|⇦•سحری روشنوعاشق...
#مدح_خوانی ویژۀ ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیه
سحری روشن و عاشق
سحری غرقِ شقایق
سحری چاک گریبان و
شبی خیره و حیران
همه آفاق گل افشان
و زرافشان و چراغان و غزل خوان
همه لبریز زِ آوازِ هَزاران
دشت ها غرقِ ترنُّم
پُرِ گلهای تبسُّم
زِ مِیِ نوش ترین خُم
به ترانه، به تلاطم
سحری ریخته از بامِ فلک
دامنی از ماه، به هر راه
به هر کوچه شبانگاه
چه نوری است چه طوری است
در این خاک،چه هنگامهی شوری است.
که در حلقهی گیسوی ستاره
زمان، لحظهی احساس، زمین تکّهی الماس
پُر از عَطرِ گلِ یاس ترین یاس
شگفتا از این بزم، از این فرش
از این عرش تر از عرش
اگر هوش رمیده وَ گر عقل پریده
وَ گر دل برمیده
زِ طربخانهی سینه
پِیِ دلهای دگر تا به مدینه
به نگینِ شب رؤیایی هر دیدهی بی خواب
شبِ بارشِ مهتاب، دَرِ خانهی ارباب
چه نوری است، چه شوری است
چه طوری است، در این خانه چه
هنگامهی شوری است.
ببین قبله نما را
که گم کرده خودش را
و مِنا را و صفا را
وَ زِ سر تا به قدم غرقِ نیاز است و
دو دستش که دراز است
بدین خانه، که در هالهی راز است
در این بزمِ مُعطّر
در این مستیِ یکسر
چه بی تاب چه مجنون
چه شیداشده لیلاشده اکبر
چه مبارک سحری هست و
چه فرخنده شبی هست
همین شب که شد از عشق لبالب
وَ گُلِ خنده شکوفاست به رخسارهی زینب
و خدا دانَد از آن چَشمِ تماشایی بیدار
وَز آن قامت سرشار زِ دلدار
وَز آن چهرهی یوسف کُشِ بی تاب
علمدار، چه طوفان شده بر پا به دلش
در دَمِ دیدار، در این شامِ بهاری
نه صبری نه قراری، پُر از لحظه شماری
چه مشتاق، چه بی خویش
قدم میزند و منتظرِ عَطر دل انگیز و
دل افروزِ گلِ نازِ حسین است
چه شعری است، چه نوری است
چه طوری است چه هنگامه ی شوری است.
چه شد باز، که دَر باز شد و
لحظهی اعجاز شد و
محشری آغاز شد و
دید که در حُلِّهای از برگِ گل یاس
وَ پیچیده به قُنداقهای از شَهپرِ جبریل امین
در آغوش حسین بن علی
یاس ترین ناز ترین جلوه که دیده است
به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش
دو چشمش گُلِ دریاست
چه زیبا، چه شیوا و ثریاست
دل آراست، تماشایی و بابایی و تنهاست
وَ ناگاه اباالفضل رو کرد
به انبوه فرشته و فرمود :
اَلا باغِ ملائک، وَ ای فوجِ فرشته
که دگر دور و برِ غنچهام این گونه مگردید
مریزید گُل از شوق مرقصید
مبادا که به بال و پرِ خود ناز کنیدش
که شاید رُخَش آزرده شود
از نفَسِ گرم و پَرِ نرم
که این گُل بُوَد حساستر از معنیِ احساس
و آئینهتر از آینه در بوسهی یک آه
و ای آه، از این آینه دوری
وَ مبادا که عبوری کُنی
از گَرد رُخِ یاستر از یاس
و ای شبنمِ شیرین مَنِشین
بر سرِ گلبرگی از این غنچه
که ترسم، کبودش کند این بار
که با توست چنین
خدایا! چه گُل است این
که شیرینِ دل است این
در این چهره بگو کیست؟
بگو این مَثَلِ کیست؟
همه محو، همه مات
همه واله و حیرانِ اباالفضل
که زینب به نَمِ اشکی و با سینهی پُر آه
و دلی سخت غمین گفت چنین
با پسرِ اُمِ بنین، ای پسر فاطمه عباس ببین
دخترکِ نازِ حسین بن علی، نَه
که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور
که میبود حدیثِ فدک و غصبِ فدک
زخمِ دلِ حضرت زهرا و نمک
همانی که به هر صبح و به هر شام
فقط صحبت او بود،
همان خانه، همان شعله، همان دود،
همان است که باز آمده امروز.....
#شاعر:حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_سال
#محمد_حبیب_زاده
این آخرین سه شنبه پایان سال ماست
گویی دوباره درد فراق تو مال ماست
یک لحظه هم نبوده برایت غمین شویم
با این حساب غصه و غم سهم حال ماست
از شیعیان محض و مطیعت که هیچ وقت
اینکه شدیم شیعه یتان از خیال ماست
فال فرج زدیم و جوابش چنین رسید
ترک گناه راه میان وصال ماست
حق با شماست اینکه بگویی برایتان
این ادعای منتظرانت وبال ماست
آقا ببخش نوکر خوبی نبوده ایم
مشغول نفس بودنمان اشتغال ماست
آقا تو را به جان ابلفضل حلال کن
ما را غلام و جزو محبان خیال کن...
❣﷽❣
🦋🌹 #دوبیتی_حضرت_رقیه_س
🌹🦋 #مولودی_حضرت_رقیه_س
بر یاس سه ساله شِبــه زهـرا صــلوات
بر عشق حسیــن و جان سـقا صـلوات
در روز تــولـــدش دمـــادم بفـرست
بر بــاب حـوائـج گـل طـاهـا صــلوات
🌸🌺🌸🌺🌸
محبـــوبهٔ حـق ، روح منــاجات رسید
دریــای کـــرم ، قبـــلهٔ حـاجـات رسید
چشم و دل صاحب الزمان روشن باد
دُردانـه تــرین عمـــهٔ ســـادات رسید
🌸🌺🌸🌺🌸
بر شـــامِ مدینـــه ، نور مهتـــاب آمد
آن گنـــــج نهـــان ، گوهـر نایاب آمد
با زمـزمـه در عرش ، ملائک ، همگـی
گفتنـــــد کــه دردانــهٔ اربـاب آمد
🌸🌺🌸🌺🌸
زهرای سه ساله،جلوه ای از یاس است
هر دانهٔ اشک چشـــم او المــاس است
محبـــوب دل حضــرت ارباب است و
هم زینت دوش حضـرت عباس است
✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا
🌸🌺🌸🌺🌸
عمریست روز و شب پِیِ این دودمانیم
محتاج اولاد علی شاه جهانیم
در حلقه سر مستی دیوانگانیم
از فتنه های این زمانه در امانیم
🌸🌺🌸🌺🌸
اصلا مگر داریم ازین بهتر حواله
ما را سپرده حق به خاتون سه ساله
ای نور چشم حضرت سقا رقیه
آرام جان زینب کبری رقیه
عشق رباب و ام لیلا یا رقیه
جانانه و دردانه بابا رقیه
🌺🌸🌺🌸🌺
ای شاهکار خلقت ای زهرای ثانی
تو افتخار سرور آزادگانی
ای کار اسم اعظمت مشکل گشایی
خُلقا و خَلقا حضرت خیرالنسایی
چیزی ندیدیم از تو غیر از باوفایی
با تو کدامین شغل بهتر از گدایی
🌸🌺🌸🌺🌸
ای روضه تو شاهراه استجابت
لطف تو را دیدیم قبل از عرض حاجت
عمر کم تو شیعه را بیدار کرده
از هر چه ظالم در جهان بیزاز کرده
کار تمام دشمنان را زار کرده
لعنت به هر کس که تو را انکار کرده
🌸🌺🌸🌺🌸
هرگز نشد نور حسینی تو خاموش
اصلا نگردد نام نامی ات فراموش
🌸🌺🌸🌺🌸
ما نوکرت آبا و اجدادی رقیه
ما زیر دینت در غم و شادی رقیه
هستیم مجنونت ز نوزادی رقیه
تو گریه کردن یاد ما دادی رقیه
🌸🌺🌸🌺🌸
ای بیت الاحزان تو در ویرانه شام
اشکت قیامت کرده در تاریخ اسلام
با اینکه دارد گریه شرح ماجرایت
با اینکه گشتی پیرتر از عمه هایت
با اینکه جان نگذاشت کعب نی برایت
اما عزیزت کرد تا محشر خدایت
🌸🌺🌸🌺🌸
نان از کرمِ رقیهجان… مارا بس
جانی ز دمِ رقیهجان… مارا بس
در بین تمام آرزوها... یارب
یک شب حرمِ رقیهجان… مارا بس
(#سیدمجتبی_شجاع)
🌸🌺🌸🌺🌸
(این ماه) دل از (ماهِ محرم) برده
شادی آورده با خودش غم برده
دل برده حسین از تمام عالم
این کیست دل حسین را هم برده
🌸🌺🌸🌺🌸
تابید حسین و قمرش هم آمد
سجاد و علیِ اکبرش هم آمد
گل بود به سبزه نیست آراسته شد
یعنی که رقیه دخترش هم آمد
ای کاش که در آخرِ ماه شعبان
گویند که ماهِ آخرش هم آمد
🌸🌺🌸🌺🌸
گیرد به دست جان که جانانه رسید
ریزید ز عرش در که دردانه رسید
فردوس برین با همه سرسبزی خویش
انگشت به لب مانده که ریحانه رسید
(#علی_سلطانی)
🌸🌺🌸🌺🌸
سلام علیکم
پخش مستندفدائیان امنیت
روایت شهیدحاج محمددشت آبادی
امروزچهارشنبه ۲۴ اسفند
ساعت ۱۷ از شبکه قرآن و معارف سیما
مجری طرح وکارگردان :سیدجوادمیری
بحر طويل حضرت رقيه س
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمة ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینهام وجه امام شهدا را.
بند دوّم
روز عاشور که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکة کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بیبال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
بند سوّم
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لببام و ستم اهل جفا را.
بند چهارم
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانهسرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبانها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
بند پنجم
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.
بند ششم
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگهای گلويش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمدهام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علیاکبرِ فرخنده لقا را.
بند هفتم
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شدهام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما
استاد غلامرضا سازگار
#بحرطویل
سحری روشن و عاشق/سحری غرقِ شقایق/سحری چاک گریبان و/شبی خیره و حیران/همه آفاق گل افشان
و زر افشان و چراغان و غزل خوان/همه لبریز زِ آوازِ هَزاران
دشت ها غرق ترنّم/پُرِ گلهای تبسم/زِ مِیِ نوش ترین خُم/به ترانه/به تلاطم
سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه/به هر راه/به هر کوچه شبانگاه/چه نوری است/چه طوری است/در این خاک/چه هنگامهی شوری است
که در حلقهی گیسوی ستاره/زمان/ لحظهی احساس/زمین تکّهی الماس/پُر از عطرِ گلِ یاس ترین یاس
شگفتا از این بزم/از این فرش/از این عرش تر از عرش/اگر هوش رمیده/وَ گر عقل پریده/وَ گر دل برمیده/زِ طربخانهی سینه/پِیِ دلهای دگر تا به مدینه/به نگین شب رؤیایی هر دیدهی بی خواب/شب بارش مهتاب/دَرِ خانهی ارباب/چه نوری است/چه شوری است/چه طوری است/در این خانه چه هنگامهی شوری است
ببین قبله نما را/که گم کرده خودش را و مِنا را و صفا را/وَ زِ سر تا به قدم غرق نیاز است و دو دستش که دراز است/ بدین خانه که در هالهی راز است
در این بزمِ معطر/در این مستی یکسر/چه بی تاب/چه مجنون/چه شیدا/شده لیلا/شده اکبر
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست/همین شب/که شد از عشق لبالب/وَ گُلِ خنده شکوفاست به رخسارهی زینب/و خدا دانَد از آن چشم تماشایی بیدار/وَز آن قامت سرشار زِ دلدار/وَز آن چهرهی یوسف کُشِ بی تاب/علمدار/چه طوفان شده بر پا به دلش/در دَمِ دیدار/در این شامِ بهاری/نه صبری نه قراری/پُر از لحظه شماری/چه مشتاق/چه بی خویش/قدم میزند و منتظرِ عطر دل انگیز و دل افروز گل ناز حسین است/چه شعری است/چه نوری است/چه طوری است/چه هنگامه ی شوری است
چه شد باز/که در باز شد و لحظهی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُلهای از برگ گل یاس/و پیچیده به قُنداقهای از شهپر جبریل امین/در آغوش حسین بن علی/یاس ترین/ناز ترین جلوه که دیده است/به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش
دو چشمش گُل دریاست/چه شیوا و ثریاست/دل آراست/تماشایی و بابایی و تنهاست/وَ ناگاه ابوالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغ ملائک/وَ ای فوجِ فرشته/که دگر دور و برِ غنچهام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید/مبادا که به بال و پر خود ناز کنیدش/که شاید رُخَش آزرده شود/از نفَسِ گرم و پَرِ نرم/که این گُل بُوَد حساستر از معنیِ احساس/و آئینهتر از آینه در بوسهی یک آه/و ای آه/از این آینه دوری/وَ مبادا که عبوری/کُنی از گرد رُخِ یاستر از یاس
و ای شبنم شیرین مَنِشین/بر سرِ گلبرگی از این غنچه/که ترسم که کبودش کند این بار که با توست چنین/
خدایا چه گُل است این/که شیرینِ دل است این/در این چهره بگو کیست/بگو این مَثَلِ کیست/همه محو/همه مات/همه واله و حیرانِ ابوالفضل/
که زینب به نَمِ اشکی و با سینهی پُر آه و دلی سخت غمین/گفت چنین/با پسرِ اُمِ بنین/ای پسر فاطمه عباس ببین/دخترکِ نازِ حسین بن علی نَه/که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور/که میبود حدیثِ فدک و غصبِ فدک/زخمِ دلِ حضرت زهرا و نمک/همانی که به هر صبح و به هر شام/فقط صحبت او بود/همان خانه/همان شعله/همان دود/همان است که باز آمده امروز.....
شاعر: حسن لطفی
#حضرت_رقیه_ولادت
امشب قلم مسیر تولا گرفته است
اذن سرودن از خود مولا گرفته است
کار جنون هر شبه بالا گرفته است
بعضی کنایه ها پر ما را گرفته است
خواهم که باز حق سخن را ادا کنم
دستم قلم اگر که قلم را رها کنم
لبریز شد ز عشق و محبت سبوی عشق
دادم به قطره قطره ی اشکم وضوی چشم
وقف جمال آینه شد جستجوی چشم
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم به روی چشم
چشمی که روشن از جبل النور می شود
سرمه ز تربتش نکشد کور می شود
گفتی بگو مقدمه، گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز خاتمه گفتم رقیه جان
گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم رقیه جان
گفتم، بدون واهمه گفتم رقیه جان
نام رقیه فاطمه باشد به هوش باش
او فاطمه است فاطمه، دیگر خموش باش
در بُعد مادی، ثمر باغ عصمت است
در بُعد معنوی که سراپا قیامت است
این گفته را دلیل و روایت چه حاجت است
دختر به مادرش نرود جای حیرت است
این بی قرین، تجلی سیمای مادر است
یک چشمه ی جدا شده از حوض کوثر است
این گل برای خرمی روزگار، بس
این لاله بر طراوت باغ و بهار، بس
نامش جلالتی است که در ذوالفقار بس
باشد به کارنامه اش این افتخار بس
او را نسب به سوره ی والفجر می رسد
با دست او به گریه کنان اجر می رسد
هرچند هستیش همه تاراج رفته است
در موج خون به سینه ی امواج رفته است
احرام اشک بسته، به حجاج رفته است
او با سر حسین به معراج رفته است
او تُعرِجُ الملائکه و ذی المعارج است
باب المراد و دختر باب الحوائج است
تا شد کنار شمع خرابه نشین مقیم
فرمود با حسین که ای در غمم سهیم
چون می وزید بر سر زلف شما نسیم
می شد دل رقیه ات از غصه ها دونیم
گفتم به خویش آنکه به نی ربنا کند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند؟
حالا که آمدی و نشستی مقابلم
حالا که آمدی و شدی شمع محفلم
حالا که شعله ور شده از وصل، حاصلم
راضی نمی شود به جدایی دگر دلم
بوسه گرفت و رفت که از تاب رفته بود
انگار سال هاست که در خواب رفته بود
بر چهره ی سه ساله کمی ژاله مانده بود
بر زخم های پیکر او ناله مانده بود
رنگی کبود بر رخ چون هاله مانده بود
او مانده بود و آن زن غساله مانده بود
با یک سوال تلخ و جوابی که تلخ بود
آخر چرا شده است همه پیکرش کبود؟
ای نور چشم و دختر غم پرور حسین
یادآور غم و محن مادر حسین
جان تو شد فدای حسین و سر حسین
دست مرا بگیر تو ای دختر حسین
لطفی نما که سختی هجران کشیده ام
چندی شده است کرببلا را ندیده ام
#سید_روح_الله_موید
⇦•پریوشی که غزل ....
#مدح_خوانی وتوسل ویژۀ ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید
السَّلاَمُ عَلَیکِ یا بِنْتَ ثَارَ الله
السَّلاَمُ عَلَیکِ یا رُقیه
پریوشی كه غزل خوانِ مهربانی هاست
سه ساله دختركِ خانواده ی زهراست
شبِ ولادت او، روزِ مرگ نومیدیست
شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدیست
شِكوفه های بهاری مُریدِ خنده ی او
شِكفتن گلِ مریم نَوید خنده ی او
چه انعكاس شِگرفی، نگاه او دارد!
از آسمانِ نگاهش، ستاره می بارد
نمازِ پنجره ها سمتِ كعبه ی چَشمش
حواسِ آیینه ها پرتِ جذبه ی چَشمش
ستاره ها به رقیه سلام می كردند
برای دیدن او ازدحام می كردند
رِجالِ اهلِ كهف، خوابِ نازِ امشب را
به پلك مُنتظر خود حرام می كردند
زنان پاك سرشت قبیله ی مریم
به احترام مقامش؛ قیام می كردند
و شاعران علی دوست تمام جهان
قصیده گفتن خود را تمام می كردند
فرشته ها به قنوتش دخیل می بندند
فقیرهای بهشتی چه آبرومندند!
طوافِ قاصدكان گردِ او تماشایی ست
شكوه فاخرِ اعمالِ حجِّ شیدایی ست
به خاک بوسی خاكش، هزار سرو بلند
بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند
چِكیده شَهد گل از غنچه ی تَکلُّمِ او
مسیر باد صبا كوچه ی تبسم او
نسیم، شانه ی صبحِ حریرِ گیسویش
عقابِ قلبِ اباالفضل گیر گیسویش
*اینکه میگن عباس" کاشِفَ الکَربْ عَنوَجهِ الحُسینِ"هر وقت ابی عبدالله غم وغصه وجودش روفرا می گرفت، یه نگاه به قمر منیر بنی هاشم میکرد غصه از دلش می رفت رقیه هم "کاشِفَ الکَربِ عباس بود، انقدر عمو این دختر رو میخواست هر وقت دلِ عباس رو غصه می گرفت یه نگاه به رقیه میکرد ....
این دختر انقدر خواستنیه، یه عمو میگفت، دل عمو رو میبرد ..*
گلِ سرِ شبِ این كودكِ، شكر شیرین
ستاره های درخشانِ، زهره و پروین
صدای گریه ی او شرحِ آیه های بهشت
رِسد زِ پیرُهنش عطر جانفزای بهشت
نگاه فاطمی اش، باغِ خاطرات حسین
سِرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین
عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد
حسین ذوق كنان یادِ مادرش افتاد
به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته
نگاه كن چِقَدَر او به مادرم رفته!
#شاعر : وحید قاسمی
دختری آمد از قبیله ی نور
نذر راهش سبد سبد احساس
صورتش مثل قابِ نرگس بود
سیرتش روحِ صد گلستان یاس
هر فرشته که می رسید از راه
یا اگر جبرئیل می آمد
به پَر روسریِ گلدارش
تا ببندد دخیل می آمد
تا که لب را به خنده وا می کرد
دل هر آفتاب را می برد
هر دلی را به لطف لبخندش
به خدا تا خودِ خدا می برد
*خیلی این بچه شیرین بود بعضی وقتها،وقتی یه آدمی به یه کاری معروف باشه مثلا فقط پیرهن روشن بپوشه، یه بار که پیرهن تیره تنش کنه یادِ همه میمونه.این دختر انقدر شیرین زبون بود، انقدر خوش خنده بود،انقدر شیرین بود، این روزای آخر فقط ساکت خیره خیره نگاه میکرد اشک میریخت. عمه میگفت یه خورده با من حرف بزن، یه کلمه بگو دلم آروم شه سرش رومیاورد بالا میگفت من بابامو میخوام......*
ساره ، آسیه ، هاجر و مریم
زائر هر شبِ نگاه او
و شکوهِ تمام آیینه ها
گرد و خاک غبارِ راه او
به صفاتِ حمیده اش سوگند
آیینه دار حُسنِ زهرا بود
خاک راهش شفای هر دردی
او مسیحا تر از مسیحا بود
آسمان مدینه ی دل را
مهر و ماه و ستاره، کوکب بود
بین این خانواده این دختر
همه ی عشقِ عمه زینب بود
نه فقط عشقِ حضرت زینب
آرزو و امیدِ عباس است
زینتِ آسمان آبیِ
شانه های رشید عباس است
جلوه دارد میان چشمانش
همه ی مهربانی ارباب
گل بریزید آمده از راه
دخترِ آسمانی، ارباب
•خدا داده یه کوثر ...
#سرود ویژۀ ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها
خدا داده یه کوثر به ارباب دو عالم
همه دنیا میدونن که پیش مرگِ سه ساله ام
ای قرارِ عالم، رقیه رقیه
ای همیشه یارم، رقیه رقیه
تویی عشقِ ما و
منم عبدِ زارم، رقیه رقیه
آخرِ عشقه اکبری و
اُختُ الاصغری و
یارمادری و، ای جانم ای جانم
«بِنْتُ الحُسین رقیه.. مددی یا رقیه..»
کی گفته که تو نیستی، تو هستیِ ماهایی
چقدردیوونه داری، آخه عشقِ گدایی
من مدافعِ تو، میمونم میمونم
تا قیامت از تو، میخونم میخونم
من همون شیداتم که تو رو دوست داره
همونم همونم
کاش روزی جور کنی حرمت
تا که با علمت، از سرِ کرمت
راهی شیم راهی شیم
«بِنْتُ الحُسین رقیه.. مددی یا رقیه...»
روی شونه ی عباس، نشسته گلِ ارباب
بااون چهره ی زیباش، زده طعنه به مهتاب
آینه بندون شدباز حریمت
کاش بشم روزی من مقیمت
روزیم و میگیرم ازتو وبابای کریمت
ای قبله ی همه ی شهدا
عشقِ خون خدا، رهبرِ اُسرا بی بی جان
«بِنْتُ الحُسین رقیه .. مددی یا رقیه»
بازم دلها دلها شد مست و شیدا
شده شهرِ شهرِ مدینه غوغا
حسین داره داره، داره میخنده
روی دستش انگار خوابیده زهرا
گل دراومد امشب غصه سراومد امشب
بازم انگار دوباره کوثر اومد امشب
از آسمونا اومد یه ماه زیبا
نمکِ سُفره ی حسین اومد به دنیا
«یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم»
دردونه اومده یک دونه اومده
دختر، نگو بگو خاتونِ محشر
اومدباقدماش، بابرقِ تو نگاش
خنده رو لبای عباس و اکبر
«یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم»
مثلِ بارون بارون، صاف و زلاله
به این دختر دختر، عالم میباله
همه کوهها کوهها، اگر طلا شن
میشن گردو خاکِ پای سه ساله
دخترِ نمونه اس آره چراغِ خونه اس
دومی نداره تَکِه یکی یدونه اس
کسی نیس قرینه اش هم رنگه بازمینه اش
عباس و که میبینه میپره تو سینه اش
«یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم»
گلِ نازِ نازِ باغِ باباشه
مثه صوتِ صوتِ زهرا صداشه
مثه دو تا برقِ ستاره تو شب
لای گیسو برقِ گوشواره هاشه
میبره دلارو دلای باخدارو
میندازه همیشه جانماز بابارو
داره اصل و ریشه بی بَدله همیشه
توی چادر نماز یه پارچه خانوم میشه
«یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم»
انّا لله و انّا الیه راجعون
و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه هاي دنیای فانی ؛ جرس کاروان از رحیل مسافری خبر میدهد کـه در سکونی ؛ آغازی بی پایان را می سراید.
خبر درگذشت ناگهانی دوست و همکار عزیزمان مرحوم جناب سرهنگ رضا بستو » که بر ثر سکته مغزی رخ داد؛ چنان سنگین وجانسوز اسـت کـه بـه دشواری بـه باورمینشیند،ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست.
ایشان از افسران دوره ۴۳ دانشکده پلیس فراجا بوده و آخرین سمت خدمتی ایشان سرپرست پلیس پیشگیری تهران بزرگ بوده است..
این ضایعه بزرگ را بـه خانواده ارجمند ایشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب مغفرت کرده و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم .
روحش شاد و یادش گرامی
شادی روحش الفاتحه مع الصلوات
التماس دعا..سالار
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ
اى خدا مرا انقطاع کامل بسوى خود عطا فرما و روشن ساز دیده هاى دل ما را به نورى که به آن نور تو را مشاهده کند
#مناجات_شعبانیه
.
.
.
ما را به گران ترین متاعت برسان
تا اوج بلندایِ شعاعت برسان
ما از تو به کمتر از تو راضی نشویم
ما را به کمال انقطاعت برسان
#عاصی_خراسانی
#مناجات_امام_زمان_عج
الا ای بهاری ترین استعاره
الا موسم غنچه های بهاره
نگاه تو کشف و شهود غزل هاست
صدای تو زیباترین گوشواره
می آیی که تنها نمانیم در راه
که تنهای تنها تویی راه چاره
می آیی پس از سرفههای درختان
مزین کنی برکه را با ستاره
می آیی که جاری کنی رود ها را
در این خشک سالی فقط با اشاره
و تقوا لباس جهان میشود پس
میافتد لباس ریا از قواره
می آیی بگیری غم مادری را
که تا شد قدش زیر بار اجاره
تو باشی که نومید و حیران نماند
کسی بین دهلیزهای اداره
و سیر از گرسنه خبر دارد آن روز
خبر می شود از پیاده ، سواره
به دلداری مادران فلسطین
به آرامش کودکان هزاره
می آیی پس از جنگ و طاعون و وحشت
بنا می کنی شهر ها را دوباره
تو تعبیر رویای شیرین وصلی
بیا بهترین معنی استخاره
#سعیده_کرمانی
#مدح_و_مرثیه_حضرت_رقیه_بنت_الحسین_سلام_الله_علیهما
من دختر سلطان عشق و دینم
در فاطمیون فاطمه ترینم
یعنی به عمه زینبم قرینم
اینجا رقیه نام پر طنینم
در آسمان زهرای نازنینم
من نازنین زهرای کربلایم
خود زینت مجموع عمه هایم
همتا ندارم من در این میانه
هستم چو زهرا مادرم یگانه
تاج سر بابا به هر زمانه
دارم ز نور فاطمه نشانه
صوت حزین و ناله ای شبانه
تا سوز آهم سر رود ز سینه
شام بلا را میکنم مدینه
آنگونه که زهرا به آه شب سوز
با ناله های قلب آتش افروز
زد شعله بر اهل مدینه آنروز
آنگونه که با طعنه های جانسوز
گفتند یا شب گریه کن و یا روز
یک ناله ام یک شهر را بهم ریخت
از بیخ و بن سرمایه ی ستم ریخت
شهری که عمری سب مرتضا کرد
با انقلابم آتشی بپا کرد
هر ماذنه با ناله ام نوا کرد
بر اشهد اَنَّ علی وفا کرد
تا صبح محشر صوت من صدا کرد
طوری که بعد از کربلا و کوفه
دینِ خدا زد از غمم شکوفه
در آسمان دین ستاره برگشت
با گریه هایم راه چاره برگشت
عمامه ی رفته دوباره برگشت
حتی دو سه تا گوشواره برگشت
نزد ربابه گاهواره برگشت
این است تاثیر رقیه، آری
اینگونه احیا شد یتیم داری
گر چه چهل منزل شدیم تحقیر
گرچه شدم چون عمه ام به زنجیر
گر چه کتک خوردم بدون تقصیر
هر چند کودک بودم و شدم پیر
اما لباس پاره کرد تاثیر
بر گریه ام خندید دشمن اما
آخر شدم من آبروی بابا
کوهی ز غم بر شانه ام کشیدم
خار مغيلان دیدم و دویدم
زخم کف پا را به جان خریدم
افتادم از ناقه ولی رسیدم
چیزی نشد، تنها ز غم خمیدم
گر چه تنم از ترس زجر لرزید
اما به دیدار طبق می ارزید
گرچه برایم پهلویی نمانده
عیبی ندارد گیسویی نمانده
دستم شکست و بازویی نمانده
آری میارزد ابرویی نمانده
گرچه به چشمم سوسویی نمانده
تازه شدم منهم شبیه زهرا
تا مفتخر باشم به پیش بابا
آنکه مرا با نام زشت خوانده
از بس مرا دنبال خود کشانده
دیگر مرا تاب و تبی نمانده
گرچه مرا بر کاروان رسانده
زیر گلویم جای پنجه مانده
باید روم دیگر از این خرابه
زحمت شدم دیگر برای عمه
#حاج_محمود_ژولیده
اسفند به انتها نزدیک شد ، عاشق ترین فرزند سال، پلی میان سفید و سبز و راهی بین برف و شکوفه ...
اسفند مهربان ، نیمی از دلش را به زمستانی داده که سازِ رفتن میزند
و نیمی را به بهاری که آوازِ آمدن می خواند ...
اسفند عشق می پاشد به روی دل هایمان، نگاهمان و خانه های پاکیزه از غبار گذشته هایمان ...
قدر بدانیم این زیباترین دست به دست شدن روزها و ماه ها را
و دوست بداریم اسفند و اسفندی ترین لحظه هایمان را
آخرین روزهای سالتون پر از شادی و سلامتی ان شاءالله
سلام علیکم
پخش مستند فدائیان امنیت
روایت شهیدسرافراز سیدموسی حسینی لمردی
از شهدای عزیز استان مازندران
امروز پنجشنبه ۲۵ اسفند ساعت ۱۷
از شبکه قرآن ومعارف سیما
مجری طرح و کارگردان :سیدجوادمیری
هشت توصیهی آقا امام هشتم برای روزهای آخر ما شعبان
اباصلت میگوید:
در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم.
حضرت فرمود:
ای اباصلت بیشترِ ماه شعبان سپری شده ، و امروز آخرین جمعه شعبان است ،
پس در روزهای باقیمانده کوتاهی های روزهای گذشته را جبران کن و باید بهآنچه برایت مهم است اقدام کنی:
۱- زیاد دعا کن.
۲- زیاد استغفار کن.
۳- زیاد قرآن تلاوت کن.
۴- از گناهان خود به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی.
۵- هر امانتی که گردنت هست ادا کن.
۶- تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری ، از دلت بیرون کن
۷- هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش
تقوا پیشه کن ، و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن.
۸- و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو:
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ
خدایا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیآمرزیدی ،
پس در روزهای باقیمانده بیآمرز ...
منبع: بحارالانوار، ج ۹۴ ، صفحه ۷۳
عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه ۵۱
.
پنجشنبه ی آخر سال ۱۴۰۱ رسید و دلمان برای اموات و عزیزان رُخ در خاک کشیده تنگ است
یاد کنیم از عزیزانی که دیروز کنار ما بودند ، و حالا جای خالی آنها را می بینیم
یاد کنیم از عزیزانی که سال گذشته رخت و لباس نو برای عید خریدند، و اما امسال ...
یاد کنیم از عزیزانی که در لحظه ی تحویل سال گذشته صورت آنها را بوسه زدیم و نوروز را تبریک گفتیم و امسال ...
شادی روح همه شهدا ، پدر و مادر و همه درگذشتگان صلوات
إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ
یَا قَرِیبا لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَادا لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ
اى خدا از لطف به حال من چنان بنگر که به کسى که او را خواندى و اجابت کرد و به طاعتش فراخواندی و به یاریش گرفتی، پس مطیع تو گشت
ای خدای نزدیک ، که از مغروران و فریفتگان دور نیستی، ای بخشنده ای که نسبت به امیدوارانِ به جود و بخششت ، بخل نمیورزی
- فرازی از مناجات شعبانیه
.
تا رابطهیِ ما با ولیِ امر #امام_زمان
قوی نشود ، کارمان درست نخوآهد
شُد و قوتِ این رابطه اصلاحِ نفس است!
آیتاللهالعظمیبهجت (ره)
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
.
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ
نترسید که من بیتردید
با شما هستم، می شنوم و می بینم
سوره مبارکه طه ، آیه ۴۶
.
.
إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ
الهی توان نداشته ام که از نافرمانی ات دست شویم،
مگر آنگاه که به عشق و محبت خویش بیدارم ساخته ای، یا آنگونه بوده ام که تو خود خواسته ای ...
تو را سپاس که مرا در کرم خویش وارد کردی
و دلم را از آلایش ها و کدورت های غفلت از خودت را پاک نمودی
- فرازی از مناجات شعبانیه
.
.
وَلَا تحَْسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون
البته نپندارید كه شهیدان راه خدا مرده اند بلكه زنده به حیات ابدى شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود
سوره مبارکه آل عمران ، آیه ۱۶۹
شهادت بالاترین فضیلت الهی است که نصیب شهیدان گرانقدر ، این مردانِ مرد و پاک ترین بندگان خدا و مجاهدان مخلص راه الهی میشود
شادی روح مطهر شهدا صلوات
.
#نوروز
همه جا پیچیده حرف عید نوروز
ولی ما منتظر اصل بهاریم
خدا میدونه که ما عیدی به غیر از
جمعه ی ظهور منتقم نداریم
چه بهاری که هزار و چند ساله
شده چارتا فصل شیعیان زمستون
لحظه لحظه های ما گذشته با درد
توی حسرت زیارت آقامون
شده هر لحظه
ذکر تموم سالم
بیا ای مهدی
محوّل الاحوالم
بدونت دنیا
جهنّمه وللهه
بیا که سینَم
همیشه غرق آهه
العجل یا صاحب الزّمان.....
🌸🌸🌸🌸🌸
روی طاقچه ی دلم ببین گذاشتم
قاب عکستو ولی نداره تصویر
اشتیاق دیدنت گرفته جونم
زندگی بدون تو شده نفس گیر
من کدوم بیابونو باید بگردم
تا ببینم خیمه ی سبزتو آقا
قدر یک دقیقه هم اگر که میشد
کنارت باشمو تو نباشی تنها
نبینم آقا
شدی اسیر محنت
به دور دستت
بسته طناب غیبت
طرید از دست ِ
جماعت نامردی
بمیرم آقا
چرا بیابون گردی
العجل یا صاحب الزّمان.....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تا به کی باید ببینیم دشمناتو
که با تزویر به جات شدن خلیفه
اینا از نسل همون سه بت پرستند
که بریدن سر دین رو تو سقیفه
همونا که حقّو زیر پا گذاشتند
همونا که دست مرتضی رو بستند
چل نفر جلوی چشم غیرت الله
پهلوی حضرت زهرا رو شکستند
بیا ای مهدی
به حقّ روی نیلی
به حقّ گوش ِ
پاره شده با سیلی
بیا ای مهدی
به لاله های مضطر
به حقّ یاس ِ
شکسته با میخ در
العجل یا صاحب الزّمان.....
#علی_مهدوی_نسب
زده به سرم حال و هوای حرم
کبوترِ بشکسته بال و پرم
دوباره دلم تنگِ کرب و بلاست
دوباره از این غصه در به درم
بدون تو از زندگی سیرم
من از همه غیرِ تو دلگیرم
به یاد حرم افتاده دلِ من
دارم دیگه از دوری می میرم
آی رفیقا! حرمِ کرب و بلا یادش بخیر
پابرهنه تو حرم با زائرا یادش بخیر
توی بین الحرمین ذکرِ آقا یادش بخیر
گنبد طلای ارباب
یادته؟ یادته؟ یادته؟
صحن با صفای ارباب
یادته؟ یادته؟ یادته؟
تا به عشقمون رسیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
وقتی شیش گوشه رو دیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
ندیده بگیر گناهامو
بیا و ببین اشک چشمامو
دوباره منُ کربلایی کن
نیار تو به روم اشتباهامو
شده دوریت آینه ی دقِ من
نمک به روی زخم دل تو نزن
دیگه سخته بی حرم موندن
یه رحمی کن این دلُ نشکن
ای دل ای دل، ای دل ای دل، کربلا
حل مشکل، پایِ این دل، ای کربلا
میشه قاتل، واسه این دل، کربلا
گنبد طلا رو ای دل
یادته؟ یادته؟ یادته؟
صحن باصفا رو ای دل
یادته؟ یادته؟ یادته؟
پرچم سرخ آقا رو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
گریه های زائرا رو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
وقتی کربلا رو دیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
مثه دیوونه دَویدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
تا به عشقمون رسیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
بوسه از شیش گوشه چیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
برای عزات دل سیاه پوشه
تو سینه من غصه می جوشه
الهی بشه چشم من خیره
دوباره به اون صحنِ شیش گوشه
ریاضت من، عکس کرب و بلاست
شده گنهم عاشقیِ برات
خدارو چه دیدی ان شالله میشه
جونم توی روضه یه روزی فدات
مگه میشه عشق تو آروم جون، یادم بره؟!
ماجرایی که گذشت مابینمون، یادم بره؟!
خاطرات کربلا ای مهربون، یادم بره؟!
تو حرم سینه زنیمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
زیر بارون عاشقیمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
التماس و گریه هامو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
اون وداع آخریمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟
دلم برات تنگ شده...
سلام کربلا، سلام خیمه گاه
سلام قتلگاه، ای آقا
سلام شیرخواره
سلام ای مشک پاره
من اومدم دوباره
ای آقا! ای آقا!
سلام ای باوفا
سلام آب آور
سلام ای بی یاور
اباالفضل
سلام ای نیزه ها
سلام ای باوفا
اباالفضل
آقا سلام، سلام آقا
سلام آقایِ خوبم
#امام_زمان #آدینه
#مناجات_با_امام_زمان
ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن
به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن
مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت
که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن
به بند انداخته دنیای بی مهری ، عدالت را
که بیتِ عدل را جز او کلیدی نیست باور کن
نقابِ شادمانی این جهان بر چهره اش دارد
بر این لبخندِ مصنوعی که عیدی نیست باور کن
زمین ، کهنه تر و خسته تر از دیروز می چرخد
که حالِ مضطرش چیزِ جدیدی نیست باور کن
یدالله ست نعمت را به عدلش می کند تقسیم
بیاید او دگر دست پلیدی نیست باور کن
اگر حالا نمی آید به جز معدود یارانش
به دریای نگاه او مریدی نیست باور کن
🔸شاعر :
#حامد_آقایی
=============================
#مناجات مهدوی جمعه آخر سال ۱۴۰۱
آخرین جمعه شد و از تو نیامد خبری
تو بیا بر دل غمدیده ی من کن نظری
روزها هفته و ماه طِی شد و دلتنگ شدم
آخر سال تو بر کوی دلم کن گذری
کوله بار گنهم از تو مرا دورم کرد
دیگر این ناله و اشکم که ندارد اثری
با دعایت به خدا سوز دلم ساز شود
کن دعایی به دل مضطر من در سحری
چون دعای تو یقین بوی اجابت دارد
نیست ترسی به دلم از فِتَن و هر خطری
چه شود با نظرت کرب و بلایی بشوم
مرغ دل زائر جدِ تو شود در سفری
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی