eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
25.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
956 ویدیو
595 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. حضرت علی اصغر علیه السلام لالالالالالا اروم بخواب حالا خون گلوت پاشید رو صورت بابا لالالالالالا لب تو تشنه موند بابا تو رو بی سر به خیمه برگردوند تیر سه شعبه گلوتو رو با بازوی بابا دوخته خودم میدیدم که از خحالت چقده بابات سوخته ۲ تو رفتی بعد از تو گهوارتو بردن به چوبه ی محمل دست منو بستن حرمله جایزت رو نبرده بود از یاد با نیزه به جون قبر علیم افتاد چهل تا منزل تو رو میزاشتند مقابل من ای وای حرمله کارش فقط شده بود زجر دل من ای وای علیه_السلام .👇
302.2K
حضرت علی اصغر علیه السلام
شب هفتم محرم 🥀 روضه ی حضرت علی اصغر(ع)⬇️ هر كی گوشش به سخن های منه🥀 دیگه از تشنگی فریاد نزنه🥀 بابای مادیگه سقا نداره🥀 رفته و برای ما آب بیاره 🥀 من از این گوشه ی خیمه می دیدم🥀 حرفاشو با قوم كافر شنیدم🥀 می خواد از ماها خجالت نكشه🥀خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکن😭🥀 مب خواد از ماها خجالت نكشه 🥀 داره از دشمنا منت می كشه🥀اگه تا آخر این روضه همراه باشی حتما گریه می کُنی😭🥀 نمی گم مِنَتِ ذِلَت می كشه🥀 (بلكه منت هدایت می كشه۲)🥀 یاالله...🍂 بچه ها دست بابا خونی شده۲🥀 گمونم شش ماهه قربونی شده۲🥀 یه خط دل میسوزونه یا امام زمان 🥀😭 اینجاست که شرمندگی به اوج خودش میرسه...اباعبدالله الحسین باهزارآرزو این بچه روبرداشته برده سیرابش کُنه😭🥀 لااله الا الله...🍂 عباشو..... میگه یه قدم به سمت خیمه، یه قدم عقب برمیگرده...عجب صحنه ای شده... (عباشو طوری رو اصغر كشیده🍂 گمونم خیلی خجالت كشیده۲)🍂 شب ماه مبارک رمضان با چه حاجتی به مجلس ابی عبدلله وعلی اصغر اومدی امشب... اینم میدونم که بعضی از بزرگا و علمای ما هروقت کارشون گره می خورد روضه خوان دعوت میکردن میگفتن یه روضه علی اصغر بخون...🍂🌾 اون راننده میگفت درمسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیداکرد ترمز زدم کنارجاده ایستادم سطل آبی روبه دست گرفتم...هرماشین عبور میکرد اون سطل آب روبالا میگرفتم...شاید کمک کُنن اما ساعتی گذشت وماشینی نگه نداشت...خسته شدم نمیدونستم دراین هوای گرم چه کنم...ناگهان فکری به ذهنم رسید کودکی شیرخوار توماشین تو بغل مادرش بودرفتم بچه روبیرون آوردم روی دست قرار دادم، یه دست دیگه هم این سطل آبو گرفتم....بلافاصله اولین ماشین نگه داشت...آب دراختیار ماگذاشت...🌾 لعنت خدابه اون ... که چون حسینو دید علی اصغر به روی دستِش...😭🥀به جای قطره آب رودست پدر هدف تیر۳شعبه قرار دادن...😭🍂 روضه ی علی اصغر گره گشاست...شاید تنها جایی که خدا به اباعبدالله تسلیت گفت معلوم میشه که اباعبدالله خیلی از شهادت علی متأثر شد...😭 شرمندگی اینجاست.....آ..... درکتاب مُنتَهیُ الآمال از حضرت سکینه اینگونه روایت شده...روز نهم ماه محرم آب تمام شد...عطش وتشنگی به شدت به کودکان فشار آورد..‌.آب تمامی ظرفها مشکها خالی وخشک شد، منو دیگر کودکان به شدت تشنه بودیم...🌾 من خدمت عمه بزرگوارم حضرت زینب اومدم تابهش خبربدم...که کودکان تشنه اند...هنگامی که پیش اومدم خدمت عمه دیدم که اوبرادر شیرخوارَم حضرت علی اصغر ورودامنش گذاشته....علی جانم...😭🍂 پسرم چرا نمیخوابی ۳🌾علی لای لای علی لای لای علی لای... بخواب ای نوگل چشمان مادر🌾 آمدم ...دیدم علی رودامن عمه ام زینب...علی اصغر گاه می نشست، گاه برمیخواست...مثل ماهی که از آب دور افتاده باشه وبرآشفته بود..گریه میکردن...🌾🍂😭 اول زینب بهش فرمود صبرکن پسربرادرم، کجاست صبربرای تو...درحالی که اینقد تشنه هستی برعَمَت سخته صدای تورو بشنوه اما نتونه برات کاری کنه...🌾🍂😭حضرت سکینه می فرماید: هنگامی که من این سخنان رو از عمه شنیدم....گریه کردم 😭🌾 حضرت فرمود سکینه؟عرض کردم بله عمه جان...عمه ام گفت: چرا گریه میکنی من عرض کردم...بخاطر تشنگی و عطش برادرم علی اصغر دارم گریه میکنم...😭😭🥀دیگه به عمه ام زینب نگفتم خودم دارم می سوزم خودم تشنه مه...نتونستم بگم...🍂 الله اکبر...🌾 زبس من میگفتم عمه جان کاش پیش یاران وانصار میرفتیم شاید اونایی که درخیمه آب داشته باشن کمی به علی اصغر آب بدن...😭🌾 به سوی خیمه های عموهایم رفت دید همشون آب ندارن...کودکان خردسال حضرت رقیه بقیه بچه هااز تشنگی دادن تَلَف میشن درتاب وتَبَن...🌾 به دنبال ماراه افتادن...عمه ام توخیمه پسرعموهام رفت به خیمه عباس اما رفت آبی نبود...آب کجا بود...دوباره برگشت خیمه ی خودش...🥀 درحالی که نزدیک به ۲۵ بچه ی خردسال کودک تشنه وهمراه بودن....داد می زدن...😭🌾همه ی شهدا روی زمین کربلا جان دادن...😭🌾 لااله الا الله...یا امام زمان... اما علی اصغر روی دست بابا جون داد برا پدرخیلی سخته...الله اکبر...🍂 اباعبدالله جلو خیمه آمد یا اختاه ناویلنی ولدی الصغیر حتی اَودَعَهو.. خواهرم یه باردیگه فرزندمومیاری تا ببینمش.. تولهوف صفحه۶۶ اگه دقت کنید... چراگفت خواهر چرانگفت رباب بیار...گفت زینب بچه منومیشه بیاری...چرا ازمادرش نخواست علی اصغر روبیاره...؟من فکر کنم ابی عبدالله نمی خواست نگاه رباب بیفتد ازرباب خجالت می کشید...گاهی انسان باخواهر راحت تر حرف میزنه...لذا نخواست نگاش به رباب بیفته... بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگه نمی توانه بچه را نگه داره، دلش برابچه می سوزه...داده بود دست زینب... حالا کاری ندارم بچه روخواست...اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن...وقتی بچه شون مریض میشه...دیدن مادر چقدر بی تابی میکنه...🌾آدم احساس‌ میکنه که خانه خاموش
۴۸ (تنور خولی) خولی رسیده شهر کوفه سر حسین زده شکوفه از کربلا خولی رسیده همراه او سر بریده کز گلویش خون می چکیده آه و واویلا زین مصیبت۲ کوفه شده بزم عزایش گریه کند زهرا برایش از ظلم و جور این زمانه خولی سری آورده خانه باشد در این عالم یگانه آه و واویلا زین مصیبت۲ حسین و خورشید مدینه است شهید ظلم و جور و کینه است سرش روی خاک تنور است خانه ی خولی پر ز نور است خورشید رویش در ظهور است آه و واویلا زین مصیبت۲ در خانه اش خورشید عیان است صورت او در خون نهان است خولی نگویم که چه ها کرد بر گل زهرا او جفا کرد خانه ی خود را کربلا کرد آه و واویلا زین مصیبت۲
۵۱ (تنور خولی) خولی بی حیا ز دشت کربلا آمد در کوفه خولی مظهر جور و جفا آمد به همرهش سر حسین خون خدا آمد جان رسول الله حضرت ثار الله حسین گل زهرا۲ آورده با خود بی حیا رأس گل زهرا غربت پور فاطمه دوباره شد معنا بزم عزای او شده بار دگر برپا جان رسول الله حضرت ثار الله حسین گل زهرا۲ ظلم فراوان کرده است آن خولی کافر این ظلم و کینه های او بر جان زده آذر بگذاشته رأس حسین را روی خاکستر جان رسول الله حضرت ثار الله حسین گل زهرا۲ خولی که باشد دشمن خدای، مزدور است دشمن قرآن و ولایت از خدا دور است جایش جهنم باشد و با شمر محشور است جان رسول الله حضرت ثار الله حسین گل زهرا۲ خانه ی خولی پر ز نور گل زهرا شد حوران جنت آمده محشر کبری شد غربت پور فاطمه دوباره معنا شد جان رسول الله حضرت ثار الله حسین گل زهرا۲
خولی بی رحم آورده سری خانه اش شد پر ز نور داوری این سر نور دو عین فاطمه است جان حیدر، او حسین فاطمه است او گل زهرا و پور حیدر است او شفیع شیعیان در محشر است نور حی کبریا آورده است هدیه ای از کربلا آورده است خانه ی خولی چنان گلشن شده خانه از نور رخش روشن شده می درخشد نیمه شب چون آفتاب همسر خولی بود در التهاب خانه‌اش از چه شده لبریز نور دید نوری بر روی خاک تنور دید رأس پاک فرزند رسول آن که باشد نور چشمان بتول دید رأس پر ز خون، شد خونجگر بهر پور فاطمه شد دیده تر فاطمه گرید برای نورعین زیر لب گوید فدایت یا حسین ای سراپای وجود تو ز نور جای تو از چه شده کنج تنور کی گل من را ز شاخه چیده است کی سر پاک تو را ببریده است مادرت زهرا بگرید زین رثا سوزد و گرید برای تو (رضا)
بی حیا خولی ز دشت کربلا کوفه آورده سری از تن جدا او جسارت کرده بر آل علی خولی پست لعین بی حیا خانه آورده سر پاک حسین از ستم آن کافر دور از خدا سر نهاده بر روی خاک تنور خولی بی دین بی شرم و حیا گشته از ظلم و ستم رأس حسین زیور خاک تنور اشقیا زد شرر با این عمل بر حاصل حیدر و زهرای اطهر از جفا زان سر ببریده از ظلم و ستم هر کجا پیچیده عطر نینوا بهر آن رأس گل زهرا حسین خانه ی خولی شده بزم عزا تا عزاداری کنند بهر حسین آمده جمع ملائک از سما رفته از رخسار او تا آسمان نور این آیینه ی ایزد نما یاد او ناله زند اندر جنان مادرش با گریه های بی صدا زین مصیبت خون بگرید فاطمه ذکر لب هایش شده واویلتا رأس مظلوم دو عالم در تنور بهر او گرید غریب و آشنا جان فدای غربت تو یا حسین خون بگرید بهر غم هایت(رضا)
از کربلا خولی بیاورده سری را خونین جگر بنموده از کین مادری را زد نور رخسار گل زهرا شکوفه روشن ز نور روی او گردیده کوفه شد خانه ی آن بی حیا روشن ز نورش وادی طور دیگری گشته تنورش با این عمل خون شد دل زهرای اطهر سوزد به جنت زین ستم قلب پیمبر عالم پریشان غم نور دو عین است از چه به روی خاک غم رأس حسین است حیدر از این رنج و الم میگرید امشب زهرا از این ظلم و ستم میگرید امشب ای که سراپای وجود تو ز نور است از چه سر پاک تو بر خاک تنور است گوید به گریه مادر قامت خمیده نور دو چشمم کی سر پاکت بریده بهر سر ببریده ات در التهابم بهر غمت از دیده میریزد گلابم ای نور چشمانم حسین،جانم فدایت تا روز محشر در جنان گریم برایت خون گرید عالم یا حسین از این رثایت بهر تو میگرید به هر محفل (رضایت)
۱ (قتلگاه) در زمین کربلا،روز هجران آمده در کنار قتلگه،طفل گریان آمده۲ همگی با غم دل روی زمین افتادند به کنار شهدا گریه ی خود سر دادند وا حسینا وا حسینا وا حسینا وا حسین۲ پیکر پاک حسین،غرق در خون گشته غرق در رنج و ملال،طفل دلخون گشته۲ بر سر و سینه زنان ذکر حسینا دارد در کنار بدنش شیون و غوغا دارد وا حسینا وا حسینا وا حسینا وا حسین۲ در کنار شهدا،می زنند سکینه را یاد زینب آورد،داغ مدینه را۲ دشمن از ظلم و ستم رنگ رخش نیلی کرد صورت دخت کبود با زدن سیلی کرد وا حسینا وا حسینا وا حسینا وا حسین۲ زد سکینه این صدا،با دو صد شور و نوا کن نگه بر رخ من،یا حسین یا ابتا۲ تازیانه زده بر پیکر پاکم بابا زین کتک هاست که افتاده به خاکم بابا وا حسینا وا حسینا وا حسینا وا حسین۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شب ششم محرم(2) حضرت قاسم بن الحسن(ع) بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🔸الا ای صاحب قلبم کجایی 🔸محرم شد نمی خواهی بیایی؟ 🔸کنار علقمه یا خیمه گاهی؟ 🔸نمی دانم کجای کربلایی اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. ♦️گل من دیده بگشا باغبان آمد برت قاسم ♦️کدامین پنجه ای ،اینگونه کرده پرپرت قاسم ♦️چرا بر زیر دست خود ، سرت را کرده ای پنهان ♦️نی ام قاتل ، عمو هستم به بالای سرت قاسم ♦️پرستوی یتیم مجتبی میسوزم از این غم ♦️که بهر یادگاری هم ، نمانده یک پرت قاسم ♦️چسان بردارمت ای گُل ، ز زیر سُم مرکبها ♦️که چون قلبم هزران پاره گشته پیکرت قاسم ♦️پرستوی یتیم مجتبی می سوزم از این غم ♦️که به یادگاری هم نمانده یک پرت قاسم ♦️به زینب می توان گفت شرح ماجرا اما ♦️نمی دانم چه گویم در جواب مادرت قاسم ⬅️امشب بریم در خانه ابن الکریم... میوه دل امام حسن... 🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی 🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی امشب صاحب عزا... خود امام حسنه... آقای کریم ماست... آی اونی که گفتی گرفتارم... حاجت دارم... مریض دارم... امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر... امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده... مگه ميشه... برا میوه دلش اشک بریزی... برا قاسمش اشک بریزی... آقا دست خالی برت گردونه... آماده ای بریم کربلا بسم الله... شاید 13 سال بیشتر نداره... اومد کنار ابی عبدالله... صدا زد: 🔸من هوای جبهه دارم ای عمو 🔸غصه های خیمه دارم ای عمو شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین... عرضه داشت آقا... یه سوال دارم... آیا منم فردا شهید میشم یا نه... آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه... 🔸این دلم احساس غمگینی کند 🔸غربتت درسینه سنگینی کند عزیز دل برادرم...قاسمم... مرگ رو چطور میبینی... صدا زد: احلی من العسل... آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره... فرمود عزیز دلم... فردا تو رو به بلای عظیم میکشند... الله اکبر... امان از بلای عظیم... روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله... صدا زد عموجانم حسینم... الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا... دیگه طاقت ندارم... ابی عبدالله چکار کنه... صدا زد قاسمم... عزیز برادرم... چطوری اجازه بدم... آخه تو یادگار حسنمی... تو امانت برادرمی... اصرار کرد... هر طوری بود... اجازه گرفت... رفت به سمت میدان... راوی میگه: یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه... تا وارد میدان شد... شروع کرد به رجز خوندن... چنان با شجاعت رجز میخونه... همه لشکر دشمن متحیر موندن... این آقازاده کیه... آی نانجیبها... اگه منو نمیشناسید بدانید... من فرزند قهرمان جنگ جملم... من فرزند حسن بن علیم... 🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان 🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان جنگ نمایانی کرد... خیلی ها رو به درک واصل کرد... کسی حریف این آقازاده نميشه... چه کار کردند... دور تا دورش رو گرفتند... اول سنگبارانش کردند... یه ظالمی صدا زد... بخدا بهش حمله میکنم... داغش رو به دل مادرش میگزارم... یا صاحب الزمان... تا این نانجیب رسید... آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد... قاسم با صورت به زمین افتاد... همینجا بود صدای ناله اش بلند شد... يا عَمّاه عموجان حسین به دادم برس... 🔸افتادم از پشت فرس 🔸عمو به فریادم برس ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند... بگم یا نه... نگاه کرد... دید یه قاسمش زیر سم اسبها... هی صدا میزنه عموجان حسین... ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد... نشست کنار یتیم برادر... دید شمشیر به سرش زدند... بدنش رو قطعه قطعه کردند... سنگبارانش کردند... داره نفسهای آخرش رو میکشه... هی پاهاش رو زمین میکشه... چه کار کنه حسین... همه دیدند... وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قاسم رو به سینه چسباند.. وای عزیز برادرم قاسم... یادگار حسنم قاسم... 🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم 🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم 🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد 🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم 🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو 🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم حسین آرام جانم..حسین روح وروانم الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون التماس دعا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات خواهی که شود مشکلات آسان بفرست بر چهره ی دلربای اصغر صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم » ششماهه شهید کربلا را صلوات قنداقه گلگون ز جفا را صلوات بر کودکِ شیرخوارِ عطشان حسین آن تشنه گلوی نینوا را صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم » صلوات حضرت علی اصغر
Shab6_Moharam95_Mirzamohamadi_c.mp3
12.88M
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد ▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد ====================
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد ▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد ▪️سیزده بار زمین مقدم او بوسیده ▪️دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده *چه خبره؟* ▪️شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید ▪️قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید ▪️می رود با رجزش از پدرش یاد کند ▪️می رود کرب و بلا را حسن آباد کند *چه رجزی خوند؟ ▪️إن تُنكـرونی فأنـا ابـن الحـسن ▪️سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن ▪️مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست ▪️قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست ▪️همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند ▪️می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند ▪️میزند ضربه همه از روی زین می افتند ▪️ازرق است و پسرانی که زمین می افتند ▪️پهلوانی است سراسیمه فقط می آید ▪️دید این ازرق شامی است وسط می آید چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید ▪️چه می آید سر این طفل،خدا می داند ▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند ▪️حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید ▪️وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید ▪️و اذا زلزلت الارض بلا نازل کرد ▪️ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد ▪️این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد ▪️بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد دیدن اینجوری حریفش نمیشن،یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛برا ساعت مبادا،اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد ▪️تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند ▪️پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند ▪️آخرش دست به آن قائده جنگ زدند ▪️تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند ▪️چه می آید سر این طفل خدا می داند ▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند وقت گذشته دلتم آماده است برم قسمت آخر ▪️قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند ▪️دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند اینقدر این آقا زاده خشکل بود، که نوشتند کأنّه فَلقَةُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون، خوب چیکارکردند با این صورت زیبا ▪️سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم ▪️نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد "فَوَقَعَ الغُلام لِوَجهِه" دیدند این آقازاده با صورت به زمین افتاد ... خوب تصور کن، اینقده دورش حلقه زدند، ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه "سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟سواره ها دورش کردند ... حسین .... نه نه ، یه حسین بگو به این انگیزه،صدای این نوجوون سیزده ساله در نمی اومد اگرچه گفت یاعَمّاه اما از زیر سم مرکب ها، از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه؟؟؟ تو یه حسین بگو صدای این یتیم به امام حسین برسه ... حسین .... رسمه تو مراسم قاسم مجلس رو گل بارون میکنن ... امشب خیلی جاها گل اینجای روضه که میشه گل میریزند،اما بگم کربلا چی شد؟ ▪️جای گل هر چقدر تیغ به بازوش زدند ▪️گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدند بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛ مهلت نمیداد، چون میدونست اینجا اگه یه لحظه تعلل کنه بدن رو قطعه قطعه میکنند، به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسم رو خلوت کنند، حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد، تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم "فَوَقَعَ صَدرَه عَلی صَدرِه، این سینه اش رو گذاشت رو سینه قاسم، اما دیدند این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه... آی حسین ... ==================== ✍ حجت‌الاسلام میرزامحمدی
روضه_حجت_الاسلام_میرزامحمدی_شب_ششم.mp3
4.95M
شبِ زیارتیِ مخصوص ابی عبدالله است. کل دهه محرم یک طرف امشب یک طرف. امشب همه ی انبیا اوصیاء ‏اولیا ملائکه می آیند کربلا... ===================
شبِ زیارتیِ مخصوص ابی عبدالله است. کل دهه محرم یک طرف امشب یک طرف. امشب همه ی انبیا اوصیاء ‏اولیا ملائکه می آیند کربلا. مادرش فاطمه هم می آید کربلا. چه خبر است امشب؟ روایات ما فرمودند : ان الله ‏یزورُ الحسین فی کل لیلةِ الجمعه، ی عنی امشب خدا هم زائر حسین است. اول برویم کربلا از محضر ارباب این ‏کربلا اجازه بگیریم ، با مادرش قدری هم ناله بشویم . بعد روضه ی یتیم امام حسن را برای حضرت بخوانیم. ‏ ▪️چقدَر نام تو زیباست ابا عبدالله ▪️حَرَمت عرش مُعلاست اباعبدالله . ▪️زائر کرب و بلا حق شفاعت دارم ▪️قطره در کوی ‏تو دریاست اباعبدالله. ببین اگر اینجوری هست شکرش را بجا بیاور که نام اربابت را میبرند سلام به اربابت ‏میکنی ببین اگر اشکت جاری میشود شکرش را بجا بیاور . ▪️هرکسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت ▪️او نظر ‏کرده ی زهراست اباعبدالله آماده ای سلام بدهی یا نه؟ السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب ‏الحسین ▪️ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم آقا جان ما کجا و دم زدن از تو کجا؟ ▪️ما که باشیم که ‏سنگ تو به سینه بزنیم ؟ ▪️سینه زن زینب کبراست اباعبدالله حالا که رفتی کربلا بسم الله. ▪️مادرت گفت بُنَیَّ ‏دل ما ریخت بهم ببین میشنوی صدای مادرش را؟ ▪️مادرت گفت بُنَیَّ دل ما ریخت بهم ▪️بردن نام تو غوغاست ‏اباعبدالله اسمش را ببر ببین چه غوغایی تو دلت بپا میشود؟ حسین جان.... حیف حنجره هایت خرج ابی ‏عبالله نشود حسین جان.‏..... آمد خدمت ابی عبدالله یتیم امام حسن اجازه بگیرد، بوی امام حسن می دهد . یادگار آن برادر مسمومش است. ‏ نوشتند عمو و برادرزاده هردو بغل کردند همدیگر را. آنقدر گریه کردند که از حال رفتند. بعضی ها نوشتند ‏هرچه تلاش کرد ابی عبالله اجازه ی میدان رفتن نداد. مادرش کربلا بود . بلافاصله آمد تو خیمه ، آن یادگار ‏پدر را برای ابی عبدالله آورد. عمو اگر اجازه نمی دهی بروم میدان ببین نامه ی بابایم حسن را، ابی عبدالله تا ‏دستخط برادر را دید گذاشت روی چشمهایش بوسه زد. یادش بخیر مادوتایی کنار پیغمبر می رفتیم. یادش ‏بخیر دوتایی خواهرمان را می بردیم حرم پیغمبر. یادش بخیر محضر مادر باهم خط می نوشتیم. باهم برای مادر ‏گریه کردیم ، من صورت به کف پای مادر گذاشتم داداشم صورت رو سینه ی زخمیِ مادر گذاشت. دوتایی ‏دم در بدنمان می لرزید. نامردها هم بابایم را می بردند هم مادرمان را می زدند. خاطرات یادآوری شد. ‏... نامه را بوسید و گریه کرد. قاسم ابن الحسن هم تو همین فرصت خم شد دست و پای عمو را بوسید. عمامه ‏ی امام حسن را بست دور سر قاسم. یتیم برادر را راهی میدان کرد . تا آمد رجز بخواند این جوری رجز خواند. ‏ ان تُنکِرونی أنا ابن الحسن سبطُ النبی المصطفی المُعتمل هذا حسینٌ کَلاسیر المرتحم ، این عموی من ‏است که محاصره اش کردید ، یک جوری میمنه و میسره ی لشکر را بهم ریخت محاصره اش کردند دیدند ‏حریف یتیم اما حسن نمی شوند سنگ اندازها آمدند جلو آنقدر یتیم امام حسن را با سنگ زدند . قدرت دیدش ‏را گرفتند. یک نانجیبی چنان با شمشیر به فرقش زد با صورت از مرکب به زمین افتاد. عمو را صدا زد. ابی ‏عبدالله به سرعت آمد بالاسر قاسم. اینجا چه اتفاقی افتاد؟ نمی گویم رد می شوم. دید پاها دارد روی زمین ‏کشیده می شود . چه کرد؟ وَضَعَ صَدرَهُ علی صَدرِه. سینه اش را گذاشت رو سینه قاسم. یا صاحب الزمان یک ‏جا دیگر این سینه سنگین شد ، اینجا بدن قاسم را گذاشت رو سینه ی مبارک ، ها فهمیدی کجا بردمت یا ‏نه؟ ‏ ساعتی نگذشت دید سینه ی مبارک خودش سنگین شده. چشمان غرق خونش را باز کرد ، دید و الشمرُ ‏جالسٌ علی صَدره. حسین.... ‏ ==================== حجت‌الاسلام میرزامحمدی
11.mp3
16.32M
بسم الله الرحمن الرحیم «السلام علی القاسم بن الحسن ابن علی بن ابی طالب المضروب هامَتُه ===================
بسم الله الرحمن الرحیم «السلام علی القاسم بن الحسن ابن علی بن ابی طالب المضروب هامَتُه (سلام بر آن شهیدی که با شمشیر به فرق مبارکش زدند) آمد خدمت ابی عبدالله، هرچه تلاش کرد اذن میدان بگیره ابی عبدالله اجازه نداد. به بعضی نقل‌ها فرمود:«در شماها برادر حسنم را می‌بینم .مایه تسلای دلم هستید کجا بذارم برید؟!»اجازه نداد. بعضی‌ها نوشتند: اومد تو خیمه سر به زانو گذاشت شروع کرد به گریه کردن؛ یه مرتبه یادش افتاد یه بازوبندی از باباش امام حسن براش ارث مونده. اینو باز کرد و دید بابا چند جمله اونجا نوشته:«پسرم اگه رفتی کربلا و امام حسین اجازه نداد بری میدان ، این دست خط را بهش نشان بده» تا اومد این نوشته را نشان داد؛ ابی عبدالله یاد امام حسن افتاد. یه چیزی میگم و رد میشم این دو برادر در کودکی خاطرات شیرینی نداشتند یا بهتره بگم خاطرات شیرینشون کمتر از خاطرات تلخشان بود... سنی نداشتند پیامبر را از دست دادند، چیزی از شهادت پیغمبر نگذشت جلوی چشمشون مادرشون رو زدند تا ابی عبدالله نگاهش به دست خط برادر افتاد بوسید، گذاشت روی چشم شروع کرد گریه کردند... نوشتند دست قاسم را گرفت و آورد توی خیمه، عباس را صدا زد، زینب هم صدا زد. فرمود خواهرم اون صندوقچه را بیار زینب کبری سال‌ها امانت‌دار این یادگاری برادر بوده ؛ در صندوق را باز کردند. عباس هم نمی‌دونه چه خبره دید ابی عبدالله قبای امام حسن را بیرون آورد، عمامه امام حسن را بیرون آورد. عمامه را بست رو سر قاسم... تا این لباس را به تنش کرد مقاتل نوشتند اهل خیمه شروع کرد گریه کردن ... هنوز که خبری نبود اومد وسط لشکر، رجزش رو خوند، نوشتند ۳۵ نفر را به درک واصل کرد. دشمن متحیر... اینی که حتی زره نداره چه جوری داره تار و مار می‌کنه!! اولین کاری که کردند سنگبارونش کردند هر شب ما با این کار داریم جوری سنگبارونش کردند که حضرت توی این محاصره گیر افتاد یک نانجیبی چنان با شمشیر به فرقش زد.. اینجا بود با صورت به زمین خورد عمو را صدا زد... ابی عبدالله با سرعت خودش را رساند دید ظالمی بالا سر اومده برای چی ابی عبدالله با عجله آمده ؟ چون نوشتند نشسته بود سر قاسم را زنده زنده جدا کنه. ابی عبدالله اومد بالا سرش، این شهید هم نگذاشت ، زنده زنده به دست دشمن ذبح بشه . می‌خوام گریزی به دیشب بزنم: اما توی گودال نتونست کاری کنه برای برادر ۱۱ ساله اش... زنده زنده جلوی چشم ابی عبدالله حرمله، عبدالله رو ذبح کرد ... حسین... حجت‌الاسلام میرزامحمدی
4_5823169896036438103.mp3
7.94M
بسم الله الرحمن الرحیم ▪️نه صبر به دل مانده ،نه درسینه قرارت (۲) ▪️بگذار چو آتش ز جگر ،شعله بَر آرَم ====================
بسم الله الرحمن الرحیم ▪️نه صبر به دل مانده ،نه درسینه قرارت (۲) ▪️بگذار چو آتش ز جگر ،شعله بَر آرَم ▪️گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم ▪️بگذار که من چشم به پایت بگذارم ▪️ای منتظر منتظران،یوسف زهرا ▪️پاییز شده بی گل روی تو بهارم ▪️حیف از تو عزیزی که مَنَت یار بخوانم(۲) ▪️اما چه کنم غیر تو غمخوار ندارم یابن الحسن.... روز ششم هست آقاتو صدا نمیزنی یابن الحسن.... السلام علی ساکن تربة الزّاکِیَه السلام علی صاحب القُبَّةِ السّامیَه کانَّ دیدن حرم ابی عبدالله شده عین دیدن خود امام زمان فقط دل هامون رو باید ب این سلام ها خوش کنیم السلامُ عَلی مَنِ افتَخَرَ به‌‌ جبرائیل أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیل آقایی که گهواره جنبانش جبرائیل ومیکائیل بوده بدنش زیر آفتاب گرم کربلا افتاده السلامُ عَلی البَدَنِ السَّلیب اقاییکه صورت مبارکش بوسه گاه پیغمبراکرم بوده حالا تربت کربلا داره به اون صورت بوسه میزنه السلام علی الخدِّ التَّریب أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ السلام عَلی القاسم بن الحسن ابن علی بن ابیطالب... ==================== ✍ حجت‌الاسلام میرزامحمدی
roze-mirza4.mp3
8.27M
السلام علیک یا اباعبدالله ▪️هر کسی رو به تو آورد جهان آرا شد ▪️مورد مرحمت انسیة الحوراء شد ====================