#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸من این مرد را میشناسم... او همان کسیاست که درب خیبر را با یک ضربه از جا کَنْد...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتیکه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را كشانكشان براي بيعت با ابوبكر به مسجد میبردند، يك مرد يهودی كه آن وضع و حال را ديد، بیاختيار لب به تهليل و شهادت گشوده و مسلمان شد.
🥀 چون علت آن را پرسيدند،گفت: من اين شخص را میشناسم؛ او همان كسی است كه وقتی در ميدانهای جنگ ظاهر ميشد، دل رزمجويان را ذوب كرده و لرزه بر اندامشان میافكند؛
🥀 او همان كسی است كه قلعههای مستحكم خيبر را گشود و درب آهنين آن را كه به وسيله چندين نفر باز و بسته ميشد، با يك تكان از جايگاهش كَند و به زمين انداخت.
🥀 اما حالا كه در برابر جنجال يك مُشت آشوبگر سكوت كرده، بیحكمت نيست و سكوت او براي حفظ دين اوست و اگر اين دين حقيقت نداشت او در برابر اين اهانتها صبر و تحمل نميكرد؛ اينست كه حقبودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم.
📚علی کیست؟!،کمپانی،ص۲۵۵
✍ علی: آن که ندیده هیچ میدانی شکستش را
ولی نامردها در خانهاش بستند دستش را
دهانِ صبر وا مانده است از صبر جوانمردی
که دیده روزگاری درب خیبر، نازِ شَستش را
نگاهش کرد خاموش آتش نمرود را، اما
در این آتش علی از دست خواهد داد هستش را
به اسم دین درِ آن خانهای را میزنند آتش
که اسلام از درِ آن خانه دارد چفت و بستش را
از اسلامِ پس از سوزاندن این در چه خواهد ماند؟!
تصور کن، خرابه خانهای بعد از نشستش را
اگر اسلام این باشد که اینها مدعی هستند
الهی که خدا ویران نماید پای بستش را!
#وصیت_حضرت_زهراس
🔰 گفتگوی امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها و وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها به ایشان...
▪️حضرت فاطمه سلام الله علیها به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
▪️یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لَا أَرَی مَا بِی إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقٌ بِأَبِی سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی
➖«ای پسر عمو! اجل من فرا رسیده. من هر لحظه خود را به حالی میبینم که دارم به پدرم ملحق میشوم. میخواهم درباره مطالبی که در قلب خود دارم به تو وصیت کنم.»
▪️قَالَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ الله فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ
➖حضرت علی علیه السّلام فرمودند: «ای دختر پیغمبر! هر وصیتی که دوست داری بکن.» سپس حضرت امیر بالای سر حضرت زهرا نشست و دستور داد افرادی که در اتاق بودند خارج شدند.
▪️ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی؟
➖آنگاه حضرت فاطمه فرمودند: «پسرعمو جان! آیا در این مدتی که تو با من معاشرت داشتی، دروغ و خیانت و مخالفتی از من دیدی؟»
▪️فَقَالَ علیه السلام مَعَاذَ الله أَنْتِ أَعْلَمُ بِالله وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَی وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ الله مِنْ أَنْ أُوَبِّخَکِ بِمُخَالَفَتِی قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفَارَقَتُکِ وَ تَفَقُّدُکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ الله جَدِّدْتِ عَلَیَّ مُصِیبَةَ رَسُولِ الله وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکِ وَ فَقْدُکِ فَإِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ الله مُصِیبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا
➖حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: «ابدا! پناه به خدا میبرم! تو به وجود خدا داناتر، نیکوکارتر، پرهیزکارتر، گرامی تر و از خدا خائف تر از آنی که من تو را به دلیل مخالفت کردن با خویش سرزنش کنم. حقا که جدایی و فقدان تو برای من بسیار ناگوار است، ولی چه باید کرد، چاره ای نیست. به خدا قسم که تو مصیبت پیامبر خدا را برای من تجدید کردی. حقا که وفات و فقدان تو برای من بسیار سنگین و بزرگ است. إِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. به خدا قسم که این مصیبت دردناک ترین و غصه دارترین مصیبت هاست که هیچ تسلیت و تعزیتی جبران آن را نمی کند و جانشین آن نخواهد شد.»
▪️ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَی رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تجدنی فِیهَا أَمْضِی کَمَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَی أَمْرِی
➖ سپس حضرت علی و زهرا علیهما السّلام ساعتی گریستند. آنگاه حضرت امیر سر مبارک فاطمه اطهر را برداشت و به سینه خود گذاشت و به آن بانو فرمود: «هر وصیتی که داری بکن، زیرا من هر دستوری را که تو صادر کنی اجرا میکنم و امر تو را بر امر خودم مقدم میدارم.»
➖سپس حضرت فاطمه فرمودند: «ای پسر عموی پیغمبر! خدا تو را بهترین جزا عطا کند. من اولا به تو وصیت میکنم که بعد از من با امامه دختر خواهرم ازدواج کنی، زیرا او برای فرزندانم نظیر خودم خواهد بود و مردان چاره ای جز ازدواج کردن ندارند.»
➖سپس فاطمه اطهر به حضرت امیر گفتند: «ای پسر عمو! من به تو وصیت میکنم که تابوتی برایم تهیه کنی، زیرا دیدم که ملائکه شکل و شمایل آن تابوت را به من نشان دادند.» امیرالمؤمنین فرمود: «اوصاف آن تابوت را برای من شرح بده. » حضرت زهرا مشخصات آن را شرح داد و علی علیه السّلام بر اساس آن تابوتی تدارک دید. آن تابوت اولین تابوتی بود که در روی زمین ساخته شد کسی قبلا نظیر آن را ندیده بود و بعدا هم ساخته نشد.
▪️ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسُولِ الله وَ لَا تَتْرُکُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ
➖فاطمه اطهر پس از این اتفاق رو به حضرت امیر کرد و گفت: «مبادا احدی از این گروهی که در حق من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب کردند، برای تشییع جنازهام حاضر شوند! زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدایند. مبادا بگذاری هیچ یک از آنان و پیروانشان بر جنازهام نماز بخوانند! مرا شبانه و زمانی که چشم همگان به خواب فرو رفته دفن کن.»
▪️ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ الله عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا...
➖پس از این وصیت بود که فاطمه اطهر صلوات خدا بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد، از دنیا رفت....
📚 بحارالانوار ج۴۳ ص۱۹۱
#معارف_فاطمی #معارف_حسینی
🩸روز محشر، تمام انبیاء، ملائکه و مؤمنین همراه با ضجّههای حضرت زهرا بر سیدالشهداء «صلواتاللهعلیهما» گریه میکنند ...
در روایتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
🥀 زمانی که روز قیامت فرا میرسد، قبّهای از نور برای فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بر پا خواهد شد.
📋 وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ علیهالسلام رَأْسُهُ فِی یَدِهِ
▪️و سیدالشهداء علیهالسلام در حالی که سر بریده خود را در دست گرفته، جلو میآید.
📋 فَإِذَا رَأَتْهُ شَهَقَتْ شَهْقَةً لَا یَبْقَی فِی الْجَمْعِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَی لَهَا
▪️وقتیکه چشمان مبارک فاطمه زهرا به سیدالشهداء علیهماالسّلام میافتد، ضجهای زده و آنچنان گریه میکند که تمام ملائکه، تمام پیامبران و تمام مؤمنینی که در محشر حاضرند، با ضجّههای صدیقه کبری سلاماللّهعلیها، به گریه میافتند...
📚ثواب الاعمال، ص۲۵۸
📚بحارالانوار،ج۴۳، ص۲۲۱
✍ مادرت گفت بُنیَّ دل ما ریخت بههم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله ...
#مصائب_غصب_فدک
🩸اهانتهایی از جانب «اولی» که چه بسا زخمش دردناکتر از تازیانههای «دومی» است ...
🔖 به حکم روایت امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود:
📋 ضَرْبُ اللِّسَانِ أَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السِّنَانِ.
▪️ضربت و زخم زبان شدیدتر از ضربت شمشیر و نیزه است.(۱)
🖇 بخش عظیم و دردناکی از مصائب صدیقه کبری سلاماللهعلیها ناظر به اهانتهای زبانی اصحاب سقیفه به آن حضرت است.
📄 بعد از ایراد خطبه فدکیه، ملعون «اولی» بر فراز منبر رفت و اهانتی را به صدیقه کبری سلاماللّهعلیها نمود که به فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام:«اگر تا روز قیامت بر روی پا ایستاده و به درگاه الهی، «اولی» و «دوّمی» را لعنت کنیم، بازهم کوتاهی کردهایم.»(۲)
📉 آن نانجبیب بعد از آنکه _ العیاذبالله, العیاذبالله, العیاذبالله _ حضرت زهرا سلاماللهعلیها را به «روباه» و امیرالمؤمنین علیهالسلام را به «دُم روباه» تشبیه کرد، دهان نحسش را باز کرد و گفت:
📋 يَسْتَعِينُونَ بِالضَّعَفَةِ وَ يَسْتَنْصِرُونَ بِالنِّسَاءِ كَأُمِّ طِحَالٍ أَحَبَّ أَهْلُهَا إِلَیْهَا الْبَغْیَ... (۳)
▪️از محضر امام زمان «ارواحنافداه» شرم دارم که این اهانت را ترجمه کنم...😭
خدا عذاب «اولی» را مضاعف بگرداند!
✍ اللَّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً یَسْتَغِیثُ مِنْهُ أَهْلُ النَّارِ ...
📚(۱)جامع الأخبار،ص۲۳۷
📚(۲)کتاب سُلیم،ص۱۴۷
📚(۲)بحارالانوار ج۳۰ ص۳۲۱
📚(۳)بحارالانوار ج۲۹ ص۳۲۶
📚(۳)شرح نهج البلاغه،ابن ابىالحديد،ج۱۶، ص۲۱۴
4_5958418167079373668.mp3
8.73M
۩ پادکست
۩ توسل به حضرت زهرا
۩ ایام فاطمیه
۩ حاج مهدی رسولی
۩ استـاد مسعـود عـالـی
.
پیامبر صلى الله عليه وآله فرمودند:
وقتی خدا بهشت را آفريد ، آن را از نور وجه خويش خلق كرد.
بعد آن را گرفته به سوى ما افكند.
يک سوم آن نور به من رسيد ،
يک سوم به فاطمه سلام الله علیها،
يک سوم ديگر به على علیهالسلام و خاندان او رسید ...
از آن نور به هركس که چيزى تابيده شدهباشد به ولايت آل محمد علیهم السلام راه پيدا می كند
هركس از آن نور به او نرسيده باشد از ولايت خاندان ما گمراه مى شود.
.
🔴میدونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده ، کربلا نرفته بود؟!
▪️ ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
▪️ یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین (علیه السلام) نرفتم یه بار برم و بیام..
▪️حاج قاسم بهش گفته بود : محال نیست ، اما من موافق نیستم. چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!!
✍(روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده)
قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به نفس حاجمهدی رسولی •✾•
یاری ز که جوید دل من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگهدار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف که در این شهر خریدار ندارد
از گریه ی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
با فضه بگویید بیاید که در این باغ
نیلوفر بیمار، پرستار ندارد
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در و دیوار با او گریه میکرد
چرا باید علی تنها بماند
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با هم زبانش
علی را بیشتر شرمنده میکرد
همین لبخندهای نیمه جانش
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
*لحظه های سختیه.. خانم صدا زد.. اسما! جانم خانم ..فضه! جانمخانم ..لحظه های سخت منه..خانم چیکار کنیم؟ ببینم بچه ها رو میتونید از خونه ببرید؟ زینب وکلثوم رو فضه از خونه برد..حسن و حسینم خانم فرستاد مسجد.این لحظه های آخر امیر المومنین اومد خونه تو این لحظات سخت با علی حرف میزنه.یا علی ! قربونت برم..پسرعمو چرا اینجور میکنی ..نرو ..تو بستر بمون ولی نرو ..سایه ات رو از رو سر ما نگیر خانم تمام دلخوشی من نگاه توعه..خیلی وقت به من خوب نگاه نمیکنی خیلی وقته توحسرت دیدن خنده ات موندم خانم!میشه نری..امیر المومنین گریه میکنه. با دست زخمیش اشک صورت علی رو پاک کردشونه های امیر المومنین از شدت گریه میلرزید.بی صدا گریه میکرد
یاعلی قربونت برمحواست با منه احساس میکنم روحم با اندوه آکنده است.کوه نه میلرزه نه گریه میکنه قهرمانم گریه نکن.زهرا دورت بگرده مهربونم.
آغلاما دا منه گلسین قادان آغلامادا
ای منی آغلادان آغلامادا
قرار این بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه رو، رو گرفته ای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
هی گفتم از دردات، هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میفته چیزی نیست
تو دست به دیواری، گفتی یکم خسته ام
نصفه قنوت تو، گفتی یکم دستم
چشم پر آبِ تو نقش بر آبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونه ام به هم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیوار و هی میگه گوشواره
نشد تو کوچه دستشو بگیرم
شدت ضربه اشو بگیرم
سینه سپر کردی خیلی محک خوردی
خانم سر من تو خیلی کتک خوردی
زینب با دلشوره هی روتو میبوسه
شونه که میفته بازوتو میبوسه
وقتی همه خوابن فضه با دلشوره
خونِ رو دیوارو با گریه میشوره
گفت پسرعموبلند شو برو مسجد وقته نمازه.آقا رو فرستاد مسجد.یه خانم موند واسما و فضه.. فضه!یه کم آب آمادهکن..نه بچهها خونه ان نه مردی توخونه است خانمها با همن..میخواست معجرش رو برداره دست افتاد. اسما اومد جلو گفت خانم اسما بمیره شما چرا معجر و باز کردی..معجر و باز کردن همان نمایان شدن کبودی صورت همان..اسما گفت دستش بکشنه. اسما گفت خانوم چرا خودتون رو به زحمت میندازین ؟بی بی فرمود: اسما کار واجب دارم امشب تو این خونه خیلی خبراست..کار برا علی بمونه سخت میشه ..فضه گفت خانم آب آماده است فرمود: اسما کمکم کن..هرچقدر با دستمال کشید خون سینه بند نمیومد..من این خونا رو نشورم شب برا علی خیلی سخت میشه ..شب علی رو خونه خراب میکنه..با دست شکسته خونا رو شست. آرام و با زحمت غسل کرد ..صدا زد اسما تازه پیراهن که پسر عمومخریده رو بیار.پیراهنو آوردن اسما اندازه ام بود میبینی الان چقدر برام بزرگه*
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
*پیراهن و از سر پوشوندن دست رد شد اما به دست دیگه که رسیدن هر چقدر کشیدن پیراهن رد نشد.دوباره معجر رو بست و محکم گره زد صدا زد اسما جای من و بکش وسط اتاق.دیوار کاهگلی رو دیدین دست بهش بندازدید جای دست میمونه مخصوصا اگه یکی با زحمت بخواد بلند شه..گوشه ی حجره بستر خانم رو پهن کرده بودن..هم بتونه بایسته هم اینکه موقع بلند شدن دست به دیوار بگیره جای دستان و انگشتان مبارک خانم روی دیوار مونده بود. آخه مولا از فردا میومد میدید بچه ها جای دستان مادر و میبوسن.زینب لبهاش رو میگذاشت جای دست مادر میگفت موهای من و شونه کن*
حسین!
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
*بستر و آوردن وسط اتاق ..خانم پاهارو آرام دراز کرد رو به قبله صدا زد اسما برید بیرون درم ببندید. بعد ساعتی من و صدا کنید اگه جواب دادم که هیچ. اگه جواب ندادم بفرستید دنبال پسرعموم بیاد.اسما میگه پشت در منتطر بودیم. ساعتی گذشت آرام در زدم جواب نیومد.اسما میگه شروع کردم صدا زدم خانم ! جواب نیومد. گفت بذار اینجور بگم به این اسم حساسه صدا زدم مادر حسین جواب نیومد.دیدم اسم حسین اومد جواب نیومد گفتم کار تموم شده .در و باز کردم دیدم صورت کبودش روگذاشته رو زمین جان از بدن خارج شده..گریه میکردم دیدم در باز شد حسن و حسین اومدن اشک چشمم و پاک کردم. اسما میگه دیدم از آستانه در سر میکشن داخل و نگاه میکنن .دیدن مادر تو جاش نیست. صدا زدن اسما مادرمون کجاست؟گفتم آقا زاده هامادرتونخوابیده..همینگفتمخوابیده دیدم حسین رفت جلو گفت اسما مادرمون این ساعت نمیخوابید. دیدم حسن میخواد بره داخل گفتم وایستا بیاین بغلم مادرتون از دنیا رفت. این وگفتم دیدم حسن دوید اون چند روزه بعد کوچه مادر نذاشته بود صورتش رو ببینه. دوید اول معجر و زد کنار گفت بشنکه دستش..ابی عبدالله یه کم ایستاد قربون ادبش تا امام مجتبی صورت و دید اول دستش روگذاشت رو سینه اش یا أخا!تسلیت عرض میکنم ..دید امام مجتبی صورت به صورت مادر گذاشته ادب کرد رو دو زانو نشست عبا رو کنار زد صورت کف پاهای مادر گذاشت.یومّا کلمینی..با من حرف بزن.قدمها تو میبوسم کربلا زود بیای..اسما میگه با زحمت بچه ها رو از مادر جدا کردم.گفتم حسن جان دست حسین رو بگیر برید بگید باباتون بیاد. دست حسین و گرفت امام حسین سر گذاشته رو شونه ی امام حسن میرن مسجد.اینو من میگم رفتن رفتن یه دفعه دید امام حسن نشست رو زمین.حسنت بمیره..امام حسین دست انداخت گردن امامحسن چی شده؟ دید امامحسن مشت به زمین میزنه..الهی بشکنه دست مغیره.
از رو زمین بلند شد خودشون رو رسوندن مسجد صدای گریه اشون بلند شد مردم توو مسجد اومدن بیرون..یکی دید حسن گریه میکنه حسینگریه میکنه بچه ها چی شده ؟ یاد پیغمبر افتادین چرا گریه می کنید؟ چشمشون افتاد به امیر المومنین گفتن بابا..مولا فهمید چه خبره..دوید دیدن میدوه هی زمین میخوره.خونه خراب شدم.هی میگفت حالا کیه که حال منو بپرسه دوان دوان اومد تو حجره*
این اولین باره میلرزه دست و پام
این اولین باره که مرگمو میخوام
این اولین باره که بغضه تو صدام
*رسید کنار بستر خانم سرش رو بغل گرفت صدا زد فاطمه!خانم! جوابی نیومد. گفت تا حالا نشده بود صدات کنم جوابمو ندی.من علیم*
این آخرین باره میبینی حسنو
این آخرین باره یه حرفی بزنو
باور بکنم یا نکنم عزم سفر کردی
باور بکنم یا نکنم محاله برگردی
باور بکنی یا نکنی من بی تو میمیرم
باور بکنی یا نکنی همینه تقدیرم
صنوبریِ خمیده خدانگهدارت
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
اما زهرا!
قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده خدانگهدارت
.
[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma02092603.mp3
45.59M
↻
اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است
دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست
چشمهای حسن به در مبهوت
چشمهای حسین بر تابوت
دامن خواهرم پر از یاقوت
و مرا جز گهر به دامن نیست
سایه اش تا که بر سر من بود
صد گلستان برابر من بود
گل اگر بود، مادر من بود
چون که او نیست گل به گلشن نیست
همه شب فکر و ذکر ما مادر
شاهد آتش دل ما، در
قصه ای مثل قصه ی مادر
همه ی آفرینش اصلا نیست
بی رخش جلوه مِهر دارد؟ نه
ماه و انجُم سپهر دارد؟ نه
سر نگیرد بنفشه از زانو
و زبانی به کام سوسن نیست
بر سر تربتش چو پروانه
هیچ یک را ز شعله پروا، نه
صبح مان تیره ز آنکه بی رویش
هیچ تکلیف روز روشن نیست
پدرم را که شد ز حق محروم
و کسی مثل او نشد مظلوم
سر غصه به چاه گفتن هست
پای رفتن به کوی و برزن نیست
گوزومده قطره قطره موجدن دریانی گیزلدی
اُرَحدَن باشلانن بیر سهملی طوفانی گیزلدی
او گونن که یخیلدی دلبریم
منده یخیلمشیدم
*این روزا گریه گریه ی غربته، امّ اَیمَن میگه من اومدم پشت در بنا به عادت همیشگیم، پشت در، در زدم، جواب نیامد، از پشت در صدا زدم.. یاالله صابخونه اجازه هست بیام داخل؟ یهو دیدم از تو خونه صدا بلند شد، امّ ایمن بیا داخل، اون خانمی که به احترام او همه باید پشت این در می ایستادن، دقُّ الباب میکردن اجازه میگرفتن، اُمِّ اَیمَن از این خونه رفته. این حرف منه، اُمِّ اَیمَن اونایی که باید ادب میکردن اجازه میگرفتن، نگرفتن...*
سیخلیدیم اوده یاندیم
دیلدکی عنوانی گیزلدیم
وفالی همسریم اوز دردنی منن نهان اتدی
آلشتیم منده اما آتش سوزانی گیزلدی
* امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونی که برا مادرم بلند بلند گریه کنه، برا مادر آروم گریه نکنید، بلند داد بزنید، امشب اما بیاین با فاطمه گریه کنیم، برا فاطمه گریه نکنیم، بیاین با فاطمه گریه کنیم، برای کی گریه کنیم؟ بیاین با فاطمه برا علی گریه کنیم..انگار از تو دل چاه داره صداش میزنه، نمیدونم تا حالا تو چاه خم شدی؟ اگه میتونی خم شو تو چاه، بعد این دَلو رو بیار بالا، نگاه به این آب بکن، بگو من تا حالا تو رو میدیدم یاد امام حسین میفتادم، یاد عطش حسین میفتادم، اما این فاطمیه بعلاوه ی اون یاد این دارم میفتم مولام شبا به تو چی میگفت، علی به تو چی میگفت شبا؟
ای وای
پشت درو، میخ درو، سینه ی زهرای من
.
1_8307059892 (1)(1).mp3
32.12M
.
خورشید در تابوت تو غروب کرد و ملائکه به عشق دیدار تو به سجده در افتادند عروج خونینت را خدا خود به نظاره نشست تازخم هایت را خود مرهمی نهد و چشمه کوثرش را با تو به طهارت رساند…
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
ای داد بیداد، چشماشو باز کرد، از پشت در نیم سوخته به سختی خودشو خلاص کرد، عالم اگه مثالش رو داره رو کنه، در مقاومت، در یاری رسوندنِ به ولیّ خدا، نداریم تو عالم، کسی که هم پهلوش شکسته شده، هم سینه مجروحه، از همه مهمتر اگه الان همسرت خیلی معمولی وضع حمل کنه، میگن باید یه هفته تو جا بخوابه، کار سنگین انجام نده، کسی که بین در و دیوار بچه اش رو کشتن، اما تا چشمشو باز کرد هیچکدومو نگفت، نه گفت پهلو، نه سینه، نه بچه ام، گفت: علی کجاست؟ گفتن خانم دارن تو کوچه میبرنش، دوان دوان اومد دید عمامه رو دور گردن مولا، اومد دستشو حائل کرد، کمربند امیرالمؤمنین رو گرفت، خود اینجا هزار تا روضه است، امام صادق فرمود: سبب شهادت مادرمون همین جا بود، غلاف تیغی که نانجیب هی میزد به بازوی فاطمه، بخوان دستو جدا کنن، اینجا هم از حال رفت، "فَغُشِیَ عَلَیها"، اما تا چشمشو باز کرد دوباره آدرس دادن گفتن مولا رو بردن مسجد. اومد نگاه کرد دید نانجیب شمشیر رو سر علی گرفته، میگه بیعت میکنی یا بگم سر از بدنت جدا کنن؟ بی بی این منظره رو دید دیگه بیتاب شد، فرمود: یا شمشیر رو بردارید یا الان کنار قبر بابام میرم نفرین تون میکنم؟ سلمان میگه زود مولا منو صدا زد، فرمود: زود برو به فاطمه بگو دست نگه داره، اگه نفرین کنه الان مدینه زیر و رو میشه. سلمان میگه والله دیدم هنوز بی بی نفرین نکرده چهار ستون مسجد از جا بلند شد. جلو اومدم بی بی جان دست نگه دار، فرمود: کنار برو مگه نمیبینی شمشیر رو سرِ علی گرفتن؟ بی بی جان یه شمشیر رو سر علی دیدی اینگونه بیتاب شدی، آخه دخترت چی کشید؟ وقتی اومد بالا تل زینبیه، نگاه کرد شمشیردار با شمشیر، نیزه دار با نیزه، حسیــــن....
.
1403082105.mp3
11.63M
↻
حضرت زهرا(س) بانويي است كه تاريخ خلقت جهان هنوز چنين شخصيتي را به خود نديده است. او كسي است كه واسطة خلقت عالم و آدم و تمامي موجودات است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◈اصلا نیازے نیـست از بسترت پاشـے
بـا درد پیـش پاے شوهرت باشـے
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ #زمزمه
#⃣ #سبک_شهادت_حضرت_زهرا
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی
با درد پیش پای شوهرت باشی
هی گفتم از دردات هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میوفتی چیزی نیست
تو دست به دیواری گفتی یکم خستم
دیدم قنوتت رو گفتی یکم دستم
این بچه ها سایه رو سر میخوان بانو
تا وقت دامادی مادر میخوان بانو
از رفتن و از مرگ کمتر بگی ای کاش
مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش
چشم پر آب تو نقش برآبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونم بهم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیواره هی میگه گوشواره
زینب با دل شوره هی روتو میبوسه
شونه که میوفته بازوتو میبوسه
.
#مناجات_فاطمیه_امام_زمان_عج
#اذان_بلال
😭😭😭😭😭😭😭
چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا
من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا
وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو
کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا
بیشتر از همه دنبال من و کار منی
من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا
به خدا معترفم نوکر بد یعنی من
آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا
تو فقط ناز بکش، اخم کنی میمیرم
یار و غمخوار من زار شمایی آقا
امتحان کردی و شرمنده شدم پیش حسین
من ندارم بخدا خرده حیایی آقا
مادرت واسطه باشد همه را می بخشند
قبل آنکه ببری کرببلایی آقا
کاش میشد که در این شعر زبان میشد لال
فاطمه باز دلش ریخت اذان گفت بلال
...________________________
#اذان_بلال
#فاطمیه
بخوان بلال، اذان بگو که یاس کبود دلتنگ است
اذان بگو که اذان تو آسمانرنگ است
اذان بگو که پس از رحلت رسول خدا
مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است
اذان بگو به صدای بلند، افشا کن
که پشت پرده ی ایمان، فریب و نیرنگ است
اذان بگو که بدانند بعد پیغمبر
نصیب آینه های خدانما سنگ است
نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم
جمال آینه هایم مکدر از زنگ است
بگو که «اشهد ان علی ولی الله»
بگو که لحن مناجات من غمآهنگ است
بگو که فاطمه در حشر اگر که ناز کند
کُمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است
بگو که فاطمه این یک دو روز مهمان است
سفر به خیر بگویید، وقت ما تنگ است
.
#روضه_حضرت_زهرا_س
مهدی رسولی
🕯🖤🕯🖤🕯
یاری ز که جوید دل من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگهدار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف که در این شهر خریدار ندارد
از گریه ی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
با فضه بگویید بیاید که در این باغ
نیلوفر بیمار، پرستار ندارد
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در و دیوار با او گریه میکرد
چرا باید علی تنها بماند
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با هم زبانش
علی را بیشتر شرمنده میکرد
همین لبخندهای نیمه جانش
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
*لحظه های سختیه.. خانم صدا زد.. اسما! جانم خانم ..فضه! جانمخانم ..لحظه های سخت منه..خانم چیکار کنیم؟ ببینم بچه ها رو میتونید از خونه ببرید؟ زینب وکلثوم رو فضه از خونه برد..حسن و حسینم خانم فرستاد مسجد.این لحظه های آخر امیر المومنین اومد خونه تو این لحظات سخت با علی حرف میزنه.یا علی ! قربونت برم..پسرعمو چرا اینجور میکنی ..نرو ..تو بستر بمون ولی نرو ..سایه ات رو از رو سر ما نگیر خانم تمام دلخوشی من نگاه توعه..خیلی وقت به من خوب نگاه نمیکنی خیلی وقته توحسرت دیدن خنده ات موندم خانم!میشه نری..امیر المومنین گریه میکنه. با دست زخمیش اشک صورت علی رو پاک کردشونه های امیر المومنین از شدت گریه میلرزید.بی صدا گریه میکرد
یاعلی قربونت برمحواست با منه احساس میکنم روحم با اندوه آکنده است.کوه نه میلرزه نه گریه میکنه قهرمانم گریه نکن.زهرا دورت بگرده مهربونم.
آغلاما دا منه گلسین قادان آغلامادا
ای منی آغلادان آغلامادا
قرار این بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه رو، رو گرفته ای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
هی گفتم از دردات، هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میفته چیزی نیست
تو دست به دیواری، گفتی یکم خسته ام
نصفه قنوت تو، گفتی یکم دستم
چشم پر آبِ تو نقش بر آبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونه ام به هم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیوار و هی میگه گوشواره
نشد تو کوچه دستشو بگیرم
شدت ضربه اشو بگیرم
سینه سپر کردی خیلی محک خوردی
خانم سر من تو خیلی کتک خوردی
زینب با دلشوره هی روتو میبوسه
شونه که میفته بازوتو میبوسه
وقتی همه خوابن فضه با دلشوره
خونِ رو دیوارو با گریه میشوره
گفت پسرعموبلند شو برو مسجد وقته نمازه.آقا رو فرستاد مسجد.یه خانم موند واسما و فضه.. فضه!یه کم آب آمادهکن..نه بچهها خونه ان نه مردی توخونه است خانمها با همن..میخواست معجرش رو برداره دست افتاد. اسما اومد جلو گفت خانم اسما بمیره شما چرا معجر و باز کردی..معجر و باز کردن همان نمایان شدن کبودی صورت همان..اسما گفت دستش بکشنه. اسما گفت خانوم چرا خودتون رو به زحمت میندازین ؟بی بی فرمود: اسما کار واجب دارم امشب تو این خونه خیلی خبراست..کار برا علی بمونه سخت میشه ..فضه گفت خانم آب آماده است فرمود: اسما کمکم کن..هرچقدر با دستمال کشید خون سینه بند نمیومد..من این خونا رو نشورم شب برا علی خیلی سخت میشه ..شب علی رو خونه خراب میکنه..با دست شکسته خونا رو شست. آرام و با زحمت غسل کرد ..صدا زد اسما تازه پیراهن که پسر عمومخریده رو بیار.پیراهنو آوردن اسما اندازه ام بود میبینی الان چقدر برام بزرگه*
#
*پیراهن و از سر پوشوندن دست رد شد اما به دست دیگه که رسیدن هر چقدر کشیدن پیراهن رد نشد.دوباره معجر رو بست و محکم گره زد صدا زد اسما جای من و بکش وسط اتاق.دیوار کاهگلی رو دیدین دست بهش بندازدید جای دست میمونه مخصوصا اگه یکی با زحمت بخواد بلند شه..گوشه ی حجره بستر خانم رو پهن کرده بودن..هم بتونه بایسته هم اینکه موقع بلند شدن دست به دیوار بگیره جای دستان و انگشتان مبارک خانم روی دیوار مونده بود. آخه مولا از فردا میومد میدید بچه ها جای دستان مادر و میبوسن.زینب لبهاش رو میگذاشت جای دست مادر میگفت موهای من و شونه کن*
حسین!
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
*بستر و آوردن وسط اتاق ..خانم پاهارو آرام دراز کرد رو به قبله صدا زد اسما برید بیرون درم ببندید. بعد ساعتی من و صدا کنید اگه جواب دادم که هیچ. اگه جواب ندادم بفرستید دنبال پسرعموم بیاد.اسما میگه پشت در منتطر بودیم. ساعتی گذشت آرام در زدم جواب نیومد.اسما میگه شروع کردم صدا زدم خانم ! جواب نیومد. گفت بذار اینجور بگم به این اسم حساسه صدا زدم مادر حسین جواب نیومد.دیدم اسم حسین اومد جواب نیومد گفتم کار تموم شده .در و باز کردم دیدم صورت کبودش روگذاشته رو زمین جان از بدن خارج شده..گریه میکردم دیدم در باز شد حسن و حسین اومدن اشک چشمم و پاک کردم. اسما میگه دیدم از آستانه در سر میکشن داخل و نگاه میکنن .دیدن مادر تو جاش نیست. صدا زدن اسما مادرمون کجاست؟گفتم آقا زاده هامادرتونخوابیده..همینگفتمخوابیده دیدم حسین رفت جلو گفت اسما مادرمون این ساعت نمیخوابید. دیدم حسن میخواد بره داخل گفتم وایستا بیاین بغلم مادرتون از دنیا رفت. این وگفتم دیدم حسن دوید اون چند روزه بعد کوچه مادر نذاشته بود صورتش رو ببینه. دوید اول معجر و زد کنار گفت بشنکه دستش..ابی عبدالله یه کم ایستاد قربون ادبش تا امام مجتبی صورت و دید اول دستش روگذاشت رو سینه اش یا أخا!تسلیت عرض میکنم ..دید امام مجتبی صورت به صورت مادر گذاشته ادب کرد رو دو زانو نشست عبا رو کنار زد صورت کف پاهای مادر گذاشت.یومّا کلمینی..با من حرف بزن.قدمها تو میبوسم کربلا زود بیای..اسما میگه با زحمت بچه ها رو از مادر جدا کردم.گفتم حسن جان دست حسین رو بگیر برید بگید باباتون بیاد. دست حسین و گرفت امام حسین سر گذاشته رو شونه ی امام حسن میرن مسجد.اینو من میگم رفتن رفتن یه دفعه دید امام حسن نشست رو زمین.حسنت بمیره..امام حسین دست انداخت گردن امامحسن چی شده؟ دید امامحسن مشت به زمین میزنه..الهی بشکنه دست مغیره.
از رو زمین بلند شد خودشون رو رسوندن مسجد صدای گریه اشون بلند شد مردم توو مسجد اومدن بیرون..یکی دید حسن گریه میکنه حسینگریه میکنه بچه ها چی شده ؟ یاد پیغمبر افتادین چرا گریه می کنید؟ چشمشون افتاد به امیر المومنین گفتن بابا..مولا فهمید چه خبره..دوید دیدن میدوه هی زمین میخوره.خونه خراب شدم.هی میگفت حالا کیه که حال منو بپرسه دوان دوان اومد تو حجره*
این اولین باره میلرزه دست و پام
این اولین باره که مرگمو میخوام
این اولین باره که بغضه تو صدام
*رسید کنار بستر خانم سرش رو بغل گرفت صدا زد فاطمه!خانم! جوابی نیومد. گفت تا حالا نشده بود صدات کنم جوابمو ندی.من علیم*
این آخرین باره میبینی حسنو
این آخرین باره یه حرفی بزنو
باور بکنم یا نکنم عزم سفر کردی
باور بکنم یا نکنم محاله برگردی
باور بکنی یا نکنی من بی تو میمیرم
باور بکنی یا نکنی همینه تقدیرم
صنوبریِ خمیده خدانگهدارت
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
اما زهرا!
قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده خدانگهدارت
↫『
#روضه_حضرت_زهرا_س
مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست
چشمهای حسن به در مبهوت
چشمهای حسین بر تابوت
دامن خواهرم پر از یاقوت
و مرا جز گهر به دامن نیست
سایه اش تا که بر سر من بود
صد گلستان برابر من بود
گل اگر بود، مادر من بود
چون که او نیست گل به گلشن نیست
همه شب فکر و ذکر ما مادر
شاهد آتش دل ما، در
قصه ای مثل قصه ی مادر
همه ی آفرینش اصلا نیست
بی رخش جلوه مِهر دارد؟ نه
ماه و انجُم سپهر دارد؟ نه
سر نگیرد بنفشه از زانو
و زبانی به کام سوسن نیست
بر سر تربتش چو پروانه
هیچ یک را ز شعله پروا، نه
صبح مان تیره ز آنکه بی رویش
هیچ تکلیف روز روشن نیست
پدرم را که شد ز حق محروم
و کسی مثل او نشد مظلوم
سر غصه به چاه گفتن هست
پای رفتن به کوی و برزن نیست
گوزومده قطره قطره موجدن دریانی گیزلدی
اُرَحدَن باشلانن بیر سهملی طوفانی گیزلدی
او گونن که یخیلدی دلبریم
منده یخیلمشیدم
*این روزا گریه گریه ی غربته، امّ اَیمَن میگه من اومدم پشت در بنا به عادت همیشگیم، پشت در، در زدم، جواب نیامد، از پشت در صدا زدم.. یاالله صابخونه اجازه هست بیام داخل؟ یهو دیدم از تو خونه صدا بلند شد، امّ ایمن بیا داخل، اون خانمی که به احترام او همه باید پشت این در می ایستادن، دقُّ الباب میکردن اجازه میگرفتن، اُمِّ اَیمَن از این خونه رفته. این حرف منه، اُمِّ اَیمَن اونایی که باید ادب میکردن اجازه میگرفتن، نگرفتن...*
سیخلیدیم اوده یاندیم
دیلدکی عنوانی گیزلدیم
وفالی همسریم اوز دردنی منن نهان اتدی
آلشتیم منده اما آتش سوزانی گیزلدی
* امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونی که برا مادرم بلند بلند گریه کنه، برا مادر آروم گریه نکنید، بلند داد بزنید، امشب اما بیاین با فاطمه گریه کنیم، برا فاطمه گریه نکنیم، بیاین با فاطمه گریه کنیم، برای کی گریه کنیم؟ بیاین با فاطمه برا علی گریه کنیم..انگار از تو دل چاه داره صداش میزنه، نمیدونم تا حالا تو چاه خم شدی؟ اگه میتونی خم شو تو چاه، بعد این دَلو رو بیار بالا، نگاه به این آب بکن، بگو من تا حالا تو رو میدیدم یاد امام حسین میفتادم، یاد عطش حسین میفتادم، اما این فاطمیه بعلاوه ی اون یاد این دارم میفتم مولام شبا به تو چی میگفت، علی به تو چی میگفت شبا؟
ای وای
پشت درو، میخ درو، سینه ی زهرای من
.
#روضه_حضرت_زهرا_س
حاج احمد واعظی
حسن تب دارد و در خواب گويد
نزن سيلي ستمگر درد دارد
*به امام صادق عليه السلام عرض كردند: آقا، انسية الحوراء چيه؟ چه ويژگیِ داره كه به مادرتون زهرا ميگن:انسية الحوراء؟ حضرت حالشون يه جوري شد،فرمودند:ببين فقط همين قدر بهت بگم،حوريه كه مادر ما خانم همه ي اوناست، ويژگي هايي داره،من جمله اينقدر لطيف خدا آفريدش،اينقدر خداوند عالم اين موجود ِ نوراني و آسماني رو لطيف آفريده كه،اگه برگ گلي، جدا شه بشينه روي صورتش ردش مي مونه.*
برو گم شو تو از دور و بر من
چه مي خواهي زجان مادر من
*اون نامرد هي مياد جلو مادر ميره عقب،كار به جايي رسيد آقا بال مي زد.*
نزن كه مادرم از پا نشسته
نزن كه مادرم پهلوش شكسته
آي مادرم،مادرم،مادرم
يه عالمه زخم،يه عالمه دود
يه عالمه هيزم،يه ياس ِ كبود
خدايا ببين شكستن اين ها
حرمت ها رو چه زود
*اين روضه رو مرحوم علامه ي اميني نقل ميكنه::هرجوري بود از كوچه اومدن ،زير بغل هاي مادر رو گرفت بلند كرد،مادر بيا بريم ميكشن تو رو، اين خيلي بي حياست،اين خيلي نامرد ِ،هر جوري بود علامه ي اميني ميگه:اومدن خونه،تو حجره، بي بي تو همين حس و حال يه وقت نگاهش افتاد به حسنش، ديد اين بچه يه گوشه نشسته،اين زانوهاش رو بغل كرده،سرش رو روي دستاش گذاشته،گاهي همين جوري زير چشمي صورت مادر رو نگاه ميكنه، دوباره باز سرش رو ميذاره روي صورت،فضه رو بي بي صدا زد:فضه،جانم بي بي،فضه برو برام يه روسري بزرگ بيار، ديگه رو گرفتن آغاز شد.*
مي لرزه صداش،ميسوزه تنش
چه قدر ميون كوچه ها زدنش
زیر ِ پاها بود،گمونم انگار نمی دیدنش
دیدم شده پُر رد ِ پا ،چادر و پیرهنش
.
464.9K
#شور_حضرت_زهرا_س
#شورمناجاتیحضرتزهراسلاماللهعلیها
▪️بنداول▪️
به هر مزاری که می رسم
میاد یه آهی تو نفسم
می شینه حرفی روی لبم
کجاس مزارت
می گن حرم دلم می گیره
می رم حرم دلم میگیره
شده نوای روز و شبم
کجاس مزارت
غمی ندارم
به جز همین غم
هزار و چارصد ساله پنهونی
دورت بگردم
کجا بگردم
خسته شدم از غم حیرونی
خدا بیامرزه
خادماتو مادر
همه مزار و سنگ مزار دارن
به کی بگم مادر
دنبال قبر تو
عاشقات همه حیرون و آوارن
مادر مظلومم
▪️بنددوم▪️
می خوام منم شبیه تو شم
شبیه عاشقای تو شم
شبیه اون شهید که ازش
خبر نيومد
شبیه اون جوونی که رفت
تا انتقامتو بگیره
تو خاک فکه گم شد ازش
اثر نيومد
برام دعا کن
برام دعا کن
تو سرنوشتم رو خدایی کن
شبیه عون و
شبیه عابس
یه روز منم کرب و بلایی کن
دوباره بی تابم
دوباره مجنونم
ببین که می خوام فدای لیلا شم
عاقبت کارم
اینجوری خوبه که
مثل تو منم فدای مولا شم
مادرم مظلومم
محسن طالبی پور
Mehdi Rasouli - Bavar.mp3
7.14M
#نوحه_حضرت_زهرا_س
#مهدی_رسولی
نفسای تو به شمارش افتاده
میبینی علی رو به خواهش افتاده
تو برای همه گره گشا بودی
همدم تو گره به کارش افتاده
بـاور بکنم یا نکنم عزم سفر کردی
بـاور بکنم یا نکنم محاله برگردی
باور بکنی یا نکنی من بی تو میمیرم
بـاور بکنم یا نکنم همینه تقدیرم
برو راضی ام عزیزم به رضات
برو اشکامو بریزم پشت پات
الوداع یا زهرا …
میشه خواهش کنم بهار من باشی
میـشه باز مثل کوه کنار من باشی
میشه خواهش کنم تنها نری زهرا
بی قرارم میشه قرار من باشی
خواهش بکنم یا نکنم دلت به موندن نیست
خواهش بکنم یا نکنم رمق به اون تن نیست
خواهـش بکنی یا نکنی ابرمو میبارم
خواهش بکنم یا نکنم میری کس و کارم
زندگی بدون تو سخته برام
دنیا رو بدون زهرا نمیخوام
الوداع یا زهرا
به فکر من نباش با درد جانکاهت
میسوزه قلب من با هُرم هر آهت
شبای بعد تو سیاه و تاریکه
برو مهتاب من خدا به همراهت
گرچه ندارم تاب غم تورو عزیز من
حالا که دلت با رفتنه برو عزیز من
دنیامون اگرچه پر بود از روزای بی تکرار
حالا که دلت با رفتنه نمیکنم اصرار
غماتو بذار روی دوش علی
خداحافظ ای کفن پوش علی
باور بکنم یا نکنم عزم سفر کردی
.