eitaa logo
کانال مداحی عاشقان حضرت زینب(س)
24.1هزار دنبال‌کننده
994 عکس
924 ویدیو
551 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه مصائب شهر شام ای وای ای وای ای وای ای وای... در ‌شام به عترت جفا شد دیگر نگویم چه ها شد دست زن و بچه بسته قلب زینب شد شکسته ای وای ای وای ای وای ای وای... دیدند مصیبت و آزار آلِ حیدر سرِ بازار زهرا گریان از این عزا خون بر دیدهٔ مرتضیٰ ای وای ای وای ای وای ای وای... آه از رنج بی حساب و آه از مجلس شراب و آه از گریهٔ بی امان آه از ضربتِ خِیزران ای وای ای وای ای وای ای وای...
@rozeh_daftari - کانال روضه دفتری.mp3
318.5K
❣﷽❣ 🕊 🕊 🕊 امیری حسین و نعم الامیر فلک چه بلای عظیم آفرید خدایا چه بر روز زینب رسید رود دخت زهرا به بازار شام رود دخت حیدر به بزم یزید 🕊حسین یا حسین چو شام بلا ، در به رویم گشود زما ناله بود و از آنها سرود بیا فاتح خیبر اینجا ببین چه با ما کند کوچه های یهود 🕊حسین یا حسین بگو آسمان گریه کن تا ابد که ناموس حیدر ، اسیری رود کسی که بود پرده دارش ملک عدو بر تنش کعب نی می زند 🕊حسین یا حسین
اينجا شرار ناله آتش بر فلك زد  اينجا عدو بر زخم پيغمبر نمك زد  از مدخل اين شهر تا كنج خرابه  دشمن ميان كوچه زينب را كتك زد  اينجا لباس عيد پوشيدند زنها  پاى سر ببريده رقصيدند زنها  اينجا زدند آل على را ظالمانه  شد بسته بر يك ريسمان ده نازدانه  با دست بسته كودكى نقش زمين شد  برداشتند او را ولى با تازيانه  اينجا سر راه اسيران ايستادند  اينجا به زين العابدين دشنام دادند  اينجا به نوك نيزه‏ها هجده قمر بود  خورشيد زهرا جلوه‏گر از طشت زر بود  لبهاى خونينش بهم مى‏خورد اما  چشمش به سوى زينب خونين جگر بود  او با لب خونين دم از محبوب مى‏زد  دشمن به پاسخ بر دهانش چوب مى‏زد  اينجا عدو ظلم و ستم همواره كرده  با چوب، زخم بغض دل را چاره كرده  زينب كه صبر از صبر او مى‏برد حيران  در پاى طشت زر گريبان پاره كرده  مى‏رفت چون بالا و پايين چوب كينه  مى‏زد به روى ماه خود سيلى سكينه
(لعنت الله علیه) شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد زین محن ولوله در عرش معلی افتاد بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد دستها رفته به بالا و به صورت می خورد خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده بزن آهسته که آن سوی علی استاده بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد محمود اسدی(شائق)
. سالها با تشنگی دور سراب ... نقشه هایم شد همه نقش بر آب می گریزم سوی تو از دست نفس باز، بیرونم بکش از منجلاب مستی عصیانم آرامم نکرد آمدم میخانه با حال خراب «ساقیا یکبار دشنامی بده گر سلامم را نمی گویی جواب»* چشم خشک و پُر گناهم تر شده آفتابِ وقت تطهیرم، بتاب! من همانم که کند بعد از خطا حضرت زهرات را مادر خطاب داشت چوبت به حسابم می رسید با علی جان شد حسابم بی حساب صورت آلوده ام را در نجف پاک کرده خاک پای بوتراب آخر سالی، دلم شش گوشه خواست کربلایم را بده، دارد ثواب «یا اِلهی لا تَرُدُّ حاجَتی» دارم از غیر حسینت اجتناب دختر ارباب، ارباب من است او که کرده نوکرش را انتخاب صد گره از کار من وا می کند با همان دستان بسته در طناب آنکه بالای مجالس می نشست مجلس اغیار رفته با رباب گرچه دید آزار از بوی غذا شد اذیت با سر و بوی شراب گفت بابا پرده دارِ کاخ، هم دیده ناموس حرم را بی نقاب * گر سلامم را نمی گویی علیک در جواب بنده دشنامی بگو «فیض کاشانی» ✍ .
شهادت امام صادق (ع)  به  . . .... ✍مرحوم شوری تبریزی . . قبریدن ایا فاطمه دوروب وای اوغول دیوب ایت گیلن نوا آغلا جعفر بن محمّدین حالینه خانم سن یانا یانا جان ویروب دیور هارداسان آنا . . کون و مایکون اود دوتار یانار شرح ایدم اگر درد و محنتین صبر ایدوب بلا و مصیبته واضح ایتدی دینین حقیقتین زنده ایتدی جدّی پیمبرین زحمتیله اُلموش شریعتین حقّی گون کیمی ایتدی آشکار اهل عالمینه او مقتدا . . جور و ظلم آل امیّه دن آز زمان اگرچه خلاص اولوب ظلم آل عبّاسیدن ولی قلب اطهری قانیلن دولوب دردینی ایدنمزدی آشکار، گولمیوب یوزی گل کیمی سولوب چوخ ایدردی توهین او سروره دمبدم او منصور بیحیا . . نقل ایدر ربیع بو حکایتی بیر گجه او منصور بدسیر سویلدی ربیع بول بو قدر سن قلبیمی منیم چوخ دوتوب کدر جدّ و جهد ایدوب جعفری بو آن حاضر ایلسن سن اوزون اگر اُلدوروم او زهرا بالاسینی قلبیمه منیم تا اولا شِفا . . واردی نچّه اوغلوم دیر ربیع وار بیرینون امّا شقاوتی بو شقاوتیندن علاوه وار بیله ایشلره چوخ جسارتی امر ایدوب خلیفه دیدیم اوغول حاضر ایت او شاه ولایتی امرینی قیل اجرا خلیفه نین اولما راضی امرینده نقص اولا . . گلدی اول شقی بامیدن دوشوب خاندان آل رسالته اهل بیت عصمت بویوک کیچیک بولمورم قالوبلا نه حالته گوردی اول امامی قیامیده خالقیله مشغول عبادته ظاهر ایلیوب اوز شقاوتین قویمیوب نمازین ایده ادا . . اول شقی امامی او حالیلن دوتدی،مقصده اولدی رهسپار پا پیاده مظلوم امامی گور آت دوشونده امّا اوزی سوار بولمرم ندن گویلر ای خدا گلمدی یره اولدی بیر قرار دشمنین الینده بو نوع زار دستگیر اولوب پور مرتضی . گوردی اول لعین ازل ابد چوخ دوشوب او مولا اذیّته بولمورم نه نوعی او سرورین حالینی گوروب گلدی رافته ترکینه سوار ایتدی اول شهی اُفّ اولا بو بی شرم امّته آل حیدری تک به تک ایدوب جور و ظلم و توهینه مبتلا . . قوزیوب باشین سویلدی بِئلون باغلیوب کیمه دالدالانموسان یوخسا چوخ گوروبسن مریدیوی نامه لر یازوبلار اینانموسان ایلیوب اشاره محاسنین دوتدی سویلدی هیچ اوتانموسان آز منه اذیّت ایله داخی ایشلروندن ال چک ایله حیا . . چوخلی نامه توکدی یره دیدی یازمیسان هامی مسلمینه سن حجّت خدا سویلدی که ای میرمومنین خسرو زمن نامه لردن اصلا خبر یوخوم یازمادیم بیرین بیر بِلاده من ایتمدیم جوانلیقدا آرزو ایمدی من هارا سلطنت هارا . ساخلیوبدی شمشیر الینده چون قصد ایدوب امامی ایده شهید چکدی تیغی اوچ دفعه،قِیتروب ساخلیوب غلافینده اول پلید گوردی قولّارین چرمیوب گلور ختم انبیا سویلور ای پلید ال گوتور بالامدان،گوتورمسن ایلرم بدندن باشون جدا . . یر ویروب یانیندا دیدی بویور یابن عمّ السّاعه کیف حال بو عم اوغلوا لطفون آز اولور گلماقا بیزه تاپموسان مجال ایلیوب معطّر،دیدی ظنین اولما ایلمه اوزگه بیر خیال احترام و حرمت ایدوبدی چوخ چوخلی عزّتیله سالوب یولا . . شام شومیده ای رسول حق بیرجه سن گلیدون او بزمه کاش اهل بیتیوی ساخلیوب یزید مجلسینده،کفرین ایدوبدی فاش بیر طرفده شطرنجیلن شراب طشت ایچینده وار بیر یارالی باش ساخلیوب ایاق اوسته خسته تن اول امام تبداری،بیحیا . . زهریلن او منصور بیحیا عاقبت امامی ایدوب شهید «شوریا» بو مولایه عشقیلن نوحه یازدون اولدون عجب سعید اوز زیارتین ایسته ویر قسم اوز آناسینا اول گیلن امید قسمتیم اگر اولماسا بو ایل قسمتیم اولا بلکه کربلا . لینک کانال 👇👇👇👇 ﷽🍁 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
. بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس شبیه عمّه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدّت از دست یزید افتاد رقیّه دید بالا رفت چوب خیزران، امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه ، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهرا، امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب سلامت ، نوبت شوراست در مجلس به شدّت خطبه خواندن های زینب، شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس دل سنگ آب می گردد رقیّه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا، دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها، خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد، دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت شما حالا بفرمایید روضه ، اهل بیت امّا به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه ، بچّه ها ، از بس که تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که زین العابدین بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروّت بیشتر گردد بفرمایید روضه تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه ، آدرس دروازه ی ساعات بفرمایید روضه بچه ها ، تنها برای شادیه قلب حسین و عمّه ی سادات .👇
دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن آتش به خرمن من از این بیش‌تر مزن از داغِ خشکی لب او، چشم‌ها تر است دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن این لب، هزار بار مرا بوسه داده است گر می‌زنی، برابر دختر دگر مزن ای چوب خیز‌ران! تو ادب کن، فرو میا خود را به جای بوسۀ «خیر ‌البشر» مزن دستت شکسته باد! که دندان او شکست ای سنگ‌دل! تو سنگ به دُرج گهر مزن من دست بر سر و تو به‌سر، چوب می‌‌زنی بر نخل آرزوی جهانی، تَبَر مزن از طشت هم به عمّه‌، پدر می‌کند نگاه بر خرمن وجود من و او شرر مزن دعوت از او کنم که به ویرانه سر زند ای مرغ روح! از قفس سینه پر مزن
. ای شاه دین که شاهرگت زیر تیغ رفت تا آسمان ز آل تو فریاد جیغ رفت این سر، سری نبود که بر نیزه ها شود این حنجری نبود که بر نیزه ها شود بر شاخه ی درخت که جای سر تو نیست در دیر راهبان که سرای سر تو نیست راس ترا چگونه به خورجین گذاشتند یا در تنور خولیِ بی دین گذاشتند گاهی به زیر پای ستوران سرت فتاد گاهی به دست نحسِ جهودان سرت فتاد □ □ □ حالا میان تشت طلا جلوه کرده ای در بزم شومِ شام بلا جلوه کرده ای بزم شراب، جای تو و عترتت نبود این جشنها سزای تو و عترتت نبود آن ظلم ها که کوفه بما کرد بس نبود؟ ما را بنام خارجی آورد بس نبود؟ حالا میان خنده ی مستانِ بی نماز ما دست بسته ایم و زبان یزید باز بد زخمه ای به تاب و تبت میزند یزید با چوب خیزران به لبت میزند یزید با آستینِ پاره و بی معجر و نقاب ناموسِ تو به لفظ کنیزی شده خطاب کاری بکن برای دفاع از یتیم خود دانم که حفظ میکنی آخر حریم خود قرآن بخوان که آبروی کاروان تویی تنها پناه قافله ی بانوان تویی قرآن بخوان که ناله ی زهرا رسد بگوش فریاد نازدانه ات آقا رسد بگوش رحمی به حالِ این دلِ از غم کباب کن آقا ترحمی به نگاه ریاب کن .
زمزمه، زمینه مصائب شام وای از شام خراب دستای رقیه بسته شد توی بندِ طناب وای از شام خراب پشت دروازه مُعطلْ بودیم من و رباب وای از شام خراب ما رو نامسلمونا زدن سرِ خیر و ثواب وای از شام خراب این یهودیا می‌دادن مارو خارجی خطاب تو روی نیزه ها بودی من تو سر و صدا بودم تو روی نیزه می‌دیدی من تو شلوغی‌ها بودم تو سنگ و چوب می‌خوردی من تازیانه می‌خوردم تو از رو نیزه افتادی.. من باز دوباره می‌مُردَم می‌زنم فریاد، بسته شد دستام ای امان از شام، ای امان از شام سنگْ می‌خوردیم، از روی هر بام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام...... وای از شام خراب سرِ هر کوچه سکینه چِقَدَر دیده عذاب وای از شام خراب توی بازارْ خدایا شده ظلمِ بی حساب وای از شام خراب شِکوهِ های مارو با تازیوونه دادن جواب وای از شام خراب پای ناموس تو وا شده توی بزم شراب آرامش منو بُردن.. چی به روزِ من آوَردن دوره کجاوه‌ی زن ها مردا هلهله می کردن خولی با دستِ خون‌آلود دستای مارو می بنده پا نیزه ی علی اصغر داره حرمله می خنده حرمله می‌بُرد، ما رو تویِ عام ای امان از شام، ای امان از شام بسته شد چشمات، بسته شد چشمام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام...... آه از بزم یزید رنگِ دخترای تو بینِ نامَحرما، پَرید.. آه از بزم یزید شمر خنده می‌زد و رقیه ناله می‌کشید آه از بزم یزید قدِ خواهر تو با ضربه‌ ی خیزران، خَمید.. آه از بزم یزید زیر چوب خیزران هیچکی به دادت نَرسید لب های قاری قرآن... باید که بوسه بارون شه نه اینکه با یه چوب‌دستی لعل لباش پُر از خون شه ناموسِ آل پیغمبر باید پرده نشین باشه حالا ببین اوضاع‌مو.. زینب میونِ اوباشه ما کجا وُ این، بزم پُر آلام ای امان از شام، ای امان از شام دشمنت می‌زَد، سیلی بر ایتام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام......
. آه الشام /خاطراتشه جلو چشمام آه الشام/طعنه میشنیدم و دشنام آه الشام/میزدن سنگ جفا از بام ما رو بردن کوچه ی یهودیا / در شام بلا از رو نی سرا میفتاد زیر پا / در شام بلا ازدحام بود به دوره محملا/در شام بلا سر بابام وسط تشت طلا/ در شام بلا ..... آه الشام/سلسله بسته به دست وپام آه الشام/شد کبود تن  همه ایتام آه الشام / خیزرون بود ولب بابام خیزرون تا روی لبها میرسید/ در بزم یزید عمه جان زینب ناله می کشید/ در بزم یزید دندونِ شکسته ی بابامو دید/ در بزم یزید خواهرم حرف کنیزی رو شنید/ در بزم یزید ✍ .👇
. مصائب شام وای از شام خراب دستای رقیه بسته شد توی بندِ طناب وای از شام خراب پشت دروازه مُعطلْ بودیم من و رباب وای از شام خراب ما رو نامسلمونا زدن سرِ خیر و ثواب وای از شام خراب این یهودیا می‌دادن مارو خارجی خطاب تو روی نیزه ها بودی من تو سر و صدا بودم تو روی نیزه می‌دیدی من تو شلوغی‌ها بودم تو سنگ و چوب می‌خوردی من تازیانه می‌خوردم تو از رو نیزه افتادی.. من باز دوباره می‌مُردَم می‌زنم فریاد، بسته شد دستام ای امان از شام، ای امان از شام سنگْ می‌خوردیم، از روی هر بام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام...... وای از شام خراب سرِ هر کوچه سکینه چِقَدَر دیده عذاب وای از شام خراب توی بازارْ خدایا شده ظلمِ بی حساب وای از شام خراب شِکوهِ های مارو با تازیوونه دادن جواب وای از شام خراب پای ناموس تو وا شده توی بزم شراب آرامش منو بُردن.. چی به روزِ من آوَردن دوره کجاوه‌ی زن ها مردا هلهله می کردن خولی با دستِ خون‌آلود دستای مارو می بنده پا نیزه ی علی اصغر داره حرمله می خنده حرمله می‌بُرد، ما رو تویِ عام ای امان از شام، ای امان از شام بسته شد چشمات، بسته شد چشمام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام...... آه از بزم یزید رنگِ دخترای تو بینِ نامَحرما، پَرید.. آه از بزم یزید شمر خنده می‌زد و رقیه ناله می‌کشید آه از بزم یزید قدِ خواهر تو با ضربه‌ ی خیزران، خَمید.. آه از بزم یزید زیر چوب خیزران هیچکی به دادت نَرسید لب های قاری قرآن... باید که بوسه بارون شه نه اینکه با یه چوب‌دستی لعل لباش پُر از خون شه ناموسِ آل پیغمبر باید پرده نشین باشه حالا ببین اوضاع‌مو.. زینب میونِ اوباشه ما کجا وُ این، بزم پُر آلام ای امان از شام، ای امان از شام دشمنت می‌زَد، سیلی بر ایتام ای امان از شام، ای امان از شام ای امان از شام...... .👇
۸ (مجلس یزید) بر اسیران شده روز همه همچو شام خون شده هر دلی از ستم شهر شام دل آن ها شکست دست آن ها ببست وای از این شام۲ دشمنان کودکان را بی بهانه زدند بر اسیران ز کین با تازیانه زدند بوده شام خراب بهر آن ها عذاب وای از این شام۲ دست کودکان را بسته عدو با طناب حرم حسین را برده به بزم شراب خونجگر زینب است جان او بر لب است وای از این شام۲ سر پاک حسین درون یک تشت زر زده بر قلب اهل بیت عصمت شرر او بود نور عین سر پاک حسین وای از این شام۲ سر ببریده دم ز حی محبوب زد دشمن دون به لب های حسین چوب زد حضرت ساجدین زین ستم دلغمین وای از این شام۲ @Asheghane_hazrat_zeynab
. یابن الحسن خون گریه کن برای زینب به غربت و بی کسی و غمهای زینب آقا ببین در شام ؛ عمه گرفتار است با بازوی بسته ؛ در بزم اغیار است وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ........ از غم دل ذریه زهرا شکسته زینب سرِ پا خولی و سنان نشسته بر عمه سادات ؛ بی حرمتی کردند در پیش او عمدا ؛ جامِ می آوَردند وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ........ ای شامیان آخر چه رسمِ میهمانی ست جای سرِ بریده در طشت طلا نیست این سر که بینِ طشت ؛ مشغول قرآن است باور کنید مردم ؛ راسِ مسلمان است وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ........ سکینه میزند به سر آه و واویلا خون ریزد از لبِ پدر آه و واویلا بر این لب پاره ؛ دیگر نزن نامرد گر میزنی پیشِ ؛ دختر نزن نامرد وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب .👇
. لعنت_الله_علیه ۱۱۲۷ تک و تنها زینب دست تنها زینب پاشو از جا عباس بین مستا زینب ‌**** شامیا جار زدن طعنه بسیار زدن خواهرت رو داداش سر بازار زدن **** زنم از دل فریاد دشمن آزارم داد سر اصغر از نی روی خاکا افتاد **** منم و بند طناب منم و بزم شراب حرمله خنده میکرد به لالایی رباب ✍ .👇
. ◾بازار شام ویران ◾و مجلس یزید دیدم سرت به نیزه راهم به کوفه گم شد در نیمه‌ی دل شب ماهم به کوفه گم شد در بین سینه یکدم آهم به کوفه گم شد گفتم به کل عالم شاهم به کوفه گم شد با دستهای بسته در محضرت رسیدم بار غم فراقت بر دوش خود کشیدم نیزه سوار زهرا خوش آرمیده اینجا بر خواهرت نظر کن ای ماهتاب بطحا لحن حجازت از ما دل برده سبط طاها آیات کهف خواندی محشر نموده بر پا (دست از طلب ندارم تا کام دل برآید) (یاجان‌رسد به جانان یا جان ز تن درآید) من مظهر عفافم اینسان حجاب دارم بر نوک نیزه حتی شب آفتاب دارم در شام و کوفه هر چند صد پیچ و تاب دارم از غصه‌ی رقیه سر بر تراب دارم بر طشت زر سرت را کردم نظاره ای شاه لطمه زدم به صورت از دل کشیده‌ام آه در هر نفس حسین‌جان نام ترا سُرایم تو در کجایی و من بنگر که در کجایم تو روی نوک نیزه من در کجاوه‌هایم از نوک نی برادر قرآن بخوان برایم (بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید) زخم و زبان ز کوفه بر ما دگر سر آید .
. در در مجلس یزید جان‌ها به لب رسید جان‌ها به لب رسید در مجلس یزید زد خنده بر غمِ  زن‌های قافله وقتی شراب از  کنج لبش چکید دستی به خیزران ، دستی به نَرد داشت آورد طشت زر  یک مرد زر خرید واشد طناب‌ها  از دور گردنش طفلی پس از سه‌شب  راحت نفَس کشید از رخت کهنه‌اش  جبریل می‌گریست از زخم پایِ او  زنجیر می‌چشید بوی پدر رسید  غم بر دلش نشست حرف کنیز شد  رنگ از رُخش پرید می‌دید می‌زند  هِی چوب را به طشت قدش نمی‌رسید  قلبش چه می‌تپید «بس نیست نانجیب» دادِ رُباب بود «نامرد کم بزن» از عمه می‌شنید صبرش به سر رسید  بر روی پنجه رفت خیره به طشت شد  آن چشمِ ناامید می‌دید می‌زند  نامرد برلبش زد بر دهانِ خود  لبهای خود گزید مثل حصیر بود لبهای چاکِ او هی ضرب تازه دید هی زخم تازه دید مویش خضاب بود طشت و شراب بود زد خیزران شکست  زد دخترک بُرید اُفتاد سر ولی  غلطید سمت او اما رُباب زود  سمت پدر دوید سر را زِ کاخ بُرد  یک مرد سرخ مو رفتند و مانده بود یک طفل مو سفید (حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۵/۱۹) .