1_1698967080.mp3
5.67M
🏴#اربعین
🏴#سبک_زمینه
✍شاعر:حسین نوری
🏴#امام_زمان_عج
🏴#سبک_شور
🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی
✍شاعر:کربلایی رضا نصابی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به ضربه دسته حیدر. به بودو هست حیدر
به ذوالفقار مولا. به ناز شصت حیدر
به رمزو راز حیدر. حال نماز حیدر
به سر غرق خون و. به فرق باز حیدر
خدا اقامون و برسون
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به ماجرای زهرا. سوزو نوای زهرا
به صورته کبودو. به غصه های زهرا
به عشق ناب حیدر. به دختر پیمبر
به پهلوی شکسته به خونه مونانده بر در
خدا. اقامون و برسون. 3
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به رنگ و روی زینب. بقضه گلوی زینب
به راس رونیزه. در روبه روی زینب
به گریه های زینب. به ناله های زینب
به لحظه ی قنوت و. به ربنای زینب
خدا اقامون و برسون. 3
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به غیرت ابالفضل. به عزت ابالفضل
به تشنگیه اصغر خجالت ابالفضل
به چشمای دریده. به قامت خمیده
به مشک پاره پاره. به دستای بریده
خدا اقامون برسون. 3
1_6067311839.mp3
4.06M
🏴#امام_زمان_عج
🏴#سبک_شور
🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی
✍شاعر:کربلایی رضا نصابی

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل
تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل
هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل
بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل
عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل
تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل
ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل
برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل
از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل
تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل
مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی، دست برون آر اباالفضل
تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل
کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل
خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل
مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل
(غلامرضا سازگار)
۱۷
#نوحه
#دروازه_ساعات
#ورود_اهل_بیت_به_شام
#سبک_سرلشکرو_آب_آورم
کاروان کربلا در دروازه ی ساعات آمد
خدا داند چه بر سر عمه های سادات آمد
فرموده ی امام ساجدین بر ما داده پیام
امان از شام امان از شام۲
در شام ویران گشته بر آل علی ظلم و بیداد
خون شد دل اهل حرم همراه زینب و سجاد
دروازه ی ساعت شده با جمع مردم ازدحام
امان از شام امان از شام۲
بین نامحرمان شده خون دل زینب و کلثوم
بر روی نیزه جلوه گر شد رأس حسین مظلوم
گرد سرهای شهیدان کف می زدند مرد شام
امان از شام امان از شام۲
نامردمان شهر شام به جای مهر و احترام
بر سر و روی اسیران سنگ می زدند از روی بام
زخم زبان شده زخم اهل حرم را التیام
امان از شام امان از شام۲
بر اهل بیت مصطفی ظلم و ستم افزون شده
در شام غم دل ام کلثوم و زینب خون شده
بر روی نیزه ی دشمن می درخشد ماه تمام
امان از شام امان از شام۲
بر سر و روی یتیمان با تازیانه می زدند
خدا داند از ظلم و کین چه وحشیانه می زدند
بر آل حیدر گشته در شام بلا ظلم مدام
امان از شام امان از شام۲
#شام
۱۴
#نوحه
#زمزمه
#ورود_اهل_بیت_به_شام
بی حیا شامیان،کرده اند ازدحام
کارشان این شده،ظلم و کینه مدام
اهل بیت حق جان شان بر لب
خون شده زین غم ها دل زینب
وای امان از شام۴
همه اهل حرم،زین سفر خسته اند
به روی ناقه ها،دست شان بسته اند
بر اسیران ظلم و ستم افزون
اهل بیت گردیده همه دلخون
وای امان از شام۴
سر پاک حسین،بین زن ها بود
این مه جلوه گر،گل زهرا بود
زین مصیبت ها گریه ها دارند
همه از دیده اشک غم بارند
وای امان از شام۴
بی حیا شامیان،همگی آمدند
پیش چشم همه،کودکان را زدند
در ورود شام همه خندیدند
پیش سرها با خنده رقصیدند
وای امان از شام۴
بی حیا شامیان،چنگ و نی دف زدند
رو به روی حرم،همگی کف زدند
همه ی مردم را خبر کردند
آل عصمت را خونجگر کردند
وای امان از شام۴
کودکان را همه،وحشیانه زدند
بر گلان حسین،تازیانه زدند
خونجگر گشته زین همه بیداد
چارمین مولی حضرت سجاد
وای امان از شام۴
#سبک_همه_جا_بروم
#دروازه_ساعات
#شام
Shab03Moharram1402[03].mp3
12.97M
▪️راه و رسم حسین قیام لله است
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
👈 مشاهده متن :
Meysammotiee.ir/post/2806
راه و رسم حسین قیام لله است
زیر بار ستم، نمیرود یک دم
هر کسی آید، به زیر این پرچم
خیمه آزادی و آزادگی اینجاست
غیرت شمشیر ما میراث عاشوراست
تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست
جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست
بانگ «هل من معین»، آید از آن صحرا
یا أباالأحرار، لبیک یا مولا
خون تو سرچشمهی بیداری دنیاست
تا قیامت در رگ عشّاق تو غوغاست
تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست
جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست
راه و رسم حسین، قیام لله است
نقش این پرچم، «نصر من الله» است
حرف حق را میزند هر کس حسینی شد
شیعه تو بتشکن مثل خمینی شد
تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست
جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست
شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
https://eitaa.com/Asheghane_hazrat_zeynab
❣﷽❣
💢#اسارت
💢#روایت_امام_سجاد_ع
⚫️ هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
🌺از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام !
🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
⚫️صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
📕برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
1. یه عمریه تو هیت.mp3
3.39M
#نوحه_امام_حسین
( علیه السلام )
مداح گرامی ، مرحوم
#سید_جواد_ذاکر_طباطبایی
یه عمریه تو هیتام ،
سینه زن و گریه کنم
خدا خودش خوب میدونه
دل از حسین نمیکنم
همش میخوندم با سُرور
با مستی وبا عشق وشور
یه بیت برا امام حسین
اما خدایی با غرور
اگر مرا رها کنی
تو را رها نمی کنم
سر از تنم جدا کنی
چون وچرا نمی کنم
تا که یه شب خوابی دیدم
تو خواب ورویا که بودم
حرف عجیبی شنیدم
دوست قدیمیمو دیدم
که خدا رحمتش کنه
میگفت بهت حرفی میگم
فکر نکنی حرف منه
حرفی که من بهت میگم
حرف حسینِ سر جداست
شعری که دائم میخونی
از بیخ و بُن شعری خطاست
نگو اگه ، رهام کُنه
اونو ، رها نمیکنم
بگو اگه رهاش کنم
منو رها نمیکنه ...
حسین حسین حسین ...
بارها شده کردی رها
امام حسین رو با گناه
اما نکرد تو رو رها
شما رو برد کربُ بلا
بارها شده که رفته اید
از درِ خونش شما ها
اما حسین بازم اومد
کشیدتون تو هیئتها
حالا بگو تو رو خدا
از روی صدق واز صفا
حسین تو رو کرده رها
یا تو شدی ازش جدا
.
خدا کنه امام حسبن ما رو بخره و آزاد کنه
⚫️ آزاد کرده حسین علیه السلام
مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود: یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانهاش دهه عاشورا روضهخوانی میکرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیش از هم پاشیده شد حتی خانهاش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود و خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و برود.
همسرش میگوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم: چه شده؟ چرا داد میزنی؟
گفت: ای زن ما همه جوره میتوانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود. گفتم؛ چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم میآید ما هم وضعمان ایجاب نمیکند و دروغ هم نمیتوانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم میرود.
یک دفعه منقلب گردید گفت: ای حسین! مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم. گفت: چی داریم؟ گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم. پسر وقتی آمد گیسوانش را میتراشی و فردا صبح دستش را میگیری میبری سر بازار .
چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن. مرد گفت: مشکل میدانم پسر راضی بشود و شرعاً نمیدانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتن خدمت علما و قضیه را پرسیدند علما گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه
یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد پسر میگوید وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه میکند و گریه میکند پدرم مرتب مرا مشاهده میکند اشک میریزد گفتم مادر چیزی شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفتهایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم. پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به! حاضرم. چه از این بهتر. صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد. پسر دست انداخت گردن مادر.
پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر پسر را آورد سر بازار برده فروشان به آن قیمتی که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم میبرمش خانه. یک دفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را میآورم و میفروشم. تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم .
فرمود: آقا این را میفروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را میفروشی) گفتم: آری! فرمود: چند میفروشی؟ گفتم: این قیمت. یک کیسهای به من داد دیدم دینارها درست است. فرمود: اگر بیشتر هم بخواهی به تو میدهم. من خیال کردم مسخرهام میکند. گفتم: نه. فرمود: بیا و یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم تا فرمود: پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت.
مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون پدر میگوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چه کار کردی؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچهام را به زبان نمیبرم.
پسر میگوید دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن یک وقت آقا رویش را برگرداند. فرمود: پسر جان چرا گریه میکنی؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آری پدرم. فرمود: میخوای برگردی نزدشان؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: اگر بروم میگویند تو فرار کردی.
فرمود: نه پسر جان برو پایین. من را پایین کرد. فرمود: برو خانه اگر گفتن فرار کردی بگو نه حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسی نیست. پسر آمد در خانه را کوبید. مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسر جان! چرا آمدی؟ دوید شوهرش را صدا زد. گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمیآورد؟ حالا آمده پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟ گفتم: پدر به خدا من فرار نکردم. گفت: پس چطور شد آمدی؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۲۷
#کرامات #امام_حسین
#کرامات_سیدالشهدا_ع
😭توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منع ت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،😭😭
نیم نگاه و گوشه چشمی به ما داشته باش تا لحظات زندگانی مان را با آبِ حیات دین آبیاری کنیم.😭😭
✋سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان آن کسی که برای برادرش ازجان خود گذشت،
آن کس که از دیروزش برای فردایش گذشت،
آن که فداییِ برادر، مراقب او، تلاشگر برای رساندن آب به او و کسی که دستهایش بُریده شد بود.
خداوند قاتلانش، یزیدبن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!
آوازه دلاورمردی هاى حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشکریان امام جدا سازد.
به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیلهام البنین سلام الله علیها بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد.
وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمهگاه امام حسین (علیه السلام) رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟
امام حسین (علیه السلام) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد.
حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش (عبدالله، جعفر و عثمان) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟
شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعلههای جنگ برافروخته میگردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمیماند. من برای شما امان نامهای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید.
حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.
ای دشمن خدا! ما را فرمان میدهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان میدهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟
شمر از پاسخ دندان شکن فرزندانام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمهگاه خویش برگشت.
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني.
عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت.
وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود.
سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد
دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه.
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش.
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.
عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.
امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست..
Hossein Khalaji - Salam Hameye Zendegim.mp3
7.26M
༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅
#سینه_زنی
#سلام_بر_محرم
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
🔹#سبک:سلام همه زندگیم ،سلام امام حسین من
سـلام مَه محــــرم و/سلام ، هـلال ماه غم
سلام به اشک روضه و/سلام به خیمه و عَلَم
السلام علی الحسین/که به پاشده خیمه ی روضه ها
توو دلم دوباره به پا/ شده،شوق دیدن کربلا
(آقاااااا)
امن ترین جای جهانه /زیر پرچم تو حسین!
عاشقم به هوای روضه و ماه ماتم تو حسین!
(آقااااااا)
(حسین حسین حسین حسین دوای دردامی)
(حسین حسین حسین حسین همیشه آقامی)
سلام، شهید تشنه لب /سلام ، آقای باکَرَم
سلام ، دلیل زندگیم /سلام ، ای سایه سرم
باز گرفته دلم برای هوای کرب وبلات ،حسین!
کاش میشد که به نوکرت بدی اذن صحن وسرات، حسین!
(آقاااااا)
توغریبی وبی کسی /توشدی همیشه پناه من
اربعین ببرم حرم /که شروع شده گریه وآه من
(آقااااااا)
(حسین حسین حسین حسین دوای دردامی)
(حسین حسین حسین حسین همیشه آقامی)
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
#ندای_ذاکرین_تبریز #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5897880036106570042.mp3
7.44M
#دشتی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
لالاکن دخترم دورت بگردم
لالا کن خسته ای عمه میدونه
یه دنیا غم توی چشمات اسیرن
لالا کن دنیا اینجور نمیمونه
برات قصه بگم خوابت بگیره
بگم از بحر خوبی های حیدر
شاید یادت بره این لحظه ها رو
شاید بیرون بیای از فکر معجر
من هر کاری میکنم آروم نمیشی
دلت خونه برات عمه بمیره
اگر نازت نکردم سوخته موهات
عزیزم میدونم دردت میگیره
عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
لالاکن دخترم دورت بگردم
لالا کن خسته ای عمه میدونه
یه دنیا غم توی چشمات اسیرن
لالا کن دنیا اینجور نمیمونه
بمیرم برات هر بار گریه کردی
اومد اشکات روی زخمای گونه ات
تو اینقدر دست به پهلو هات گرفتی
دیگه میشناسمت با این نشونت
بیا و سر روی شونه ام بزار که
یکم آروم بشه قلب دوتامون
بزار دستاتو توی دستای عمه
تموم میشه یه روزی این غصه هامون
عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
تو اینقدر داد زدی بابا کجایی
دیگه توی صدات جوهر نداری
همش میری یه کنج آروم میشینی
ولی من که میدونم بی قراری
شبا از بس که موندی تو گرسنه
بمیرم رنگ رخسارت پریده
نمیشه باورم که مثل مادر
با این سن کمت موهات سپیده
چقدر سخته برام وقتی میبینم
روی دستای تو رد طناب
عزیزم موندی اینقدر زیر آفتاب
رنگ صورتت مثل ربابه
عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
#ذاکر_مهدی_صدیقی🎤
.
Meysam Motiei _ Oo Midavid (320).mp3
8.41M
سرم رفته از بس سرم داد زدن♫!♭
سرم رفته از بس سرم داد زدن
نگو که چرا موم سفیده آخه♫!♭
خودت رو یه لحظه بذار جای من
خواب دیدم که، تنت رو زمین♫!♭
نفس میزدی، گلوتو برید
گریه کردم، همون که زدت♫!♭
اومد منو زد، موهامو کشید
او می کشید و من می کشیدم♫!♭

او می دوید و من می دویدم♫!♭
خدا خواسته من مثل زهرا بشم
زیر کوله بار غمت تا بشم♫!♭
رمق تو تنم نیست عزیز دلم
ببخشم نمیشه به پات پا بشم♫!♭
چند روزی هست، میلرزه پاهام
دیگه نمازام، نشسته شده♫!♭
افتادم من، گمون بکنم
که هردوتا پام، شکسته شده♫!♭
من، روی ناقه، از جا پریدم
او می دوید و من می دویدم♫!♭
#حضرت_رقیه
#پنجم_صفر
#روضه_حضرت_علی_اصغر
علیه السلام
#استاد_حیدرزاده
امشب دلت رو بفرست کربلا ، برو توو حرم ابی عبدالله ، برو کنار ضریح شش گوشه ، به یاد اون مادری ناله بزن ، که طقل شیرخوارش رو دست گرفته بود ، هی از این خیمه به اون خیمه میرفت ، آبی برا علی اصغرش پیدا کنه ، علی اصغر گریه میکرد ، لب های کوچکش رو باز میکرد و می بست ...
گریه نکن علی جون
صدات داره میگیره
یه قطره آب بیارید
بچه ام داره می میره
مضطرب بود ، گاهی زینب میگرفتش ، گاهی ام کلثوم بغلش میکرد ، گاهی سکینه بغش میگرفت اما آرام نمیشد ... منظوری داشت ، مظورش این بود : بابا بابا ، بابا هنوز یک سرباز دیگه داری بابا ، بابا بیا منم ببر میدان ، بابا بابا ... بابا منم یک گلوی نازک دارم بابا ، ... آی حسییین ... تا دست بابا دادنش ، تا به آغوش بابا رفت ، آرام شد ، آرام شد ، آرام شد ... این سرکوچولوش رو روی شانه بابا گذاشت ، حسین ، حسین ... همین که رو دست بلندش کرد : « أمَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ یَتَلَظَّی عَطَشاً » ، ای کاش میگفتند حسین آبش نمیدیم .. برش گردون ... اما یه مرتبه دید علی یه تکانی خورد ، یه نگاه کرد : « فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ » حسییین ... نه ، خدا نفس بهت داده ، اگه توو روضه حضرت علی اصغر نخواهی بگی حسین ، توومحرم نخواهی بگی حسین ، ... به قصد فرج بگو ، حسییین ...
اگه حاجتی داری ، خدارو به این لحظه ابی عبدالله قسم بده ، ... دستش رو زیر خونها گرفت ، خونها را به آسمان پاشید ، ... امام باقر علیه السلام میفرماید : یه قطره از این خون برنگشت ، کسی که تیر میخوره ، معمولاً یه آخ میگه ، یه ناله میزنه ... اما از وقتی خواب بود ، به ناله هم نزد ...
یه ناله کن که نالتم
بابا رو زنده می کنه
چشماتو وا کن و ببین
حرمله خنده میکنه ...
#هیت_ثارالله_قم
7. ارزش زیارت.mp3
1.92M
#کرامت_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
گفت توو راه نجف تا کربلا ، با امام زمان ارواحنا فدا ، همره بودم ، این روایت توو مفاتیح ثبت شده ، مراجعه کنید ، مفصله من مختصرش رو میگم ... میگه در راه با امام زمان (عج) می اومدم کربلا ، به آقا عرض کردم ، آقاجان ، شب جمعه ای کربلا بودم ، حرم امام حسین پر از جمعیت بود ، حرم قمر بنی هاشم مملو از جمعیت بود ، بین الحرمین شلوغ بود ... نیمه های شب دیدم هودَجی ( به معنای مَحمل ، کجاوه ) ، بینِ زمین و آسمان ، حرکت میکنه ، دیدم دو تا خانم میانِ این هودَج هستند ، نامه هایی را بینِ زوار پخش میکنند ، یکی از اون نامه ها به دستم رسید ، دیدم نوشته : « اَمانُ مِن النّار لِزوّارِ الحسین فی لَیلَهِ الْجمعه » آیا این جمله درسته ، دیدم امام زمان علیه السلام ، شروع کرد به گریه کردن ، فرمود : بله هر کسی شب جمعه ، زائرِ جدم باشه ، بدنش به آتش جهنم نمی سوزه ، ... عرض کردم آقاجان ممنونم ، یه سئوال دیگه دارم ، آقاجان اون دوتا خانم کی بودند این نامه هارو بینِ زوار پخش میکردند ؟ فرمودند : یکیشون جدم خدیجه کبری بود ، اون دیگری هم مادرم فاطمه زهرا ...
#هیت_ثارالله_قم
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
این روزها اهلبیت امام حسین ، توو شهر کوفه اسیرند ، دم دروازه کوفه ، دختر امیرالمومنین ، زینب کبری خطبه خواند : مردم کوفه ننگتان باد ، میدونید چه جگری رو از پیغمبر (ص) سوزاندید ؟ مردم کوفه شما جگر پیغمبر (ص) رو سوزاندید ، شما قلب فاطمه رو آتش زدید ... مردم کوفه شروع کردند به گریه کردن ، صدای گریه و ضجّه و شیون مردم کوفه بلند شد ، بی بی فرمود : امیدوارم همیشه چشمتان گریون باشه ، مردم کوفه زیاد بگریید ، مردم کوفه کم بخندید ، شما حسین منو دعوت کردید اما آب رو به روی حسینم بستید ، سر از بدنش جدا کردید ، اهلبیتش رو اسیر کردید ، مردم کوفه اشک می ریزند ، گریه میکنند اما بی بی زینب سلام الله علیها ، یه مرتبه متوجه شد حواس مردم به جای دیگری رفت ، سر از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده برادرش بالای نیزه است ... ای ی ی حسیییین ، حسین ...
بُرون آورد
سر از برجِ محمل
سری را دید بَر ،
« نی » کرده منزل
سرِ پُر خونِ پیشانی شکسته
غبار غم به رخسارش نشسته
گفت الا ای ماه من
قربان رویت
چرا خاکستری ، گردیده مویت
سرِ تو ، خون به پایِ نیزه ریزد
چرا خون از سرِ زینب نریزد ؟
چنان از سوز هجران، آتش دل
سر خود را بزد بر چوب محمل
یه مرتبه نوشتند : « ﻓَﻨَﻄَﺤَﺖْ ﺟَﺒِﻴﻨَﻬَﺎ ﺑِﻤُﻘَﺪﱠﱠﻡِ ﺍﻟْﻤَﺤْﻤِﻞ » آنچنان سر به چوبه محمل زد ،
بیا ز بالای نی ،
به دامنم جای گیر
تا که بشویم به اشک
ز چهره خاکسترت
#شاعر_استاد_سازگار
یه نازدانه ای داره ابی عبدالله ، این دختر خانم خردسال ، رو زانوی بی بی زینب نشسته بود ، یه مرتبه متوجه شد عمه جانش داره باکسی حرف میزنه ، صدا میزنه : « یا اخا » این دختر حساس شد ، بلند شد ، سرش رو از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده بابا بالای نیزه ...یه نگاه به عمه کرد ، یه نگاه به سربریده کرد ، یه مرتبه بی بی زینب متوجه این نازدانه شد ، دید رنگ از چهره اش پریده ، الانه که جان از بدنش بیرون بیاد ، رو کرد به سر بریده برادر ، مَحرم زینب ... « يا أخي فاطِمُ الصغيرةِ كَلِّمها * فَقد كادَ قلبُهَا أنْ يذوباً ... با فاطمه خردسالت سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه و اندوه آب شود ... » هر کجا نشستی به قصد فرج ، فریاد بزن : یا حسییین ...
#هیت_ثارالله_قم
1.32M
بی وفایی ای فُرات... 😭
چه فراتی که دَمی حیا نکرد
درد شش ماهه ای رو دوا نکرد
جگر دشمن دین خنک شد و
آب دریا به حسین وفا نکرد
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت
خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟
شمر سیراب و حسین با لب خشک
ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
لب عباس پر از خون ز عطش
دیده ای با لب خشک آمدنش
چه روان هستی فرات بی خبر
که علی اصغر تشنه کرده غش
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
مِهر زهراست اگر آب روان
ز چه شد حسین او خون به دهان
بی کفن روی زمین راس جدا
حسرت آب فرات در دل و جان
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
#هادی_همتی
#امام_حسین_ع #کربلا #فرات #عاشورا #شور
🌹🌹🇮🇷باسلام🇮🇷🌹🌹
🌹🌹🇮🇷دلگویه نادر🇮🇷🌹🌹
🌹🌹تقدیم به شهید.محسن حججی عزیر...ره...🌹🌹
..نوحه سینه زنی....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹
حسین حسین حسین جان.۴....
اون افتخار.شهرم
مدافع حرم کو
برادرجوانم.
محبوب کشورم کو..۲..🌹
حسین حسین حسین جان ..۴
.
آن جانفدای رهبر
دلدارو دلبرم کو
عزیزقلب مادر
سایهبان سرم کو..۲🌹
حسین حسین حسین جان ..۴..
.آن گل پرپرم .کو
هدیه به رهبرم کو
عاشق کوی زینب
شیر. دلاورم کو.۲.🌹
حسین حسین حسین..جان .۴.
.آن جان جانانم کو
ماه شبستانم
.بلبل خوشخوانم کو
آن حججی جانم کو..۲🌹
حسین حسین حسین .جان ..۴..
.آن سرو سروم کو
شهیدبی سرم کو
عاشق کوی زینب
امیدرهبرم کو..۲...🌹
حسین حسین حسین .جان ..۴..
آن ارباً.اربا تن کو
آن خونی پیراهن کو
چراغ انجمن کو
امیددل من کو..۲...🌹
حسین حسین حسین .جان ...۴
محسن بی کفن کو
نگین کشورم کو
یاور.رهبرم کو
هستی مادرم کو..۲..🌹
حسین حسین حسین .جان..۴..
آن سرجدا.بدن کو
فدایی وطن کو
شهید بی کفن کو
محسن جوان من کو..۲..🌹
حسین حسین حسین .جان .۴..
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹حالا.روضه🌹🌹🌹
نبوده مادر ببرت .
کنارخونین پیکرت
.تاکه بگیردتن تو.به روی.زانوعزیزم..عزیزم..عزیزم
نشاند.دمی
بخواندهمی
شودمرحمی
برآن بدن. بی سر.غربت فتاده.
.داداش..داداش .داداش
آن ..
دشمن پست
باخنده ات
عجیب خورده شکست
خشمش فزون شدوچنان
شمشیربه گردنت نهاده
ترسی به جان
ظالم زبون فتاده.
.ای جانم ای جانم .قهرمانم
روح و روانم
فدای تن بی سرت
عزیزجانم ...عزیزجانم
دوباره زنده شد
حماسه کربلا
بوسه زده خواهر
حنجرتو را
به مثل زینب..به مثل زینب
.....آه .مظلوم حسین جان ..۴.
خاک ایران کجا
خانطومان و بوکمال و حلب شام کجا
اینجا اکرام کجا
و آنجا دشنام کجا
ای وای .ای وای ..ای وای ...۲...
عزیزم محسنم
ای محبوب دلم
به یاری خدا.
دستم بگیرکه من
علم بردارم اززمین
شوم فدائیه
امام و رهبرم
مثال شیر کربلا
یل ام البنین ....
یاابالفضل ...یاابالفضل....یاابالفضل.....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شادی روح شهدا و سرداردلها ..و شهیدبی سرشهید محسن حججی صلوات
................
التماس دعا.🌺🌺🌺🌺....
خادم الحسین ..توحیدی کریمی 🌺🌺🌺🌺
اذا زلزله الارض زمین محشر عظماست ♪▴
چه شوریست چه غوغاست ♪▴
از این حال زمین لرزه به دلهاست ♪▴
نه پستی نه بلندی و نه دریاست ♪▴
رسیدست همان روز قیامت ♪▴
همان لحظه ی موعود ♪▴
که فرمود خدا زود رسد زود ♪▴
خلائق همه در حال فرارند ♪▴
و بی تاب و قرارند آرام ندارند ♪▴
و این روز همان روز حساب است ♪▴
همان روز سوال است و جواب است ♪▴
که مردم همه اینگونه پریشند ♪▴
نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند ♪▴
همه در پی خویشند ♪▴
و مردم همگی مست ♪▴
همه بی خود و مدهوش ♪▴
که ناگاه رسید از سوی حق نغمه ی چاوش ♪▴
الا اهل قیامت همه ساکت ♪▴
و سر ها همه پایین ♪▴
و ای جمله خلائق همه خاموش ♪▴
شده گوش، سراسر همه ی عرصه ی محشر ♪▴
پر از آیه ی کوثر ♪▴
ملائک همه در شور ♪▴
غزلخان همه سر مست شمیم گل حیدر ♪▴
گل یاس پیمبر ♪▴
چه حالیست؟ خبر چیست؟ مگر چیست؟ ♪▴
قدم رنجه نمودست به محشر یگانه گهر حضرت داور ♪▴
الله اکبر، الله اکبر ♪▴
یا حضرت زهرا، صدیقه ی اطهر ♪▴
ملائک همگی بال گشودند و فرش قدم مادر سادات نمودند ♪▴
آری خبر این است امید همه آمد ♪▴ ♪▴
جبرئیل صدا زد که خلائق ، انگیزه ی خلاق دو جهان فاطمه آمد ♪▴
به محشر حضرت زهرا وارد شده ♪▴
همه دارن نگاه می کنند این مادر ساداته قدم رنجه کرده به محشر ♪▴
و مبهوت جلالش همه ی ناس ♪▴
پیچید به محشر همه جا عطر گل یاس ♪▴
زهراست و آن وعده ی شیرین شفاعت ♪▴
بر چشم ترش اشک نشستست چو الماس ♪▴
بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ♪▴
همان دست جدا از تن عباس ♪▴
و زهرا شده گریان ابالفضل ♪▴
هم گریه کن و نوحه سرای غمه چشمان ابالفضل
مردم همه ساکت ♪▴
همه مبهوت و حیران ابالفضل ♪▴
کین فاطمه ابر کرم و رحمت و عشقست ♪▴
کز اوشده جاری به لب خشک زمین بارش باران ابالفضل ♪▴
ناگاه همه از دهن یاس شنیدند ♪▴
الله قسم میدهمت جان ابالفضل ♪▴
سوگند تو را قدر دو دستان ابالفضل ♪▴
بر فاطمه اتبار الها تو ببخشا ♪▴
هر کس که زده دست به دامان ابالفضل ♪▴
و یاران ابالفضل همه مات از آن هیبت عباس ♪▴
انگار نه انگار که این روز حساب است ♪▴
یک بار دگر روضه و گریه ♪▴
یک بار دگر سینه زنی غربت عباس ♪▴
زهراست کند نوحه سرایی ♪▴
آری شده بر پا به قیامت ♪▴
یک بار دیگر هیئت عباس ♪▴
عباس همانیست که قتیل العبرات است ♪▴
هر قطره ی مشکش آبی به حیات است ♪▴
شرمنده ز شرمندگیش آب فرات است ♪▴
با گریه ی زهرا، دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت ♪▴
با نام ابالفضل و دستان شفیعش ♪▴
ترس از جگر اهل ولا ریخت ♪▴
ناگاه در ان حال پریشان دله مادر سادات ♪▴
آمد ز سوی حضرت معبود ندایی ♪▴
که زهرا تو همه کاره ی مایی ♪▴
تا باز به چشم همه ی خسم شود خار ♪▴
تا باز ببینند همه وعده ی دادار ♪▴
تا کور شود هر که ز دنیا — کرد ♪▴
حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار ♪▴
بخشم به تو هر کس که توئه فاطمه گویی ♪▴
ای شیرزنه حیدر کرار ♪▴
خود دانی و چشمی که شده خیس ♪▴
اندازه ی بال مگسی بحر علمدار ♪▴
از وصف چنین قصه به محشر ♪▴
یکپارچه در شورم و شینم ♪▴
یکپارچه سرمست غرورم ♪▴
که من گریه کنه شیر یله شیر حنینم ♪▴
بیخود شدم از خود و چنین نعره کشیدم ♪▴
الله، الله، الله منه زار سگه کوی علمدار حسینم ♪▴
یل دریا دل، یا ابوفاضل ♪▴