#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
به پایان آمد آخر اضطراب بی امان ما
رسید از راه ، ماه گریه های بی کران ما
دوباره شد حسینیه مسیر انتهای ما
پناه روزهای سخت و ایام خزان ما
دوباره باز شد دارالشفای عالم و آدم
بیایید ای جهان سوی امام مهربان ما
که خاک فرش صحن تکیه ما هم شفادارد
غلط گفته هر آنکس ناروا گفت از مکان ما
دوای دردهای لاعلاج ما حسینیه ست
ضرر کرده هر آنکس دور شد از آشیان ما
حریم خانه حق هم گَهی شد باز و گه بسته
ولی هرگز نشد بسته ورودی جنان ما
چه یارانی که رفتند و ندیدند این محرم را
خدا رحمت کند اموات و جمله رفتگان ما
نمی گردد ادا حق عزایت هرگز آقا جان
اگر خون جای اشک آید ز چشم و دیدگان ما
دوسالی میشود گشتیم اسیر ابتلائاتی
خودت یاری نما آخر شود این امتحان ما
شروع سال ما با ذکر زیبای حسین جان است
چه خوشبو میشود با نام زیبایت دهان ما
برای بردن نام حسینت داد باید زد
شبیه مادران داغدیده از جوان ما
شبیه خواهری کز روی تل فریاد ها میزد
رها کن جسم بی جانِ بزرگِ خاندان ما
جسارت کرد بر انگشت و بر انگشتری تو
عجب داغی نشانده بر دل ما ساربان ما
🔸شاعر:
#مهدی_جلالی
________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
حالا که داری میخری آماده ام کن
آقا برای نوکری آماده ام کن
از مادر خود رزق اشکم را بگیر و
با یک دعای مادری آماده ام کن
سنگم! مرا با دست خود از خاک بردار
مانند زیبا گوهری آماده ام کن
نگذار باشم کمتر از حرّ و زهیرت
با نیّت یاریگری آماده ام کن
تا بر تنِ باطل فرود آیم به شدّت
برّنده ام کن، خنجری آماده ام کن
بگذار از عشق تو در خونم بغلطتم
با گوشه-چشم ِ محشری آماده ام کن
لطفا شهیدم کن! به آن نحوی که از من
اصلا نماند پیکری...آماده ام کن
تا که مرا عاشق تر از سابق بسازی
با داغِ ویرانگرتری آماده ام کن
باید بمیرم سوم ماه محرم
نذر سه ساله دختری آماده ام کن
بر روی تل می ایستم حیران، برای-
گریان شدن با خواهری آماده ام کن
بر سینهٔ عطشانِ تو؛ «ألشمرُ جالسْ»...
با روضهٔ شعله وری آماده ام کن!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
این چه سرّی است که عالم شده مدهوش حسین
همه از پیر و جوانند سیه پوش حسین
بر سر هر گذر و کوی عزا خانه ی اوست
هر کسی لقمه ی خود می خورداز توش حسین
بارش رحمت حقّ است مگر می بارد
که چنان سیل روانند به آغوش حسین
نه کسی واهمه از مرگ و هراس از دشمن
گوئیا نفخه رسد از لب خاموش حسین
نه فقط کر ببلا از غم او می سوزد
که به پا گشته به عالم همه جا جوش حسین
قدم آهسته گذارید به منزلگه عشق
که همه بال ملائک شده مفروش حسین
مرغ وماهی و مَلَک جمله در این واقعه سوخت
آب هم گریه کنان است ز تن پوش حسین
واله در روز جزا باک مدار از دوزخ
می شوی پرده نشین بر در شش گوش حسین
🔸شاعر:
#زراعت_جو
____________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
حی علی العزا که محرم رسیده است
ماه عزا و گریه و ماتم رسیده است
حی علی البکاء، شنیدیم تا که ما
در چشم نوکران تو زمزم رسیده است
باگریه بر تو بود که آدم عزیز شد
گویا که فصل توبه ی آدم رسیده است
این اشک وناله ها همه تسکین درد توست
بنگر برای زخم تو مرهم رسیده است
پشت در حسینه اذن دخول خواست
آقا غریبه نیست ،که محرم رسیده است
جانم به سفره ای که بزم تو پهن شد
شاه و گدا به بزم تودرهم رسیده است
خیل ملائکه همه در پشت این درند
از بهر نوکری تو حاتم رسیده است
این پرچم سیاه تو حبل المتین ماست
کز جانب خدا به دو دستم رسیده است
از لطف حیدر است که مارا خریده اند
لطفش به ما همیشه و هردم رسیده است
در روز حشر فاطمه باشد شفیع ما
برگ امان ز بانوی عالم رسیده است
مارا اگر کسی نخرد میخرد حسین
آقا مگر به داد دلم کم رسیده است؟
این ناله میرسد به دو عالم اناالغریب
گویا به اسمان و زمین هم رسیده است
دربین قتلگاه مادر پهلو شکسته ای
با قامت کمان و قد خم رسیده است
🔸شاعر:
#میلاد_الیاس_وند
____________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
باز هم رزق عزا را برسان ایمادر
شد محرم غم ما را برسان ایمادر
قابلیت بده، بر چشم گناهآلوده
اشک بر خونخدا را برسان ایمادر
دردما سینهزنان دوری از بزمعزاست
به عزادار دوا را برسان ایمادر
ای که در چای حسینیه شفا میریزی
دفع شر کرونا را برسان ایمادر
شباول وسطحلقه تو مظلوم بکش
آتش و سوز و نوا را برسان ایمادر
بوی پیراهنخونین حسینت آمد
پیرهن مشکی ما را برسان ایمادر
گریهکنهای حسینت همه حاجتمندند
اربعین، کرببلا را برسان ایمادر
وسطروضه که حرف از عطش مسلم شد
نالهی واپسرا را برسان ایمادر
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
____________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
شعر زمان تقدیم غدیریان پای در راه محرم
ذکر تو خوش اهنگ تر از لحن اذان است
کوثر به تمنای تو در روضه روان. است
این حرف دل انگیز دل پیر و جوان است
تو عشق منی قیمت این عشق گران است
دل نیست دلی که دل او با دگران است
*
"زیر علمت امن ترین جای جهان است "
"چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"
*
ما دل به علمدار تو بستیم که هستیم
او ساقی امان بوده که هر ثانیه مستیم
حتی سر سجاده امان جام به دستیم
تو شاهدمان باش که پیمان نگسستیم
در مستی و لامستی امان باورمان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
این بال فراهم شده را باز گشودیم
با کعبه به سمت تو سفر ساز نمودیم
هرچند از اغاز به دنبال تو بودیم
این شعر هم امروز به عشق تو سرودیم
در سینه امان شعله ور این شعر زمان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
فرمان برسد سر بسپاریم به کویت
در بند تو هستیم در ان سلسله مویت
هستیم به صف تا ببریم اب وضویت
ما از رمضانیم به دنباله ی بویت
ذکر لبمان مصرع ان مرثیه خوان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
قدر امد و فطر امد و ما فکر غدیریم
چون مسلم تو بر سر هر کوچه سفیریم
اگاه به لطف تو از این راه خطیریم
با عشق به بند سر زلف تو اسیریم
خواندیم ز خطی که بر ابروی کمان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
تا کرب و بلا مانده اگر چند صباحی
دیدیم که در محضر تو حر ریاحی
پیش از همه دریافته تو روح و ریاحی
ان قدر لطیف است نگاهت که صباحی
شد شاعر این معجزه و در جریان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
باران زده ام کن برسانم به محرم
همدسته ترم کن تو به بیگانه و محرم
از عید در ارم بنشانم به دل غم
تو دم به دمم ده که شوم با همه همدم
این حرف دل شاعر بی نام و نشان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
من مدعی عشق توام اهل ریایم
بیهوده بلند است در این قریه صدایم
با این که تو دانی چقدر بی سر و پایم
بی اذن تو در محفل عشاق نیایم
تو اخر عشقی که خدا اول ان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
بگذار در اخر دو سه خط روضه بخوانم
بگذار بماند سر پا اتش جانم
حق است که بی اکبر. تو زنده نمانم
یاد عطش اصعر تو برده توانم
گفتم به بهاری که بدون تو خزان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
*
در علقمه دست از دل و جان شسته مدیحت
شرمنده شد از این که نبوسیده ضریحت
شعری که نشد نوحه ی ان طفل ملیحت
ای کاش شبی تحفه بگیرد ز ذبیحت
هر چند که لطف تو در این شعر روان است
*
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
🔸شاعر:
#سید_علی_میری
____________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
شادی برای تو غم عالم برای من
از ماه های سال، محرم برای من
آوای آسمانی داوود مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
این زخم ها معلم خندیدن من اند
حیرانم از ترحم مرهم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...
🔸شاعر:
#میلاد_عرفان_پور
____________________________
🏴 اشعار #شب_اول_محرم
_____________________
#مناجات_امام_حسین #مناجات_اول_مجلس #امام_حسین #روضه
ألسّلامُ علی، ساکن کربلا
بانیِ ماه غم، یابن خیرالنسا
شد دوباره سیاه، رنگ پیراهنم
با نگاهت شدم، مُحرم روضه ها
میشوم دور تو، حاجیِ در طواف
کعبۂ من شده، خیمه های عزا
آمدم روسیاه، خسته از اشتباه
تا دوباره مرا، مادرت زد صدا
پای کار توام، داغدار توام
بد به حال کسی، که شد از تو جدا
گوشۂ پرچمت، باز بستم دخیل
تا ابد اسم تو، ذکر مشکل گشا
ذره ای تربتت، مرهم دردهاست
گوشۂ هیئتت، هست دارالشفا
شد شب جمعه و فاطمه(س) تشنه لب
با امام زمان(عج)، میرود کربلا
اشک میریزد و، گوشۂ قتلگاه
یادش آمد که تو، میزدی دست و پا
وای از آن لحظه که، پیش چشمش نشست
شمر(لع) با خنده بر، سینه ات بیهوا!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
__________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
عاشق که باشی وضع من را تازه می فهمی
اینگونه سرگردان شدن را تازه می فهمی
محشر لباس مشکی ات وقتی شفیع ات شد
خاصیّت این پیرهن را تازه می فهمی
#بردیا_محمدی
https://eitaa.com/Arbabhosyn
🏴 اشعار #شب_اول_محرم
_____________________________
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
کوفه شد چشم و مرا گرم تماشا شده است
یار بی یاور تو بی کس و تنها شده است
بین این شهر زبانزد شده نیرنگ میا
صحبت از غارت انگشترت آقا شده است
قدر یک دشت به همراه عبا داشته باش
سخن از ریختن یوسف لیلا شده است
من ازآن خنده ی تلخ عدویت دانستم
کز برای سر شش ماهه چه غوغا شده است
نعل تازه به سم مرکبشان می کوبند
صحبت از تنگی گودال در اینجا شده است
تا که طفل تو نرفته به کنیزی برگرد
حرف نامحرم و دردانه ی نوپا شده است
مثل آن کوچه که زهرای جوان گیر افتاد
مسلم آزرده در این کوچه چو زهرا شده است
من شنیدم که به دیوار سر فاطمه خورد
در دلم روضه ی صدیقه ی کبرا شده است
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
___________________________
#ایام_مسلمیه #مرثیه_مسلم_بن_عقیل
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
ای قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیده بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
****
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
===========================
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
گر ساخته است خانهاى از سنگ و گل، خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آن چه هست، فدا میکند حسین
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
سر داده است و حکم شفاعت گرفته است
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
🔸شاعر:
#استاد_سید_رضا_مؤید
===========================