eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
25.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
956 ویدیو
595 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. دوباره موعدِ اتمام حجّت شنیدم گفت پیغمبر(ص) به امّت که بعد از من به دستور خداوند؛ علی(ع) دارد فقط حقّ ولایت! .
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمان تو تفسیری از قرآن سر تا به پا حبلُ ٱلمتین بودی از سجده هایت نور می بارید الحق که زین ٱلعابدین بودی جنس سکوتت بود از شمشیر شد دشمنت یکریز جان بر لب بودی شهید زنده در خیمه می سوختی از داغِ دل در تب لحن تو شد کوبنده و کرّار شد خطبه ات مردانه سرتاسر انگار یکبار دگر کَنده- «در» را علی(ع) از قلعهٔ خیبر سرشار از شور و ‌پُر از احساس تکلیف حق یکباره شد روشن از خاندانت گفتی و تب کرد بعد از «أنا بنُ» گفتنت دشمن آمد مؤذن! پس اذانش را با کینه و با بغضِ بی حد گفت از جدّ خود گفتی و بلوا شد تا «أشهدُ أنّ محمد(ص)» گفت تأثیر حرفت گریه در پی داشت رنگ یزیدی زاده ها شد زرد روشنگری کردی به امّیدِ بیدار-باش ِ عدّه ای نامرد غرق شجاعت بودی و از تو تا به ابد تاریخ شد حیران کرب و بلا شد مات و مبهوتت تا شام شد با غیرتت ویران کنج صحیفه گریه ها کردی تا که نشان دادی به انسان، راه افلاک شد تسبیح دستانت سجّاده ات خورشید، مُهرت ماه یاد عطش بودی! چنین آمد جان تو بر لب عاقبت آقا داغت چه سنگین بود! پس سی سال- شد اشک، قوتِ غالبت آقا عمّه تمامِ فکر و ذکرت بود صد بار دیدی از نفس افتاد بین تمام داغ های شام داغِ سرِ بازار دقّ ات داد بستند کلّ شهر را آذین کِل میکشیدند و پر از لبخند هجده سرِ بر نیزه وارد شد آنها به هم تبریک میگفتند!
بسم الله الرحمن الرحيم به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر» نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو!⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛
. ما را شکست بیش و کم ِ آخرالزمان عاصی شدیم از ستم ِ آخرالزمان گم کرده ایم بی تو عجب راهِ راست را در انحنایِ پیچ و خم ِ آخرالزمان دلتنگ و خسته ایم از آشوب های شهر از فتنه های دم به دم ِ آخرالزمان تدبیرِ گرگ ها نفس گله را گرفت تیز و بُرنده شد قلم ِ آخرالزمان سختی کشیده ایم ولی بر زمین نخورد از دست هایمان علَم ِ آخرالزمان تنها به شوقِ دیدن تو صبر می کنیم در زیرِ آخرین قدم ِ آخرالزمان جا دارد از لبان تو یکروز بشنویم صدها درود بر عجم ِ آخرالزمان «یا أیهاالعزیز» بیا و ظهور کن برگرد ای أبالکرم ِ آخرالزمان ای عشقِ هاشمی نسب ای منجیِ جوان ما را که پیر کرد غم ِ آخرالزمان! 🔹 🔹 .
. عج دلتنگم و حال دل من نیست مناسب در مسجد و محرابِ تو ای حاضرِ غائب- صد مرتبه «إیاکَ» و صد مرتبه «نَعبد» با چشم ترم نذرِ تو شد حضرت صاحب می خوانمش و معتقدم سورۂ یوسف از عشق تو دارد به خدا سجدۂ واجب این سائلِ هر هفته رسیده ست گداتر پس «أوفِ لَناالکیلْ» به کوریِ اجانب می دیدمت ایکاش زمانی که گرفتم... از دستِ پر از برکتِ تو جیره مواجب شرمندۂ سنگینیِ پروندۂ خویشم شرمنده ام از این همه عصیان و معایب هر بار به یادت گرهی کور گشودم- شد بیشتر از پیش حضورت به مراتب ای آرزویِ بهجت و شیخ احمد کافی ای حسرتِ دیرینۂ ادیان و مذاهب برگرد که چشمانِ به راهم شده کم سو کمرنگ شده تابش ِ خورشید و کواکب شد هر ورق از دفتر من باطله ای محض تا گوشۂ چشمان تو شد لبّ مطالب! .
بسم الله الرحمن الرحیم ▶️ خورشیدِ نجیبِ آسمان٬ معصومه(س) محجوبهٔ زینبی(س) نشان؛ معصومه(س) تو فاطمهٔ ثانی و در حجب و حیا؛ الگوی تمام دختران؛ معصومه(س)!
🍃🌺 نذر ولادت دردانۂ موسی بن جعفر(ع) 🌺🍃 نور جریان یافت و پایان شام ِ تار شد دل چراغانی شد امشب صاحب دلدار شد زینبِ ثانی کرامت را به نام خود زد و دخترانه زد تبسّم! لحظۂ دیدار شد نام او معصومه(س) و چون با نجابت انس داشت چشم هایش از حیای فاطمی سرشار شد اینچنین شد که به عشق خواهرِ سلطان طوس دخترانِ باوقارِ چادری بسیار شد آمد و از دست هایش سال ها حاجت گرفت- هر که در کارش گره افتاده و بیمار شد خوش بحال زائری که با شکستِ نفْس ِ خود روبروی صحن آیینه پر از تکرار شد سفرۂ باب الحوائج پهن تر از قبل شد می دهد عیدی، بیا! دردانه اش بیدار شد در دل تقویم هامان روز دختر را نوشت حضرت موسی بن جعفر(ع) تا که دختردار شد! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ 🌺🍃 نذر میلاد با سعادت 🍃🌺 عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است مهربانویی که با لبخند مهمان می کند باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است می نشیند پای حرفِ زائران خسته دل فکر و ذکرش غصه های بیشمار مردم است در حریمش می شود همسایهٔ خوب خدا هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است در مسیرِ چادرش خورشید زانو می زند بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است از ضریحش گریه می بارد! نه اینکه معجزه ست روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است صحنِ آیینه یقیناً بعدِ ایوانِ نجف در مقامِ دلربایی در مقامِ دوم است! 🌺
. ایکاش دردمندِ دوایت شوم حسین(ع) لبریز جرعه جرعه دعایت شوم حسین(ع) آب از سرم گذشته! رسیدم که مثلِ حُر در کشتیِ نجات، هدایت شوم حسین(ع) جانم فدای حضرت زهرا(س) که از ازل در طالعم نوشت؛ گدایت شوم حسین(ع) ممنونم از امام-حسن(ع) که اجازه داد روضه نشینِ بزم عزایت شوم حسین(ع) مِهر شهادت است که افتاده بر دلم مُهری بزن که نذرِ ولایت شوم حسین(ع) قابل بدان و جانِ مرا هم قبول کن تا که شهیدِ کرب و بلایت شوم حسین(ع) شرمنده ام که «سر» به تنم هست! حیف شد... در وُسعِ من نبود فدایت شوم حسین(ع)! .
. دلتنگی زیارت کربلا باورم کن ای طبیبِ ناب، بیرونم نکن میخورم از درد پیچ و تاب، بیرونم نکن عشق تو عمریست دل را در عطش انداخته تشنه ام! قدری بنوشان آب، بیرونم نکن دوست دارم این جنون نابِ مادرزاد را میشوم در روضه ات بیتاب، بیرونم نکن عاشقم! در هروله دور تو میگردم حسین(ع) سخت غرقم کن در این گرداب، بیرونم نکن من شهیدت میشوم آخر به هر نحوی شده من فراهم میکنم اسباب! بیرونم نکن توبه کردم، لطف کن اسم مرا از دفترت خط نزن! از هیئتت ارباب، بیرونم نکن پشت پا خوردم فقط از هر رفیق و نارفیق پشت «در» جامانده ام، دریاب! بیرونم نکن از منِ بیچاره آقا کربلایت را نگیر از حرم حتی میانِ خواب، بیرونم نکن! شاعر: .
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باز هم کم شد ثوابم، شد گناهانم زیاد ذوق و شوقم کور شد، دارم به دل ماتم زیاد آمدم اینبار هم با کوله بارِ تازه ای- از گناهانی که شد رسوایی اش هر دم زیاد عفو کن! چون در جهنم میزنم فریاد که... «یاکریم الصفح...یارب» دوستت دارم زیاد* از نگاه ناروا پرهیز کردم تا که شد در میان روضه اشک چشم من کم کم زیاد زیر دیْنم! دیگران را که نمیدانم ولی من که حاجت ها گرفتم زیر این پرچم زیاد پرچمی که حک شده بر آن: «علی(ع)مظلوم بود» مانده داغش بر دلِ ماه خدا قطعاً زیاد در شبِ قدرِ یتیمی، در شب بیست و یکم ثبت شد در طالع و تقدیرِ زینب(س) غم زیاد سایۂ روی سرش در کربلا از «سر» گذشت بر تنش تا بارش ِ سرنیزه شد نم نم زیاد بغض کرد و خیره شد با آه سمت قتلگاه دست و بالش بسته شد، غم دید از عالم زیاد عصر عاشورا به جای آن حرامی-زاده ها کاش بود از شیعیان دور و برش آدم زیاد ای زبانم لال! دورِ ناقۂ بی محملش پرسه میزد در مسیرِ شام نامحرم زیاد! *فرازی از دعای أبوحمزه ثمالی: «و إن أدخلتَ النار اعلمت أهلها إنّي أُحبّک» «خدای من! اگر مرا وارد آتش کنی اهل دوزخ را با خبر میکنم که دوستت دارم»
وابسته ات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم آگاهم از حال دلت با قلبِ آگاهِ خودم خورشید قلب بیقرار زینبت هستی و من نور از تو میگیرم حسینِ من(ع)؛ تویی ماهِ خودم داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم راهی شدیم و خوب می‌دانستم اینجا کربلاست فهمیدم از دلشوره هایِ گاه و بیگاهِ خودم زیباییِ انگشترت دارد مرا دق میدهد تنها خبر دارم خودم از بغض جانکاهِ خودم بیزارم از آن نامه ها که نقشهٔ قتلَت شدند از غربتت میسوزم و میسوزم از آهِ خودم هاجر شدم در پاسخ نجوای هَل مِن ناصرت آورده ام تنها دو آیه از «فَدَیناهِ» خودم باید پسرهایم فدایی ات شوند و از خدا- میخواستم در سجده های هر سحرگاهِ خودم آورده ام عون و محمد را برایِ یاری ات آورده ام تیر و سپر از خانه همراهِ خودم! شاعر:
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! شاعر:
🌺 به شادباش حلول ماه رجب 🌺 آسمان بر لبش آورده غزل خوانی را برده با خود تبِ سرمای زمستانی را به تماشا بنِشین لحظهٔ عرفانی را ماه، پوشیده لباسی نو و نورانی را روز و شب ها شده شیرین و رطب آمده است عاشقی باب شده؛ ماه رجب آمده است میشود جام دل از شوقِ نیایش لبریز نفْس اصلاح شود از برَکاتِ پرهیز با مناجات شوی پیش خداوند، عزیز داده پیغام که «أین الرجبیون» برخیز سرزده روی به درگاه ببَر منتظر است پای سجاده، شبانگاه و سحر منتظر است سعی کن ناب شود غمزه و نازَت با عشق تا مهیّا بشود برگ جوازت با عشق تا شود زمزمهٔ راز و نیازت با عشق «یا مَن ارجوه» بخوان بعدِ نمازت با عشق دل خود را نگذاری که بماند بیمار شب به شب رنگ و لعابی بده با استغفار روح خود را بده با عشق و ارادت پرواز وقت دلدادگی آمد، شده دیدار آغاز شده مسرور مدینه، شده خرسند حجاز پنجمین بار خداوند رسانده ست اعجاز نغمهٔ هلهله از مجلس ِ افلاک رسید اول ماه رجب هست مصادف با عید آمد آن عشق که با علم مزیّن شده است چشم آیات و احادیث چه روشن شده است قلمش صاحب ادعیهٔ متقن شده است محض دیدار رُخش نرخ، معیّن شده است هست همنام پیمبر(ص) شده آیینهٔ ذات نرخ دیدارِ رُخش هست هزاران صلوات از پدر نور گرفت و شده شأنش محشر مادرش فاطمی و غرق حیا سرتاسر نسَبش هست علی(ع) از پدر و از مادر نسل او پاک و مطهّر، همگی فوق بشر میشود خط به خطِ سیرهٔ او درس آموز می نشیند همه عالم به کنارش یکروز باید آموخت از انسانیتش ایمان را از کرمخانهٔ دستش کرم و احسان را منبرش داده نشان، آدرس قران را عاشقش با خودش آورده دلی حیران را تا شود کشتهٔ آن جاذبه طبق معمول تا فدایش بشود لحظهٔ تدریس اصول بوسه باران شده آن دست که بخشنده شده آنکه از سمت خداوند نماینده شده سائل از لطف؛ همین ثانیه شرمنده شده محضر حضرت باقر(ع) که شکافنده شده کاش بشکافد و از سینه بگیرد دل را کاشکی رد نکُند هدیهٔ ناقابل را!
قبله شد تنظیم با قبله نمایت هفت بار کعبه میگردد به دور خاک پایت هفت بار برده دل از حضرت داوود هر صبح و غروب آیه هایِ صوتِ قرآنِ صدایت هفت بار باز شد از حاجتش فوراً گره تا با وضو گفت «یا باب الحوائج» را گدایت هفت بار گفت «یا موسی بن جعفر(ع)» اولِ هر کظم غیظ دور شد از شرّ شیطان با دعایت هفت بار هفت بارِ «تو» برابر هست با هفتاد سال پس نگاهی کن به این «بد» با عنایت هفت بار هر کسی دارد برای عشقبازی شیوه ای من که می میرم به تنهایی برایت هفت بار روزهایی را که احساس کسالت میکنم میخورم از نُقلِ در مشکل گشایت هفت بار چشم تو دارالشّفای شهره ای در عالم است میدهد بر مرده جان چونکه دوایت هفت بار زائرت شد در حقیقت حاجیِ بیت الحرام با طوافِ کعبهٔ صحن و سرایت هفت بار سائل آمد کاظمین و ماند و دیگر برنگشت تا قدم زد بارِ اول در هوایت هفت بار میروم مشهد به پابوس ِ علی-موسی الرضا(ع) در طیِ یکسال آینده به جایت هفت بار!
. لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد ¤ رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد! .
تقدیم به امروز عطرِ یاس و ریحان فرق دارد حال دل چشم انتظاران فرق دارد سجاده ها عطرِ گل نرگس گرفته این شعر رزق از حضرتِ نرجس(س) گرفته چشم و چراغش یک امام ِ دلبخواه است ماهِ ربیعُ الأول از امروز، ماه است برخیز ساعاتِ خوش ِ بیعت رسیده محض قد و بالای او خلعت رسیده تیغ ِ دو دم را بر کمر مردانه بسته بر قامتش رختِ ولایت خوش نشسته نابود شد با چشم هایش عشقِ کاذب از برکتش امروز ما داریم صاحب هر ساله بر این معرفت تأکید کردیم ما عهدمان را خط به خط تمدید کردیم ما خط به خط جز عشقِ او را خط زدیم و امسال هم با خانواده آمدیم و آورده ایم-آنچه که را در چنته داریم تا بی گلایه پای این بیعت گذاریم گر چه گرفته حالمان در عصرِ غیبت جان میدهد بنیادِ ما را مهدویت با اقتدار و با بیانی محترم گفت سردارمان دربارهٔ ایران حرم گفت باشیم باید مکرِ دشمن را مراقب بر فرد فردِ ما دفاعش هست واجب هر کس دلی جامانده از سوریه دارد در خاکِ پاکِ این حرم جان میسپارد پایِ همین چشم انتظاری در مریوان رفتند با سربندِ یامهدی(ع) شهیدان برگشته در تابوت؛ خورشیدِ مسافر از فاو از فکّه، شلمچه، این اواخر باید جنایت بی عواقب جمع گردد برگشته تا شرّ اجانب جمع گردد برگشته تا حیران و سرگردان نباشیم برگشته تا گمگشتهٔ طوفان نباشیم برگشته بی سر...گفته آغازِ وصیّت از مهدویت با ولایت تا شهادت آتش ببارد پایِ قران ایستادیم ما پایِ این پرچم جوان ها که ندادیم آورده همراهِ خودش روشنگری ها برگشته بی سر تا نیفتد روسری ها والله زینب(س) گرچه ببنِ فتنه افتاد یک تار مو از معجرش بیرون نیفتاد آموخت غیرت را به اهل دین أباٱلفضل(ع) پوشاند خود را زینب(س) از نامحرم ِ رذل آموخت از مادر اگر چادر به سر کرد این یادگاری را در عالم جلوه گر کرد درسِ حجابِ از زینب کبری(س) بگیریم تا انتقام سیلیِ زهرا(س) بگیریم باید جهان، بیدار از اسلام گردد باید دلِ صاحبزمان(عج) آرام گردد باید از عصیان چشم و دل ها دور باشد باید بساط عشق جفت و جور باشد باید ببیند پای کارش با یقینیم باید کنار کعبه مهدی(عج) را ببینیم! شاعر:
ای نگاهت روشنی بخش ِ تمام نورها ذکرِ خیرت مایهٔ آرامش رنجورها جذبهٔ چشمت به قدری هست پُر تأثیر که می برَد خشم و غضب از سینهٔ مغرورها مجتبی(ع) شد با جزامی همنشین و میشود- -دست هایِ مهربانِ تو عصایِ کورها پا به پایم؛ تا که میگویم امام ِ عسکری(ع) دانه دانه مستِ نامت میشوند انگورها ماهِ زندان بودی و هر شب اسیرت می شدند اکثراً زندانیان و غالباً مأمورها دل برایت بیقرار است و گمانم باز هم سامرایت دلبری ها کرده از آن دورها عاشقت باشم إلهي...کاش تأییدم کنی عاشقم باشی! نباشم کاش از منفورها امر فرمودی شوَم زینت برای اهل بیت(ع) ای به روی چَشم! تا باشد از این دستورها! * ‌* قال العسکری(ع): «إتقوا الله وَ کُونُوا لَنَا زَیناً ولا تَکُونوا لَنَا شَیناً» امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «پارسایی و تقوای الهی پیشه کنید و مایه افتخار و زینت ما باشید، نه مایه سرشکستگی ما» (بحارالانوار، ج٧٨، ص٣٧٢) شاعر:
🏴🥀🍃 بوسه بر نامش زد و با جان و دل تعظیم کرد ماتمش رخت عزا را بر تنِ تقویم کرد زنده شد عیسی کنارِ ذکرِ یازهرایِ(س) ما حضرت مریم به اسم اعظمش تعظیم کرد دست تاریخ آمد و در کوچه ای غربت کشید شهر را با مردمانِ بی وفا ترسیم کرد مهربانی های بی حدّ و حسابش عاقبت جملهٔ «ألجار ثمّ الدار» را تنظیم کرد اولین نان تنور خانه اش را فاطمه(س) پخت و بین تک تکِ همسایه ها تقسیم کرد وای از قوم نمک نشناس! آنکه جای حق یاورِ باطل شد و دل را به او تسلیم کرد مکرِ شورای سقیفه کار دستِ شیعه داد مرتضی(ع) را از خلافت سالها تحریم کرد گفت بر آتش بسوزان «چادر» و «در» را سریع بی حیا مزد رسالت را چنین تفهیم کرد در حمایت از علی(ع)زهرا(س)گذشت از هرچه داشت محسنِ(ع)شش ماهه اش را پشت «در» تقدیم کرد!
هرکه شد در عمر خود یکبار مهمانِ علی دل به دستش داد و شد همواره حیرانِ علی عاشقش شد! خاطرش را خواست و بود از ازل جان پیغمبر دمادم بسته بر جانِ علی پیشِ من از سفره های این و آن حرفی نزن چون که می سازد به من تنها فقط نانِ علی داد انگشتر بدونِ وقفه در حال رکوع بیشتر از سطح درک ماست احسانِ علی بی خبر، آهسته، نیمه شب، بدون های و هو بود بی رنگ و ریا احسانِ پنهانِ علی نیست شکی در مسلمان بودنم اما هنوز می خورم حسرت که باشم کاش سلمانِ علی سنجشَش در حشر بی تردید حبّ فاطمه ست نقش بسته ذکر یا زهرا به میزانِ علی تا خدا عشق مرا نسبت به خود باور کنَد می خورم سوگند در محشر به قرآنِ علی دور تا دور ضریحش، دور تا دورِ نجف شد معطر امشب از عطر گریبانِ علی تشنهٔ ایوان طلایم ای اجل مهلت بده تا بگیرم بوسه ها از پایِ ایوانِ علی!
❣﷽❣ ❣ می‌شوم تا از زمانه خسته می‌گویم علی(ع) در سکوتم با زبانِ بسته می‌گویم علی(ع) از مرام ِ نارفیقان می‌خورم هر جا زمین ناتوان! با زانوانِ خسته می‌گویم علی(ع) هستیِ قرآن علی(ع)، تفسیرِ المیزان علی(ع) پای درس عالِمِ برجسته می‌گویم علی(ع) می‌خورَد مُهرِ قبولی توبه‌ام! تا با ادب پابه‌پایِ زاهدِ وارسته می‌گویم علی(ع) در وضو؛ دل را روانه می‌کنم سمتِ نجف در اذان با عرشیان پیوسته می‌گویم علی(ع) می‌نشینم گوشه‌ای بر قامتش زل می‌زنم مثل زهرا(س)عاشق و دلبسته می‌گویم علی(ع) نیست از نامش در این عالم حلاوت بخش‌تر تا به پیغمبر(ص) شوَم وابسته می‌گویم علی(ع) عطرِ نخلستانِ حیدر می‌دهد! چون سال‌هاست هر چه می‌گیرم ز خرما هسته می‌گویم علی(ع)! ()