در کودکی لرزاند به هم پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدندمادر مارا
مادر نفَس زنان به پشتِ در بود
اشکِ خجالت بر رخِ پدر بود
*اصلا کسی پرسیده، چرا امیرالمومنین را صدا نزد ؟ چرا گفت فضَه تو بیا ... معمولا برای زن اگه مشکلی توو خونه پیش بیاد، اول مردش رو صدا میزنه، ... بزار رازش رو برات بگم، آخه به علی قول داده بود، یاعلی صبر میکنم، اون روزی که از مسجد برگشت، دید امیرالمومنین نشسته، زانو توو بغل گرفته، گفت :"یَا ابْنَ اَبِی طَالِب، اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِین" چرا مثل طفلی که توی رحم مادره نشستی ؟ زانوتو توی بغلت گرفتی ؟ مگه تو علیِ خیبر نیستی ؟ علی! شمشیرِ بُرّانت چی شد ؟ علی از جا بلند شد، فرمود: فاطمه جان!علی همون علیه، تا شمشیرش رو برداشت و میخواست از درِ خونه بیرون بیاد، صدای موذن بلند شد، الله اکبر، ... حضرت روشو کرد جانب بی بی، ... فاطمه جان میخواهی این صدا بالای ماذنه باقی بمونه ؟ بله، یا علی ...! فرمود: فاطمه جان باید صبر کنی ، اینجا مادرِسیدا، سرش رو پائین انداخت، ... چشم یاعلی صبر میکنم ... قربونِ صبر مظلومانه ات برم مادر، دیگه سیلیش زدند به علی نگفت، بین در و دیوار پهلوش رو شکستند، علی رو صدا نزد، توو کوچه های می زدنش، نگفت علی کمکم کن ....*
دلم بهرِ علی میسوخت چون قُنفذ مرا میزد
نگاهِ دردناکش بیشتر میداد آزارم
#شاعر:استادسازگار
.
11. در کودکی.mp3
4.87M
.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطریاس بود
ای که ره بستی میان کوچه هابرفاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حجت الاسلام حامد کاشانی
خدا نیاره براتون اینو ببینید، بابا یه مدت سفر بره، خدا رحمت کنه شهدا رو، پدر و مادر ما فدای بچه های شهدا، پدر که از عملیات میاد بعد از مدتی، بچه که از خواب بیدار میشه دیگه بابارو رها نمیکنه، چون میترسه از دست بده، بچه های فاطمه هم میدیدن وضع مادر یه جوریه که ممکنه به ثانیه ی بعد هم نَکِشه، لذا دورِ مادر نشسته بودن، سر رو که بر می گردوند امید نداشت که بر میگرده مادر باشه، وضع وخیم بود، خودِ زهرا میدونه که چه باری روی دوشِ امیرالمؤمنین گذاشته، فاطمه از اسماء یا سَلمىٰ کمک گرفت، بعد از مدتی از جا بلند شد، به سختی به دیوار تکیه کرد، نیمه نِشَسته شد، بدنِ خودش رو شست فاطمه ی مطهره، چون میدونه شب دست تنهاست امیرالمؤمنین موقع غسل دادن، چقدر رویِ این زخم ها باید دست بکشه، چون خون تازه داره، خودش خواست امیرالمؤمنین رو یاری کنه، بدن رو شست، لباس عوض کرد، لباس بچه هارو هم عوض کرد، بچه ها دیدن مادر بد از مدتی یه قدری انگار حالش خوب شده، گفتن: ان شاء الله خدا میخواد مادرمون رو شفا بده، بریم مسجد نمازِ شکر بخونیم، من فکر میکنم فاطمه نمیخواست بچه هاش ببینن، بچه ها که از خانه بیرون رفتن، فاطمه به سَلمىٰ فرمود: پاهای من رو روی به قبله کن، پارچه روی صورتم بکش، برو عقب بایست، چند لحظه که گذشت بیا من رو صدا کن، اگه جواب ندادم علی رو خبر کن اون میدونه باید چیکار کنه، سَلمىٰ عقب ایستاد، چه اضطرابی داره، لحظاتی گذشت اومد روبند رو کنار زد، توی بعضی نقل ها اومده: فاطمه دستِ راستش رو روی صورتش گذاشته، چون میدونه امیرالمؤمنین این پارچه رو کنار میزنه، نمیخواست صورتِ کبودش رو ببینه، تا تونست مخفی کرد، سَلمىٰ صدا زد:" يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰه، کلِّمینی یا فاطمةُ الزهرا!" با من حرف بزن، دید جواب نمیده، پارچه رو برگردوند، مضطربِ، من چی باید بگم به علی؟ به بچه ها چه جوری بگم؟ در همین حین بچه ها از نماز برگشتن، نگران مادر بودن، خدا هیچ وقت نا امیدتون نکنه، از در که امام حسن اومد داخل، سر که داخل خانه شد اول بستر مادر رو نگاه کرد، امام حسن می دونست مادرش با اون درد شدیدی که داشت نمی تونست به این سرعت بخوابه، ولی دید مادر روی زمین افتاده پارچه ای روی صورتش انداخته، امام حسن فرمود: " یا سَلمىٰ! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة؟" خوابش برد مادرم به این زودی؟ سَلمىٰ نمی دونست چی بگه، آخه مضطرب بود، خیلی طول نداد، گفت:" مَاتَتْ أُمُّکما فَاطِمَةُ" مادرتون راحت شد، از دنیا رفت، سَلمىٰ میگه: دیدم امام حسن جلو اومد، امام حسین پشت سر، آرام آرام، آخه محضرِ بِضعَةُ الرَّسول میخوان برن، اومد امام حسن بالا سر مادر نشست، برا دلت بمیرم، روبند رو که کنار زد، میگه: آرام یه بار بوسید، شاید هنوز باور نکرده مادر از دنیا رفته، چون صورت مادر درد داشته آروم بوسید، خودش رو ننداخت روی مادر، صدا زد:" يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي" مادر با من حرف بزن" أَنَا ابْنُكِ الْحَسْن" من حسنم... دو سه بار صدا زد جواب نداد، امام حسن همیشه خودش رو سپر امام حسین می کرد، همه جا، یه روزی توی مسجد بودن، مروانِ ملعون به امیرالمؤمنین جسارت کرد تا امام حسین اومد جواب بده امام حسن فرمود: نه حسین جان! به تو اگه چیزی بگه من اذیت میشم، من خودم جواب میدم... اما اینجا استثناء شد، برگشت به امام حسین گفت: حسین جان! تو عزیز دوردونه ای شاید مادر جواب تو رو بده"فَجاءَ الحُسَین" امام حسین اومد"فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیها" صورتش رو کف پاهای مادر گذاشت، صدا زد" يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي، أَنَا ابْنُكِ الْحُسْینُ قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي جَسَدي" مادر اگر جواب من رو ندی من می میرم...
.
kashani-fatemiye.mp3
2.38M
غیرت مشخصهی مردان نیست!
غیرت شاخصهی انسانهای بزرگ است!
بزرگترین مظهر غیرت در یک بانو جلوه کرده است که کمتر دربارهاش شنیدهایم.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#حضرت_زهرا
می نشینم وسط روضه ی روح افزایت
تا کمی یاد کنم از محن عظمایت
اولین آرزویم هست بمیرم زیر
پرچم مشکی یا فاطمة الزهرایت
می رود فکر بهشت از سر آن عاشق که
گریه ها کرده و دارد به سرش سودایت
تو همان دختر پیغمبر رحمت هستی
که به نفرین کسی وا نشده لب هایت
مهر تو فیض عظیمی است که روی منبر
سال ها کرد سفارش به همه بابایت
اهل یثرب همه دیدند که هر روز سه بار
بر علی نور فشانی بکند سیمایت
بارها دید علی حال تو را بین نماز
بارها دید ورم کرده سراسر پایت
حاضری جان بدهی زیر لگدها اما
دست بسته، سوی مسجد نرود مولایت
بعد تو، هم سخن چاه شود در دل شب
شوهر خسته دل غم زده و تنهایت
مهدی علی قاسمی
.
#حضرت_زهرا
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورز و خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزان شان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
می رود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه سرد و بغض پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهسته تر
می برید اسرار را، سر بسته تر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیله ی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفام تر
هستی ام را می برید، آرام تر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چاره ای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکب ترست
بعد از امشب روزم از شب، شب ترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
علی انسانی
.
Hossein Khalaji - Salam Arbabam (128).mp3
2.97M
حسین خلجی
سلام اربابم امید قلب بی تابم سلام اربابم دلم گرفته دریابم
سلام اربابم یه شب بیا توی خوابم
ازت ممنونم تو رویاهام حیرونم زیر بارونم درست کنار ایوونم
دارم میخونم سلام عزیزتر از جونم
السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته
(سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاک قبر او قرا داد)
السلام علی من الاجابه تحت قبته
(سلام بر کسی که دعا مستجاب است در زیر گنبدش)
السلام علی من دفنه اهل القری
(سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند)
زیر بارونم درست کنار ایوونم دارم میخونم سلام عزیزتر از جونم
.
21717-1640876989929.mp3
801.8K
#حضرت_زهرا س #زمزمه
#فاطمیه
حسین جان حسین جان حسین جان حسین
بیا این شب جمعهٔ آخری
حسین عزیزم بشین روبروم
همینکه موهات ونگا می کنم
گره می خوره ناله هام توو گلوم
سرِ شب شمردم کفن هامون و
بمیرم الهی یه دونه کمه
هزار تا لباسم برا یوسفی
که در بین گرگا بمونه کمه
دعا می کنم که شبیه خودم
تویِ جای تنگی گرفتار نشی
نبیم که در گودی ِ قتلگاه
داری پاتو روی زمین می کِشی
یه روز آخه دور تو خالی میشه
می مونی چه تنها تو و خواهرت
همه دسته دسته ته قتلگاه
باشمشیر و نیزه می ریزن سرت
بزرگ قبیله می گیره وضو
یه نیزه می شه بینشون دست به دست
لگد میزنه پهلوت و میشکنه
یکی مثل اونکه پر من شکست
شب جمعه ها قول میدم که بیام
کنار تو ای یوسف بی سرم
خونای گلو رو تمیز میکنم
باچشمی ترو گوشه معجرم
صدا می زنه پیش چشمام حسین
با نعلای تازه بهم ریختنت
به قدر کف دستی سالم نموند
زیر شمشیر و نیزه ها از تنت
قاسم نعمتی
حضرت زهرا (س)
زمزمه
.
#حضرت_زهرا
می نشینم وسط روضه ی روح افزایت
تا کمی یاد کنم از محن عظمایت
اولین آرزویم هست بمیرم زیر
پرچم مشکی یا فاطمة الزهرایت
می رود فکر بهشت از سر آن عاشق که
گریه ها کرده و دارد به سرش سودایت
تو همان دختر پیغمبر رحمت هستی
که به نفرین کسی وا نشده لب هایت
مهر تو فیض عظیمی است که روی منبر
سال ها کرد سفارش به همه بابایت
اهل یثرب همه دیدند که هر روز سه بار
بر علی نور فشانی بکند سیمایت
بارها دید علی حال تو را بین نماز
بارها دید ورم کرده سراسر پایت
حاضری جان بدهی زیر لگدها اما
دست بسته، سوی مسجد نرود مولایت
بعد تو، هم سخن چاه شود در دل شب
شوهر خسته دل غم زده و تنهایت
مهدی علی قاسمی
.
#حضرت_زهرا
بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی
آسمان زشت شده با همۀ زیبایی
تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت
منم و خانۀ آتش زده و تنهایی
از نماز شب و آوای دعای زینب
حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی
باکه این قصّه بگویم که پس ازمرگ رسول
من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی
ایستادی در خانه ز پی یاری من
دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی
زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر
وای از اینهمه بی باکی و بی پروایی
جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد
سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی
ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد
که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی
کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند
می گرفتند ز چشمان علی بینایی
تا دم مرگ عزا دار توام یا زهرا
ای عزدار تو هر شیعۀ عاشورایی
چشم «میثم» همه جا در غم زهرا گردید
نیست در حشر به جز اشک ورا دارایی
استاد سازگار
.
👆روضه و توسل جانسوز، حضرت زهرا سلام الله علیها
⚫️ فاطمیه
****
خمیده تر شده ای،بس که درد بسیار است
مرو،بمان که امامت غریب و بی یار است
(بخدا جون میدیم الان،گفت فاطمه جان)
دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز (بس نیست زدی؟!)
هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است
چیه؟!به این اسمها حساسید؟امام حسن هم حساس بود،مغیره رو می دید راهشو عوض میکرد،آقا چی شد ؟!میگفت این مادر مارو زده ... این به مادر ما جسارت کرده"
دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز
هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است
بچه سیدا،حلال کنید،نشه من فردای قیامت جواب شمارو ندم،یقه منو نگیرید ... فاطمیه هست دارم میخونم ... بیراه نمیگم ...
گفت فاطمه،یادته ...
میان کوچه تو را پیش من کتک میزد
یکی نگفت نزن ! فاطمه عزادار است
یازهرا ...
*بچه هایی که هنوز چشماشون نباریده،طوری نیست،همین که به خودت میزنی،گریه کن،برات مینویسند گریه کردی ... همین که داری به خودت میگی توروخدا،آبروم داره میره،من حاضرم اشکامو با تو عوض کنم،مال تو بیشتر می ارزه،تو داری زور میزنی اشک بیاد ... این یدونه رو میگم برا اونائی که هنوز دلشون نرمِ روضه نشده*
فاطمه جان...
سه چار مرتبه امروز بر زمین خوردی (نه یکبار،نه دوبار)
عزیزِ جانِ علی،چشم تو مگر تار است!؟
اینو میخونم برای حاجت دارا ... به خدا کمتر از سگم در خونه ی اهلبیت،من اگه آبرو دارم با شما آبرو دارم،رفقا کاش میشد بشینیم بنویسیم امضا کنیم ... قیامت همدیگرو تنها نذاریم ... من صدای گرفتمو میذارم وسط،تو هم این اومدنات رو بذار،بالاخره یه چیزی میشه ... بالاخره یه خیری به ماها میرسه،اینو بگم و روضه بخونم ...
صدا زد فاطمه جان ...
ز حال رفته حسن،در حیاط افتاده
هنوز لکه ی خونت به روی دیوار است (تند تند بگم دیگه)
دلیل لاغری ات را چه زود فهمیدم
بدون شک همه اش ، کار نیش مسمار است
یا زهرا ...
به کم روضه بگم" مثل دیروز،بچه ها اومدن دم خونه،تا وارد شدند دیدند فضه پریشونه،چیه فضه ؟! گفت هیچی . بیایید وقت غذا خوردنتونه ... فضه ! معلومه چیزی شده ! مادرم کجاست؟! یهو افتاد،دست کشید روی سرشون برید باباتونو خبر کنید ...
بچه ها بدو بدو اومدن مسجد،تا امیرالمؤمنین شنید،یه جوری از مسجد اومد بیرون ... (بگم یا نه؟!)از مسجد تا خونه راهی نیست،سه بار عبا گرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین،بلند میشد (یا الله)هی میگفت فاطمه"
میخوام گریز بزنم ...
اینجا بابا عبا زیر پاهاش گرفت،راه صاف
کربلا ...
کجا ؟! تل زینبیه" سرازیری بود" از بالای بلندی"میدونی چی گفت ؟!
مادرم آمده گودال،نچرخانیدش ...
اومدم،چادرشو بست،هی میگرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین ... پامیشد،هی میگفت حسین ...
نزن ظالم،حسین مادر نداره
حسین ...
قبل از این که خانوم از دنیا بره،دید اینا ساکت بشو نیستند،تا زینب ناله داره، گفت باید اینو آروم کنم تابقیه آروم بشن،لذا زینب رو صدا زد:
دخترم ارثیه ی غربت مادر مال تو
پرکشیدن مال من،این دو سه تاپر مال تو
دخترم ...
خطبه خوندن توی مسجد مدینه،مال من
خطبه خوندن توی کوفه مثل حیدر،مال تو
تیر خلاصمو بزنم،هرجا میخوای بری برو،هر جا بردی جلسه رو ببر"
دخترم...
خنده ی همسایه ها تو راه کوچه،مال من(بگم؟ آماده ای؟)
صدای هلهله ها ، خنده ی لشکر،مال تو
میخوای بازش کنم ؟!
خیز و از جا،آبرویم را بخر(چی شده!؟)
عمه را از بین نامحرم ببر
گفت پاشو،عمت داره میاد،مگه نمیبینی،کوفیان دارند کِل میکشن،دارن هلهله میکنن ...
حسین ...
گفت دخترم ...
بوسه ی بی رمقِ این دم آخر،مال من
بوسه های دم گودال و برادر،مال تو
زخم بستر مال من(زخم بستر مال آدم شصت هفتاد ساله س ... یه مریضی که بستر بیفته،کسی رو نداره بهش برسه بعد چند روز بدنش زخم میشه،نه یه زن هجده ساله)
زخم بستر مال من،اشکهای حیدر مال من
هزار و سیصدو پنجاه زخم برادر مال تو
قصه ی میخ در و(آروم میگم،نمیخوام خانوما بشنوند،فقط شماها بشنوید)
قصه ی میخ در وکشتن محسن مال من (یا الله)
غصه ی سه شعبه وحنجر اصغر مال تو
قتل و غارت مال تو،رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و مِی وساغر مال تو
حسیــــــن
_روضه حضرت فاطمه زهرا س
🕊اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج🕊
لعن_الله_قاتلیک_یا_فاطمة_الزهرا
#
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#شهدای_گمنام
حق و ناحق را به شکلی تازه درمیآورند
جای ایمان و یقین، اما اگر میآورند
بوی آتش میدود در کوچهباغ نخلها
کیستند اینان که بغضی شعلهور میآورند؟
این جهنمجایگاهان را چه کاری با بهشت؟
خیر مطلق را نمیفهمند، شر میآورند
جبههی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟
با چه رویی کینهها را پشت در میآورند؟
صبر حیدر معجزهست اما ولینشناسها
پشت اعجاز سکوتش حرف درمیآورند
بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنیست
ناکسان دارند اسباب سفر میآورند
کاروان کوچکی در نیمهی شب بعد از این
زیر نور ماه مفقودالاثر میآورند
✍ #فاطمه_عارف_نژاد
.
.
🩸#زمینه #شهدا
🩸#شهید_گمنام
بند1️⃣
شهر ما بوی خدا گرفته ، چثد صفا گرفته
دوباره رنگ و روی کرببلا گرفته
چشمامون ، هوای گریه داره ، وقتشه که بباره
پیکری که می بینید ، نام و نشون نداره
پیکری که رو دستا بالا اومده ،ا ز زیر خاک داغ صحرا اومده
نگید که گمنامه نداره مادری ، برای تشیعش زهرا اومده
شهید گمنام (۲) الهی که شبیه تو بشم سرانجام
بند2️⃣
صب تا شب / یه عمره که یه مادر / نگاهشه به این در / رفتنت و یه عمره / هنوز نکرده باور
می دونه / براش میاد یه پیغام / که تو میای سرانجام / میشناسَدِت با اینکه / تویی شهید گمنام
یه عمره توو خونه میاد صدای تو
مادر تو فدا شده برای تو
خونه رو آب و جارو میزنه هنوز
مونده توو این کوچه ردّ پای تو
شهید گمنام (۲) الهی که فدای تو بشم سرانجام
بند3️⃣
ای گمنام / ای گل گشته پرپر / تویی عزیز مادر / ازت نموند نشونی / زهرا خریدت آخر
ای خوش نام / نیومده پلاکت / قسم به اسم پاکت / نِمیری از دلامون / سر میذارم رو خاکت
قسم به خون پاک تو به نام تو
می مونه توی یاد ما مرام تو
همیشه غبطه میخوریم که عمریه
گرفته توو بغل تو رو امام تو
شهید گمنام (۲) الهی که فدای تو بشم سرانجام
.
.
شور؛ پرچم یا زهرا.mp3
2.95M
#فاطمیه
#شور
🔹پرچم یا زهرا🔹
موج پرچما این شبها
ذکر «فاطمه، یا زهرا»
میبره دلای ما رو
سمت عرش اعلا
لحظههای خوب دنیاست
چشمامون شبیه دریاست
وقتی روی دوش میگیریم
پرچم یا زهرا
الهی که اسم تو از لبم نیفته
مادرم از خوبی تو همیشه گفته
چی میشه قسمتم، بشه دعای تو
الهی که بشم، یه روز فدای تو
«یا فاطمه مدد، یا فاطمه مدد»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوچه کوچه تو شهر ما
گوشه گوشه میشه برپا
خیمۀ عزای مادر
توی فاطمیه
هر جایی که روضه برپاست
واسۀ ما بیت الزهراست
پر شده تموم شهر از
بوی فاطمیه
سایۀ چادرت همیشه رو سر ماست
دنیا خبر داره که زهرا مادر ماست
میخوام شبیه تو، یار ولی بشم
منم فداییِ راه علی بشم
«یا فاطمه مدد، یا فاطمه مدد»
شاعر: #جمعی_از_شاعران
نغمهپرداز: #سیدرضا_حسینی
.
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آتش افتاده به جان همه؛ اما چه شده؟
همه جمعند دَرِ خانهی مولا؛ چه شده؟
آسمان ناله زد و گفت: درآنجا چه شده؟
فاطمه پشتِ در افتاده؛ خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن دَر به سماوات رسید
گل یاسِ نبوی را چه جراحات رسید
به فلک نالهای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که در عالَم بالا چه شده؟
آسمان دید که بر عرش، طنین افتاده
شعله بر بال و پَرِ روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده و گل به زمین افتاده
وای فضه! تو بگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده؛ از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است؛ ز مسمار بپرس
آه! مسمارِ درِ خانه در اینجا چه شده؟
در هیاهو که همه فتنهگران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عدهای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بیشرم! شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبر است تواناست علی
در برِ کوهِ مصیبات، شکیباست علی
خیز ای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیز از جا و ببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی از خار افتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی از کار افتاد
یارِ تنهای علی در بَرِ اعدا چه شده؟
به خداوند، گُلِ لم یزلی زهرا بود
در شب غربت و غم، نورِ جلی زهرا بود
تا که جان داشت به تن، یارِ علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟!
✍ #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
(گلچین و تلفیق سه مثنوی فاطمی)
من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم
بحری شدهام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر
آن اختر عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت
او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست
لبخند نماز بر لب اوست
صد لیلهی قدر، هر شبِ اوست
وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش
چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور
زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان
از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور، چهره پوشد؟
حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت
چون فاطمهاش دُرِ سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت
حیرتزده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت
احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه
کای کلّ علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم
کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم
با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس
انداخته بود دست او پوست
با آن همه داشت کار را دوست
چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه
فردوس گدایِ فضهی اوست
خاکِ کف پای فضهی اوست
ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهی خاتم النبیین
تو لیلهی قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی
قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهی تو هزار ماه است
قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده
تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت
ای ملک خدا مدینهی تو
جنت نفسی ز سینهی تو
یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر
یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت
کوثر، نمی از محبت تو
تطهیر، گواهِ عصمت تو
با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی
کی گفته که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است
بالله قسم ای رسول را اُم
عالم شده در مزار تو گم
بر عرشهی فُلکِ تو فَلَک چیست؟!
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست؟!
ارکان وجود، محکم از توست
مُلک و ملکوتِ عالَم از توست
مسکین تو ای ملیکهی دین
صد باغ فدک دهد به مسکین
بالله به بهشت، ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری!
تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی
احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود
دشمن زشما فدک ستانَد
تا دست علی تهی بمانَد
تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی
جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید
از فتنهی شوم اهرمنها
قرآن و علی شدند تنها
در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه
از فتنه به دوششان حطبها
بدذاتتر از ابولهبها
در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند
دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند
خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی
تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره
فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم
تاریکیِ محض، نور را کشت
شیطان به بهشت، حور را کشت
پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد
آن آیه دُرِ نهفتهاش بود...
محسن گل ناشکفتهاش بود...
✍استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#اخلاقی_و_اندرز
قرآنِ مُصوّر است زهرا
سرچشمهی کوثر است زهرا
گویند بهشت مصطفی اوست
تعبیر چنین اگر چه نیکوست
عطری ز وجود او بهشت است
پاداش درود او بهشت است
فرمود نبی رسولِ رحمت
قبل از دو هزار سالِ خلقت
وقتی نه زمین و آسمان بود
نه جن و بشر، نه این جهان بود
با خویش خدای، عهد کرده است
سوگند به حق خویش خورده است
تا دور کند عذاب خود را
در حشر ز دوستان زهرا
خالق به ملائک سماوات
میکرد ز سجدهاش مباهات
حق را به کمال، بندگی کرد
در بیتِ اجاره زندگی کرد
در خانه که طرح زندگی ریخت
یک پردهی قیمتی نیاویخت
فرمود علی امامِ زهرا
کز دیدن آن بتول عذرا
آرامش من فزوده میشد
غمهای دلم زدوده میشد
در خانهی ما همه صفا بود
انگیزهی زندگی، خدا بود
رفتار جز از ادب نکردیم
یکبار به هم غضب نکردیم
میپخت غذا و خانه میرُفت
وز شِکوِه به من سخن نمیگفت
او دار و ندار مرتضی بود
همسر نه، که یار مرتضی بود
با عزت نفس و بردباری
نُه سال نمود خانهداری
آن پارهی پیکر محمد
از خانهی خود برون نیامد
جز بهر رضای حق تعالی
وقتی که غریب بود مولا
چون دید که یاری از امام است
در خانه نشستنش حرام است
از خانه برآمد و برآشفت
از حقِّ ولایت علی گفت
ای باخته دل به نام زهرا
هان، این تو و این مرام زهرا
ای بانوی دینمدار! هشدار
ایمان و حیای خود نگهدار
سرمشق ز طاعتش بگیریم
درسی ز قناعتش بگیریم
ای خیر کثیر بی کرانه
وی خُلق عظیم را نشانه
محبوبترینِ خلقِ هستی
در دیدهی مصطفی تو هستی
تو جامع آیههای حُسنی
در چشم علی خدای حُسنی
گفتار تو چشمههای نور است
یک جلوه از آن، دعای نور است
ای دست خدا تو را سرشته
گویند هزارها فـــرشتــه
تکبیر به سجده و رکوعت
تسبیح به خشیت و خضوعت
تسبیح تو وِرد اهل راز است
بهتر ز هزارها نماز است
زهد تو به روزگار پیداست
از چادر وصلهدار پیداست
هر ریشهی آن ز زلف حورا
هر وصلهی آن ز لیف خرما
ای گل که در آستان خانه
پژمرده شدی به تازیانه
دلها به مصیبتت شکسته
داغ تو به جان ما نشسته
ای مادر خاندان مظلوم
بِسْتایمت از زبان معصوم
کز غربت تو زبان گشودند
"مَمنوعَةُ اِرثُها " سرودند
باید به تو ای عزیزِ جان گفت
دردی که به کس نمیتوان گفت
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
4_5789728224107826496.mp3
12.25M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 ای مادر، دلتنگم...
👤 کربلایی #حسین_طاهری
◾️ #حضرت_زهرا ؛ #فاطمیه
#ایام_فاطمیه_تسلیت
دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هرچه هستم بازهم طبع گدا دارم هنوز
سفره ات را می تکانی روزی ما میرسد
گرچه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز
لطف مادر بهترین تمثیل از لطف خداست
تا به زیر چادرت هستم خدا دارم هنوز
نان بپز نان تو خوردم که درستم کرده است
در تنور خانه ات دارالشفا دارم هنوز
خانه ات جارو کشی میخواست من جارو کشم
کار اگر اینجا کنم یعنی بها دارم هنوز
گفته ام در قبر بگذارند روی سینه ام
دستمال گریه بر داغ تو را دارم هنوز
درنمازم هم به روی شانه ام شال عزاست
من به یمن شال مشکیتان عبا دارم هنوز
باهمان یک دست من را یاد کن بین قنوت
مستمندم بی کسم عرض دعا دارم هنوز
بازهم درخانه ام عطر فدک پیچیده است
چون که از خرمای باغت چندتا دارم هنوز
هرکجا ذکر تو شد برمن حسین الهام شد
درمیان روضه ات غار حرا دارم هنوز
مادر ارباب اذن کربلایم را بده
در دل دیوانه داغ کربلا دارم هنوز
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است
هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است
چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد
باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است
باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت
رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است
باز هم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است
بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی
کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است
آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید
آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است
حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او
دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است
#نوحه_حضرت_زهرا_س
سینه زنی-سبک جاده و اسب مهیاست......
زینبت گشته پریشان مرو مادر من
جگرم را تو مسوزان مرو مادر من
ترک این باغ تو ای لا له صد برگ مکن
جان زینب ز خدایت طلب مرگ مکن
ای امید همه طفلان مرو مادر من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
از چه خاموش تو از شورو نوایی مادر
تو جوانی ز چه محتاج عصایی مادر
ای به جسم پدرم جان مرو ما در من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
من ندارم گله ای گر تو نگیری ببرم
چون که از سینه مجروح تو من باخبرم
آخر ای کوثر قرآن مرو مادر من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
بار دیگر به رویم خنده ی جانانه بزن
با همان دست شکسته به سرم شانه بزن
خانه را شمع فروزان مرو مادر من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
در نماز شب و سیر ملکوتت دیدم
مردم آن لحظه که در حال قنوتت دیدم
تو ز من چهره مپوشان مرو مادر من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
همچو شمع سحر از داغ خود آبم نکنی
صاحب خانه مرا خانه خرابم نکنی
ای امید همه طفلان مرو مادر من
زینبت گشته پریشان مرو مادرمن
جیگرم را تو مسوزان مرو مادر من
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤