوج مصیبت امام حسن این بود اقا همیشه میگفت اگه من با مادرم نبودم نانجیب مادر ما رو نمی شناخت. آخه حرامزاده وقتی اومد تو کوچه نگاه کرد نمیتونست تشخیص بده که فاطمه کدومه یهو امام حسن رو دید کنار خانمی داره میره. دوید اول که رسید یه لگدزد به پهلوی مادر...امان امان امان امان*
مثل یه صاعقه تکبیر حسن می آمد
یازده ساله ترین شیر حسن می آمد
بر تنش پیروهن خویش کفن ساخته است
او حسینی از خشت حسن ساخته است
یازده جرعهٔ ناب از یَم حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرت او بر خورده است
او یتیمیست که نعلین ندارد حتی
فکر صد زخم در آن بین ندارد حتی
او نمی دیدکه خاری به کف پایش بود
دامن پیروهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
*دیدند عبدالله با عمه زینب اومد بالای تل، روضهٔ امشب روضهٔ مقتله، روضه ی عاشوراست. عبدالله آخرین شهید قبل از امام حسینه. بعضیا فکر میکنند علی اصغر آخرین شهیدِ قبل اباعبدالله هست.این بچه امانت دست خانم زینب بود.از مدینه که راه افتادند ابی عبدالله دست عبدالله روگذاشت تو دست زینب..وقتی امام حسن شهید شد این بچه یه سالش بود. لذا تو دامن ابی عبدالله بزرگ شد بعضی وقتا اباعبدالله رو صدا میزد بابا..خیلی ابی عبدالله مراقب یتیم امام حسن بود به خواهر سفارش کرد زینب جان دست عبدالله رو رها نکن این بچه خیلی شوق شهادت داره از موقعی که داداشش قاسم رفته دیگه نمی تونه رو پاش بند بشه..*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_پنجم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
خیره چشمان ترش روبه همان منظره بود
دور گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطره بغض علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ولی جمع شدند
باید از بین همه رد بشود می داند
*خانوم دستشو گرفته منتظر فرصته..الان بهت میگم کی دوید.. یه وقت بی بی نگاه کرد دید یه نانجیب موهای ابا عبدالله رو گرفت..اینجا خانم دستاش اومد بالا گذاشت رو سرش صدا می زد.."اما فیکم مسلم"آیا بین شما یک مسلمان نیست ؟
یه وقت عبدالله نگاه کرد دید الان فرصت خوبیه دوید به سمت گودال..*
رد شد از حلقهی پیران عصازن
و سپس از وسط جمعیتی، سنگ به دامن
نه فقط سنگ، که چوب و شن و آهن
بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
و صدای نفس و شیحه و کوبیدن سمها
همه سو حول قدمها و علمها
به خودش گفت کمی مانده برو
از وسط این همه جامانده، برو
پیش میرفت ولی، حلقهی یک لشکر شد
متراکم متراکم متراکمتر شد
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد
از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد
رد شد از حلقهی سر نیزه و از حلقهی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پر از خون و تن کوچک مجروح دوید و لب گودال رسید و ته گودال چه دید
*همچین که رسید دید شمر عمو رو با پا برگردوند. محاسن عمو رو گرفت تو دست یه حرامزاده شمشیر رو برد بالا..عبدالله دستش رو برد جلو، چنان ضربه دست عبدالله...افتاد رو سینه ی حسین خوش بحالش، پسر امام حسن چه مقتلی داره. تا حالا بهش فکر کرده بودی افتاد روسینه ی عمو، بغلش کرد. عمو چرا اومدی؟ یاصاحب الزمان...من به بابام قول دادم عموم رو تنها نذارم، یه وقت دیدند یکی صدا میزنه حرمله این بچه مزاحمه. دیدند حرمله اومد جلو.. حرمله تیر زیاد زده هر تیری زده از فاصلهٔ دور بود. اگه به قلب حسین زد، اگه به علی اصغر زد، اگه چشم عباس رو زد،
اینجا دیدند آستین هاشو زد بالا تیر رو درآورد و سرفرصت گذاشت تو چله کمان قدم برداشت اومد جلو یه وقت عبدالله برگشت نگاه کرد چنان تیرزد تو حلقوم عبدالله....*
ناله ایی بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد
کاش جبریل جراحت دو تن را می بست
کاش می شد که علی چشم حسن را میبست
باز از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کندترین خنجر خود را برداشت
«بگو حسین.. مظلوم حسین..
عطشان حسین بی کس حسین »
*نانجیب غلاف رو از مغیره گرفت. گفت اینجوری نمی زنند..چرا بهش رحم میکنی؟ مگه نمی بینی نمیذاره علی رو ببرم. انقدر با غلاف به سر و صورت زهرا زد..*
گریه کنید مادر ما بی گناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
«حسین ای تشنه لب حسین
دور از وطن حسین..»
«ان شاءالله نبینی مادرت جلو نامحرم زمین بخوره..ان شاءالله بچه ایی نبینه مادرش چادرش پاره میشه.. هی میگفت: مادر خونه امون این طرفه بیا مادر من..دو دستتو بیار بالا اللهم عجل لولیک الفرج»
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•زمین گدای ...
#قسمت_اول #روضه و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
حسبنا الله و نعم الوکیل و نعم المولی و نعم النصیر..."
میخوایم جلسه رو با استغفار شروع کنیم..عرضم اینه، بگم..آقا به حق اون لحظه ای که عمه جان امام زمان رفت تو گودال قتلگاه. هرچی نگاه کرد بدن برادرو پیدا نمیکنه...*
آخ گلی گم کرده ام می جویم او را...
*ما دلمون برا کربلا تنگ شده آقا. یه وقت دید از گوشه ی گودال یه صدایی میگه اِلَیَّ... اومد جلو نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها رو کنار زد، دست برد زیر این بدن خواهر. میخوام دستامونو بلندکنیم. خودم بیچاره ام دستم خالیه. هرکی مثل من کوله بارش سنگینه این دستامونو از سر بیاریم بالاتر. به اون ساعتی که صدازد "اللهم تقبل هذا القلیله..." چه کرده خانم با این عبارت. صدازد خدا این کم رو از ما قبول کن! اینجا هم مناجات کرد هم روضه خوند. به ناله های دل زینب کبری زن و مرد، جوونا، پدران مادران. صدا بزنید: الهی العفو الهی العفو الهی العفو...*
زمین گدای علی الدّوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
بنام باب نجات بشر بنام حسن
«حسن امام من هست و منم غلام حسن»
بنام او که به ما اعتبار بخشیده
به پای هر یک ما صد هزار بخشیده
تمام هستی خود را سه بار بخشیده
فدای جود و جوانمردی و مرام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
حسن کریم، حسن مهربان، حسن دلخواه
حسن مُعزُّالائمه، حسن عزیزالله
حسین شمس دل فاطمه، حسن هم ماه
پیمبران همه درحسرت مقام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
فدای او که فراوان غم و بلا دیده
از آشنا و غریبه فقط جفا دیده
شنیده های مرا بین کوچه ها دیده
نگه نداشت کسی شأن و احترام حسن
*امشب مادرش یه سری هم مدینه میزنه آخه گفت حسنم گریه کن نداره. لذا پیغمبر خدا فرمود: هرکسی برا امام حسن یه قطره اشک بریزه، امشب به چشمت التماس کن؛ برا امام حسن یه قطره اشک بریزی. پیغمبر فرمود: خودم دستشو میگیرم. برا ابی عبدالله نفرمود. فرمود: نمیذارم کور وارد محشر بشه. ان شاءالله امشب این اشک بر امام حسنو از ما قبول کنه آقا. آخه لحظه ی آخر، وقتی خبر آوردن برا ابی عبدالله یه جمله میگم، زهر رو که داد امام حسن تو حجره افتاد، دید این بار دیگه کارتمامه، به غلام فرمود: برو به داداشم، حسین بگو که امام حسن می فرماید اگه دیر برسی دیدار به قیامت میفته. حواست هست چی میگم؟ لذا راوی میگه من هیچ موقع ابی عبدالله رو در این حالت ندیدم! میگه دیدم تو کوچه ها داره می دوئه عمامه به سر می بنده. رسید دید امام حسن تو حجره افتاده، داره این دستاشو به زمین می کشه برش گردوند، دید خونابه ها از رو لب امام حسن... داداش کی این بلا روسرت آورده؟ یه وقت دیدن یکی داره محکم در میزنه، در و باز کردند چیه چی شده گفت آقا خواهرتون زینب داره میاد. حضرت فرمود: سریع این تشت رو بردارید. فرمودند: زود این خون ها رو از لب من پاککنید زینبم نبینه. بگم آقاجان! اینجا شما نخواستی پاره های جگر رو داخل تشت زینب ببینه، اما چیزی نمونده یه وقت نگاه کرد دید سر بریده حسین تو تشته... همه مراقب زینب بودند رفقا، گریه کنا! من نمی دونم چه سرّی بود. امیرالمؤمنین قربونش برم، شب نوزدهم با اون وضعیت وقتی رسیدند پشت در، فرمود امامه. امام که نعوذ بالله با کسی تعارف نمیکنه. فرمود: منو رها کنید بذارید خودم راه بیام. امام حسن عرض کرد پدرجان! شما حالتون مساعد نیست، اینهمه خون از شما رفته. فرمود:حسن جان! زینبم پشت دره. امام حسن اینجوری حواسش بود میخوام بگم هرچی رو مدینه ندید، هر چیو کوفه ندید، همه رو کربلا یکجا دید. اینجا بود که گفت: آمد به سرم از آن چه می ترسیدم... شکر میکنیم پروردگار رو که به ما اجازه دادن بنام امام حسن برا ابی عبدالله روضه بگیریم. آخه الان هیچکی بقیع نیست...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید
*فک نکنی فقط اینکه دو تا آقازاده هاشو فرستاد، نه نه لحظه ی آخر دید ابی عبدالله گریه میکنه. حسین گریه میکرد زمین و زمان می لرزید. آروم این دستشو آورد بالا اشک چشمای حسینو پاک کرد. فرمود: داداش تو گریه نکن! گفت چه جور گریه نکنم دارم برادری مثه تو رو از دست میدم. گفت داداش! من الان دارم میرم تو کنارمی، عباسه، زینبه، دارم روضه گودال میخونم ها! صدا زد حسین جان" لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ" یه روزی میاد تو گودال با گونه راست زمین می خوری. یه طرف نگاه می کنی شمرِ، یه طرف حرمله ست. اجازه بدین روضه قاسم ابن الحسن بخوانم. شب عاشورا همه اصحاب تو خیمه جمع شدن دور امام نشستند. حضرت فرمود: هرکی میخواد بره آزاده. از این تاریکی شب استفاده کنید. همه اصحاب نشستند. امام فرمود، شما باشید یا نباشید فردا مثه این ساعت حسینو کشتند. هرکی میخواد بره آزاده، یه وقت دیدند حبیب بلند شد اون جملات معروف رو... زهیر بلند شد، عباس بلند شد، علی اکبر، همه اصحاب دونه دونه آقا کجا بریم اگه صدها بار ما رو بکشند، ما رو بسوزونند، خاکستر ما رو بر باد بدن، باز ما جونمون رو فدات میکنیم. صحنه رو تجسم کنید آقایون! در این میدانه ای که حبیب رجز میخونه زهیر، بریر، عباس، افرادی مثه اینا یه وقت دیدن از لابلای این جمع یکی هی دستشو میبره بالا. ابی عبدالله نگاه کرد دید قاسم ابن الحسنه...عمو اجازه هست؟ جانم قاسم! بلند شد ایستاد دست ادب گذاشت. عموجان منم فردا در رکاب شما شهید میشم یا نه؟ امام یه نگاه بهش کرد تو دلش گفت جانم این این پسر حسنمه! صدا زد قاسمم مرگ در نظر تو چگونه ست؟ یه نگاه کرد با تمام ذوق صدا زد "احلی من العسل..."شیرین تر از عسله عموجان! أبی عبدالله فرمود: بشین قاسمم، آری! فردا تو هم شهید می شی. بگم این جمله رو. فردا تو به بلای عظیم کربلا گرفتار میشی. عاشورا شروع شد روضه منم شروع شد. بسم الله الرحمن الرحیم... قاسم میخواد به میدان بره. هی میومد کنار ابی عبدالله عمو اجازه هست برم؟ یه دستی رو سرش می کشید می فرمود: نه قاسمم برگرد تو خیمه. هی میومد دوباره می رفت عمو اجازه بده برم. می رفت تو خیمه دار الحرب یه نگاه به بدن علی اکبر میکرد. عمو اجازه بده من برم میدان؛ برگرد قاسمم! رفت تو خیمه مادرش نگاه کرد ای جانم به این مادر، مادرای شهدا امشب سرفراز اند..
روضه من تقدیم به همه شهدا و سیزده ساله های خمینی و، همه ی اونایی که رفتند. حواسمون باشه اونا جون دادن، اونا رفتن که من و تو راحت دست زن و بچمون بگیریم اینجا برا حسین گریه کنیم. یه وقت مادرش دید یه گوشه نشسته زانوی غم بغل گرفته. اومد گفت چیه پسرم؟ گفت: مادر! هرچی اصرار میکنم عمو اجازه نمیده. میگن رفت درِ صندوقچه رو باز کرد یه دست نوشته از امام حسن داد دستش. گفت: اینو بده عمو دیگه ردخور نداره. میگن قاسم خوشحال دوید عموجان! عموجان! برگشت نگاه کرد چی شده قاسمم؟ عمو برات یه امانتی آوردم. میگن تا دستخط امام حسنو دید بغلش کرد. عبارت نوشته "فَغُشی علیهما..." اون قدر این عمو و برادرزاده گریه کردند. گفت باشه قاسمم برو مادرت بگو لباس رزم تنت کنه. برگشت، مادر زود باش الآن دیر میشه. دیدند نجمه هی از این خیمه به اون خیمه می دوئه. هی می رفت تو خیمه زنها میگفت نگاه کنید ببینید کلاه خود اندازه قاسم هست یا نه؟ زره اندازه پسرم هست؟
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ببین شوق این مادر شهید رو. چجور میخواد بچشو آماده کنه. هرچی گشتند دیدند نه خود اندازه سرِ قاسم هست نه زره اندازه اش بود. دیدند این مادر شهید یه لباس سفید تنش کرد عمامه امام حسنو آورد. ای جان! تو رو قرآن امشب یتیم نوازی کنید. ابی عبدالله فرمود: خودم براش عمامه رو می بندم. عمامه امام حسنو بست رو سرش. تحت الحنک عمامه رو باز کرد. دیدی امام جماعت یه بخشی از عمامه رو باز میکنه موقع نماز. به اون میگن تحت الحنک عمامه. یه وقت مادرش دید این تحت الحنک رو بست رو صورت قاسم. از خانم زینب سوال کرد چرا صورتشو می پوشونه؟ گفت: می ترسه چشمش بزنند. آخه این خونواده ازچشم زخم خیر ندیدن. زندگی باباشونم چشم زدند. زندگی روبراهی داشتم، چشمم زدند...*
* آماده شد یه وقت دیدند عباس داره میاد مرکب قاسمو آورد. دل تو دل علمدار نیست. این نوجوان میخواد بره میدان. دیدند نجمه ایستاده، یه وقت حسین قاسمو بغل گرفت. تا بلندش کرد، سینه ی قاسمو به سینه چسبوند نجمه نگاه کرد دید پاهای بچه از زمین اومد بالا! گفت مادر قربون قد و بالات بشم. عباس بغلش کرد گذاشتش رو اسب، یه نگاه به عمو کرد عموجان اجازه هست؟ برو قاسمم. اومد وسط لشکر یه دور، دور لشکر زد. روضه قاسم همه اش حماسه است. چند نفر رو به درک واصل کرد. پیرمردا گفتند این کیه؟ نه زره داره، نه کلاه خود داره، اینجوری می جنگه. یه وقت دیدن دستشو برد بالا صدا زد" ان تنکرونی فأنا ابن الحسن..."*تا گفت من پسر امام حسنم، یه نگاه کرد عمر سعد، گفت به أزرق شامی بگید بیاد. أزرق اومد جلو بله امیر؟ گفت برو کارشو تموم کن. به قول ما بهش برخورد. من برم ؟ پسراشو صدا زد. گفت یکی از پسرا بره کارشو تمام کنه. تاریخ میگه چهار تا پسر أزرق رو قاسم به درک واصل کرد. میگن أزرق شامی خشم برش داشت. گفت الان داغشو به دل مادرش میذارم. اومد وسط میدان. قاسم ابن الحسن یه نگاه بهش کرد، گفت أزرق شامی که میگن تویی؟ تو اگه سواره ای چرا هنوز پات تو رکاب نیست؟ میگن نانجیب سرشو برد پایین، قاسم ابن الحسن چنان یه شمشیر یه فرقش زد. منو نگاه کن. دیدن عباس تو بلندی داره نگاه میکنه. هی میگه الله اکبر... الله اکبر... أزرق رو به درک واصل کرد. دور لشکر می چرخید، آخه شاگرد رزم عباسه. یه وقت یه نامردی گفت پسر امام حسنه... گفت: باباشو تو مدینه تیر بارون کردیم. مگه نمی بینید زره نداره. سنگ بارونش کنید.... انقدر سنگ زدند، یه وقت از رو اسب افتاد زمین. صدا زد عمو به فریادم برس! این عبارت مقتل هیچ کجا دیگه بکار نرفته. اینکه مثل باز شکاری آمد. خاصیت باز شکاری اینه؛ وقتی برسه سریع طعمه اشو پیدا میکنه. اما ابی عبدالله رسید، دید یه جا اسبا دارن می دوند. صدای قاسم میاد، اما هرچی نگاه میکرد قاسمو نمی دید. گفت: عمو! عمو سخته منو صدا بزنی، نتونم کمکت کنم.کجا رفت دلت؟ آخه مدینه، باباش علی! گفت فاطمه جان! سخته بین در و دیوار گیر افتادی. یه وقت نگاه کرد، دید یه نانجیب کاکل قاسمو تو دست گرفته. ابی عبدالله یه نهیب زد، همه فرار کردند. یکی از اون بدن هایی که امام پیاده برگردوند بدون قاسمه. وقتی قاسمو بغل گرفت، من نمیدونم چه جوری برگشت. چی گفت موقع میدان رفتن؟ ابی عبدالله سینه اشو به سینه چسبوند، دید پاهاش داره به زمین کشیده میشه. می دونی چرا؟ اینقدر این اسبا رو بدنش رفتند. همه استخوانهای قاسم خرد شده.. خوب شد این بدنو برگردوند. آخه یه ساعتی همین بدن تو گودال گیر افتاد. ده نفر اسباشونو نعل تازه زدند. کاری با بدن حسین کردند، میگن یه بار که رفتند، برگشتند بدنو، دوباره از رو بدن حسین...
گل طوفان سواری وای بر من
تمام عشق یاری وای بر من
علی اکبر که جوشن داشت آن شد
تو که جوشن نداری وای برمن
*امان امان امان...! خوب شد قاسم رفت، ندید یه نامردی میخواد دستای عمه رو ببنده....
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
.
|⇦•باد وقتی که بر آن ..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ
دیگه کم کم داریم نزدیک عاشورا میشیم آقاجان دل ما تو حرم شماست .. خیلیا الان تو حرمش دارن عرض ادب میکنن .. عیبی نداره ؛ شیخ جعفر شوشتری رحمت الله علیه فرمود هرجا شما برای ابی عبدالله گریه کنید یا نام حسین رو ببرین همانجا تحت قبه اباعبدالله .. لذا بیاین امشب پشت سر شهدا بریم کربلا امشب .. قرارمونَم باب القبله باشه .. اجازه بدید ماهم بریم داخل حرم ..
به سرازیریِ باب القبله
سرازیریِ قبرم آقا ، منو تنها نگذار
به شلوغی شبایِ جمعه ت
تو شلوغیِ قیامت جانا ، منو تنهانگذار
منو تنها نگذار ،
من از این تنهایی میترسم
منو تنها نگذار ،
بی تو از هر جایی میترسم
آبرودادی کن
که من از رسوایی میترسم
آبروی دوعالم .. آبروی دوعالم ..
دیشب و امشب شبِ کریم اهلِ بیته .. ای کاش یه روزی بیاد از مدینه خادم ها بیان تو جلسات ، پرچم عتبه مقدس حسنی رو بیارن .. آخ ای بی حرم حسن .. ای بی کفن حسین ..
روایت از امام حسن علیه السلام که هر کسی هر حاجت دنیایی داشت چی کار کنه؟! آقا فرمودن استغفار کنید با استغفار گره از کارتون باز میشه لذا به فرموده امام مجتبی دستتُ بیار بالاتر از سرت خدایا به ناله هایِ امشب مادرشون زهرا الهی العفو ...
شبی ای کربلایی پیش ما باش
میون گریه ها و روضه ها باش
شبی شالی بکش رویِ چشامون
شبی هم جای ما کربُبَلا باش
برای گریه هاتون گریه کردیم
برا اشکِ چشاتون گریه کردیم
دو شب صاحب عزامون یه غریبه
برا دردش براتون گریه کردیم
یابن الحسن .. یابن الحسن ..
رفیقم رفیقایِ قدیمی
رفاقت خوبه اما با کریمی
بیا امشب غریبونه بخونیم
یتیمی آی یتیمی آی یتیمی
وقتی اون مرد شامی میخواست بره امام حسن فرمود فلانی داری میری رو ما حساب کن «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ» .. امام بهترین رفیق، بهترین پدر، بهترین برادر میتونه برا تو باشه ..
زمان امام صادق طرف نجاست خورده بود دهانش بوی بد می داد یهو دید آقا داره از تو کوچه میاد خودشو گم کرد چیکار کنم الان منو ببینه ابروم میره .. میگن آقا نزدیک شد تنها کاری که تونست انجام بده پشتشو کرد به آقا ، میگن یهو دید یه دستی آروم اومد رو شونش گفت فلانی تو هر حالی ام هستی از ما روبرنگردون ..
خدا میدونه ما بی تو یتیمیم
اگه بابا داریم اما ما یتیمیم
بزار امشب یتمونه بخونم
بیا آقا بیا آقا .. یتیمیم
بیا یابن الحسن دورت بگردم ..
امشب از قاسمی برات بگم که شب عاشورا همه ی اصحاب دوره ابی عبدالله حلقه زدن .. ارباب منو شما از بین دو انگشتِ مبارک نشون داد فردا رو ..
هرکسی یه حرفی زد یه سوالی پرسید .. یهو دیدن قاسم ابن الحسن عرضه داشت عمو جان ؛ گفت جانم پسرم فردا عموجان منم شهید میشم یانه؟ یه نگاه بهش کرد گفت قاسمم اگه شهید بشی شهادت در نظر تو چگونه است؟ یه نگاه کرد عرضه داشت: احلی من العسل ..
فرمود آره عموجان تو شهید میشی .. فردا به بلای عظیم دچار میشی .. تا این حرفُ شنید هی یه نگاه به اصحاب کرد یه نگاه به عموجانش گفت الحمدالله بلایِ عظیم فردا برا منه ..
باد وقتی که بر آن حلقه گیسو افتاد
دید در قلب حرم باز هیاهو افتاد
دید ده بار زمین بوسه زده پاییش را
بسته بر بازوی خود هدیه ی بابایش را
بنویسد که خورشید نقابش شده است
باز زانوی اباالفضل رکابش شده است
به جز این پیراهنش نیست نیازی هم نیست
زره ای قد تنش نیست نیازی هم نیست
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
.
باد وقتی که بر آن ..
#روضه و توسل به #حضرت_قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن #شالبافان •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
آفتاب عاشورا که زد ، جنگ که شروع شد یکی یکی رفتن علی اکبر رفت ، همه رفتن شهید شدن .. هی میومد تو خیمه دارالحرب نگاه میکرد میگفت عمو پس چیشد من کی برم؟!.. اومد محضر عموجانش گفت عموجان اجازه هست یه چیزی بگم عمو شما دیشب به من قول دادی .. من تاصبح خوابم نبرده تاصبح قرآن خوندم هی شمشیرمُ صیقل دادم .. هی به همه گفتم فردا منم میرم میدان اینجا دیدن حسین نشست بغلش کرد .. نوشتن انقدر ابی عبدالله گریه کرد فغشی علیهما .. حضرت از حال رفت ..
اینجا بهش گفت باشه عموجان برو بگو مادرت آمادت کنه .. دیدن رفت تو خیمه اومد بیرون عباس آمد جلو زینب آمد جلو ، هرکاری کردن نه خودی نه زره ای اندازش نبود .. ابی عبدالله فقط تنها کاری که کرد عمامه ی امام حسنُ دورِ سرش بست ،بعد یه نگاه بهش کرد دید چقدر زیبا شده گفت صبر کن عمو جان ، تحت الحنک عمامه رو باز کرد جلوی صورتش نقاب کرد .. اومد سوار بشه یه نگا به عباس کرد گفت سوارش کن .. عباس بلندش کردلا حول ولا قوة إلا بالله .. رفت تو دل دشمن یه عده گفتن این کیه اومده .. پاش به رکاب نرسیده صدازد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن ..
یهو پیرِمردا گفتن حسن !! پسرِ حسن !! یه نامردی یه نگاه به ازرق شامی کرد گفت ازرق برو کاره خودته بهش برخورد به قول ما وقت نیست چهار تا پسر داره یکی یکی پسراشُ فرستاد همه رو به درک واصل کرد ..
بگذارید رود حوصله اش سر رفته
چه نیازی به زره داشت به حیدر رفته
آنکه مانندِ علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیر حسن رابه کمر دارد اوست
رخصتی تا دهدش سمت عمو می آید
چقدر بیرق عباس به او می آید
رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرز کمین کردنش عادت دارد
شد جمل بال همه ریخت حسن را دیدن
یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدن
ازرق شامی اگر چهار پسر آورده
چه خیالی ست علی تیغ دودم آورده
تا که هر ضربه ی او زیر گلو چرخید
زودتر از همه تکبیرِ عمو می پیچید
هرضربه ای میزد عباس میگفت الله اکبر .. یه وقت دیدن ازرق داره میاد تارسید جلو قاسم ، قاسم ابن الحسن یه چرخی زد گفت ازرق شامی که میگن تویی؟!.. گفت الان داغتُ به دل مادرت میزارم ..
گفت تو هنوز رزمُ بلد نیستی ، بند کفشت بازه .. میگن ازرق یه لحظه سرشُ اورد پایین چنان یه ضربه به فرقش زد ..
باد وقتی که بر آن حلقه ی گیسو افتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد
یه نامردی گفت اینطوری فایده نداره حریفش نمیشیم .. بگو سنگ بارونش کنن ..
نه توانیست به دستُ نه رکابیست به پا
نیزه ای خورد از این سو و از اون سو افتاد
همچین که خورد زمین یه وقت صداش بلند شد .. یا عماه .. عبارت مقتل اینه روایت میگه حضرت مثله باز شکاری اومد .. باز شکاری خصوصیتش اینه هم سریع و تیز میاد ، هم چشماش زود هدف رو پیدا میکنه .. من یه سوال می پرسم بلای عظیمی که بهش دیشب گفت حضرت تا رسید ، دید این اسبا هی از این طرف به اون طرف میرن .. تارسید به قاسم دید داره پاهاشو به زمین میکشه .. اخ امان از این دیر رسیدن .. این دیر رسیدنا چه کرده با اهلبیت .. بگم یکی دوتا شو؟!
مدینه مولا تو مسجد بود یه وقت دید حسین به سر میزنه .. بابا بیا مادرم رو زمینِ .. علی دویید تو خونه دید پاهای زهرا رو به قبله ست .. میگن مولا نشست کنار فاطمه ، هرچی صداش زد دیر رسیده بود دید فاطمه جواب نمیده .. میدونید مولا چیکار کرد؟! یه نگاه به اسماء کرد گفت بچه هامو ببر بیرون ..
اسماء میگه بچه هارو بردم بیرون ، دیدم علی قهرمان خیبر دو زانو نشست محضر فاطمه ...
عمامه از سرش برداشت خیلی حرفه بالاییِ عبا از دوشش درآورد هی گریه میکنه ..
ممنونم اگر نروی ..
میمیرم اگر بروی ..
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سرِ تو دعوا بود پیراهنُ بردن ..
یه وقت دیدن ابی عبدالله از کنار قاسم بلند نمیشه آخه تا بغلش کرد دید ای وای پاهاش داره به زمین کشیده میشه .. دید همه استخوان هاشئ خورد کردن ...
حالا تو همین حالِ قشنگت ، شبه ششم ماه ، شبه یتیم نوازیِ .. هر حاجتی داری به نیابت از شهدا و علما و امام زمان پنج مرتبه
اللهم عجل لویک الفرج .
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇👇
|⇦•حرم وقتی حرم شد...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر..."
شب هشتم ماه محرم، امام رضا جانم فرمود: با استغفار خودتونو خوشبو کنید بوی بد گناه ملائک مقرب رو از شما دور میکنه. زن و مرد همه با هم "استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام و أتوب الیه"به مقام علی اکبر امام حسین الهی العفو...*
خوش بحال شهدا که پر کشیدند
خوش بحال شهدا بهشتو دیدند
خوش بحالشون که از دنیا بریدند
تو نمازاشون خدا خدا می کردند
شب حمله برا هم دعا می کردند
یه توسل به امام رضا می کردند
یاد شما دلامونو خدایی کرده
یاد شما ماها رو کربلایی کرده
شهدا شبای جمعه
همه زائر حسین اند
دیگه چی بهتر از این
که مجاور حسین اند
*حالا دست راستت بیاد بالا؛ سلام بر شهدا، همه احترام کنید. سلام بر شهدا... "السلام علیکم یا انصار رسول الله..."*
جهان ملکی ست بی پایان که سلطانش علی باشد
صراط الله آنجایی ست که پایانش علی باشد
علی عین کتاب اله، آیاتش شروع او
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد
حدیث من یَمُت فرمود، جان دادند عشاقش
خوشا آن خانهٔ قبری که مهمانش علی باشد
به مقداد و به سلمان و ابوذر می خورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد
به قربان علی زهراست، از اول یقینا هم به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد
پیمبر گفت در دوزخ نمی سوزد هر آن کس که
فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد
بهشت ماست آن جایی که نامش را نجف گفتند
حرم باشد دلی که نقش ایوانش علی باشد
قیامت، نامه اعمال ما را زود می پیچند
خوشا آن نامه ای که جای عنوانش علی باشد
حرم وقتی حرم شد که دلارامش حسین است و
نگهدارش علمدار و، نگهبانش علی باشد
حرم وقتی خیالش تخت می باشد که می بیند
سلحشورش علی باشد رجز خوانش علی باشد
حسین از عُمر میخواهد فقط دور علی گردد
به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد
من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد
*همه چی بخاطر نام امیرالمؤمنین بود. همه چی از غدیر شروع شد. حواسمون باشه، اینا رو برا بچه هامون بگیم. اونایی که غدیر رو فراموش کردند عاشورا رو رقم زدند. اونایی که برا نفرات اول دست تو دست علی گذاشتند، تا امیرالمؤمنین با پیغمبر آمدند پایین، بعد از اینکه رسول خدا فرمود:" من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله..." اون اولی و دومی ملعون اومدند دست تو دست علی گذاشتند "بَخِّن بَخِّن "گفتن. اونا گفتند علی برات جبران کنیم. می دونی کجا جبران کرد؟ وقتی اومد پشت در صدای فاطمه رو شنید. اینا رو باید بگیم بچه ها بدونن. نانجیب خودش نوشته برای معاویه. گفت اول اومدم برگردم یاد کینه ای که از علی داشتم افتادم. لذا کاش اون چند قدم رو هم نرفته بود این حرامزاده. این فاصله ای که گرفت باعث شد هرچی زور داشت تو لگدش جمع کرد. لذا اینقدر فاطمه رو بین در و دیوار... عاشورا هم وقتی ابی عبدالله اومد شروع کرد خطبه خوندن، یه حرامزاده ای بلند شد گفت حسین اینایی که اینجا جمع شدند "بُغضا لِأبیک" بذا کار دارم با این جمله امشب تو روضه. گفت اینا همه بخاطر بابات علی اینجا جمع شدن. حالا امشب میخواد علی اکبرو بفرسته میدان.. یه موقع به مرحوم سراج تو حرم ابی عبدالله گفتند پاشو روضه بخوان. گفت چی بخونم؟ گفتند علی اکبر بخون. گفت به یه شرط علی اکبر میخوانم؛ شرط داره مگه؟ چه شرطی؟ گفت چند نفر برن زیر بغل های باباشو بگیرن، باباشو از حرم ببرند بیرون، من جلو ابی عبدالله روضه علی اکبر نمیخونم.
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت علی اکبر عایه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*یه موقع دیدی از جلو یه خونه رد میشی یه پارچه مشکی زدند. صدای گریه نمیاد. سوال می کنی آیا کسی که از این خونه رفته سنی ازش گذشته به قول ما دیگه زندگیشو انجام داده، بچه هاشو به سرانجام رسونده...اما یه موقعی از جلو خونه ای رد می شی. هرکی داغ جوون دیده منو ببخشه. بعد چند وقت می بینی هنوز صدای گریه داره میاد. میگی چه خبره؟ میگن اینا داغ جوون دیدن. لذا اوج مصیبت جایی بود...*
اشک چشم امام را دیدن
گل باغ امام را چیدن
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقای ما بلند خندیدن
*آقاجان! اصحاب وعده کردند تا ما زنده ایم، نفری از بنی هاشم نباید بره سمت میدان. لذا پا قولشون هم وایسادن. اصحاب همشون رفتن. اولین نفری که از بنی هاشم میخواد بره میدان علی اکبره. همچین که اومد گفت بابا من برم؟ بدون تعلل گفت برو علی جان. قاسم رو گفتم برات پریشب. انقدر اصرار می کرد اجازه نمیداد. امشب روضه، روضه ی مرگ حسینه. فقط یه نگاه کرد گفت بابا برو با خواهرات وداع کن. برو با عمه هات وداع کن. سخت ترین وداع بعد از وداع ابی عبدالله، عاشورا وداع علی اکبر بود. لذا رفت تو خیمه مخدرات همه محارم دور علی اکبرو گرفتن. یه وقت دیدن یکی هی دامن علی رو میکشه. نگاه کرد دید رقیه ست. گفت داداش! میشه بغلم کنی؟ تا بغلش کرد، یه جمله ای داره این دختر، علی اکبرو بهم ریخت. گفت داداش داری میری "إرحم به غربتنا علی اکبر" رحم کن به غربت ما داداش...*همه اومدن دورشو گرفتن. ابی عبدالله دید نمیذارن از خیمه بیاد بیرون. میگن ارباب ما اومد دست علی رو گرفت، عجب جمله ای می فرماید امام! فرمود علی رو رها کنید، "ممسوس فی ذات الله" علی غرق در خدا و غرق در شهادته. روضه رو باید تجسم کنی من میخونم. علی اکبر اومد بیرون لباس رزم پوشیده. شخصی که خَلقا، خُلقا، منطقا، اشبه الناس به رسول اللهه... یه وقت دیدند عباس داره عقاب رو میاره. اسب جناب علی اکبر اسمش عقاب بود. اسبی که خیلی باهوش بود، میگم برات. علی اکبر سوار شد. تا اومد حرکت کنه، برگشت دید امام دست به محاسن گرفته.یه نگاه بهش کرد گفت بابا پیاده شو یکم دیگه جلوم راه برو. لذا سوار شد گفت برو بابا. علی اکبر اومد وسط میدان، شروع کرد به جنگیدن، نوشتند تعداد زیادی رو به درک واصل کرد، اما دید انگار هنوز شهادتش امضا نشده. برگشت نگاه کرد دید ارباب ایستاده داره نگاش میکنه. یه جمله ای داره، که میگن جناب علی اکبر برگشت گفت: بابا من تشنمه. ببخشید! جناب علی اکبر مقامش در مقام امامت بود، در کنار امام سجاد علیه السلام. لذا این آقازاده می دونست آب تو خیمه ها نیست. اما دقت کن چی میخوام بگم. جوونا! بین شماها و ماها و باباها مون از یه سنی به بعد، یه پرده حیایی میاد. دیگه بابا نمیتونه جوونشو بغل کنه ببوسه. همه اش دنبال یه بهانه اس. یا بری کربلا برگردی بغلت کنه یا شب دومادی بغلت کنه ببوسدت. لذا علی اکبر دید باباش دل نمی کَنه، برگشت گفت: بابا تشنمه. این آقازاده باباشو بغل کرد. ارباب ما زبان در دهان علی گذاشت. اینجا بود دیگه امام دل کَند از علی، برگشت وسط میدان. چه جنگ نمایانی داره. دیدن حریفش نمیشن، گفتند دوره اش کنیم. یه جایی یه نامردی از پشت یه شمشیر زد به فرق علی اکبر. اسب حیوان نجیب و باهوشیه. تعلیم دیده بود اگه سوار بیفته رو گردن اسب، یعنی باید برگرده عقب. اینجا علی اکبر خودشو انداخت رو گردن عقاب. اما خون فرق علی جلو چشمای اسبو گرفت. دیدند اسب مسیر رو اشتباه داره میره وسط لشکر دشمن. یه نانجیبی گفت یه کوچه باز کنید، خودش داره میاد. یه حرامزاده ای گفت: اسمش علیه! یه نیزه زد تو پهلوی علی اکبر. یا الله! دیدند علی از رو اسب خورد زمین. اینجا بود صداش بلند شد، بابا! "علیک منی السلام"اینجا رو خانم سکینه نقل میکنه...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_سوم #روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
میگه تا صدای علی اکبر اومد دیدم بابام رکاب اسبو گم کرده، نمی تونه سوار بشه. عباس کمکش کرد. دیدند حسین اومد وسط لشکر. یه جمله ای بگم! تنها بدنی که امام، عاشورا براش حریم قائل شد، بدن علی اکبر بود. هفت قدمی بدن علی اکبر، ذوالجناح رو نگه داشت؛ اما من نمی دونم چی دید امام؟ که اینجا شیخ حر عاملی، عبارت مقتل عوض میشه. هرجا رسیده نوشتن؛ "و نَزَلَ فَرَس مِن الفَرس" یعنی حسین از اسب پیاده شد، اما اینجا نوشتند"و سَقَطَ من الفَرَس" همه دیدند حسین از اسب خورد زمین. داره با دو زانو میاد جلو یا الله... یا الله! یاصاحب الزمان...!*
پاشو بابا جون، شده دلم خون
بگو به من چرا شده، موهات پریشون
پاشیدی از هم، مُردم از این غم
پیکر تو عزیز من، شده چه دَرهم
*رسید بالاسرِ علی اکبر دو زانو خودشو رسوند. یا صاحب الزمان! اینجاس که میگن روضه، روضه مرگ حسینه. کنار هر شهیدی رسید، باهاش چند جمله حرف زده، اما شیخ عباس میگه جان از بدن علی مفارقت کرده بود. هرچی بهش گفت بابا یه بار دیگه لباتو تکون بده. یه بار دیگه منو صدا بزن، دید فایده نداره. می دونی ارباً اربا یعنی چی...؟* اینجا که سر علی رو برداشت، شونه های علی افتاد رو زمین. پاهای علی رو برداشت، پهلوهاش افتاد رو زمین. می دونی چکار کرد؟ دیدند سرِ علی رو گذاشت رو خاک، یه دست گذاشت اینطرف صورتش، یه دست گذاشت اون طرف صورت، دیدند پیرمرد کربلا خم شد صورت گذاشت رو صورت علی، هی میگفت: ولدی. هی داد می زد وَلَدی، وَلَدی پسرم. اینجا بود همه دور حسین جمع شدند.گفت...*
ریشهٔ نخل امیدم کندن
آه اِستاده به من می خندن
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حسن_شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net