Taheri Vafat Hazrat Omolbanin 97-02.mp3
3.83M
|⇦• #قسمت_دوم روضه و توسل به ساحتِ مقدس مادرِ ادب حضرت اُم البنین سلام الله علیها
|⇦• #قسمت_سوم روضه و توسل به ساحتِ مقدس مادرِ ادب حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفس حاج محمدرضا طاهری
تقدیم روح ملکوتی امام راحل و همۀ مادرانِ شهدا •✾•
اصلاً حرفِ عباس میشه، دیگه وضع فرق میکنه، دیگه از اینجا به بعد،حرف،حرفِ عباسِ، روضه خونش هم مادرش ام البنینِ... گفت:...*
ای صاحبِ عَلَم کجایی ؟
آب آورِ حرم، کجایی ؟
عصایِ پیری ام کجایی ؟
خیلی دلم هواتُ کرده
هوای اون چشاتُ کرده
میگن که دستاتُ بُریدن
مَعجرِ زینبُ کشیدن
اشکایِ زهرا رو ندیدن
به گریه چشمام ناگزیره
الهی مادرت بمیره
کی قدوبالاتُ نظر زد؟
نیزه به سینه ت بی خبر زد؟
به چشمِ تو، تیرِسه پرزد؟
بقیع با ناله هام شِریکِ
قبرت میگن خیلی کوچیکِ
بعد تو محشری به پا شد!
کربلا تازه کربلا شد
حرمله پاش به خیمه وا شد
مثلِ علی یه کوه دردی
میگن رو نیزه گریه کردی
بعدِ تو دل، چاره شُ گم کرد
رقیه گوشواره شُ گم کرد
مادری گهواره شُ گم کرد
مثلِ خودت خونه خرابم
شرمنده ی رویِ ربابم
عطر خوش کوثرت اومد
رمق به چشم ترت اومد
فاطمه بالا سرت اومد
حسرتشُ به دل می ریزم
خوش به سعادت عزیزم
#شاعر وحید قاسمی
عباسِ من! بگو با مادرت
کی دستِ حیدریت رو بُریده ؟
کی چشماتُ، با سه شعبه زده؟
قدِ من از غمِ تو خمیده
ای عزیزِ جونم،وای از حرمله
چشماتُ درید،از اون فاصله
وای از مشکِ آب
هستم من خِجل
از رویِ رباب
موجِ غم به پا
رأسِ اصغرش
رویِ نیزه ها
افتادی از رویِ اسب،ماهِ من
گفتند که صاحبِ عَلَم افتاده
فرقت شکست،ای پناهِ حسین
آشوبِ غم تویِ حرم افتاده
ای عزیزِ جونم! مشکت پاره شد
زینب دیگه بی تو آواره شد
بی یاور شدن،زنها بعدِ تو
بی معجر شدن، زنها بعدِ تو
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به ساحتِ مقدس مادرِ ادب حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفس حاج محمدرضا طاهری تقدیم روح ملکوتی امام راحل و همۀ مادرانِ شهدا •✾
┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅
گفت: اومد تویِ خیمه ی خانوم زینب،تا چشمِ بی بی افتاد به اُم البنین، دیدن خانوم از جا بلند شد دوان دوان اومد جلویِ در...مادر رو بغل گرفت...مادر! نبودی ببینی چه به سرم آوردن کربلا...
میگه: از هر کدومِ بچه هاش که ام البنین سئوال کرد،زینب گفت: " قُتِلَ" کُشتنش...اما تا صدا زد: " اَینَ اَبَاالفَضل؟.." یه وقت دیدن پاهایِ زینب لرزید،افتاد رویِ زمین،... اُم البنین سرش رو انداخت پایین،از خیمه اومد بیرون...گفتند: خانوم! از عباس که چیزی نگفت...فرمود: نه من خودم فهمیدم چی شده،عباسِ من نیرویِ پاهای خواهر بود...تا صدا زدم: " اَینَ اَبَاالفَضل؟.." کجاست اباالفضلم؟ دیدم زینب رو زمین افتاد...
یه جا هم وقتی بشیر یکی یکی داره میگه، هر کدومِ پسرهاش رو گفت، ام البنین فرمود: فدایِ سَرِ حسینم...مثل کوه رو پاه ایستاده...ظاهراً یکی از بچه های عباس، تویِ آغوشِ ام البنینِ...بشیر گفت: اگه از اباالفضل بگم،شاید این خانوم دیگه اینجوری رویِ پا نَایسته،بِهَم بریزه،به اصرارِ بی بی، عرضه داشت: خانوم! شنیدم عباست رو هم کربلا کشتن، باز مثل کوه ایستاده...فرمود: گفتم فدایِ سَرِ حسینم...عباس،جگر گوشه ی من بود اما فدایِ حسین...از حسین برام بگو...تا گفت: "قُتِلَ الحُسین بِکربلا... ذُبِحَ العَطشانُ بِنینوا..." میگن دیدن دستای اُم البنین سست شد، این بچه رویِ خاک افتاد، خودش هم رویِ خاک نشست، هی صدا میزنه: ای غریبِ مادر...حسین...
یه حرفِ دیگه زد،گفت: اُم البنین! شنیدم تو علقمه با عمود آهن به فرق پسرت زدن...فرمود: بشیر هر چی گفتی باور کردم، اما مگه کسی جرأت داشت بیاد مقابل پسرم بایسته،بخواد با عمود آهن به فرقش بزنه؟ عرضه داشت: بی بی! حق باشماست،من بد گفتم،آخه اول دستای پسرت رو از بدن قطع کردن...
آقا امام زمان فرمودند: اگه خواستید روضه ی عموم اباالفضل رو بخوندید،اینطور بگید: هر سواری میخواد از رو اسب بیوفته،اول دستاش رو جلو میاره...اما عمویِ من دست در بدن نداشت...
هر چقدر کار دارید با ام البنین،اسم رمز اینه،زن و مرد، هر چقدر امشب چشمت به دستایِ خانوم ام البنینِ،چشمت به عطایِ دستِ ام البنینِ، دستِ گدایت رو بالا ببر،یک نفس،یک صدا،بگو: ای حسین....
↫ .
Taheri Vafat Hazrat Omolbanin 97-04.mp3
2.55M
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به ساحتِ مقدس مادرِ ادب حضرت اُم البنین سلام الله علیها
#روضه و توسل جانسوز به حضرت اُم البنین علیها السلام به نفس سید رضا نریمانی •✾•
خبر برا اُم البنین آوردن خانم جان امیرالمومنین از جنگ برگشته عباس چهارده ساله ست .. این بچه رو بیرون از مدینه پشتِ دروازه های مدینه آورده داره آموزش میده و مشق شمشیر میکنه .. سریع اُم البنین اومد بیرونِ از مدینه دید آری عباس سوارِ بر مرکب امیرالمومنینم ایستاده هی میفرماید عباس شمشیرُ اینجور بگیر برو برگرد اینجور بزن .. اُم البنینم مودب ایستاده سرشُ پایین انداخته هی زیرِ لب میگه بارک الله عباسم .. قربونِ قد و بالات برم .. همچین که شمشیر میزد هی زیر لب میگفت ماشاالله عجب قدرتِ بازویی ، تا حالا تو لباسِ رزم ندیده بودمت .. خیر از جوونیت ببینی .. ان شالله دورِ سرِ حسین بگردی ..
یه وقت امیرالمومنین صداش زد عباسم ؛ اومد جلو مودب دستِ راستتُ میخوام ببندم میخوام با یه دست بجنگی .. با یه دست مبارزه کنی ..دستِ راستُ بست ، شمشیرُ به دستِ چپ گرفت، محکم افسارِ اسبُ هم گرفته میزدُ برمیگشت (حالا ام البنین ایستاده پیشِ خودش میگه چرا آقا اینطوری میکنه ، یه وقت نیفته از رو اسب..) یهو امیرالمومنین دوباره صداش زد عباسم ، جواب داد جانم آقا ؛ میخوام دو تا دستتُ ببندم .. ایندفعه باید شمشیرُ به دهان بگیری و بری .. ( آقا باشه هر چی شما بگی ..) اُم البنینم ایستاده داره این صحنه رو میبینه .. یهو یادش افتاد وقتی هم به دنیا اومد این بازوانش رو مولا میبوسید .. اونجا هم سوال کرد نکنه آقاجان بازوهای بچه م ایراد داره ..
شمشیرُ به دهان گرفت رفت و برگشت .. ام البنین آرام آرام اومد جلو ، آقاجان سیدِ من مولایِ من ببخشید میدونم عباس نوجوانه ، آیا ازش خطایی سر زده؟.. اینجوری دارید تنبیهش میکنی؟.. یهو امیرالمومنین صدا زد این ذخر الحسینِ .. این ذخیرۀ حسینمِ ..
یه روزی میاد همین صحنه هایی که من اینجا انجام دادم و تو با چشمات دیدی برا عباست پیش میاد ..
اُم البنین، اول دستِ راستشُ میزنن ، بعد دستِ چپشُ ... باید عادت داشته باشه .. گفت آقا فدا سرِ حسین .. حسین به سلامت باشه ..
نشد از چهرهام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم اینسو و آنسو
نشد مادر که دستم را بگیری
تو خوردی تیغ پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد مُردم من اینجا
همین که از رویِ مَرکب عزیزم
زمین خوردی زمین خوردم من اینجا
نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را بی هوا سردرد دارم
اگر بشکستهام مانندِ زهرا
ببین دلخستهام مانندِ زهرا
سرت را تا که رویِ نیزه بستند
سرم را بستهام مانند زهرا
مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عباسِ تو اَبرو ندارد
بمیرد حرمله بد زد به چشمت
از آن لحظه دو چشمم سو ندارد
نشد بال و پَرِ خود را بگیرم
به دامن اصغرِ خود را بگیرم
من از شرمندگی پیشِ رُبابم
نشد بالا سرِ خود را بگیرم
پس از تو کاش زنجیری نمیماند
تو میخوردی و شمشیری نمیماند
تمامش کاشکی خرجِ تو میشُد
برایِ حرمله تیری نمیماند
"ببین مادر زِ گریه آب رفته
و از سردردها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟!
کمی آرام تازه خواب رفته"
عزیزم جان جانا نور عینا
به فرقم باد خاک عالمینا
نگاهم مانده بر در تا بیایید
حسینم وا حسینم وا حسینا
شاعر :#حسن_لطفی
انقدر عباس دعات میکنه امشب .. اومدی برا مادرش مجلس روضه و عزا گرفتی .. همچین که زمین افتاد ابی عبدالله اومد بالاسرش، آروم آروم این خون ها رو از جلو چصم عباس پاک کرد.. عباسم چشماتُ باز کن .. یهو همچین که چشمشُ باز کرد یه وقت دسد از گوشه های چشم داره اشک میریزه .. چرا گریه میکنی عباسم .. آخه مادرش خیلی سفارش کرده بود .. عباس با حسین میری با حسین بر میگردی .. صدا زد حسین جان الان تو بالاسرم نشستی .. تو سرِ منو به دامن گرفتی .. دارم چند ساعتِ دیگه رو میبینم .. آخ سرِ عزیزِ فاطمه ..
والشمر جالس نفسِ مادرش گرفت
سر را برید و جلویِ خواهرش گرفت
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سرِ تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
یکی داره پیرهنُ میدزده
پیرهن که نه کفن میدزده
یکی داره با یه کهنه خنجر
سرُ از روی بدن میدزده
.
4_5794325973713291243.mp3
10.36M
.
مولا علی(ع) به برادرش عَقیل فرمود:
که برایم #همسری_شایسته را برگزین
که ثمره ی آن ،فرزندی شُجاع و برومند
در دفاع از #دین و #کیان_ولایت باشد
#نقش_زن
#حضرت_ام_البنین
#روضه و توسل جانسوز به حضرت اُم البنین علیها السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾
اُم البنين عليهاالسلام مي تونست كربلا بياد، هيچكي هم مانعش نبود،اما اُم البنين مي بايست بماند و روضه خواني كند، روضه خواني كارِ اُم البنينِ،با گفتن اينكه عباس چگونه جنگيد و چه جوري به شهادت رسيد...
رفقا! از حضرت عباس هيچي نمونده بود: يادتون باشه...ابي عبدالله رو امام سجاد هر جوري بود تويِ بوريا گذاشت...ولي بَدنِ اباالفضل عليه السلام رو ريختن تويِ يك كيسه اي...ديگه هيچي نمونده بود...قاسم سليماني چه جوري بود.
لذا اُم البنين روضه ميخوند و گريه مي كرد، و گريه كردنش هم فرق مي كرد با حضرت زهرا...توي روز گريه مي كرد، جنگش تويِ روز بود،گريه كردن نوعي جنگِ...يه جوري حضرت گريه مي كرد،ناله اش چه جوري بوده، كه مروان لعنت الله عليه گريه مي كرد...
همه جمع مي شدند، مي گفتند براي بچه هاش داره گريه ميكنه،بهش مي گفتند: خدا بهت صبر بده...اما اُم البنين مي گفت: واي حسين...همه فداي حسين....آنچه را زير اين آسمان وجود داره فدايِ حسين،ميخواد عباسِ من باشه يا هر كَسِ ديگه...هر جايي مي ديد مي نشست گريه كردن و زبون گرفتن...اول براي عباسش گريه مي كرد، همه كه جمع مي شدند،مي گفت: واي حسين...
ان شاءالله بريم كربلا، قبر عباس رو پايين ببينيم...آب دورِ قبر عباس هي مي چرخه و رَد ميشه..خيلي قبر كوچيكِ..چه جوري جمع كردن اين بدن رو؟....
هر چي اسب آوردن توي مدينه،پاهاي عباس به زمين چسبيده مي شد،خيلي قد بلند بوده...ماشاءالله به اين قد...بخدا اين عباس رو چشم زدن...
خلاصه عاقبت گشتن يه اسب عجيبي براش پيدا كردن، تا پاها رسيد به ركاب...اما با اين قد و بالا ، عقب، كنار ابي عبدالله با ادب ايستاده بود...
خَم اَبروي عباس رو دشمن كه مي ديد، مي لرزيد از ترس، اما خَم ابروش رو دختراي ابي عبدالله مي ديدن....جونم عمو...يه عمو دارم كسي جرأت نميكنه به ما نگاه كنه...چه برسه به اينكه مارو بزنه....
حالا دارن همه رو برای اُم البنین تعریف می کنند: اُم البنین! همچین که عباس رفتش، دشمن خیالش راحت شد، ابی عبدالله به ما دستور داد، زینب جان! به همه بگو این معجرهاشون رو دوتا گره بزنن...
زن ها بعد از عباس سریع زیور آلاتشون را در آوردن و توی کیسه ای ریختن و دَم خیمه گذاشتن تا دشمن حواسش به اینها باشه...اما دو تا دختر رو نشد گوشواره هاشون رو بردارن،نشد...
اُم البنین! ریختن تویِ خیمه...هیچ کسی نبود مگه سیلی خورده...هیچکی نبود مگر اینکه تازیانه خورد...
پریشانم، گرفتارم، حزین و زار می گردم
دلم تنگ است و دارم در پیِ دلدار می گردم
از آن وقتی که رفتی چشمِ من دیگر نمی بیند
کجایی ماهِ من! که با دو چشمِ تار می گردم
کمی از مَشک را دادند و گفتند از تو این مانده
به دنبالِ تو دارم با همین آثار می گردم
چه بر روزِ تنت آورده اند ای خوش قد و بالا
نمانده هیچ از پیکرت هر بار می گردم
حلالت باد شیرم، سربلندم کرده ای،مادر
که بین شهرمان با عزتی سرشار می گردم
فدایِ معجرِ زینب همه ایل و تبارِ من
خودم دور سرش یک عُمر مادر وار می گردم
به من سربسته می گویند تمامِ روضه هایش را
در آن حدی که من خود در پیِ اسرار می گردم
بیا لبریزِ مَرهم کن بدیِ روز و حالم را
اَقلاً تو بده ساقی جوابِ هر سؤالم را
بگو زینب چرا زخمِ عمیقی بر سرش مانده
و رَدِّ تازیانه بر رویِ بال و پرش مانده
به محضِ راه رفتن بند بندش درد می گیرد
چها شد اینقدر خون مُردگی بر پیکرش مانده
هنوز از ازدحامِ بینِ هر بازار می ترسد
نگو انگار که اوباش در دور و برش مانده
رقیه با قبیله بر نگشت از او خبر داری
حسین.......
.
Arzi - babolharam_net.mp3
8.62M
مادر! این لحظه ی آخر کمی از ماه بگو
از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو
روضه مشک بخوان پشت سرت گریه کنیم
یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم
#حضرت_ام_البنین
.
#روضه و توسل جانسوز به حضرت اُم البنین علیها السلام تقدیم به همهٔ مادران شهداء به نفس حاج محمود کریمی •✾•
گداىِ خوشه چينم تا قيامت خِرمنِ او را
كه حسرت مي كِشد فردوس عطر گُلشنِ او را
چنان مشكل گشا ،باب الحوائج،كاشف الكرب است
گرفتند اوليا اللهِ عالم دامنِ او را
نديدم سربلندو سرفرازى را مگر اينكه
بديدم محضرِ اُم البنين خَم گردنِ او را
مُعَيَّن گشته مزد فاطميه دست اين بانوست
كه معنا كرده سفره دارِ زهرا بودنِ او را
اميرالمومنين همسر ، ابوفاضل پسر ، به به
بنازم اين مقام و جاه و شأن اَحسنِ او را
عباى مرتضى را وصله كه ميزد همه ديدند
كه نخ ميكرد جبرائيل بعضاً سوزنِ او را
* روزي كه وارد شد بر اميرالمؤمنين به عنوان نو عروس،هم حسن مريض بود و هم حسين...اول اومد نشت كنار اينها گريه كرد،آب آورد، پذيرايي كرد...اصلاً ديوانه ي حسن و حسين بود...*
{تا عليِ اكبر و قاسم به من گفتند: مادر!
در دلم گفتم: اكنون واقعاً اُم البنينم}
زيارت ميكنم جاى رباب و نجمه و زينب
مَزارِ اَطهرِ او را ، مُعلّا مَدفَنِ او را
اگر ديروز جارو كرد زيرِ پاىِ زينب را
كنون جارو كشند اينسان ملائك مَسكنِ او را
چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سرميداد
كه ميديدند مردم گريه هاى دشمنِ او را
به او گفتند عباست...صدا ميزد حسينم كو؟
نشانش داد زينب پاره ى پيراهنِ او را
#شاعر محمدجواد پرچمی
* هر چه ما بخونيم، روضه خوانيِ اُم البنین خودش نميشه...*
یا مَن رَاَی العَباس کَرّ عَلی جَماهیرِ النَّقَد
وَ وَراهُ مِن اَبناءَ حَیدَرَ کُلُّ لَیثٍ ذی لَبَد
اُنِّبئتُ ان ابنی اُصیبُ براسه مَقطوعِ یَد
وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِراسه ضَربُ العَمَد
لو کانَ سَیفُکَ فیَ یَدیکَ لَما دَنی مِنه اَحد
*اگه شمشير دستش بود كسي جرأت نمي كرد بهش نزديك بشه... " عَمَدَ الحَديدُ بِكربلا، خَسَفَ القَمَر....*
.
Karimi - babolharam_net.mp3
4.06M
اُم البنین! ای مادر عشق
عروس خانهٔ كوثر عشق
پروراندی در دامن خود
یل و امیر لشكر عشق
#حضرت_ام_البنین
.
|⇦•ای مادرم کنیزُ..
#نماهنگ زیبا تقدیم به حضرت اُم البنین علیها السلام و همهٔ مادران شهداء به نفس کربلایی محمد حسین پویانفر •✾•
ای مادرم کنیزُ
بابایِ من غُلامت ..
ای مادرِ اباالفضل
جان ها فدایِ نامت ..
با نامِ عباست
خیلی گره وا شد
تا نذرِ تو کردم
دردم مُداوا شد
خالی نمی مونه
هیچ سائلی دستش
تا سفره ی بی بی
اُُم البنین هستش
تو دلبنی تو فرزندی
داری که ماه آسمون لقب داره
ماشالله بر تو مادر
از بس که بچه شیرِ تو ادب داره
« یا سیدی اباالفضل .. »
.
4_5800874643493489370.mp3
7.34M
.
آنقدری با #ادب بود
که به علی(ع) گفت تا دیگر او را
به نام اصلیاش که #فاطمه بود صدا نزند!
تا #حسنین(ع) با شنیدن نامِ فاطمه،
به یادِ مادرشان نیُفتند...
#ام_البنین
.
#روضه و توسل تقدیم به حضرت اُم البنین علیها السلام و همهٔ مادران شهداء به نفس حاج علی آینه چی •✾•
گفتم اُم البنین ، دلم وا شد
گره هایی که داشتم وا شد
مادرِ آب را صدا زدمُ ..
خشکسالم شبیه دریا شد
با ادب بود و رویِ دامانش
تا گلِ نازدانه ای جا شد
.. به مدينه نگفت مادر شد
گفت ، مولایِ شهر بابا شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه هایی عجیب میخواند
از شب و روز کربلایِ حسین
با خجالت به زینبش میگفت
پسرانم همه فدایِ حسین ..
از خدا خواست که قدِ من را
ای خدا بیشتر هلالش کن
دست بر دامنِ سکینه گرفت
پسرم را بیا حلالش کن
بعدِ آن مشکِ پارۀ پسرش
شرم دارد از این جا چرا زنده است
هر کجا شیر خواره می بیند
از نگاهِ رباب شرمنده است
*اومد تو خیمه بی بی زینبُ ببینه؛ وارد خیمه شد و برگشت .. یه موقع زینب سلام الله علیها صدا زد مادر بیا درست آمدی ، من زینبم ..*
در کنارِ چهار قبر شریف
آن قدر گریه کرده بی حال است
ظهر امروز باز غش کرده
روضه خوان شهید گودال است
گفت زینب میان مردم شام
فکر رأس برادرت بودی؟
راستی این دفعه جواب بده
راضی از دست نوکرت بودی؟
گفته بودم که روز عاشورا
همه دم پیش خواهرش باشد
قبل از آن که کسی شهید شود
پیش مرگِ برادرش باشد ..
سرِ عباس را به نی دیدی
لبِ او خشک بود یا تر بود؟
خواب دیدم که آب ها را ریخت
نگران لبِ برادر بود
شاعر : مهدی نظری
*سفرۀ فاطمیه رو خانم اُم البنین داره جمع میکنه .. از همه التماسِ دعا .. بشیر وقتی صدا زد که همه پسرهات رو کشتن ، یکی یکی اسم برد ام البنین گفت از حسینم چه خبر؟!.. گفت عباستم کشتن ، خم به اَبرو نیاورد گفت بشیر عباسم ، پسرهام همه فدایِ عزیزِ زهرا .. از حسین چه خبر؟!..
یه وقت بشیر صدا زد خانم حسینم کشتن .. انقده گریه کرد از حال رفت .. وقتی بهوش آمد گفت بشیر تو حرف هات گفتی عمودِ آهن به فرقِ عباسم زدن .. اینو دیگه باور نمیکنم .. چه کسی جرات کرده عمود به سر عباس بزنه .. گفت خانم آخه اول دستاشُ از بدن جدا کردن .. گفت بازم باور نمیکنم ، تیغ به کف عباسم باشه کسی یارایِ مقابله کردنه باهاش رو نداشته و نداره ..عرضه داشت آخه خانم شمشیر به دست نداشت .. سوال کرد مگه کجا بوده؟.. گفت خانم رفته بود آخه آب بیاره نانجیبا دورش کردن ، مشکشُ سوراخ کردن .. یه وقت دیدن رو خاک ها نشست هی صدا میزنه حسین .. زینب جان ، سکینه جان ببخشید من شرمندۀ شما شدم .. عباسمُ حلال کنید .. یه بیت روضه و از همه التماسِ دعا ..
افتادنش زِاسب سبب شد که چوبِ تیر
در بینِ چشم بشکند و جا به جا شود ..
.
4_5800855857306537278.mp3
6.95M
کانَـت #ام_البنین تَخـرُجُ إِلَی البَقِیعِ
فَتَندُبُ بنیها أَشجَی نُدبَةٍ وَ أَحرَقَها
بُنیانگذار #گریه_سیاسی هم
#حضرت_ام_البنین(س) بود!
.
#روضه و توسل تقدیم به حضرت اُم البنین علیها السلام و همهٔ مادران شهداء به نفس حاج سید محمد جوادی •✾•
اُم البنین شدم که شوم یاورِ حسین
تا گل بیاورم بشوم پرپر حسین ..
قصدم نبود این که شوم مادرِ حسین
هستند دخترانِ علی در بَرِ حسین
هستند مثلِ مادرشان مضطرِ حسین
شد شاملم دعایِ سحرهای فاطمه
روشن شدم به نورِ قمرهایِ فاطمه
تاجِ سرِ من اند گوهرهای فاطمه
اولادِ من کجا و پسرهایِ فاطمه
هستند هر چهار پسر نوکرِ حسین
*صدات رو آزاد کن .. یه روزی میخوای بگی حسین دیگه نفست بالا نمیاد .. داری برا مادری گریه میکنی که چهار پسر فرستاده کربلا .. ان شالله حرم اباالفضل عرض ارادت کنی ..*
جریان گرفته اند کنارِ ابوتراب
از آل هاشمند نه قوم بنی کلاب
اصلاً نیاز نیست به ترس و به اضطراب
عباسِ من شده به علمداری انتصاب
او هست یک تنه همۀ لشکرِ حسین ..
حسین جان .. حسین جان ..
*دلِ شب قافله داره از مدینه راه می افته ، هرکی داره یه گوشه وداع میکنه .. یه گوشه لیلا با علی اکبر خداحافظی میکنه .. یه گوشه اُم البنین داره با عباس خداحافظی میکنه .. عباسم با حسین میری .. اگه حسین برگشت باحسین بر میگردی .. عباس نکنه بهش بگی داداش .. فقط میگی سیدی و مولای .. مشغول خداحافظی اند مادر و پسر .. دیدن زود دستاشُ انداخت گفت دیگه برو پسرم .. (دلایِ آماده .. خوش به حالت برا مادرِ عباس داری گریه میکنی ..) مادر چی شد یه دفعه گفتی برو؟!!! گفت یه لحظه چشمم افتاد دیدم حسین داره نگاه میکنه .. گفت آخه بمیرم حسین مادر نداره .. اینا جلو چشمشون مادرشون سیلی خورده .. (رحمت خدا به این ناله ها .. خوش به حاله اونایی که میتونن اشک بریزن ، میتونن ناله بزنن .. )
همه جا گفت سیدی و مولای .. اما یه جا صدا زد داداش دیگه بیا .. ابی عبدالله با عجله خودشُ رسوند بالاسرِ عباس .. *
عاقبت لشکری از تیر گرفتارش کرد
به زمین خوردنِ در علقمه وادارش کرد
اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست خجالت زده از یارش کرد
ترگِ خشکِ لبش رو نمی انداخت به آب
غم چندین لبِ تاول زده ناچارش کرد
آبرو در خطر و مشک به دندانش بود
عاقبت تیر به یک طفل بدهکارش کرد
*گفت زینب باورم نمیشه ، تو عرب کسی جرأت نداشت جلو پسرِ من بایسته .. نگاه میکرد کسی رو یارای این نبود که تو چشماش نگاه کنه .. گفت آره والا ، اما اول دستاشُ قطع کردن ..
اومدن گفتن امیر دست در بدن نداره ولی نگاه میکنه لشکر عقب عقب میره .. نانجیب گفت تیر به چشماش بزنید .. تیر به چشمش زدن ، دست نداره تیرُ بیرون بیاره دیدن رو اسب خم شد، انتهای تیر رو بین دو تا زانوهاش گذاشته .. همچین که خم شد کلاه خود از سرش افتاد .. یه وقت یه نانجیب جلو آمد ، چنان با عمود به فرقِ عباس زد .. از بالا بلندی با صورت رو خاک ها افتاد .. حالا دیگه دست نداره .. دشمن جرات پیدا کرد اومدن جلو دورش کردن .. یه وقت یکی جلو آمد گفت عباس تویی؟! کو اون دستای بلندی که بهش می نازیدی ..*
پای عدو به خیمه ها وا شده، اباالفضل
قامتِ زینب به خدا تا شده، اباالفضل
پاشو ببین دارن به من میخندن، اباالفضل
دیر برسی گوشواره ها رو کندن، اباالفضل
.
4_5805226635070277757.mp3
7.77M
#علی_بن_ابی_طالب
به برادرش عَقیل فرمود:
برایم همسری را برگزین
که ثمرۀ آن ،فرزندی شُجاع و برومند
در دفاع از #دین و #کیان_ولایتـ باشد
#نقش_زن
رهبر انقلاب: من به شما عرض میکنم به حول قوهی الهی گسترهی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت
رهبر انقلاب اسلامی هماکنون در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
مقاومت این است، جبهه مقاومت این است: هرچه فشار بیاورید محکمتر میشود، هرچه جنایت کنید، پرانگیزهتر میشود. هرچه با آنها بجنگید، گستردهتر میشود و من به شما عرض میکنم به حول قوهی الهی گسترهی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت.
آن تحلیلگرِ نادانِ بیخبر از معنای مقاومت خیال میکند که مقاومت که ضعیف شد، ایران اسلامی هم ضعیف خواهد شد و من عرض میکنم به حول و قوهی الهی، به اذن الله تعالی، ایران قوی مقتدر است و مقتدرتر هم خواهد شد. ۱۴۰۳/۹/۲۱
💻 Farsi.Khamenei.ir
◼️نوحه حضرت ام البنین(س)◼️
🥀ام البنینم ،من دل غمینم(۲)
کربُبلا گلهای من پرپر ز کین شد
کنار علقم ماهِ من نقشِ زمین شد
عباس من نذرِ حسینِ فاطمه بود
در کربلا دشمن زِ او در واهمه بود
🥀ام البنینم ،من دل غمینم(۲)
فرزند من در علقمه صد پاره پیکر
فرزند زهرا قتلگه گردیده بی سر
من مادری کردم برای پورِ حیدر
بوده مدالِ نوکری همواره یکسر
🥀ام البنینم ،من دل غمینم(۲)
از کربلا آمد مشام عطر گُل یاس
داغِ حسین فاطمه گردیده احساس
من گر چه بودم مادرِ جمعِ شهیدان
گردیدم از داغِ حسین گریان و نالان
🥀ام البنینم ،من دل غمینم(۲)
گلهای من خزان شدن به دشت و صحرا
فدای راهِ سرورم حسینِ زهرا
امشب اگر مرگم رسد حرفی ندارم
از بهر دیدارِ شهیدان بیقرارم
🥀ام البنینم ،من دل غمینم(۲)
عمری زِ داغِ لاله هایم روضه خواندم
بعد از شهیدانم چرا من زنده ماندم
(هستی)زِ بهرِ من چنان نوحه سرا شد
(پیزی)با صد آه و افغان در نوا شد
.
_کو_به_باغم_یک_گل_پرپرنگشته
حضرت_امالبنین_نوحه
من کنیز فاطمه ام البنینم
از غم اولاد زهرا دل غمینم
وامصیبت
این شنیدم یکنفر دستت بریده
بی حیایی چشم نازت را دریدم
وامصیبت
این شنیدم فرق عباسم دوتا شد
ابروی پیوسته اش از هم جدا شد
وامصیبت
ناکسان بر حال سقا خنده کردند
رفتی و بر اشک مولا خنده کردند
وامصیبت
این شنیدم بعد تو سالار زینب
مانده اعضایش به زیر نعل مرکب
وامصیبت
.
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۱ آذر ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 11 December 2024
قمری: الأربعاء، 9 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺11 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️20 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
🌺21 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️23 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
#جمهوری_اسلامی_ایران
شکر خدا که مکتب اسلام دین ماست
ایران با ثَبات و قوی سرزمین ماست
دشمن اگر چه هر نفسی در کمین ماست
محکمتر از همیشه نماد ارادهایم
ما پای خطّ قرمزمان ایستادهایم
این انقلاب ادامهٔ راه پیمبر است
اندیشهاش تحقّق فرمان حیدر است
در خدمت اوامر زهرای اطهر است
حقّا که این قیام، قیامی حسینی است
در گوش ما هنوز صدای خمینی است
با اقتدار کامل و با تکیه بر خدا
آموخت درس یاری مظلوم را به ما
هستیم با پیام الٰهیش آشنا
دست طلب به سمت غریبه نبردهاند
مستضعفان به مکتب او دل سپردهاند
روح مقاومت به تن دوستان دمید
فریاد بر سر همۀ دشمنان کشید
آوازهاش به گوش تمام جهان رسید
این سیّدی که کاخ ستم را به هم زد است
ذُرّیهٔ محمّد و آل محمّد است
زخمی شدیم اگرچه ولی ایستادهایم
شیطان غرب را سر جایش نشاندهایم
ما درس پایداری تمّار خواندهایم
عمّاروار پشت ولایت بایستید
تا پایِ دار، پشت ولایت بایستید
ای کدخدای خستهٔ محکوم بر فنا!
حقّا که سوخت میز تو و آن گزینهها
رو گشته است دست خبیث تو پیش ما
پنبه شده هر آنچه که یک عمر رشتهاید
بر ضدّ ما مطالب باطل نوشتهاید
از ما بپرس تا که بفهمید کیستیم
یک عمر با شرافت اسلام زیستیم
هرگز معطّل نظر غرب نیستیم
حاشا که لحظهها هدر کدخدا شود
حیف دقیقهای که حرام شما شود
با ما بگو که هیبت پوشالیات کجاست
دیگر تمام توطئههای تو برملاست
موشک فقط جواب رجزخوانی شماست
فردای انتقام به زودی رسیدنیست
نابودی دوبارهٔ طاغوت دیدنیست
اینک سپاه ماست که در صحنه مانده است
طعم شکست را به ستمگر چشانده است
تا فتح قدس راه زیادی نمانده است
آن قبله را به سلطهٔ دنیا نمیدهیم
ما باج به یهود و نصارا نمیدهیم
✍ #امیرحسین_قاسمی_پور