eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الشَّفَاعَةِ فِي يَوْمِ الْوَرَى السَّلاَمُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِذِي الْفَقَارِ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ عَجِبَ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِي الْحُرُوبِ مَلاَئِكَةُ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ السَّلاَمُ عَلَى النَّبَإِ الْعَظِيمِ‏ السَّلاَمُ عَلَى صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمِ‏ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (1) *بخشی از زیارت مطلقه* بیان لطیف و زبان دلفریب و قالب لب خوش کرشمه نازک و عشوه غریب و لطف و غضب خوش حدیث زلف دراز تو کوته است از این رو که گفته‌ایم به هم اول معاشقه شب‌خوش بسی معاینه کردیم ای حقیقتِ صحت علیلِ کوی تو را وقت می‌شود به مطب خوش شعف به قافیه جفت است با نجف که بگوید درآ به رقص و نگه‌دار شرط و وضع ادب خوش گدای بزم تو نازد به خلد زآن که مدام است جلیس نازک و می دیرسال و حال طرب خوش بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش ببین ز برج اسد وضع کشتگان ضعیفت دلیل دلکش و قاتل شریف و حکم و سبب خوش ز مضجع تو بلند است آستانه انگور چرا نباشد از این اعتبار دور عنب خوش شبی ز برج اسد بر گدای خویش نظر کن سگی‌است ناخوش و دارد گمان خویش به رب خوش به یاد لعل لبت کز شکر خراج گرفته است به هیج جا نشود چون عراق حال رطب خوش حدیث عشق تو با ناکسان چگونه شود جفت رسید وصل خوش آن را که داشت اصل و نسب خوش ـــــــــــــــــ به جمعیت کفایت کرد امیرالمومنین ما را پریشانی وداعی کرد زین بحرِ یقین ما را به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم به روز حشر با عزَت برون آرد زمین ما را غبارِ قبر او با آستین برگیر تا آن بت کشد بر آستانش در جزا از آستین ما را تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه شفاعت می کند پیش از علی ، ام البنین ما را ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را شاعر: سرم کوبیدۀ سنگی است کز هر رگ‌رگ کانش به کوی شوق دعوت‌نامه دارد هر پشیمانش خیال جلوه‌اش از خواب مخمل برده راحت را به چشم باز می‌خوابند مشتاقان حیرانش کمال محض را با چشم خود ما در نجف دیدیم سجود ناقصی دارند مردان ظل ایوانش به تکوینی که من از آن جمال کل خبر دارم به یوسف می‌دهد تعلیمِ زیبایی غلامانش به شهر شیر یزدان نیست راهی بی‌حضور وحی چراغ از چشم جبرائیل دارد هر خیابانش مگر بر مرکب جهل آیم این دربار کامل را خرد در راه تو لنگ است و افتاده‌ست پالانش چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم که یک هفته جلوتر می‌روم از خود به قربانش بگو عقل پیاده از تعجب رو بگرداند شهیدان را به محشر گر سوار آرد شتربانش مرا شانی که مخفی مانده است از انبیا، این است نمی‌دانم که در جنت کدامین است دربانش به دربار تعالی جز تعالی نیست ستاری همان ذاتی که دارد هست در عالم نگهبانش به صبح از آستین صد کلیم‌الله می‌ریزد چراغ طور بیرون می‌زند شب از گریبانش مساحت را در این جا ساحتی از جنس اعجاز است به عرض و طول، جنت جا شود در چشم گلدانش تهی هرگز نکرد از کسوت خود ذوالفقارش را خود از «انی مع الله» جامه دارد تیغ عریانش به تدبیری که اعلان سلونی پله‌ای از اوست ندیدم مشکلی را که نباشد سخت آسانش به یاد شیر یزدان با وضو بنشین که مصحف اوست چونان ختم رسالت شان مکتوب است قرآنش کرامت کرد و ما را کُشت از لطف، ای فدای او سخاوت کرد و خون‌ها را هدر کرد، ای به قربانش خلایق از علی جز نام او چیزی نمی‌بینند که ذاتش کرده بین «عین» و «لام» و «یاء» پنهانش اگر از کفر می‌پرسی؛ غلام سلم آن شاه است اگر از سلم، کفری هست مطلق تحت فرمانش کدامین سفره لاف میزبانی می‌زند اینجا؟ که حتی شخص حیدر، مرتضی بوده‌ست مهمانش چو زایشگاه او را سجده می‌آرند اهل دین چه جای عیب اگر بر مرقدش خوانند یزدانش؟! به دربارش رسیدی غیر مدح او مخوان چیزی که من از زیرکی‌ها زیره‌ها بردم به کرمانش نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دل قرصش به رو روغن رو نداد آخر لب خشکیدۀ نانش به تالارش رسیدن بی‌رکوع محض ممکن نیست ز غیرت سقف کوته بسته آن شه روی دالانش کجا تمهید بودن می‌کنی ای دل کنار او که سامان هم ز هم پاشیده از هر حیث سامانش علی اسم و مسمی نیست «معنی»، معنیِ محض است چه می‌کوشی کنی در لفظ بی‌مقدار عنوانش؟ ـــــــــــــــــ گر شود کافۀ مردم به حساب آلوده قهوۀ چشم تو فالی ست به خواب آلوده زودتر می شکند توبۀ خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده دامن عصمتم از گَرد عبادت پاک است نشود بندۀ حیدر به ثواب آلوده نام ما را بنویسید به ایوان نجف نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال در محیطی که نشد بحر به آب آلوده معنی از خیر گذشتن به درش بگذر باز حیف از آن لب که بگردد به عتاب آلوده شاعر : محمد سهرابی 1)زیارت مطلقه هفتم امام علی (ع)_سيد بن طاوس_ مصباح الزائر
. می‌ خواست بگوید: که‌ برای به‌ دنیا آوردن (ع)،زمینِ‌ دیگری لیاقت ندارد و امّا یک یاروی دیگری هم بود که محل‌ِصدورش اصلاً معلوم نیست! .
ویژۀ امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام منی که از تولدم تو کشوری بزرگ شدم که از سر مأذنه هاش اسم علی و بچه هاش پیچیده سمت هر طرف دل میره، ایوون نجف میخوام که نوکرش باشم غلام قنبرش باشم با علی، با علی، با علی، تا آخرش باشم علیُ حُبُهُ جُنَّه، قسیم النار والجَنّه وصیُ المصطفی حقا، امام الانسِ و الجِنَّه علی مولا، علی مولا .. " کأسُ الولاءِ رَشَفْتَهُ و أنا صَبي و رَضَعْتَهُ مِن طیب أمي و أبي (۱) و نَمیٰ بِأعضائي و کلُ مَفاصلي حَتَی أرتَوی قلبي بأعذَبِ مَشْرَبي (۲) روحي ومُهجَتي بِفداكَ یاعلي ماقیمةُ الحَياة لو لاكَ یاعلي (۳) للهِ حَمداً، دائِماً، مُتَواصِلاً فَهُوا الذي جَعلَ التَشَّيُعَ مَذهَبي (٤) نَسَبي شَريفٌ بِأنتِسابي لحَيدرٍ و بهِ تشرّفَ في البَريَّـةِ مَنسبي (٥) الله من عُلاه سَمّاكَ ياعلي ماقيمةُ الحَياة لو لاكَ ياعلي (٦) إنّي تَمَسَّكتُ بِحَبلِ وَلائهِ فَهُوا النجاة لِكُلِ شَخصٍ مُذنِبي (۷) إنَّ الصلاة عَلَى الوَصيِّ فَريضَةٌ مَفروضةٌ مِثلَ الصلاةِ عَلَى النَبي (۸) يا شافعاً لِمن، والاكَ ياعلي ماقيمةُ الحَياة، لو لاكَ ياعلي (۹) ۱- شاعر: معنی اشعار عربی: از جام ولایت نوشیدم، آن‌زمان که کودک بودم از پاکی پدر و مادرم، گـوارا نوشـیدم (۱) و اعضائم و مفاصلم با آن (ولایت) رشد کرد تا اینکه مانند شراب گوارا در رگ هاییم به حرکت درامد (۲) روحم و قلبم به فدای تو، یا علی زندگی چه ارزشی داشت اگه نبودی؟ یا علی (۳) حمد دائم و پیوسته، مخصوص خداست هملن خدایی که تشیع را مذهب من قرار داد (٤) نَسَب من بخاطر حضرت امیر شریف است و بخاطر همین شرافت، نسبم بالاتر از همه است (۵) خدا از اسماء بزرگ، نام تو را برگزید، یاعلی ( نامت مشتق از اسم خداست ) و زندگی چه ارزشی داشت اگر نبودی یاعلی (۶) من، به ریسمان ولایـــت چنگ زدم همانا آن ریسمان، مایۀنجات هر شخص مذنب است (۷) همانا درود و سلام بر وصی رسول خدا، واجب دینی است مانند درود بر حضرت رسول اکرم صلوة الله (۸) ای شفیع کسی که ولایتِ تورا دارد، یاعلی زندگی چه ارزشی داشت اگر نبودی، یاعلی (۹) .
طوری آرزو کنیم که انگار تا ابد زنده ایم، و طوری زندگی کنیم که انگار امروز، روز آخر عمر ماست ..! https://eitaa.com/Arbabhosyn
ویژۀ امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا بخار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی ز تیر ترکشش سوزد سر خارا ز بُن خارا زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژدۀ یوسف ز حسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی علیِّ عالیِ اعلا ، ولیِ والی والا وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله ما فیها قوام جسم را جوهر ، زمانی روح را رهبر کلام نیک پیغمبر ، ولیّ ایزد دانا حدیثی خاطرم آمد که می‌ فرمود پیغمبر به اصحابش شب معراج سرّ لیله الاسرا به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی به هر مسجد هزاران طاق ، بر هر طاق محرابی به هر محراب صد منبر ، به هر منبر علی پیدا ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا تبسم کرد سلمان ، این سخن گفتا به پیغمبر به غیر از خود ندیدم هیچ کس در نزد آن مولا اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها به گوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب که تا صبح از درون خانه پا ننهد برون اصلا که ناگه جبرئیل از حق سلام آورد بر احمد که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی اگر چه بر همه ظاهر شده بر صورتی اما ولیّت از همه بگذشت ، با ما بود در بالا جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم به هر عالم دو صد آدم به هر آدم دو صد حوا به حکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی به هر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا نه وصفش این چنین باشد که می‌ گویند در عالم ز خندق جست و مرحب کشت اندر بیشۀ هیجا علی سرّی ست در وحدت که باشد سِرّ بی همتا علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او گرفت انگشت حیرت بر دهانش ” بوعلی سینا “ «سروده ای از شیخ الرئیس ابو علی سینا» .
می‌گویند: آدم را از دوستانش بشناس! عمّار و مالک و... دوستان بودند عَمروعاص و طَلحه و زُبیر هم رفیقِ شفیقِ ! https://eitaa.com/Arbabhosyn
«کونوُا زَیْناً و لا تکونوا شَیناً ..» ما شیعه و پیرو علی ابن ابی طالبیم و مـردم اعـمـال مـا را به حساب مولایمان می گذارند ...
•برا شب های تارم .. و شور ویژۀ عیدالله الاکبر عید غدیر خم برا شب های تارم تو شدی ماه یا حیدر مددی یا مولانا اسدالله یا حیدر .. تو چشم تو اقتدار، تو دست تو ذوالفقار هستی تو خدا نما، هستم من علی تبار سرمستی دل من، از جام کوثر تو بابای خاکی و من هستم خاک در تو علی یا مولا ؛ علی یا مولا .. رجز من هشدارِ ، برا اونی که خوابه یا علی بدخواهاتو ، می‌کشیم به صُلّابه خوش به حال قنبرت، عمری بوده نوکرت من رو هم بخر مثل، سلمان و ابوذرت خوش به حال اونی که، شد عبد سالک تو مثل عمار و مثل مقداد و مالک تو علی یا مولا ؛ علی یا مولا .. رسول الله دستای ، کیو جز تو بالا برد به همه عالم میگم ، دل ما رو مولا برد تو شاهُ ، منم فقیر من عبدُ ، تویی امیر گفته مادرم ، فقط از مولا مدد بگیر علی یا مولا ؛ علی یا مولا .. .
پیامبر(ص) هم را برای میخواست... لکن بعضی‌ها هم بودند و هستند که یا از اینور بام یا از آنور بام می‌اُفتند .
ترکیب بند زیبا در وصف امیرالمؤمنین علی علیه السلام بی روی علی شعر من آرایه ندارد بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد بی نام علی قرآن یک آیه ندارد بی حب علی دین بخدا پایه ندارد عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باش یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است “سلطان جهانش به چنین روز غلام است” ذکر لب مولا صلوات است و سلام است هم شان علی کیست؟ اگر هست بیاید! بالاتر از این دست محال است بیاید هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل توصیف گر روی گل او شده بلبل نقل است که شاعر شده حافظ به توسل “لاحول و لاقوه الا بتغزُّل” ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده ست از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده ست خورشید شده آینه گردان جمالش خوردند ملایک همگی غبطه به حالش گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش میراث محمد، صلواتی ست که آلش کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن اش خواند “او” بود که پیغمبر اسلام، “من”اش خواند صدآیه ی نازل نشده از دهنش خواند استاد سخن،فاطمه، صاحب سخن اش خواند کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد جز او احدی خطبه ی بی نقطه ندارد برده ست خدا نام از او داخل انجیل موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل داده ست به فرمان علی گوش، ابابیل پیغامبری را علی آموخت به جبریل این ها همگی هیچ، بگو معجزه اش چیست اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست عدل علوی دست عقیل است در آتش گیرم بزند دشمن او پشت در آتش لطفش به گنهکار چون آبی ست بر آتش شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش در آتش سوزنده و بی سایه ی محشر بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر عشق علی و فاطمه تکرار ندارد جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد جز با در این خانه، گدا کار ندارد این خانه دری دارد و دیوار ندارد در کوچه ی باریک علی آه…چه ها شد هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک بودیم و یاعلی گفتیم جان گرفتیم تا علی گفتیم ما به ربی که روحمان بخشید همگی یکصدا علی گفتیم در قنوت نماز روز ازل ربنا آتنا علی گفتیم "یا علی" ذکر اعظم حق را مصطفا گفت، ما علی گفتیم روز خندق همین که جبراییل نعره زد "لا فتی" علی گفتیم این "علی" من "علی" ولی خداست ذکر سبحان ربی الاعلی است شیر پروردگار شد حیدر شاه دلدل سوار شد حیدر قدرت الله عرصه های نبرد صاحب ذوالفقار شد حیدر آن که "فی الفتنه" هست "عین الله" چشم شیطان درآر شد حیدر در شب توطئه علیه رسول یاور جان نثار شد حیدر مهر و قهر خداست این مولا قاسم نور و نار شد حیدر حک کن ای عرش، روی لوح بصر ها علی بشر، فکیف بشر روز محشر نوشته بر میزان بغض او کفر، حب او ایمان می درخشد چو ماه در محشر مومن مرتضی علی عنوان مژده دادند می رود به بهشت شیعه ی او علی علی گویان نغمه ی درب جنت است "علی" لب حورا به اوست دُر افشان در مقام مدیحه خوانی او جبرییل است مرغ خوش الحان حق خدا، حق علی و حق یاهو وحده لا علی الا هو می نویسم قیامت است غدیر محک نار و جنت است غدیر کافران را شقاوت است و هلاک مومنان را سعادت است غدیر همچو قرآن به ظالمین ضرر و شیعه را خیر و برکت است غدیر شیعه یعنی علی ولی خداست امتداد رسالت است غدیر برکه ای در دل کویر که نیست چشمه سار ولایت است غدیر دین بدون علی کمیت نداشت وای اگر شیعه اهل بیت نداشت شیعه باید علی نگر باشد حیدری وار در خطر باشد شیعه باید چو مالک و بوذر دشمن هر چه فتنه گر باشد شیعه باید سقیفه بازان را مانع راه و دردسر باشد شیعه باید شبیه فاطمه بر رهبر خوشتن سپر باشد شیعه باید که در دفاع ولی خود حریف چهل نفر باشد شیعه با رهبرش "وفا" دارد ذکر "نفسی لک الفدا" دارد نوکر مرتضی شدن خوب است در وجودش فنا شدن خوب است قنبرش بودن آرزوی همه است فضه ی این سرا شدن خوب است پشت درب غریبی حیدر یار خیرالنسا شدن خوب است ای گنه کار شرمسار اینجا حر کرببلا شدن خوب است پیکری داد زد ته گودال پای دین سر جدا شدن خوب است پیکری داد زد که... آه... نیا! برو زینب ... به قتلگاه نیا! 🔸شاعر: _____________________
"غدیر، خاطری از گل شکفته‌تر دارد غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد غدیر، از سفر حجّة البلاغ هنوز هزار خاطرۀ ناب در نظر دارد غدیر، چشم به راه حضور مهمانی‌ست که جان عاشق و چشم خدانگر دارد چه میهمان عزیزی، که در مدینۀ وحی غم هدایت و آزادی بشر دارد غدیر گفت: خدایا چگونه اقیانوس به سوی «برکۀ خم» نیّت سفر دارد؟... غدیر، جلوۀ سینا به خود گرفته، مگر از اتفاق شگفت‌آوری خبر دارد؟ غدیر دید، که یکصد هزار دل لرزید دل است و صحبت دلبر در او اثر دارد غدیر و صبر و سکوت نبی مسَلّم بود که پرده‌دار حرم، بیم پرده‌در دارد در این مکاشفه، ناگاه دست غیب آمد که از حقیقت اسلام پرده بردارد امین وحی خدا گفت: یا رسول الله بگو که شمس جمال تو یک قمر دارد کنون که چلّه‌نشینان همسفر جمع‌اند بگو که جامعه، حاجت به راهبر دارد بگو به حکم صریح خدا علی مولاست به هرکسی که ولای پیامبر دارد عبادت دو جهان، ناز ضرب شصت علی‌ست بگو کدام جوانمرد، این هنر دارد حدیث منزلتش را بخوان در این صحرا تلاوت از لب تو لذّت دگر دارد بگو به عارف و عامی مراقبت بکنند از این نهال، که هم سایه، هم ثمر دارد غدیر و آیۀ «یا اَیُّها الرَّسول» و علی چه ارتباط عمیقی به یکدگر دارد دلش رضا نشود جز به دوستی علی مگر کسی که دل از سنگ سخت‌تر دارد... 🔸شاعر: استاد (شفق) _________________
در حقیقت معنیِ دین جلوه ی ایمان علی ست(ع) بعدِ توحید و نبوت بهترین برهان علی ست آن همای آفرینش مایه ی فخرِ جهان اولین تفسیرِ دین، از منظرِ قرآن علی ست نورِ علم و معرفت از سینه اش جاری بوَد هم سعادت، هم کرامت، عزٌتِ انسان علی ست ریشه ی عدل و عدالت از علی شد استوار صورتِ جاویدِ عدل و معنیِ میزان علی ست آن که دارد یک جهان آیینه در لبخندِ خویش آن که فرمانِ خدا را می برد از جان علی ست بارها قرآن ز شانِ او سخن با خلق گفت وارثِ نورِ محمّد (ص) گوهرِ یزدان علی ست بیرقِ توحید را یکسر بر افرازد علی(ع) شورِ ایمان، نورِ قرآن، چشمه ی رضوان علی ست قوٌت ‌و قلبِ پیمبر، مقتدای فاطمه در کتابِ آفرینش آیه ی عرفان علی ست چشمِ عالم خیره شد تا کعبه را آن گونه دید در طلوعِ فجرِ صادق، کعبه را مهمان علی ست علتِ خلقت همانا در علی معنا شود اولین سنگِ بنای عالمِ امکان علی ست دل به دریا زن مترس از موج های روبرو چون در این دریای هول انگیز کشتی بان علی ست! 🔸شاعر: _____________________
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم:  علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی  صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟ 🔸شاعر: _____________________
تا قافیۀ شعر امیر است و غدیر است برخیز که هنگام مراعاتُ نظیر است الیوم که أکملتُ لکم دینکم آمد تا عرش فراخوان تماشای امیر است افطار در خانۀ مولا بنشیند هر خسته که مسکین و یتیم است و اسیر است بر طبل بکوبید نقاره بنوازید آواز بخوانید که بی مایه فطیر است مَن ماتَ علی حُبّ علی ماتَ شهیدا آنانکه نمردند بمیرند که دیر است! این شیهۀ اسبان ظهور است می آید هنگامۀ ما یَستوِی الاعمی وَ بصیر است می چرخم و می رقصم و تقصیر خودم نیست این شور و جنون را چه کنم عید غدیر است  🔸شاعر: _____________________
نشست بر سر دست نبی به منبر دست زدند دست شعف آسمانیان بر دست (روایت است که در حجه الوداع رسول خبر رسید که جبریل نامه آورده است نوشته بود بگو دست کیست دست خدا نوشته بود بگو آنچه را که در پرده است) برای بیعت او دست ها بلند شدند شد آسمان و زمین ناگهان سراسر دست کدام دست یداللهی است این دستی که پیش آن نمی آید به چشم دیگر دست رسول رفت به معراج و دید در پرده نشسته است کسی سیب نیمه ای در دست گرفته است به تحقیق دست موسی را شده است در "ید بیضا" اگر منور دست خلیل هم متوسل به او شد آن وقتی که برد پیش گلوی پسر به خنجر دست کدام دست؟ همان دست بی محابایی که برد یک تنه بر چارچوب خیبر دست کدام دست؟ که پرورده آنچنان پسری که پای عهد بشوید ز دست آخر دست به یک اشارت شق القمر چنان کرده که مانده است در اعجاز دست او تردست به کارگاه ازل هرکه رفته می داند "ابو تراب" نشسته است آب و گل در دست ز چیره دستی ساقی بس آن که هیچ کسی نیافته است به جز او به راز کوثر دست گرفته ام چو گدا دست خود به امیدی که او بگیرد از این دست روز محشر دست.. 🔸شاعر: _____________________
باید به همان سال دهم برگردیم با بیعت در غدیر خم برگردیم تا سوز عطش نکشته ما را باید تا برکۀ اکملت لکم برگردیم این بغض هنوز سر به شورش دارد این چشم هزار چشمه جوشش دارد این زخم هزار و چارصد سالۀ ما اندازۀ زخم تازه سوزش دارد هرجا که غدیر رفته باران رفته جنگل به کویر و کوهساران رفته هر جا که امام هست در مکتب او حیوان هم اگر آمده انسان رفته بر جای بماند از تو یک رد کافیست از عشق نشانه ای در این حد کافیست درک تو فقط حد رسول الله است یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست دور و بر نور را که خلوت دیدند انکار تو را چقدر راحت دیدند این کوردلان تو را ندیدند اگر یک عمر فقط از تو کرامت دیدند چشمی که به یک اشاره بر می خیزد با دیدن یک ستاره بر می خیزد شب را به نگاه خیره سنجاق نکن خورشید تو هم دوباره بر می خیزد ما با تو به رازهای مکنون زده ایم همراه تو پای در دل خون زده‌ایم هر بار که خواست شیعه مدفون بشود با هیبت یک شهید بیرون زده‌ایم توصیف تو حال دیگری می خواهد نیروی خیال دیگری می خواهد محدودۀ واژه ها برایت تنگ است این شعر مجال دیگری می خواهد 🔸شاعر: _____________________