|⇦•طعم شیرین ذکر...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
طعم شیرین ذکر شور حسین
زینب! ای خواهر غیور حسین
عالمه، صابره، عقیله تویی
شاه بانوی این قبیله تویی
قبله گاه امیر علقمه ای
تو علیِّ به شکل فاطمه ای
نَفَس تو رقیه پرور بود
خطبه هایت شبیه حیدر بود
صاحب شوکت و وِقار علی
ای زبانِ تو ذوالفقار علی
نور بر روی ناقه ای بانو!
خودِ نهج البلاغه ای بانو!
چادر توست خیمه ی توحید
سایه ی مَعجر تو شد خورشید
پای داغِ تو نوح کم آورد
ایستادی و کوه کم آورد
باورم نیست روضه ها، هَیهات!
کوچه! بازار! عمه ی سادات!
هِیبت تو شکسته شد؟! هرگز
دست های تو بسته شد؟! هرگز
حرف مقتل دروغ بود اصلاً
دور محمل شلوغ بود اصلاً ؟
نظری سمت آفتاب نرفت
عمه ام مجلس شراب نرفت
پای این روضه روضه خوان جان داد
دَخَلَت زِینَبُ عَلی اِبنِ زیاد
#شاعر : محسن حنیفی
|⇦•اَسیر اولوب یاشا....
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
اَسیر اولوب یاشا
اما عقیده سِیز یاشامام
همین عبارتِ سنگین
شعار زینب دی
زینب بنت الحیدر
دِدیم داغا نه آغور سان
بویوردی منّن آغیر
اگر گُورَن گوزو اولسا
وِقار زینب دِی
زینب! زینب! عقیلة العَرب
#حضرت_زینب سلام الله علیها
📌فضائل و ویژگی های حضرت زینب کبری
💠زینت پدر
💠علم الهى
💠عبادت و بندگى
💠عفت و پاكدامنى
💠ولایت مدارى
💠روحیه بخشى
💠صبر
💠 ایثار
💠شجاعت و شهامت
💠فصاحت و بلاغت
💠جود و سخاوت زینب (س)
💠نبوغ و استعداد حضرت زینب (س)
💠مفسر قرآن
💠گفتن مسائل شرعى
💠ایراد خطبه در كودكى
💠تلاوت قرآن
💠شباهت زینب (س) به خدیجه
💠شباهت زینب (س) به پدر خود
💠نسبت مردانگى به حضرت زینب
💠زینب ، چشمه علم لدنى
#حضرت_زینب_کبری سلام الله علیها
#حضرت_زینب سلام الله علیها
💠نائبه الزهرا سلام الله علیها💠
🔘تولد زینب و گریه پیامبر
🔘ولادت و پرورش زینب
🔘گریه جبرئیل بر مصایب زینب (سلام الله علیها)
🔘بشارت تولد زینب و گریه على (علیه السلام)
🔘نامگذارى زینب از طرف خداوند
🔘فرزند فاطمه
🔘تغذیه زینب از زبان پیامبر
🔘لقب هاى حضرت زینب (سلام الله علیها)
الف ) زینب کبرى :
ب )الصدیقة الصغرى :
ج ) عقیله
🔘زینب عالمه بود
🔘زینب محدثه بود
🔘عقیله بنى هاشم
🔘فصاحت و بلاغت زینب (سلام الله علیها)
🔘جود و سخاوت زینب (سلام الله علیها)
🔘نبوغ و استعداد حضرت زینب (سلام الله علیها)
🔘فضایل حضرت زینب (سلام الله علیها)
🔘مفسر قرآن
🔘گفتن مسائل شرعى
🔘شجاعتى نظیر حسین (علیه السلام)
🔘گذشتن از راحتى
🔘آینه تمام نماى مقام رسالت و امامت
🔘زهد زینب (سلام الله علیها)
🔘نسبت مردانگى به حضرت زینب (سلام الله علیها)
🔘زینب ، چشمه علم لدنى
🔘آرامش کنار برادر
🔘درجه محبت زینب به حسین (علیه السلام)
🔘نگاه به حسین (علیه السلام)
🔘عبادت زینب (سلام الله علیها)
🔘علاقه به نماز شب
🔘نماز شب در شب عاشورا
🔘دختر امام حسین
🔘نماز نشسته
🔘التماس دعا از زینب (سلام الله علیها)
🔘ارشاد کوفیان در زمان حیات على (علیه السلام)
🔘پاسخ به مسائل دینى
🔘سفارش پیامبر درباره زینب (سلام الله علیها)
🔘تجلیل على (علیه السلام) از زینب
🔘سه وظیفه زینب (سلام الله علیها)
🔘علاقه به امام حسین (علیه السلام)
.
|⇦•ای سالارم، دل بی تابم...
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ㅤ
ای سالارم، دل بی تابم
ای جانِ زینب، دریابم
رفتی رفتی، رفتی ای یارم
بی تو بی تو، بی کس و کارم
یه سال و نیمه قلبم
دیگه پر از شراره است
سجاده نمازم، پیرَهنِ پاره پاره است
همه ش روضه می خونم
همه ش گریونه چشمام
بذار تو روضه ی تو
تموم بشه نفس هام
ای سالارم، دل بی تابم
ای جانِ زینب، دریابم
بی تو بی تو، بی تو می سوزم
ناله ناله است، کار هر روزم
از یاد من نمیره
اون ضربه که سنان زد
یزید به روی لب هات
چوب خیزران زد
ای سالارم، دل بی تابم
ای جانِ زینب، دریابم
گریه گریه، ابر بارونم
لطمه لطمه، غرقِ در خونم
پیکرِ غرق در خونت
نصیبِ بوریا شد
زیورِ اهلبیتت
سهم یهودیا شد
تو رو صدا می زدم
منو صدا می زدم
جلو چشم مادرت
تو دست و پا می زدی
ای سالارم، دل بی تابم
ای جانِ زینب، دریابم
روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ديشب برای تو كمی ماتم نوشتم
مرثيهای با رنگ های غم نوشتم
در انتهای آسمان هفت گانه
نام تو و پرواز را با هم نوشتم
نام تو را وقتی رسالت می كشيدی
همسايهی پيغمبر اكرم نوشتم
وقتي نگاهم بر نجيبي تو افتاد
مريم نوشتم باز هم مريم نوشتم
آن تكههای زندگی معجرت را
باور نمی كردم اگر مبهم نوشتم
وقتي نگاه زخمیات را می شمردم
از پلك هايت چند تا را كم نوشتم
همشيره ی خورشيد ای خانم ببخشيد!
نامِ تو را با خطّ نا مَحرم نوشتم
نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا
یکی از آن برادرها نیامد
دلم از تارِ غم شیرازه دارد
وجودم دردِ بی اندازه دارد
لباسِ کهنهات را میفشارم
لباست بویِ خونِ تازه دارد
لبم خشک است آب آور کجایی؟
رُبابم مُرد علیاصغر کجایی؟
سرم برخاک اُفتادهاست عمه...
عصایِ پیریام اکبر کجایی؟
مگر در شامِ غم خواهر ندارید
مگر این گوشه یک دختر ندارید
بیایید و ببینم رویتان را...
ولی افسوس بر تَن سر ندارید
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چه شد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
#شاعر:حسن لطفی
*روضه ای که برای خودش بی بی زینب لحظه ی آخر عُمرش میخوند، این بود: ای حسینم! ای حسینم! ای حسینم ...*
هیچ کسی نیست دور و برم غیرِ یادِ تاج سرم
سر به دامانِ بی کسی مثل شام غریبان حرم
چشمم از اشک زمزمِ خون، روحم از درد طفل یتیم
آید از خاک کربلا، بوی تو همراه نسیم
پاره پاره پیرهنت، یاد جسم بی کفنت
کشته من را یاد تو، یاد دست و پا زدنت
ای حسینم! ای حسینم!...
یادِ رأس روی نی و یاد صحرا و بدنت
یاد تیغ کُندِ گلو ، یاد سُم اسب و تنور
یاد داغ دختر تو، یاد حلق اصغر تو
یاد نعل و جسم یتیم، اِرباً اِرباً اکبرِ تو
ای حسینم! ای حسینم!
یاد چشم خشکحرم، در ره آب آور تو
یاد چکمه روی تنت، دشنه روی حنجرتو
یاد چشم بسته ی تو، یاد ذکر و لب زدنت
یاد زلف خاکی تو، یاد زیر و رو شدنت
تا حالا کسی سایهٔ خواهراتم ندیده
*یهجوری چشماشو بست، حسینجان من مثلِ تو دارممیرم ،تو هم سرت روخاک بود ، کسی بالاسرت نبود. من هم محارمم دیگه نیستن، یادش به خیر، تومدینه راه میرفتم جَوُونای بنی هاشم دور وبرم. اصلاً دیده نمیشدم، آخر من و چشمزدن...*
تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت
الهی می مردم نمیدیدم اونقدر جسارت
*دَم درِ خیمه یکی از دخترای امیر المؤمنین دق کرد، از دنیا رفت چرا ؟ آخه به این نازدانه حرف بد زدن، فهمیدی چی گفتم؟ فقط حرف بد زدن...*
.
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
بازهم روضه ی زینب همه جا ریخت بهم
حال و روز همه ی اهل سما ریخت بهم
بازهم پیرهنی را به سر و روش کشید
آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم
زیر خورشید نشسته به خودش میگوید
به چه جرمی همه ی عزت ما ریخت بهم؟
اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…
آه … از بی کسی اش کرب و بلا ریخت بهم
لحظه ی آخر عمرش دل او بی تاب است
کهنه پیراهنی از آل عبا ریخت بهم
میرود تا به برادر برسد اما حیف…
گریه هایش همه ی مرثیه را ریخت بهم
یاد آن لحظه ی بی طاقتی گودال است
نیزه آمد که تن خون خدا ریخت بهم
#پوریا_باقری
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
ای زینب! ای که بی تو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت
بی تو حیا به خاک زمین دفن گشته بود
بی تو شرف ستاره به هفت آسمان نداشت
در باغ وحی بین دو ریحانه رسول
رعناتر از تو فاطمه سرو روان نداشت
تو عاشقی چو یوسف زهرا نداشتی
او چون تو عاشقی به تمام جهان نداشت
بی تو شکوفه های شهادت فسرده بود
بی تو ریاضِ عشق و وفا باغبان نداشت
آگاه بود عشق، که بی تو غریب بود
اقرار داشت صبر، که بی تو توان نداشت
در پهندشت حادثه، با وسعت زمان
دنیا سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت
تاریخ صابران جهان جانگدازتر
از قصّه صبوری تو داستان نداشت
هفتاد داغ بر جگرت بود و باز خصم
تنها نه از سخن، ز سکوتت امان نداشت
گر پای صبر و همّت تو درمیان نبود
اسلام جز به گوشه عزلت مکان نداشت
کاخ ستم به خطبه توگشت زیر و رو
تابی به پیش قلّه آتش فشان نداشت
این غم کجا بَرَم که گل دامن رسول
آبی به غیر اشک غم باغبان نداشت
شبها گرسنه خفت و نماز نشسته خواند
سهم غذاش داد به طفلی که نان نداشت
او دخت مادریست که از جور دشمنان
حتّی کنار خانه خود هم امان نداشت
روزی به زیر سایه پیغمبر خدای
روزی به جز سر شهدا سایه بان نداشت
زینب اگر نبود، شجاعت به گور بود
زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت
زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود
زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت
زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود
آزادی این چنین، شرف جاودان نداشت
زینب اگر نبود پس از کشتن حسین
گلدسته صفا به صدای اذان نداشت
"میثم" هماره تا که به لب داشت صحبتی
حرفی بجز مناقب این خاندان نداشت
#استاد_غلامرضا_سازگار
شعر شهادت حضرت زینب (س) برای تسلیت به امام زمان (عج)
دلم گرفته از این انتظار طولانی
به پشت پرده غیبت چقدر میمانی
سرم فدای قدمهای تو بگو امشب
کجا برای غم عمه روضه میخوانی؟
فدای شال سیاهت که دور گردن توست
چقدر مثل دل عمهات پریشانی
به یاد غربت زینب دو دیدهات خون است
دلت شکستهترین شد امامِ بارانی
به گوشهای ز نگاهت بیا بخر ما را
به پای درد دل عمهات ببر ما را
⚑⚑⚑⚑
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
درآن غروب فدایش شدم؛ قبول نکرد
اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید
کمی ز خون دل عمه رنگ بردارید
برای موی سفیدم کمی حنا ببرید
به خیمه سوختم اما دوباره میسوزم
در آفتاب اگر بستر مرا ببرید
کنار بستر من روضهای بخوانید و
مرا میان همین اشک و گریهها ببرید
همان که خون سرم پای نیزهاش میریخت
مرا به دیدن خورشید نیزهها ببرید
همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد
مرا به شُکوه از آن شام پُر بلا ببرید
مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس
حسین حسین بگویید و کربلا ببرید.
رحمان نوازنی
|⇦•برادر کجایی؟ امون از جدایی...
#زمزمه و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
برادر کجایی؟ امون از جدایی
هنوز خواب میبینم، عزیزِ دلم!
روی نیزه هایی، عزیرِ دلم !
فدای نگاهت، فدا اشک و آهت
جامونده دل من، عزیرِ دلم !
توی قتل گاهت، عزیرِ دلم !
*روضه ی حضرت زینب امشب اینه:...*
تنها حسین جان
ای کشته ی حسادتِ دنیا حسینجان
لب تشنه کُشتنت لبِ دریا حسینجان
تنها حسینجان
بی سر حسینجان
من وصدا زدی زیر خنجر حسینجان
میشنیدم اونجا ناله ی مادر، حسینجان
بی سرحسینجان
چه زجری کشیدم تا که شمر رو دیدم
نِشِست روی سینه ات
دیگه اون لحظه جایی رو ندیدم
یه نامرد اَذون داد، عباشو تکونداد
سرت رو روی دست، به لشگر نشون داد
قلبم شکستو
دیدم که با چکمه روی سینه ات نشستو
با نیزه ای داداش راه گِلوتو بستو
قلبم شکستو
از دستِ شمرِ
هرچی که میکشم از دسته شمرِ
اونی که سینه ی تورو شکسته شمرِ
از دستِ شمرِ
حسینجانم! حسین، جانم! حسینجان!
اگر کشتن چرا آبت ندادن
تورا زان در نایابت ندادن
اگر کشتن چرا خاکت نکردن
کفن برجسمصد چاکت نکردن
حسینجانم! حسین، جانم! حسینجان!
به یادت در نوای آب آبم
چونان تو زیر تیغ آفِتابَم
تو راحت خفته ای در خانه ی قبر
ولی من از غمت خانه خرابم
لباس تو در آغوشم برادر
صدایت مانده در گوشم برادر
توماندی بی کفن بر خاک صحرا
چگونه منکفن پوشم برادر
حسینجانم! حسین، جانم! حسینجان!
|⇦•به گُل های زینب آب ندادن...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
الهی همیشه ناموست در آرامش باشه، الهی همیشه ناموست در امنیت کامل باشه، وقتی سهل ساعدی توی شهر شام سلام داد به زین العابدین، امام زد زیر گریه، گفت: آقاجان! سلامتون کردم گریه میکنید، فرمود: آخه از کربلا تا شام تو تنها کسی هستی که به ما سلامدادی... یعنی هرکی به ما رسید، ناسزا گفت....
باید از این غم بمیریم زینب رو به مجلس شراب بردن... علی وقتی میخواد زینب رو سر مزار پیغمبر ببره میگفت: حسنجان! روشنایی هارو کم کن کسی قد و بالای زینب رونبینه...
یا امیرالمؤمنین شما کجا بودی ببینی وسط بازار شام رقاص ها دور محمل زینب حلقه زدن...
آقا زین العابدین به سهل ساعدی فرمود: آیا میتونی برا ما کاری کنی؟ گفت: آقا من نوکر شمام هرچی بگید انجام میدم، فرمود: اگه پول داری بده این نیزه دارا این سرهارو از محمل ها جلوتر ببرن، تا به بهونه سَرها به نوامیس ما نگاه نکنند...
این خانومی که می بینید، یه روزگاری وقتی میخواد از محمل پایین بیاد، عباس جلوش زانو میزنه، داداش ها و برادر زاده ها دورش رو میگرفتن... روزگارچه کرد با زینب!؟
اینقدر تک و تنها شده بود، عبدالله همسرش میگه: گوشه ی خونه هی گریه میکرد، آب میدید گریه میکرد...
بهترین طبیب هارو براش آوردن، بعضی هاشون که نگاه کردن خِبره بودن، گفتن: این زن غمِ دوریه یه کسی رو داره، باید ببرید یه جایی، ببرید یه باغی، بستانی، یه آبی ببینه، گلی ببینه حالش عوض شه...
دست زینب رو عبدالله میگرفت همچین که وارد اون بوستان شدن یه نگاه به گل ها کرد، گفت الان حالش خوب میشه، اما یه وقت بی بی زینب شروع کرد گریه کردن، خانوم جان چی شده؟ فرمود: عبدالله! اگه به این گل ها آب نَدید چی میشن؟ خانمجان! اگه به این گل ها آب ندیم زود پژمرده میشن... صدا زد عبدالله! سه روز توی کربلا به گل های زینب آب ندادن، با لب تشنه سر از بدنشون جدا کردن...
|⇦•غارت بودوآتیش...
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
غارت بود و آتیش، خیمه دود و آتیش
من هم تنها بودم
همراهم آهم بود، دورم نامحرم بود
من هم تنها بودم
بهارم می رفت، تو که می رفتی
قرارم می رفت، تو که می رفتی
تو رو از من گرفتنو، ازت مونده یه پیرهِنو
کاش همون شب با رقیه، می بردی با خودت منو
ای تکیه گاهِ من، چشمای تو روشن
من بی محمل رفتم
با جامه ی پاره، گوشِ بی گوشواره
منزل منزل رفتم
نبودی ای یار، ببینی مارو میونه بازار
ندیدی سیلی خوردنو، کجاها مارو بُردنو
تو رو از من گرفتنو، ازت مونده یه پیرهِنو
کاش همون شب با رقیه، می بردی با خودت منو
یک و سال ونیمِ با، این روضه ها تنها
روزا رو شب کردم
از شهر شام اِی داد، هروقت یادم افتاد
از غصه تب کردم
لبت چوب میخورد، همون جا ای کاش
که زینب می مُرد
همه اشکام و دیدنو، نگم از نِی کشیدنو
کاش همون شب با رقیه، میبردی با خودت منو
تو رو از من گرفتنو، ازت مونده یه پیرهِنو
کاش همون شب با رقیه، می بردی با خودت منو
.
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
در لقب، پیشتر از زینت مولا بودن
مفتخر بود به صدیقه ی صغری بودن
چون نبی، چله گرفته ست علی هم به نظر
تا قدم رنجه کند ام ابیهای دگر
باید آئینه ی ام النجبا گفت به او
زینت پنج تن آل عبا گفت به او
از همان روز که آمد دلش آرام نداشت
شرح دلتنگیاش انگار سرانجام نداشت
اشک میریخت ولی در طلب دنیا نه
گریه میکرد، در آغوش حسین اما نه
مردمِ دیدهی او میل به اغیار نداشت
جز حسین بن علی با احدی کار نداشت
از همان روز جهان دید که در شادی و غم
جان او و پسر فاطمه وصل است به هم
عشق بود آنچه که از خون خدا در رگ داشت
عشق آنگونه که در عقد، دوتا شرط گذاشت
اینکه هر روز به دیدار حسینش برود
در سفر نیز پی نور دو عینش برود
سفر...آری سفر، افسوس سفر... آه سفر
داشت در هر قدمش غُصهی جانکاه سفر
پس به میدان بلا او دل و جانش را برد
ذوالفقار دو دمش را (پسرانش را) برد
آسمان تا افق دیدهی او پل میزد
نور بر چادر او دست توسل میزد
بست چون مشتِ گره کرده، پَر معجر را
عاقبت دید جهان، فاطمهی دیگر را
کیست لایق که نهد زیر قدومش سر را
چرخ برخواست که تا زین بکند اختر را
او پسندید ولی شأنی از این بهتر را
زد قدم زانوی عباس و علی اکبر را
مَلَک وحی ندا داد که: غَضّوا ابصار
دختر فاطمه بر مرکب خود گشت سوار
در مثل، آینهی فاطمه در حال عبور
دشت محشر شده و مرکب او ناقهی نور
با جلال و جبروتی که خدا داند و بس
بست بر غرق تحیّرشدگان راه نفس
دختر فاطمه یا امّ ابیهای دگر
چه بنامیم تو را کوثر بعد از کوثر؟
حُجب شاعر شد و در مدح تو برداشت قلم
تو خداوند حیایی به خداوند قسم
دشت با آنهمه اندوه تماشایی بود
آنچه میدید فقط چشم تو، زیبایی بود
اصلاً این دشت پریشان تو بود از اول
کربلا عرصهی جولان تو بود از اوّل
لکّهی ننگ به پیراهن تاریخ شدند
دشمنان تو اسیرت شده، توبیخ شدند
دختر حیدر کرّار و حقارت؟ هیهات
غم بی معجری و حرف اسارت؟ هیهات
آنچه گفتند و شنیدیم نیامد سر تو
دست دشمن نرسیده نخی از معجر تو
کوفه تا شام به هجده سرِ بر نیزه قسم
از سر دوش تو یکبار نیفتاد علم
از سر مقنعه، گردی بتکانی کافیست
تیغ و شمشیر چرا؟ خطبه بخوانی کافیست
ظاهرت زینب کبری شده باطن حیدر
وقت آن است علی جلوه کند بر منبر
نکن ابراز غضب را، نمی ارزد کوفه
خم به ابروت بیاور که بلرزد کوفه
اسکتوا...زنگ شترها همه خوابید، بخوان
مسجد از لحن تو یکمرتبه لرزید بخوان
تیغ برداشتهای، ضربهی نطقت کاریست
واژه در واژه علی در سخنانت جاریست
گرم هوهو شده این تیغ که میچرخد مست
شعر، دیوانهی توصیف تو شد، وزن شکست
همه مبهوت رجز خوانی چشمان تو هستند
پریشان تو هستند
علی آمده یا زینب کبری؟ همه حیران تو هستند
علی در سخنانت، حرکاتت، عملت، طرز نگاهت، غضبت، شیوهی نطقت، نفست، لحن فصیحت، کلماتت، نظرت، حجب و حیایت، جبروتت، قدمت
شیرخدا در تو رسیده ست به تکرار
بکش تیغ سخن را دم پیکار
چه خوب است بگویند به تو زینب کرّار
تو را باید از این بعد بخوانند به این نام
امیری تو و بر شانهی تو پرچم اسلام
اسیران تو هستند یکی کوفه، یکی شام
سر راه تو افلاک نشسته ست
ملک هم کمر همّت خود را به فرامین تو بستهست
رسیدی تو به مسجد
قلم و دفتر و شعر و ضربان و دل
و عقل و نفس شاعرت انگار که مست است
سر وزن شکستهست
🔸🔹بخش دوم🔸🔹
با وقار و غضب قدم برداشت
دختر فاطمه علم برداشت
و اذا زلزت قیامت کرد
مردم کوفه را ملامت کرد
واژه در واژه تیر از پی تیر
خطبه را خواند با صدای امیر
خطبهاش موج خشم در طغیان
ظاهراً خطبه، باطناً طوفان
با صدای ابالحسن لرزید
مسجد کوفه دفعتاً لرزید
این بلا از گرفتن آه است
وقت جولان عصمتالله ست
بر زمین دوخت جای پایش را
برد بالا تُنِ صدایش را
از ستونها صدای ناله رسید
مسجد کوفه را به خاک کشید
همه بودند بیمناک از سقف
روی مردم نشست خاک از سقف
فرشها شانه شانه لرزیدند
مسجدیها چقدر ترسیدند
پلهی منبر از صدا لرزید
پشت ابن زیادها لرزید
اسکتوا! از غضب لبالب پُر
سر جا ایستاد زنگ شتر
گر جمل بود، محشری میشد
جنگ یک جور دیگری میشد
گر جمل بود، خطبهای میخواند
شتر حادثه به گِل میماند
اسکتوا گفت و از زمان رد شد
زین اب بودنش زبانزد شد
بعد از این کار رزم با زینب
روی منبر علیست یا، زینب
یا علی یا علی...فقط علی است
متن این شعر خط به خط علی است
هو علی، حق علی، نگار علی
حک شده روی ذوالفقار: علی
از علی بند بند میگویم
نام او را بلند میگویم
#مسعود_یوسف_پور