🌷شهیدعباسبابایی:
#خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را #شهادت قرار بده.
#شهدا | #ماه_رمضان
روضه و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام ویژۀ شب 19 ماه مبارک رمضان
می رود سمت مسجد کوفه
با دلی خسته از زمانۀ خود
خسته از کوفيان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانۀ خود
می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انيس سجاده
همدم چشمهای بارانيش
می شود چشم خيس سجاده
*دیگه آخرین قدمهایی که داره بر میداره .. آخرین شبی که مناجاتِ علی رو نخل ها میشنوند .. آخرین شبی که اذانِ علی رو مسجد کوفه میشنوه .. شبِ رسیدنِ به آرزوی سی سالۀ علیِ .. شبِ راحت شدن از درد و غم و جدایی و فراق ..*
گريه های شبانۀ او را
گونهی خيس ماه می داند
شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند
آخرین حرفهاشو به چاه زد .. سی سال کسی نبود دردِ دلِ علی رو بشنوه ..
میرود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود
می رود تا محاسن خورشيد
بين محراب خون خضاب شود
سی سال گریه کردی و ناله زدی .. سی سال تنهایی سر تو چاه بردی و ناله زدی .. تنهایی سخته گریه کردن .. ممنونتیم ما رو دوباره جمع کردی اجازه دادی تو روضه بیاییم .. ممنونم این گریه ها رو از ما نگرفتی ..
می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا
می رود تا خدای خوبيها
مرتضی را بگيرد از دنيا
بين محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرين سجود آمد
ناگهان مثل صاعقه، تيغی
بر سر آسمان فرود آمد
*همه میگفتن نزن .. محراب میگفت نزن .. مسجد و مناره میگفت نزن .. اذان میگفت نزن اقامه میگفت نزن .. اما یه نفر تو این عالم میگفت بزن ، اونم خودِ علی بود .. میگفت بزن راحتم کن ..*
سجدۀ تيغ و ابروي خورشيد
باز شق القمر شده انگار
بين محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار
شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی
آمد از آسمان به دنبالش
بيقرار شکسته پهلویی
*نگاه کرد دید فاطمه اومده، پیغمبر اومده .. بچه هاش بالاسرش دارن گریه میکنن .. محراب غرقِ خونِ .. امام مجتبی یه جوری گریه میکرد پسرِ ۳۷ سالهس .. پسرِ بزرگِ باباست .. یه نگاه کرد دید فرق شکافته بابا غرقِ خونِ .. این زخم با زخمهای همیشه فرق داره این لحظه با همۀ لحظه ها فرق داره .. اینجا به جا اینکه پسر پدر رو آرام کنه امیرالمومنین دید الانه که امام حسن قالب تهی کنه .. صدا زد پسرم آروم باش بابا من از این ضربه ها زیاد خوردم .. من از این شمشیرا زیاد خوردم .. بابا آروم باش گریه نکن، حسینم داره تورو نگاه میکنه .. تو پسرِ بزرگِ منی .. من کنارِ محراب میشینم تو نماز رو ادامه بده مردم از نماز نمونن .. درد رو به جان خرید اما به امام مجتبی فرمود به خاطرِ من نمازِ صبحِ مردم از بین نره .. نماز رو ادامه بده .. (حیفم میاد این چند بند رو نخونم ..)
در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبيب بي معناست
سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکيب بی معناست
راوی سالها پريشانی ست
گيسویی که چنين سپيد شده
در دل کوچههای دلتنگی
سالها پيش از اين شهيد شده
تو جنگِ صفین به عمار فرمود به همۀ لشگر بگو خضاب کنن برا بالا بردنِ روحیه لشگر همه حنا بستن و خضاب کردن فقط خودِ امیرالمومنین خضاب نکرد .. عمار میگه سوال کردم یا امیرالمومنین چرا خضاب نکردی؟! سرِ مبارکش رو انداخت پایین، یه دست به محاسنش کشید تو چرا می پرسی ؟! .. تو که میدونی من عزادارِ فاطمهام .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی دیگه لباسِ نو نپوشیدم، دیگه عطر نزدم .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی من سی ساله عزادارِ در و دیوارم ..
راوی سال ها پریشانیست
گیسویی که چنین سفید شدهست
در دل کوچه های دلتنگی
سال ها پیش ازین شهید شدهست
هرگز از ياد او نخواهد رفت
*اول کسی که برا این روضه گریه کرده خودِ امیرالمومنینِ .. اول کسی که برا این روضه داد زده خوده علیِ .. (کِی داد زد؟!) همون شبی که بچههاش آستین به دهان گرفته بودن ..*
هرگز از ياد او نخواهد رفت
سورۀ کوثر و در و ديوار
آتش و تازيانه و سيلی
غنچۀ پرپر و در و ديوار
دست او بسته بود اما ديد
گل ياسش به يک اشاره شکست
در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست
شاعر : يوسف رحيمي •✾•
*کاش به جا دستات، چشمات رو بسته بودن .. خدا برا هیچ مردی نیاره ببینه ناموسش بینِ چهل تا نامحرم اسیرِ .. بی جهت نبود تا وقتی شمشیر رو زد گفت راحت شدم .. تا با صورت افتاد تو محراب یه نفس راحت کشید .. ببرمت از مدینه یه جای دیگه، (شبِ احیاست) زیرِ بغل هاشو گرفتن رسیدن مقابلِ در خانه یه نگاه به اطراف چشمایِ بی رمقش رو باز کرد گفت حسنم، حسینم بزارید خودم وارد بشم .. منو با این حال نزارید واردِ خانه نکنید .. نمیخوام منو بچههام تو این حال ببینن .. نمیخوام صدای شیونِ زن و بچه بلند بشه .. دخترام منو اینجوری نبینن .. من طاقت ندارم صدای شیون زن و بچه بلند بشه ..
کربلا .. کربلا ..
کربلا چند جا صدای شیون زن و بچه بلند شد .. یا علی مراقب بودی صدای شیونِ زن و بچه بلند نشه کربلا کجا بودی آقا .. کجا صدا شیونِ زن و بچه بلند شد؟! مقتل میگه یه بار تو وداع علی اکبر .. تاریخ نوشته صدای شیونِ زن و بچه بلند شد .. همه صدا میزدن «إرحَم غُربَتَنا .. » اینجا نوشتن صدای شیون و ضجه بلند شد
یه جا دیگه صدا شیونِ زن و بچه بلند شد .. (الله اکبر ..) اونجایی بود که ابی عبدالله از علقمه برگشت .. دیدن کمرِ بابا خمیده .. وقتی عمودِ خیمهی عمو رو زمین گذاشت .. زن ها ضجه میزدن ..
یه جا دیگهم صدا شیون و ضجه بلند شد .. کجا؟! وقتی از داخل خیمه نگاه کردن دیدن بابا شیرخواره رو، رو دست گرفت .. دیدن داره التماس میکنه .. «إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» .. صدای ضجه و شیون بلند شد .. (سه ماه دیگه محرمِ، رزق محرم و اربعینتُ امشب بگیر ..) ما بدونِ گریه برا حسین میمیریم .. اما یه جا رو من سراغ دارم که صدای ضجه با همه جا فرق داشت .. صدای شیون با همیشه فرق داشت .. این سه جا که برات گفتم وداعِ علی اکبر و برگشتِ از علقمه و بالابردنِ شیرخواره رو دست؛ این سه جا ابی عبدالله زنده بود .. باز زن و بچه خیالشون راحت بود حسین هست .. اما غروبِ عاشورا وقتی اومدن دورِ زین العابدین .. عمه میگه چه کنم، بچه ها رو دارن میزنن، همه چادرا سوخته .. دامن ها سوخته .. همه رو دارن تازیانه میزنن .. اینجا بود زین العابدین فرمود عَلَیکُنَّ بِالفرار .. عمه بگو همه فرار کنن .. لااله الا الله .. آخ بمیرم .. مقتلِ مُقَرَّم میگه اینحا بود بچه ها تو گرد و غبار سراسیمه و مضطرب نمیدونستن کجا برن .. همه سیلی خورده و تازیانه خورده .. یه مرتبه بین دود و آتیش و غبار یه چیزی دیدن .. دیدن زره باباشونِ .. خوشحال شدن رفتن طرف زره .. گفتن بابامون اومده .. یه مرتبه دیدن زره بابا تنِ کسی دیگهست .. با تازیانه افتاد به جانِ بچهها .. نزن .. بابامون کجاست این لباسِ بابایِ منه .. ای حسین ..
.
از اعمال #شب_نوزدهم :
✓اول :
صد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه
✓دوم :
صد مرتبه اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ
#مفاتیح_الجنان
.
پنجشنبه است، شاخه گلی بفرستيم برای تمام آنهایی كه دیگر در بين ما نيستند،
ولی دعای آنها هنوز كارگشاست
يادشان هميشه با ما هست اما جای آنها بين ما خاليست
دلمان خيلی وقت ها ، هوای آنها را می كند، اما دیدار با آنها میافتد به قیامت ...
شاخه گلی بفرستیم به زيبايی يک فاتحه به همراه صلوات
هدایت شده از 🚩مکتب حاج قاسم🚩
4_5868715477294912246.mp3
9.85M
🎧صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی. ۱۴۰۲/۱/۱۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از 🚩مکتب حاج قاسم🚩
141500161_1117642436.mp3
22.79M
🎧صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام. ۱۴۰۲/۱/۱۵
💻 Farsi.Khamenei.ir
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ الى دارِ القَرارِ بالهِیّتَک یا إلَهَ العالَمین.
خداوندا مرا در این ماه به همراهی و همسویی با نیکان توفیق ده و از همنشینی با بدان دور بدار و بهحق رحمتت به خانه آرامش جایم ده، به پرستیدگیات ای پرستیده جهانیان.
.
حاج آقا مجتبی تهرانی می فرمود شفّاف می گويم:
برای آنکه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا له الفداه ، يک سری شبهات در شما اثر نکند
دستور اين است ،
سند روايت هم خيلی خوب است
پس هر روز بگوييد:
يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ ، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ
هر روز بخوانيد ،
تا دلتان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرص شود
پی نوشت:
نام این دعا ، دعای غریق می باشد.
امام صادق علیه السلام به عبدالله بن سنان فرمودند:
کسی که این دعا را بخواند ، مانند کسی می ماند
که به اصطلاح در آب افتاده و دارد غرق میشود و میخواهد که کسی دستش را بگیرد.
تو وقتی خوب هستیکه اگر خطای شخصی را دیدی آن را ندید بگیری و فاش نکنی
وقتی زیبا هستی که لبخند میزنی، حتی زمانی که در قلبت غم بزرگی داری ...
خدایا ما را از کسانی قرار بده ، که در دنیا خیر و نیکی می کارند
و در آخرت هم ثمرات آنرا برداشت می کنند
الهی ما را به خِیر، هرگونه که باشد نزدیک کن ...
نیکی هاى ماندگار، نزد خدا از حیث پاداش بهتر و خوش فرجامتر است
سوره مبارکه مریم ، آیه ۷۶
.
روزی منصور حلاج در ظهر رمضان گذرش به کوی جذامیان افتاد
جذامیان بهنهار مشغول بودند و به منصور تعارف کردند.
منصور در کنار آنها نشست ، و چند لقمه خورد.
جذامیان گفتند: دیگرانبر سر سفره ما نمی نشینند
منصور گفت : آنها روزه اند و سپس برخاست و رفت
هنگام افطار حلاج گفت خدایا روزه مرا قبول کن.
شاگردان گفتند : استاد ما که دیدیم روزه شکستی
منصور گفت : ما مهمان خدا بودیم
روزه شکستیم ، ولی دل نشکستیم.
.
|⇦•بی عَطرِ یاس ...
#مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شبهای قدر اجرا شده #شب_نوزدهم ماه مبارک رمضان
بی عَطرِ یاس، کوچه معطر نمی شود
بی کیمیای او مِس ما زَر نمی شود
بیهوده فیض اشک به هرکس نمی دهند
بی اِذن دوست، دیده ی ما تر نمی شود
*در روایته فرمود: که خدا به جبرائیل میگه امشب ناله کن ها رو ویژه نگاه کن، نگفت: ذکرگوها یا تسبیح گوها، گفت اونایی که گریه میکنن، اونهایی که ناله میزنن، جبرئیل میاد دستاش رو دور گردنشون میندازه...
من با این گناهام چه بلایی سر خودم آوردم هی بهم گفتن با این چشم گناه نکن بدبخت میشی، بدبخت شدم.... *
شبهای قدر اگر چه که تقدیر سالِ ماست
بی گوشه چشم یار مقدر نمیشود
باید شبیه موج در این راه بشکنی
نابرده رنج، گنج میسر نمی شود
یا أَیُها العَزیز! خدا را عنایتی
بی ذکر نام تو شبِ ما سحر نمی شود
دنیا اسیر درد و مصیبت شده، بیا!
حالِ جهان بدون تو بهتر نمی شود
امشب بیا به حرمتِ فرقِ شکافته
ما را بخر به خاطر حیدر، نمی شود؟
*امام زمان! ما امشب فکر میکنیم تو خیمه ی توایم، "فَأْذَنْ لی یا مَوْلایَ،اجازه هست؟ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیآئِکَ"من قابل نیستم ولی تو من رو از اون مهمونای خوبت، امشب حساب کن...*
.
معنی جمله زیر در ماه رمضان کامل
معنا میشود..
ساحل دلت را به خدا بسپار، خودش قشنگترین قایق را برایت میفرستد…
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•علی قصد موندن ....
#زمزمه وتوسل به امیر المؤمنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدراجراشده#شب_نوزدهم ماه مبارک رمضان
*شب نوزدهم ماه مبارک رمضانِ، کوفه چه خبره امشب؟...*
پیچیده صدای قدمهای حیدر دوباره
توی کوچههایی که غمگین و تاره
علی قصدِ موندن تو کوفه نداره
*امیرالمؤمنین آمد کنارِ دَرِ خانه، مرغابی ها اومدن جلوش پر و بال زدن، همه میگفتن: علی نرو، علی مسجد نرو، صدازد: رهاشون کنید کاری با این پرنده ها نداشته باشید دارن نوحه سرایی میکنن...
همچین که اومد در خونه رو باز کنه کمربند علی به قلاب در اصابت کرد، کمربند علی بازشد صدازد "أَشدُد حيازَيمكَ لِلمَوتِ، فَإِنَّ المَوتَ لاقيكا"علی کمربندت رو برای مرگ محکمببند...
امیرالمؤمنین وارد کوچه شد، آرام آرام قدم برمیداشت اومد بالای مأذنه ی مسجد کوفه اذان گفت، یه نگاهی به افق کرد صدازد: ای افق کوفه! نشد تو طلوع کنی چَشم علی درخواب باشد، علی همیشه زودتر از تو بیدار بود... *
ای کوفه چه زخم زبونها زدی مرتضی رو
به سُخره گرفتی چقدر اون صدا رو
نخواهی شنید اون طنین دعا رو
دیگه میشه راحت علی از زمونه
تو دنیای نامرد نمیخواد بمونه
یکی هست هنوزم که چشم انتظاره
که پهلوش شکسته نگاش زخم و تاره
تو رو جان زهرا، بمون ای علی جان..
.
#رمضان_الکریم
از خوب و بد هرعملت باخبرم من
چون از رگگردن بهتو نزدیکترم من
صدبار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی میگذرم من
درخواب فرومیروی و غافل ازاینکه
مشتاق به دیدار تو در هرسحرم من
تو ثانیهای حالخوش خویش بیاور
تا با همهی جاه و جلالم بخرم من
وقتخوشیوخنده بهمن نیستحواست
در وقت گرفتاریات اول نفرم من
ترسیبهدلت راهنده، چونکه برایت
در واهمهی روز قیامت سپرم من
از رحمت و بخشندگیام باخبری تو
از خوب و بد هرعملت باخبرم من
#مجتبی_خرسندی
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی امام سجاد علیه السلام:
خدایا از تو خواهش می کنم که به من این امور را عطا کنی:
گشایش در روزی ، امنیت در وطن، نور چشم در خانواده و مال و اولاد و پایداری در نعمت هایی که نزدم است
و تندرستی در جسم و توانمندی در بدن و سلامت در دین
مرا به طاعتت و طاعت پیامبر صل الله علیه و آله که درود خدا بر او و خاندانش باد، به کار گمار، همیشه و تا هنگامی که عمرم داده ای
و مرا از پر نصیب ترین بندگانت در نزد خود قرار ده، پر نصیبتر در هر خیری که فرو فرستادی
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_با_خدا
🔸من آن عبد خطا كارم الهي
🔸كه شرم از فعل خود دارم الهي
خدایا ببین بعد یکسال...
دوباره بنده گنهکارت اومده...
تا دیدم توی ماه رمضان...
درهای رحمتت باز شده...
دوباره با کوله باری از گناه اومدم خدا...
🔸ز بار معصيت پشتم خميده
🔸جهان چون من گنه كاري نديده
شرمنده ام خدا...
پشتم از بار گناه خم شده...
🔸الهي بنده اي ناچيز هستم
🔸نمك خوردم نمكدان را شکستم
بازم توبه ام رو شکستم...
یادم میاد سال گذشته...
در شبهای قدر...
بهت قول دادم دیگه گناه نکنم...
اما... بازم بدقولی کردم خدا...
دوباره توبه ام رو شکستم...
خدایا... غافل شدم...
تا تونستم گناه کردم...
حرمت شکنی کردم...
اما...خدای مهربون...
تو بامن چه کردی...
اينهمه گناه از من دیدی...
به روم نیاوردی...
🔸ز فعل زشت من افشا نكردي
🔸گنه كردم مرا رسوا نكردي
آبروم رو نبردی خدا...
روسیاهم نکردی خدا...
با اينهمه گناه...
حالا اومدم بگم...
بازم منو ببخش خدا...
🔸اگر چه يك جهان تقصير دارم
🔸ولي بر لطف تو اميد دارم
الهی من لی غیرک...
خدایا من که جز تو کسی رو ندارم...
خدایا من که جز در خونت جایی رو بلد نیستم...
اگه امشب منو ردم کنی کجا برم خدا...
به کی پناه ببرم...
اگه مردم بدونن چه گناهایی انجام دادم...
تنهام میگزارند...
حتی دیگه جواب سلامم رو نمیدن...
آبروم میره خدا...
خدای مهربون...
فقط تو ستار العیوبی...
اينهمه گناه از من دیدی به روم نیاوردی...
الهی من لی غیرک...
خدایا ممنونتم امشبم دعوتم کردی...
بیام در خونت دوباره صدات بزنم...
خدایا میدونم اگه نمیخواستی منو ببخشی تو این مجلس دعوتم نمیکردی...
امشب اومدم بهت قول بدم...
دیگه گناه نکنم...
دیگه دل امام زمانم رو نشکنم...
حالا میگم خدایا...
بالحجه الهی العفو...
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امام_زمان_عج_مناجات_در_شب_قدر
#مناجات_با_خدا
#مربع_ترکیب
نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم
دوباره بندهی بی بند و بار برگشته
گدای بی سر و پا..،شرمسار برگشته
قبول..،بال و پرم درخور پریدن نیست
هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست
اسیرنفسشده..،بندهی رسیدن نیست
دلِ شکسته ی من لایق خریدن نیست
اگرچه عمر سراسر تباه آوردم
ببین..،به مرحمت تو پناه آوردم
به سویت آمدهام دردِ من گرفتاریست
به گریه آمدهام اشک چشم من جاریست
به توبه آمدهام ، توبهای که تکراریست
ببخش،لحن دعاهای من طلبکاریست
در آتشت چو بیندازیام سزاوارم
میان شعله بگویم که دوستت دارم
همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم
به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم
همیشه آنکه اطاعت نمی کند بودم
برای صاحب امرم مطیع بد بودم
چگونه از غم هجرت نمرده ام آقا
به درد فصل ظهورت نخورده ام آقا
شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه
بدون تو بهنظر خوب زیستیم همه
برای وصل تو تنها گریستیم همه
به انتظار تو باید بایستیم همه
به صبح صادق دنیا سلام باید کرد
برای حضرت قائم قیام باید کرد
به وقت فتنه ی شب،مثل نور باید بود
فقط نه شور که اهل شعور باید بود
میان معرکه مردی غیور باید بود
در این زمانه ز جنس ظهور باید بود
رفیق! این همه غفلت سرِ قرار بس است
برای آمدن یار..،انتظار بس است
خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست
دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست
حدود حبّ علی حدّ مرز کشور ماست
هرآنکه هست علیدوست پس برادر ماست
مدافعان حرم یک عقیق گُل گوناند
نگین لشکر عشّاق فاطمیّوناند
هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست
هنوز مقصد اصلیِ مُسلمین حیفاست
هنوز پرچم فتح المبینِ حق بالاست
هنوز در رگ ما خون حاجقاسم هاست
اگرچه دست علمدار ما جدا شده است
به برکتش چقدر مرد رزم پا شده است
به گوش مَکر خروشی به رنگ شیون ماست
به روی پیرُهن حیله ردِّ سوزن ماست
به غِیر رو نزدن..،این شعار میهن ماست
تلاش دشمن ما..،ناامید کردن ماست
علاج هجمه ی این فتنه دوری است ای دوست
کلید رفع موانع صبوری است ای دوست
به چند قطره نده اشتیاق دریا را
میان روضه بیارید لشگر ما را
زمان گریه پسر دید کِیف بابا را
خدا زیاد کند نسل سینه زن ها را
اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر
چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر
همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد
دعای مادرم آخر که کار خود را کرد...
خودش نشست کناری..،مرا تماشا کرد
مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد
محبت علی و فاطمه خرید مرا
به روضه نان حلال پدر کشید مرا
به جسم مرده دمیده که جانمان بدهد
برای بردن نامش زبانمان بدهد
حسین گفته سهساله..،تکانمان بدهد
قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد
مخواه جان رقیه که غرق غم باشم
فقط اجازه بده اربعین حرم باشم
برای بندگیام راه و چاه می خواهم
به زیر سایه ی قرآن پناه می خواهم
به گریه ام نظری کن..،نگاه می خواهم
لباس نوکری از دست شاه می خواهم
کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست
به غیر شاه نجف هیچکس امیرم نیست
بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا
به جز مسیر خدایش قدم نزد مولا
به غیر قله ی ایمان علم نزد مولا
بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا
میان کوچه به زخم دلش نمک می خورد
چگونه فاطمه از چل نفر کتک می خورد!
شاعر: #بردیا_محمدی و #سیدامیرحسین_موسوی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
قرآن به سر گرفتنم از سر شروع شد
با فرق زخم خورده ی حیدر شروع شد
تا آتش محبت مولا به دل شکفت
باران لطف های مکرر شروع شد
از اشک توبه راه به هر روضه باز شد
گفتم علی و روضه اکبر شروع شد
گفتم علی، دل و در و دیوار گفت آه
همراه آه، روضه مادر شروع شد
گفتم علی، شکست دلم، خرد شد دلم
یک باغ، داغ لالهی پرپر شروع شد
داغ پدر که از سر این خاندان گذشت
هی داغ پشت داغ برادر شروع شد
دست مرا گرفت خدا، پای روضهها
با روضه زندگی من از سر شروع شد
گفتم گناه کردم و کارم تمام... نه
قدر آمد و ثواب مقدر شروع شد
امشب دلم رها شده از هرچه غیر عشق
آن دل تمام شد، دل دیگر شروع شد
شاعر: #حامد_اهور
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
با چشم تر بر روی سر قرآن گرفتیم
ذکر بِکَ یا رب و یا رحمن گرفتیم
با ذکر آن سرچشمه ی رحمت، محمد
در راه دریای خدا جریان گرفتیم
جانی نمانده بود بین سینه هامان
گفتیم فورا بِعَلیٍ، جان گرفتیم
بِفاطِمَه گفتیم، مادر سر رسید و
از دست هایش رزق آب و نان گرفتیم
ذکر لب ما سینه زن ها بِالحَسَن شد
خیر دو دنیا را از آقامان گرفتیم
گفتیم یاد رأسِ بر نی، بالحُسَینِ
آتش گرفتیم و سپس باران گرفتیم
از خیر ذکر بِعَلیِ بنِ الحُسَینِ
از خوان زین العابدین ایمان گرفتیم
وقتی به ذکر حضرت باقر رسیدیم
فهم معارف را ز رب آسان گرفتیم
بردیم نام حضرت شیخ الائمه
قول نجات از آتش سوزان گرفتیم
بر روی لب آمد دم موسی بن جعفر
از برکت این دم، سر و سامان گرفتیم
تا نوبت ذکر علی موسی الرضا شد
رفتیم با هم دامن سلطان گرفتیم
آمد میان، نام جواد و از سخایش
خیر کثیر و برکت و احسان گرفتیم
با بردن نام علیِ بنِ محمد
قول وصالِ جنت و رضوان گرفتیم
گفتیم ذکر بِالحَسَن را، روزی خود
از سامرا با دیده ی گریان گرفتیم
یعقوب وار از هجر یوسف گریه کردیم
بِالحُجةِ... بوی غم کنعان گرفتیم
قرآن به سر، سر شد... الهی بِالرقیه
از غربتش بر آستین دندان گرفتیم
از شام قدرش که سر بابا بغل کرد
ویرانه غوغا شد، دل ویران گرفتیم
آن قدر ناله زد " أبَ..." کنج خرابه
ما نوکرانش درد بی پایان گرفتیم
شاعر: #محمدجواد_شیرازی