eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
312 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم روهض.mp3
17.36M
بابا! بابا! دلم میخواست ببوسمت ولی رو نیزه ها نشد قدم بهت نمی رسید طناب دستم وا نشد .
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ سید مهدی حسینی •✾• سیدةَ الانبیا رقَیّه ولیةَ الاولیا رقَیّه قاضیةَ الحاجاتی وَالله رازقةَ الاَصفیا رقَیّه بنتُ الحسین بابُ الهدی بنتُ الحسین اسمُ النِجا بنتُ الحسین نورُ السَّما مَلیحةَ الحُسَینی رقیه نور عینی امیرةَ العاشقین رقَیّه حبیبةَ العارفین رقَیّه سیدةَ الساداتی وَالله عزیزةَ المومنین رقَیّه بنتُ الحسین فیضُ الدّموع بنت الحسین رکنُ الرّکوع بنت الحسین نورُ الطّلوع مَلیحةَ الحُسَینی رقیه نور عینی باکیةَ عَینها رقَیّه ناحلةَ جِسمها رقَیّه شبیهةَ الزَهرایی والله مکسورةَ الضِلعها رقَیّه بنتُ الحسین بنتُ الاَمیر بنتُ الحسین طفلُ الصَغیر بنتُ الحسین عطرُ العَبیر مَلیحةَ الحُسَینی رقیه نور عینی .
4_5798683381243844005.mp3
11.79M
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا! دگر مرا ببر از کنج این قفس، بابا! به جز تو کآمده‌ای، امشبی به دیدارم نزد سری به یتیم تو، هیچ ‌کس، بابا! .
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج مهدی رسولی بابا دیدی تموم شده،صبوریم،اومدی معلومه که تو از چه راه دوری اومدی آخه تو که پا نداری،چجوری اومدی پای منم ببین! میسوزه تاولش خیلی عوض شدی بابا،نشناختم اولش بشم فدای اون،چشمای بی رمق کدوم پلیدی سرتو گذاشته تو طبق *گفت بابا...* وضع منو می بینی،درد منو می دونی خوابم میاد بابایی،قصه برام می خونی؟! مثل قدیما دوباره،میکشی نازمو تو گوشِت میخوام بگم،بابا یه رازمو دیدی توی بازارشام چادر نمازمو بهم بگو کجا،رفتی تو این شبا خرابه بهتر از تنورِ خولیِ بابا قصه ی کوچه ها خیلی مفصله هنوز رو صورتم جای سیلیِ اوله نگم کجاها بردن،خواهر و دخترهاتو هی می بینم کابوسِ دروازهٔ ساعاتو بازار نرفته بودیم،که رفتیم... سیلی نخورده بودیم،که خوردیم... محاله دیگه خوب بشه زخمای این گلو از قصهٔ طشت طلا چیزی بهم نگو راستی بابا چرا باهات نیومده عمو خبر داره شده، سیلی نوازشم میدونه خاک این خرابه شده بالشم خبر داره عمو، که گریه کارمه نقاب من چندروزه که آستینه پارمه .
baba-didi-1402.mp3
4.79M
↻ راستی بابا چرا باهات نیومده عمو خبر داره شده، سیلی نوازشم میدونه خاک این خرابه شده بالشم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش شهیدان خدا زنده نبودند عباس نمی‌دید که زینب تک و تنهاست
خدا بخیر کند باز ازدحام شده زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده
به سوی یار از ندارها سلام می‌رسد خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌رسد شدیم بی نصیب از نظاره‌ی رخش ولی نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌رسد عطای یار و منعِ بخشش‌اش یکی‌ست باطناً صلاح ماست هر دوتاش...، هر کدام می‌رسد بریده می‌شود نخِ توسل اهالی‌اش به پای سفره‌ای که لقمه‌ی حرام می‌رسد از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید از آن طرف همیشه لطف و احترام می‌رسد همین که بر دعا دو دست خود بلند می‌کند به قلب ما همان دقیقه التیام می‌رسد دلِ شکسته! از غریبیِ عقیله صبر کن می‌آید آن امام و وقت انتقام می‌رسد :: فدای دختر علی که با قد خمیده‌اش محله‌ی یهودیانِ شهر شام می‌رسد چقدر کارِ این بزرگ‌زاده سخت می‌شود در آن زمان که کاروان به ازدحام می‌رسد گرسنه‌اند کودکان و رو به کس نمی‌زنند اگرچه بوی نان تازه بر مشام می‌رسد ✍
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه: همه نامحرم‌اند اینجا، گره خورده عجب کارم تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم به دامانم پناه آورده‌اند اطفال با گریه حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم اگر چه ابری‌ام، طوفانی‌ام اما برادر جان! کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی‌بارم ✍
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن نگاهی از کرم بر چشم‌های خسته‌ی ما کن تمام آفرینش بی‌تو باشد جسم بی‌جانی بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن کنار علقمه با مادر مظلومه‌ات زهرا دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن :: بیا دست یداللهی، برون از آستین آور طناب خصم را، از دست‌های عمّه‌ات وا کن سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن ✍