eitaa logo
کانال مداحی عاشقان حضرت زینب(س)
24.1هزار دنبال‌کننده
994 عکس
924 ویدیو
551 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
راه و رسم حسین قیام لله است زیر بار ستم، نمی‌رود یک دم هر کسی آید، به زیر این پرچم خیمه آزادی و آزادگی اینجاست غیرت شمشیر ما میراث عاشوراست تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست بانگ «هل من معین»، آید از آن صحرا یا أباالأحرار، لبیک یا مولا خون تو سرچشمه‌ی بیداری دنیاست تا قیامت در رگ عشّاق تو غوغاست تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست راه و رسم حسین، قیام لله است نقش این پرچم، «نصر من الله» است حرف حق را می‌زند هر کس حسینی شد شیعه تو بت‌شکن مثل خمینی شد تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست شاعر: دکتر محمدمهدی سیار https://eitaa.com/Asheghane_hazrat_zeynab
❣﷽❣ 💢 💢 ⚫️ هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... 🌺از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: ‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! 🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... ⚫️صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین.. 📕برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
1. یه عمریه تو هیت.mp3
3.39M
( علیه السلام ) مداح گرامی ، مرحوم یه عمریه تو هیتام ، سینه زن و گریه کنم خدا خودش خوب میدونه دل از حسین نمیکنم همش میخوندم با سُرور با مستی وبا عشق وشور یه بیت برا امام حسین اما خدایی با غرور اگر مرا رها کنی تو را رها نمی کنم سر از تنم جدا کنی چون وچرا نمی کنم تا که یه شب خوابی دیدم تو خواب ورویا که بودم حرف عجیبی شنیدم دوست قدیمیمو دیدم که خدا رحمتش کنه میگفت بهت حرفی میگم فکر نکنی حرف منه حرفی که من بهت میگم حرف حسینِ سر جداست شعری که دائم میخونی از بیخ و بُن شعری خطاست نگو اگه ، رهام کُنه اونو ، رها نمیکنم بگو اگه رهاش کنم منو رها نمیکنه ... حسین حسین حسین ... بارها شده کردی رها امام حسین رو با گناه اما نکرد تو رو رها شما رو برد کربُ بلا بارها شده که رفته اید از درِ خونش شما ها اما حسین بازم اومد کشیدتون تو هیئتها حالا بگو تو رو خدا از روی صدق واز صفا حسین تو رو کرده رها یا تو شدی ازش جدا
. خدا کنه امام حسبن ما رو بخره و آزاد کنه ⚫️ آزاد کرده حسین علیه السلام مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود: یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه‌اش دهه عاشورا روضه‌خوانی می‌کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیش از هم پاشیده شد حتی خانه‌اش را هم فروخت. نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود و خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و برود. همسرش می‌گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم: چه شده؟ چرا داد می‌زنی؟ گفت: ای زن ما همه جوره می‌توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود. گفتم؛ چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می‌آید ما هم وضعمان ایجاب نمی‌کند و دروغ هم نمی‌توانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم می‌رود. یک دفعه منقلب گردید گفت: ای حسین! مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم. گفت: چی داریم؟ گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم. پسر وقتی آمد گیسوانش را می‌تراشی و فردا صبح دستش را می‌گیری می‌بری سر بازار . چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن. مرد گفت: مشکل می‌دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی‌دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه. زن و شوهر رفتن خدمت علما و قضیه را پرسیدند علما گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد پسر می‌گوید وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می‌کند و گریه می‌کند پدرم مرتب مرا مشاهده می‌کند اشک می‌ریزد گفتم مادر چیزی شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفته‌ایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم. پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به! حاضرم. چه از این بهتر. صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد. پسر دست انداخت گردن مادر. پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر پسر را آورد سر بازار برده فروشان به آن قیمتی که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم می‌برمش خانه. یک دفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می‌آورم و می‌فروشم. تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می‌فروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می‌فروشی) گفتم: آری! فرمود: چند می‌فروشی؟ گفتم: این قیمت. یک کیسه‌ای به من داد دیدم دینارها درست است. فرمود: اگر بیشتر هم بخواهی به تو می‌دهم.‌ من خیال کردم مسخره‌ام می‌کند. گفتم: نه. فرمود: بیا و یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم تا فرمود: پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت. مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون پدر می‌گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چه کار کردی؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچه‌ام را به زبان نمی‌برم. پسر می‌گوید دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن یک وقت آقا رویش را برگرداند. فرمود: پسر جان چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم. گفتم: آری پدرم. فرمود: می‌خوای برگردی نزدشان؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: اگر بروم می‌گویند تو فرار کردی. فرمود: نه پسر جان برو پایین. من را پایین کرد. فرمود: برو خانه اگر گفتن فرار کردی بگو نه حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست. پسر آمد در خانه را کوبید. مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسر جان! چرا آمدی؟ دوید شوهرش را صدا زد. گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمی‌آورد؟ حالا آمده پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟ گفتم: پدر به خدا من فرار نکردم. گفت: پس چطور شد آمدی؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد. 📚منبع: کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلف‌زاده، ص ۲۷
😭توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منع ت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،😭😭 نیم نگاه و گوشه چشمی به ما داشته باش تا لحظات زندگانی مان را با آبِ حیات دین آبیاری کنیم.😭😭 ✋سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان آن کسی که برای برادرش ازجان خود گذشت، آن کس که از دیروزش برای فردایش گذشت، آن که فداییِ برادر، مراقب او، تلاشگر برای رساندن آب به او و کسی که دست‌هایش بُریده شد بود. خداوند قاتلانش، یزیدبن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند! آوازه دلاورمردی هاى حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشکریان امام جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ام البنین سلام الله علیها بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد. وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (علیه السلام) رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟ امام حسین (علیه السلام) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد. حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش (عبدالله، جعفر و عثمان) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید. حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.‌  ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت. عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني. عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت. وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود. سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه. هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش. از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم. در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت. عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب. امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست..
Hossein Khalaji - Salam Hameye Zendegim.mp3
7.26M
༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅ 🔹:سلام همه زندگیم ،سلام امام حسین من سـلام مَه محــــرم و/سلام ، هـلال ماه غم سلام به اشک روضه و/سلام به خیمه و عَلَم السلام علی الحسین/که به پاشده خیمه ی روضه ها توو دلم دوباره به پا/ شده،شوق دیدن کربلا (آقاااااا) امن ترین جای جهانه /زیر پرچم تو حسین! عاشقم به هوای روضه و ماه ماتم تو حسین! (آقااااااا) (حسین حسین حسین حسین دوای دردامی) (حسین حسین حسین حسین همیشه آقامی) سلام، شهید تشنه لب /سلام ، آقای باکَرَم سلام ، دلیل زندگیم /سلام ، ای سایه سرم باز گرفته دلم برای هوای کرب وبلات ،حسین! کاش میشد که به نوکرت بدی اذن صحن وسرات، حسین! (آقاااااا) توغریبی وبی کسی /توشدی همیشه پناه من اربعین ببرم حرم /که شروع شده گریه وآه من (آقااااااا) (حسین حسین حسین حسین دوای دردامی) (حسین حسین حسین حسین همیشه آقامی) شعر:رقیه سعیدی(کیمیا) ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
4_5897880036106570042.mp3
7.44M
لالاکن دخترم دورت بگردم لالا کن خسته ای عمه میدونه یه دنیا غم توی چشمات اسیرن لالا کن دنیا اینجور نمیمونه برات قصه بگم خوابت بگیره بگم از بحر خوبی های حیدر شاید یادت بره این لحظه ها رو شاید بیرون بیای از فکر معجر من هر کاری میکنم آروم نمیشی دلت خونه برات عمه بمیره اگر نازت نکردم سوخته موهات عزیزم میدونم دردت میگیره عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه لالاکن دخترم دورت بگردم لالا کن خسته ای عمه میدونه یه دنیا غم توی چشمات اسیرن لالا کن دنیا اینجور نمیمونه بمیرم برات هر بار گریه کردی اومد اشکات روی زخمای گونه ات تو اینقدر دست به پهلو هات گرفتی دیگه میشناسمت با این نشونت بیا و سر روی شونه ام بزار که یکم آروم بشه قلب دوتامون بزار دستاتو توی دستای عمه تموم میشه یه روزی این غصه هامون عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه تو اینقدر داد زدی بابا کجایی دیگه توی صدات جوهر نداری همش میری یه کنج آروم میشینی ولی من که میدونم بی قراری شبا از بس که موندی تو گرسنه بمیرم رنگ رخسارت پریده نمیشه باورم که مثل مادر با این سن کمت موهات سپیده چقدر سخته برام وقتی میبینم روی دستای تو رد طناب عزیزم موندی اینقدر زیر آفتاب رنگ صورتت مثل ربابه عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه 🎤 .
Meysam Motiei _ Oo Midavid (320).mp3
8.41M
سرم رفته از بس سرم داد زدن♫!♭ سرم رفته از بس سرم داد زدن نگو که چرا موم سفیده آخه♫!♭ خودت رو یه لحظه بذار جای من خواب دیدم که، تنت رو زمین♫!♭ نفس میزدی، گلوتو برید گریه کردم، همون که زدت♫!♭ اومد منو زد، موهامو کشید او می کشید و من می کشیدم♫!♭  او می دوید و من می دویدم♫!♭ خدا خواسته من مثل زهرا بشم زیر کوله بار غمت تا بشم♫!♭ رمق تو تنم نیست عزیز دلم ببخشم نمیشه به پات پا بشم♫!♭ چند روزی هست، میلرزه پاهام دیگه نمازام، نشسته شده♫!♭ افتادم من، گمون بکنم که هردوتا پام، شکسته شده♫!♭ من، روی ناقه، از جا پریدم او می دوید و من می دویدم♫!♭
علیه السلام امشب دلت رو بفرست کربلا ، برو توو حرم ابی عبدالله ، برو کنار ضریح شش گوشه ، به یاد اون مادری ناله بزن ، که طقل شیرخوارش رو دست گرفته بود ، هی از این خیمه به اون خیمه میرفت ، آبی برا علی اصغرش پیدا کنه ، علی اصغر گریه میکرد ، لب های کوچکش رو باز میکرد و می بست ... گریه نکن علی جون صدات داره میگیره یه قطره آب بیارید بچه ام داره می میره مضطرب بود ، گاهی زینب میگرفتش ، گاهی ام کلثوم بغلش میکرد ، گاهی سکینه بغش میگرفت اما آرام نمیشد ... منظوری داشت ، مظورش این بود : بابا بابا ، بابا هنوز یک سرباز دیگه داری بابا ، بابا بیا منم ببر میدان ، بابا بابا ... بابا منم یک گلوی نازک دارم بابا ، ... آی حسییین ... تا دست بابا دادنش ، تا به آغوش بابا رفت ، آرام شد ، آرام شد ، آرام شد ... این سرکوچولوش رو روی شانه بابا گذاشت ، حسین ، حسین ... همین که رو دست بلندش کرد : « أمَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ یَتَلَظَّی عَطَشاً » ، ای کاش میگفتند حسین آبش نمیدیم .. برش گردون ... اما یه مرتبه دید علی یه تکانی خورد ، یه نگاه کرد : « فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ » حسییین ... نه ، خدا نفس بهت داده ، اگه توو روضه حضرت علی اصغر نخواهی بگی حسین ، توومحرم نخواهی بگی حسین ، ... به قصد فرج بگو ، حسییین ... اگه حاجتی داری ، خدارو به این لحظه ابی عبدالله قسم بده ، ... دستش رو زیر خونها گرفت ، خونها را به آسمان پاشید ، ... امام باقر علیه السلام میفرماید : یه قطره از این خون برنگشت ، کسی که تیر میخوره ، معمولاً یه آخ میگه ، یه ناله میزنه ... اما از وقتی خواب بود ، به ناله هم نزد ... یه ناله کن که نالتم بابا رو زنده می کنه چشماتو وا کن و ببین حرمله خنده میکنه ...
7. ارزش زیارت.mp3
1.92M
( علیه السلام ) گفت توو راه نجف تا کربلا ، با امام زمان ارواحنا فدا ، همره بودم ، این روایت توو مفاتیح ثبت شده ، مراجعه کنید ، مفصله من مختصرش رو میگم ... میگه در راه با امام زمان (عج) می اومدم کربلا ، به آقا عرض کردم ، آقاجان ، شب جمعه ای کربلا بودم ، حرم امام حسین پر از جمعیت بود ، حرم قمر بنی هاشم مملو از جمعیت بود ، بین الحرمین شلوغ بود ... نیمه های شب دیدم هودَجی ( به معنای مَحمل ، کجاوه ) ، بینِ زمین و آسمان ، حرکت میکنه ، دیدم دو تا خانم میانِ این هودَج هستند ، نامه هایی را بینِ زوار پخش میکنند ، یکی از اون نامه ها به دستم رسید ، دیدم نوشته : « اَمانُ مِن النّار لِزوّارِ الحسین فی لَیلَهِ الْجمعه » آیا این جمله درسته ، دیدم امام زمان علیه السلام ، شروع کرد به گریه کردن ، فرمود : بله هر کسی شب جمعه ، زائرِ جدم باشه ، بدنش به آتش جهنم نمی سوزه ، ... عرض کردم آقاجان ممنونم ، یه سئوال دیگه دارم ، آقاجان اون دوتا خانم کی بودند این نامه هارو بینِ زوار پخش میکردند ؟ فرمودند : یکیشون جدم خدیجه کبری بود ، اون دیگری هم مادرم فاطمه زهرا ...
( سلام الله علیها ) این روزها اهلبیت امام حسین ، توو شهر کوفه اسیرند ، دم دروازه کوفه ، دختر امیرالمومنین ، زینب کبری خطبه خواند : مردم کوفه ننگتان باد ، میدونید چه جگری رو از پیغمبر (ص) سوزاندید ؟ مردم کوفه شما جگر پیغمبر (ص) رو سوزاندید ، شما قلب فاطمه رو آتش زدید ... مردم کوفه شروع کردند به گریه کردن ، صدای گریه و ضجّه و شیون مردم کوفه بلند شد ، بی بی فرمود : امیدوارم همیشه چشمتان گریون باشه ، مردم کوفه زیاد بگریید ، مردم کوفه کم بخندید ، شما حسین منو دعوت کردید اما آب رو به روی حسینم بستید ، سر از بدنش جدا کردید ، اهلبیتش رو اسیر کردید ، مردم کوفه اشک می ریزند ، گریه میکنند اما بی بی زینب سلام الله علیها ، یه مرتبه متوجه شد حواس مردم به جای دیگری رفت ، سر از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده برادرش بالای نیزه است ... ای ی ی حسیییین ، حسین ... بُرون آورد سر از برجِ محمل سری را دید بَر ، « نی » کرده منزل سرِ پُر خونِ پیشانی شکسته غبار غم به رخسارش نشسته گفت الا ای ماه من قربان رویت چرا خاکستری ، گردیده مویت سرِ تو ، خون به پایِ نیزه ریزد چرا خون از سرِ زینب نریزد ؟ چنان از سوز هجران، آتش دل سر خود را بزد بر چوب محمل یه مرتبه نوشتند : « ﻓَﻨَﻄَﺤَﺖْ ﺟَﺒِﻴﻨَﻬَﺎ ﺑِﻤُﻘَﺪﱠﱠﻡِ ﺍﻟْﻤَﺤْﻤِﻞ » آنچنان سر به چوبه محمل زد ، بیا ز بالای نی ، به دامنم جای گیر تا که بشویم به اشک ز چهره خاکسترت یه نازدانه ای داره ابی عبدالله ، این دختر خانم خردسال ، رو زانوی بی بی زینب نشسته بود ، یه مرتبه متوجه شد عمه جانش داره باکسی حرف میزنه ، صدا میزنه : « یا اخا » این دختر حساس شد ، بلند شد ، سرش رو از محمل بیرون آورد ، دید سرِ بریده بابا بالای نیزه ...یه نگاه به عمه کرد ، یه نگاه به سربریده کرد ، یه مرتبه بی بی زینب متوجه این نازدانه شد ، دید رنگ از چهره اش پریده ، الانه که جان از بدنش بیرون بیاد ، رو کرد به سر بریده برادر ، مَحرم زینب ... « يا أخي فاطِمُ الصغيرةِ كَلِّمها * فَقد كادَ قلبُهَا أنْ يذوباً ... با فاطمه خردسالت سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه و اندوه آب شود ... » هر کجا نشستی به قصد فرج ، فریاد بزن : یا حسییین ...
1.32M
بی وفایی ای فُرات... 😭 چه فراتی که دَمی حیا نکرد درد شش ماهه ای رو دوا نکرد جگر دشمن دین خنک شد و آب دریا به حسین وفا نکرد تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟ شمر سیراب و حسین با لب خشک ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات لب عباس پر از خون ز عطش دیده ای با لب خشک آمدنش چه روان هستی فرات بی خبر که علی اصغر تشنه کرده غش تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات مِهر زهراست اگر آب روان ز چه شد حسین او خون به دهان بی کفن روی زمین راس جدا حسرت آب فرات در دل و جان تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
🌹🌹🇮🇷باسلام🇮🇷🌹🌹 🌹🌹🇮🇷دلگویه نادر🇮🇷🌹🌹 🌹🌹تقدیم به شهید.محسن حججی عزیر...ره...🌹🌹 ..نوحه سینه زنی.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹 حسین حسین حسین جان.۴.... اون افتخار.شهرم مدافع حرم کو برادرجوانم. محبوب کشورم کو..۲..🌹 حسین حسین حسین جان ..۴ . آن جانفدای رهبر دلدارو دلبرم کو عزیزقلب مادر سایه‌بان سرم کو..۲🌹 حسین حسین حسین جان ..۴.. .آن گل پرپرم .کو هدیه به رهبرم کو عاشق کوی زینب شیر. دلاورم کو.۲.🌹 حسین حسین حسین..جان .۴. .آن جان جانانم کو ماه شبستانم .بلبل خوشخوانم کو آن حججی جانم کو..۲🌹 حسین حسین حسین .جان ..۴.. .آن سرو سروم کو شهیدبی سرم کو عاشق کوی زینب امیدرهبرم کو..۲...🌹 حسین حسین حسین .جان ..۴.. آن ارباً.اربا تن کو آن خونی پیراهن کو چراغ انجمن کو امیددل من کو..۲‌...🌹 حسین حسین حسین .جان ...۴ محسن بی کفن کو نگین کشورم کو یاور.رهبرم کو هستی مادرم کو..۲..🌹 حسین حسین حسین .جان..۴.. آن سرجدا.بدن کو فدایی وطن کو شهید بی کفن کو محسن جوان من کو..۲..🌹 حسین حسین حسین .جان .۴.. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹حالا.روضه🌹🌹🌹 نبوده مادر ببرت . کنارخونین پیکرت .تاکه بگیردتن تو.به روی.زانو‌عزیزم..عزیزم..عزیزم نشاند.دمی بخواندهمی شودمرحمی برآن بدن. بی سر.غربت فتاده. .داداش..داداش .داداش آن .. دشمن پست باخنده ات عجیب خورده شکست خشمش فزون شدوچنان شمشیربه گردنت نهاده ترسی به جان ظالم زبون فتاده. .ای جانم‌ ای جانم .قهرمانم روح و روانم فدای تن بی سرت عزیزجانم ...عزیزجانم دوباره زنده شد حماسه کربلا بوسه زده خواهر حنجرتو را به مثل زینب..به مثل زینب .....آه .مظلوم حسین جان ..۴. خاک ایران کجا خانطومان و بوکمال و حلب شام کجا اینجا اکرام کجا و آنجا دشنام کجا ای وای .ای وای ..ای وای ...۲... عزیزم محسنم ای محبوب دلم به یاری خدا. دستم بگیرکه من علم بردارم اززمین شوم فدائیه امام و رهبرم مثال شیر کربلا یل ام البنین .... یاابالفضل ...یاابالفضل....یاابالفضل..... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شادی روح شهدا و سرداردلها ..و شهیدبی سرشهید محسن حججی صلوات ................ التماس دعا.🌺🌺🌺🌺.... خادم الحسین ..توحیدی کریمی 🌺🌺🌺🌺
اذا زلزله الارض زمین محشر عظماست ♪▴ چه شوریست چه غوغاست ♪▴ از این حال زمین لرزه به دلهاست ♪▴ نه پستی نه بلندی و نه دریاست ♪▴ رسیدست همان روز قیامت ♪▴ همان لحظه ی موعود ♪▴ که فرمود خدا زود رسد زود ♪▴ خلائق همه در حال فرارند ♪▴ و بی تاب و قرارند آرام ندارند ♪▴ و این روز همان روز حساب است ♪▴ همان روز سوال است و جواب است ♪▴ که مردم همه اینگونه پریشند ♪▴ نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند ♪▴ همه در پی خویشند ♪▴ و مردم همگی مست ♪▴ همه بی خود و مدهوش ♪▴ که ناگاه رسید از سوی حق نغمه ی چاوش ♪▴ الا اهل قیامت همه ساکت ♪▴ و سر ها همه پایین ♪▴ و ای جمله خلائق همه خاموش ♪▴ شده گوش، سراسر همه ی عرصه ی محشر ♪▴ پر از آیه ی کوثر ♪▴ ملائک همه در شور ♪▴ غزلخان همه سر مست شمیم گل حیدر ♪▴ گل یاس پیمبر ♪▴ چه حالیست؟ خبر چیست؟ مگر چیست؟ ♪▴ قدم رنجه نمودست به محشر یگانه گهر حضرت داور ♪▴ الله اکبر، الله اکبر ♪▴ یا حضرت زهرا، صدیقه ی اطهر ♪▴ ملائک همگی بال گشودند و فرش قدم مادر سادات نمودند ♪▴ آری خبر این است امید همه آمد ♪▴ ♪▴ جبرئیل صدا زد که خلائق ، انگیزه ی خلاق دو جهان فاطمه آمد ♪▴ به محشر حضرت زهرا وارد شده ♪▴ همه دارن نگاه می کنند این مادر ساداته قدم رنجه کرده به محشر ♪▴ و مبهوت جلالش همه ی ناس ♪▴ پیچید به محشر همه جا عطر گل یاس ♪▴ زهراست و آن وعده ی شیرین شفاعت ♪▴ بر چشم ترش اشک نشستست چو الماس ♪▴ بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ♪▴ همان دست جدا از تن عباس ♪▴ و زهرا شده گریان ابالفضل ♪▴ هم گریه کن و نوحه سرای غمه چشمان ابالفضل مردم همه ساکت ♪▴ همه مبهوت و حیران ابالفضل ♪▴ کین فاطمه ابر کرم و رحمت و عشقست ♪▴ کز اوشده جاری به لب خشک زمین بارش باران ابالفضل ♪▴ ناگاه همه از دهن یاس شنیدند ♪▴ الله قسم میدهمت جان ابالفضل ♪▴ سوگند تو را قدر دو دستان ابالفضل ♪▴ بر فاطمه اتبار الها تو ببخشا ♪▴ هر کس که زده دست به دامان ابالفضل ♪▴ و یاران ابالفضل همه مات از آن هیبت عباس ♪▴ انگار نه انگار که این روز حساب است ♪▴ یک بار دگر روضه و گریه ♪▴ یک بار دگر سینه زنی غربت عباس ♪▴ زهراست کند نوحه سرایی ♪▴ آری شده بر پا به قیامت ♪▴ یک بار دیگر هیئت عباس ♪▴ عباس همانیست که قتیل العبرات است ♪▴ هر قطره ی مشکش آبی به حیات است ♪▴ شرمنده ز شرمندگیش آب فرات است ♪▴ با گریه ی زهرا، دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت ♪▴ با نام ابالفضل و دستان شفیعش ♪▴ ترس از جگر اهل ولا ریخت ♪▴ ناگاه در ان حال پریشان دله مادر سادات ♪▴ آمد ز سوی حضرت معبود ندایی ♪▴ که زهرا تو همه کاره ی مایی ♪▴ تا باز به چشم همه ی خسم شود خار ♪▴ تا باز ببینند همه وعده ی دادار ♪▴ تا کور شود هر که ز دنیا — کرد ♪▴ حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار ♪▴ بخشم به تو هر کس که توئه فاطمه گویی ♪▴ ای شیرزنه حیدر کرار ♪▴ خود دانی و چشمی که شده خیس ♪▴ اندازه ی بال مگسی بحر علمدار ♪▴ از وصف چنین قصه به محشر ♪▴ یکپارچه در شورم و شینم ♪▴ یکپارچه سرمست غرورم ♪▴ که من گریه کنه شیر یله شیر حنینم ♪▴ بیخود شدم از خود و چنین نعره کشیدم ♪▴ الله، الله، الله منه زار سگه کوی علمدار حسینم ♪▴ یل دریا دل، یا ابوفاضل ♪▴
Nohe Eza Zolzelatel Arz [SevilMusic].mp3
8.05M
اذا زلزله الأرض زمین محشر عظماست🎶
🏴روضه اربعین 🏴 🥀السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و نهار ولا جعل الله اخر العد منی الزیارتکم السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین 🥀 عشق حسین مارا تنها وا نمی گذارد گر خلق واگذارد او وا نمی گذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غرقاب مارا نمی گذارد هل من معین اورا باید جواب دادن شیعه امام خود را تنها نمی گذارد حسین جان .....حسین جان حواست باشه برا همینه که اومدی تو مجلس آقا یعنی جواب آقا رو دادی ..جواب هل من ناصرشو دادی ...همینی که لباس مشکی می پوشی شادی نمی کنی .غمگینی ..پرچمی بالا در حیاط تت نصب می کنی خرج می کنی یعنی من هستم باهات آقا جان آقا جان کاش ما اون روز تو کربلا بودیم بی بی زینب یاری می کردیم دستای زینب رو می گرفتیم تا اونقدر به خودش نزنه ای کاش اونجا بودیم بهش تسلیت می گفتیم کمکش یتیما رو جمع می کردیم ما به جاش تازیانه می خوردیم 😭 آقا جان اگه اونجا نبودیم ولی اینجا روز و شب برات گریه می کنیم 😭 حالا با حضرت زینب هم ناله بشو بگو حســین جان ....حســــین جان بگو بمیرم برا اون خواهری که چهل روز برادرشو از دست داده بگو بمیرم برا اون خواهری که بعداز چهل روز اسارت اومده بالا سر قبر برادرش ...😭 بگو بمیرم برا اون خواهری که بعداز اون همه مصیبت ..کتکش زدن 😭 بمیرم برا خواهری که تو کوچه وبازار دورش شادی کردن 😭 بجا تسلیت رو سرش خاک و خاکستر ریختن 😭 حالاحضرت زینب همه ی امانتها رو آورده بالا سر قبر برادر 😭 روضه خوان بی بی زینب هااااا 😭 ای وای ناله بزن گریه کن از قافله ی حسین عقب نمونی.... این اشکها خیلی کارا ازش بر میاد ... کفنت بوی حسین میگیره 😭 بوی زینب میگیره 😭 فشار قبر برات آسون میشه بخدا 😭 زینب (س)گفت داداش اینا چیزی نبود گلایه هام مونده 😭 حسین جان رقیه تا مدتها صدای ناله اش میومد میگفت: سوختم سوختم طاقت نیورد دق کرد 😭😭 برا همین روضه هست که امام زمان عج خون گریه میکنه 😭 برا همین روضه هست که زین العابدین فرمود الشام الشام الشام 😭 🥀داداش از دختر خرابه نشینت 🥀 🥀زمن نپرس که خجالت میکشم 🥀 داداش یادته دوتا بچه هام فرستادم میدون 😭 اخ چه خاطرات تلخی داری ای ماه صفر 😭 بی بی زینب همه حرفارو زد خیلی درد ودل کرد خیلی گریه کرد ..اونقدر ناله زد که زنان روستای اطراف همه جمع شدند اومدن کمک بی بی زینب ناله زدن گریه کردن آب رو صورت بی بی زینب ریختن 😭 گفت بخدا هرچه آب خوردم دلم خنک نمیشه 😭 آخه جگرم سوخته ..جگرم آتیش گرفته 😭 چشم بی بی زینب به رباب افتاد بمیرم برات رباب جان 😭 گفت حسین جان بلندشو ببین رباب رفته خاک رو سر خودش میریزه😭 دنبال علی اصغرش میگرده میگه خودم دیدم عزیزمو اینجا خاک کردن 😭 داداش یادش رفته که علی اصغرروبا نیزه از زمین کشیدن بیرون سر علی اصغرشو بریدن بالای نی بردن 😭😭یاحسین 😭آی گرفتارا .مریض دارا ..آی اونی که اولاد نداری صدای نالتو بلند کن بگو یا حسین 😭 کاروان کربلا سه روز تو کربلا موندن بعداز سه روز آقا زین العابدین اجازه خواست از عمه اش زینب گفت :عمه میترسم این چندتایی هم که هستن پرپر بشن آماده شدن برگردن به مدینه ..دیدن رباب جلو اومد التماس کرد خواهش کرد گفت :بزارین من همین جا پیش عزیزانم بمونم من اونجا کسی رو ندارم 😭 آی امان از غریبی و بی کسی 😭 اجازه دادن ....زنان بنی اسد گفتن باید سایه بان داشته باشی .رباب باناله گفت :سایه بان نه .... خودم دیدم عزیزانم سه شبانه روز زیر آفتاب گرم کربلا افتاده بودن 😭 بعداز مدتی که خانم رباب برگشت مدینه ازبس زیر آفتاب نشسته بودگریه کرده بود رنگ صورتش تاریک شده بود زنان مدینه دیگه اونو نمیشناختن ام البنین اومد کنار زینب گفت پس رباب کو من اونو نمیبینم 😭 یا حسین 🥀 بمیرم برا اون خواهری که داغ همه ی عزیزانش تو یه روز دید 😭 قربون دل سوخته ات برم زینب جان که چها کشیدی 😭 تسلای دل داغدیده حضرت زینب صدا بزن حسین آرام جانم ...😭 حسین روح و روانم ...😭 حسین درمان دردم ...😭 حسین دورت بگردم ...😭 حسین سالار زینب ...😭 ▪️الا لعنت الله القوم الظالمین ▪️ بگو حسین جان قربونت برم آقا جان تو راهت پیر شدم آقا😭 بگو آقا جان بیا اجر عزاداریهامون بده 😭 بیا دلای نا شادمون شاد کن 😭 بیا گره زندگیمون باز کن 😭 ان شالله که حضرت زهرا (س )از ما قبول کنه دست شفاعتش رو سرمون بکشه به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد ص 🥀 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🥀 🥀اللهم عجل لولیک الفرج بحق مصائب حضرت زینب سلام الله علیها
الزمان (مناجات زیبا) آنقدر  که  از  ماه  زمین  فاصله  دارد از  محضرتان  دورم  و    قلبم   گِله دارد خیره  شده  چشمم   به دعای سحر تو کِی  اهل   دلی   همچو   شما  نافله  دارد عشق تو مرا گوشه نشین کرده به هر جا آواره ی    روی   تو    مگر    حوصله  دارد برسفره ی  اِطعام شما چشم  به  راهم لطفی   به   گدایت   که   امید   صِله  دارد
بسم الله الرحمان الرحیم ✳️ «گلچین زیباترین نوحه و روضه های ترکی» @Hazrate_Abalfazll ✳️ آیدی مدیر کانال جهت پیشنهادات و انتقادات👇🏻 @Haradm75 ـــــــشعبانپورــــــ ____لینک کانال👇🏻____ https://eitaa.com/joinchat/2348744791Cd1e41b0233 «با انتشار لینک در ثواب اهداف کانال عاشقان حضرت اباالفضل ع شریک شوید.» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کوفیان بی حیا خون شد دل ما این کینه‌ها گشته شرر بر حاصل ما ای کوفیان گرچه در این جا ما اسیریم تا روز محشر بر همه عالم امیریم ای کوفیان این ظلم و کینه جاودان نیست بهر شما نامردمان جز امتحان نیست ما از تبار خاتم پیغمبرانیم بر کل عالم تا ابد دارالامانیم گرچه در این جا دیده‌ایم رنج و ملامت هستیم از لطف خدا کوه شهامت ما اهل درد هستیم،با غم هم نشینیم با استقامت چون امیرالمؤمنینیم ای کوفیان بی حیا در این اسارت بر ما ز سوی دشمنان گشته جسارت ما دیده گریان حسین سر جداییم قامت خمیده از غم کرب و بلاییم از این مصیبتها به لب شور و نوایی است بر روی نی رأس شهیدان خدایی است دل های ما از این مصیبت خون شد امروز رخساره ی هر کودکی گلگون شد امروز از این همه ظلم و ستم گردیده معلوم در بین شهر کوفه ما هستیم مظلوم این سرکه باشد روبرویم نور عین است این رأس پر خون بر روی نیزه حسین است تا بر روی نی دیدم آن رأس بریده خون گریه کردم بهر آن نور دو دیده دیدم سر پاک حسینم در مقابل سر را زدم با گریه من بر چوب محمل گریان داغ کوفه ما با این رثاییم ما دستگیر این (رضا) روز جزاییم
الا ای کوفیان بی مروت که کشتید از جفا حامی امت اگر ما بین این کوفه اسیریم حسین بن علی را ما سفیریم همه از نسل آل مصطفاییم همه نجل علی مرتضاییم شما مردانتان نامرد هستند همه کافر شده، بی درد هستند خدا داند تمامی بی وفایید شما اهل ریا و بی حیایید خدا بر این سخن از ما گواه است نگه بر آل پیغمبر گناه است شما ای کوفیان اهل فریبید پر از نیرنگ و در کینه عجیبید به ما ظلم و ستم شد در اسارت به ما کردید از کینه جسارت بدیدیم از شما رنج و ملامت همه هستیم کوه استقامت بصیرت در میان کوفیان نیست در این کوفه برای ما، امان نیست شما قلب اسیران را شکستید شما دستان ما از کینه بستید همه طفلان ما را بی بهانه زدید از ظلم وکین با تازیانه بود خون زین ستم ها قلب زهرا سر پاکان میان خیل زن ها سر خیل شهیدان روی نی هاست به جنت خون دل طاها و زهراست شما خون بر دل احمد نمودید شما بر ما ستم بی حد نمودید همه مردان ما در خون فتادند سر و جان را فدای دین نهادند حسین نور دل زهرا شهید است به فردای قیامت رو سپید است عزادار حسین خون خداییم همه گریان شاه کربلاییم اگرچه روی ما از کین کبود است خدا ما را در این عالم ستوده است (رضا) مداح ما از ما سخن گفت زکوفه گفت و از رنج و محن گفت چو مادر ما همه خیرکثیریم به محشر دست او را هم بگیریم
. تو عزیز کبریایی فاطمه نور چشم مصطفایی فاطمه معنی و تفسیر نور و هل اتا روح تقوا و دعایی فاطمه با حجاب و عفت و ایثار خود بر زنان تو رهنمایی فاطمه .