|⇦•به استعانت از اشکِ..
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم۱۴۰۰به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
به استعانت از اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع می کنم این ماه را به نام حسین
دوباره چشمۀ خونی ز عرش جوشیده
تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده
هزار شکر عجینیم با غم تو حسین
رسیده ایم به ماه محرم تو حسین
هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم
قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم
میان سینۀ ما آهِ تازه..،دم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است
چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم
چقدر پادویی روضۀ تو را کردیم
بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است
به روضه آمدن ما دعای فاطمه است
در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایۀ چادر نماز زهرائیم
خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریهکُنات شد..، عزیز زهرا شد
قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو
برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو
قسم به تذکرۀ قدسی خدای جهان
“حسین” راه علاج است آی بیماران
اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب
مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است
رکوع اشک شدم،گریۀ نماز شدم
به جان دختر تو کربلانیاز شدم
چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم
چه می شود که دم اربعین حرم برسم
چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود ..
هزار نیزۀ خونین درون یک تن بود
نفس نفس زدن او به آه بند شده
صدای چکمۀ یک بد دهن بلند شده
به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر
سنان کشانده عقب جمع نیزهداران را ..
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را
شاعر: بردیا محمدی
شبِ نائبِ امام حسینِ .. یا مسلم ابن عقیل .. تو کوچه ها داره راه میره با بچه هاش .. آی خدا اینا صبح بیعت کردن الان دارن درِ خونه هاشون رو میبندن .. بچه هاش رو سپرد دستِ هانی خودش راه افتاد تو کوچه های کوفه .. به دیواری تکیه داده بود کمی استراحت کنه یه وقت دید صدای زنی میاد! سلام کرد گفت من راضی نیستم به دیوار خانه ام تکیه بدی .. یه وقت دید آقا رفت وسط کوچه نشست شروع کرد گریه کردن .. آقاجان شما کی هستید؟ فرمود من همونیام که شماها صبح با من بیعت کردید .. من مسلم ابن عقیل نایبِ ابی عبدالله هستم .. پیرزن شروع کرد معذرت خواهی کردن آقاجان خانه، خانۀ شماست من کنیزِ شمام .. (یه گریز بزنم شبِ اول ماهِ محرم؟!) یه جا دیگه ام یه خانمی گفت این خانۀ شماست و منم کنیزِ شما .. آی مادرجان .. وقتی اون دو نفر اجازه خواستن فرمود خانه، خانۀ توست ..
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم
نیا کوفه پسر عمّ غریبم
من از حق شما گفتم ولیکن
لب و دندان خونی شد نصیبم
نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد
عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد
خودم با چشم خود دیدم لعینی
تو را با کیسه ای گندم عوض کرد
نه سقفی دارم و نه سایه بانی
شدم تنها و بی کس مثل هانی
به یاد حیدر کرار بودم
دو دستم بسته شد در ریسمانی
فقط نام تو را هر لحظه بردم
حسابی بین کوچه سنگ خوردم
شنیدی که میان قصر کوفه
نخوردم آب و تشنه جان سپردم
اگر بین عمارت گریه کردم
به یادت از خجالت گریه کردم
برای داغ و غم های خودم نه
برای دخترانت گریه کردم
به زیر آسمانی پر ستاره
به خاک افتادم از دارالعماره
تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت
مرا بستند بر روی قناره
همه آمادۀ جنگند اینجا
شدیدا اهل نیرنگند اینجا
نیاور دخترانت را به این شهر
که بی رحمند و دل سنگند اینجا
نده از خون طفلانت هزینه
برو با اهل بیت خود مدینه
بماند یک دقیقه بی ابالفضل
چه می آید سرش آخر سکینه
به جان خواهرت، برگرد برگرد
فدای اصغرت، برگرد برگرد
ندارد صبر دوری و جدایی
سه ساله دخترت، برگرد برگرد
شدم شرمنده ات با سر به زیری
بگو عذر مرا هم می پذیری
الهی لحظه ای حتی در این شهر
نبیند خواهرت رخت اسیری
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
پیچیده درعالم چاووش محرم
با گریه بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان .. ای آقای عطشان ..
واویلا حسین جان .. واویلا حسین جان ..
#روضه_امام_محمد_باقر
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
از سن کودکی
شده غم آشنای من
بادِ خزان وزیده
به دولت سرای من
بغض و شرر گرفته
مسیر صدای من
بالا گرفته کار دل و
گریه های من ...
خاک مزار من
ز جفا بی نصیب نیست
زائر نمانده دور حریمم ،
عجیب نیست
مانند من امام غریبی ،
غریب نیست
گریه کنید اهل مَنا
در عزای من ...
( چرا اهل منا ؟ چون حضرت وصیت کرد به امام صادق علیه السلام ، فرمود : تا ده سال در سرزمین منا ، وقتی حاجی ها میان و دور هم جمع میشن ، برای من عزا بگیرید ، برای من روضه بخونید .. )
اهل زمانه
غُصه به قلبم رسانده اند
بر روح و جانِ من
غم و غربت چشانده اند
من را به رویِ
مَرکبِ سمّی نشانده اند
( زین مَرکب رو سم آلود کردند ، حضرت رو سوار کردند ، وقتی از مرکب پیاده شد ، پاهای مبارکشون وَرم کرده بود ، دیگه نمیتونست راه بره ... )
اهل زمانه
غُصه به قلبم رسانده اند
بر روح و جانِ من
غم و غربت چشانده اند
من را به رویِ
مَرکبِ سمّی نشانده اند
از زهرِ زینِ اسب
وَرم کرده پای من ...
( آی اون هایی که میخواهید برای مصیبت های امام باقر گریه کنید )
از کودکی رسیده به من
چهره ای کبود
در کربلا و کوفه و
جولانگه یهود
از بس که زخم های تنم
در فشار بود
مانده نشان سلسله
بر جای جای من
یادم نرفته
چشم ترِ عمه زینبم
آتش گرفته بود ،
پَرِ عمه زینبم
یاد لباس شعله ور
عمه زینبم
فریاد می کِشد
جگر مبتلای من ..
( تو بیابون ها میدویدم من ، وقتی خیمه ها رو آتش زده بودند ، یکی یکی بچه ها رو جمع میکرد ، اگه میخواستند بچه هارو تازیانه بزنند ، خودش رو سپر بچه ها میکرد ، میفرمود بچه ها رو نزنید ، زینب رو بزنید ...)
یاد غروبِ کرب و بلا
زار و مضطرم
آن خاطرات می گذرد
از برابرم
یک عمر یاد تشنگیِ
جدِ اطهرم
ذکر حسین گشته
دعا و نوای من ...
شاعر :
#محمد_جواد_شیرازی
زمان:
حجم:
939.5K
ظاهرا زهرا به احمد، جان به جانان می رود
پشت پرده باطنا قرآن به قرآن می رود
دختر خیرُ البشر اُم ابیها می شود
رحمت موصوله ی باران به باران می رود
بین محرابش که مشغول عبادت می شود
نور زهرایی او تا عرش رحمان می رود
جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست
شرح این اوصاف تا آیات انسان می رود
خادمان خانه اش خیل ملائک می شوند
این کرامت ها مگر از یاد سلمان می رود؟!
گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس
در کنار مرتضی بالاتر از آن می رود
حرف حیدر که وسط باشد هزینه می دهد
با تمام هستی اش زهرا به میدان می رود
ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا
وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می رود
نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی
ذره ذره از دل آن مردم ایمان می رود
مردمی که رو به طاغوت زمانه می زنند
عزت این قوم همچون برکت از نان می رود
آبرویش را وسط آورد زهرا ای دریغ
حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می رود؟!
دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه
بر مزار همزه با چشمان گریان می رود
بانویی که قامتش مثل رسول الله بود
در میان چادرش حالا چه پنهان می رود
از فضای خانه ی مولا مشخص می شود
دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می رود
#محمد_جواد_شیرازی
#اجرای _سبک_مداح_بختیاری_پرویــــــــــزی
زمان:
حجم:
497.4K
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه به هم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه در این بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هرکه آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
#محمد_جواد_شیرازی
#اجرای سبک مداح بختیاری،پرویــــــزی
#امام_حسین #مناجات_امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#لیلة_الرغائب
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب
ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب
از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم
ما جای خود که یک عمر، حق بر علیست راغب
تکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلی
بالاتر از رسولان، در سلسله مراتب
معراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بود
دست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتب
از برکت وجودش دنیا به گردش آمد
خورشید با نگاهش می رفت سمت مغرب
در روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاور
تنها علی است غالب، مافوق کل غالب
تا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شد
شد ذکر عرش رحمن، یا مظهر العجائب
من آمدم بگیرم، کرب و بلای خود را
از خوان لطف حیدر، در لیلةالرغائب
یک عمر زیر دِینم، گریه کن حسینم
در راه سِیر عشاق، گریه بر اوست واجب
حتی سرش به نیزه، دلسوزِ خلق می شد
یک جلوه از نگاهش، شد راهِ خیر راهب
شاه از بلندی افتاد، خنجر به کُندی افتاد
سر از قفا جدا شد، با تیغ نامناسب
مهجور از وطن ماند، بر خاک پاره تن ماند
ارباب بی کفن ماند، ای وای از این مصائب
بی تاب روز وصلیم، آن منتقم می آید
می آید آن امامِ از چشمِ خلق غائب
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=========================
خادم اهل بیت کمالی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
سلام ای نازنین شاه و حبیبم
بیابان گرد تنهای غریبم
نوشتم که بیا، شرمنده هستم
من از این نامه ها شرمنده هستم
تمام قول ها از دم دروغ است
سرِ آهنگران خیلی شلوغ است
نوشتند و تو را ای یار خواندند
ولیکن پای این پیمان نماندند
ولایت در وجودم منجلی بود
گناهم بردن نام علی بود
هر آنچه کوشش و همت نمودند
شنیدی که حریف من نبودند
تمام دشمنان را خوار کردم
شبیه مرتضی پیکار کردم
امان دادند، عهد خود گسستند
به کعب نیزه دندانم شکستند
از اولاد زنا نیرنگ خوردم
من از زن های کوفه سنگ خوردم
صدای العطش آمد به گوشم
خبر داری نشد آبی بنوشم
خدا را شاکرم آبی نخوردم
فدای کام خشکت، کام خشکم
سر دارالعماره گریه کردم
به یاد شیرخواره گریه کردم
عجب جشنی به پا شد عید قربان
سرم از تن جدا شد نذر جانان
تنم را بین هر کوچه کشیدند
به روی سینه ام طفلان دویدند
همه دارایی ام را غصب کردند
سرم را روی نیزه نصب کردند
در این شهر جفا و نا امیدی
کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!
نگویم مابقی ماجرا را
نگویم کوچه ی قصاب ها را
به زیر نور مهتاب و ستاره
تنم آویخته شد بر قناره
نیا کوفه که کوفه قحط آب است
نفاق و خدعه هاشان بی حساب است
نیا تا دخترت در تب نیفتد
نظر بر سایه ی زینب نیفتد
رقیه طاقت دوری ندارد
توان درد مهجوری ندارد
نیا تا شمر شمشیری نسازد
نیا تا حرمله تیری نسازد
برای دیدنت در انتظارند
برای کشتنت برنامه دارند
نیا تا پیکرت عریان نماند
سنان در پهلوی قرآن نماند
تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی
نده گیسوی خود را دست خولی
خلاصه ای امیر هر دو عالم
حلالم کن، حلالم کن، حلالم
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
رنگ از چهره پریده است، خودت می دانی
عرقِ شرم چکیده است، خودت می دانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دستِ یاری طلبیده است، خودت می دانی
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
از شما قهر بعید است... خودت می دانی
مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی
بار ما را نخریده است، خودت می دانی
هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم
طعنه و خنده شنیده است، خودت می دانی
به غریبی تو سوگند، دل در به درم
از همه جز تو بریده است، خودت می دانی
عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده
آخر کار رسیده است، خودت می دانی
سگ دربار خراسان شده ام تا شاید
بر سر من بکشی دست، خودت می دانی
مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی
مادری زار و خمیده است، خودت می دانی
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_زمان_عج
شرمسارم، سر به زیر افکنده ام
شد دلت آزرده از پرونده ام
وای از غافل شدن وقت گناه
شد فراموشم تویی بیننده ام
روزیِ هر روز را دادی ولی
فکر رزق و روزی آینده ام!
عبد فرارم، پناه آورده ام
بر سرای صاحب بخشنده ام
دست هایم را جدا از خود مکن
مبتلا بر جاده ای لغزنده ام
با دعایت عاشق حیدر شدم
صاحب این نعمت ارزنده ام
لطف کردی بر من آلوده تا
نام زهرا را به قلبم، کنده ام
گفت مولا فاطمه جان از غمت...
مثل جامی از محن آکنده ام
سرد شد کاشانه ام، فکری نما
آفتابم! رحمتِ تابنده ام!
پیش چشمم این همه زخمی شدی
تا قیامت فاطمه شرمنده ام
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_زمان_عج
به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را
چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را
هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم
هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را
گناهکاری ما دیدی و عطا کردی
به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را
بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما
به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را
برای گریه کنان هر سحر دعا کردی
به این طریق، سبک بار کرده ای ما را
علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ...
اسیر حیدر کرار کرده ای ما را
تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم
برای روضه خبردار کرده ای ما را
به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر
هزار شکر که بیمار کرده ای ما را
ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله
تمام عمر، عزادار کرده ای ما را
#محمد_جواد_شیرازی
حاج سید رضا نریمانی4_6044184098430259249.mp3
زمان:
حجم:
21.18M
#روضه_حضرت_زهرا
سید رضا نریمانی
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیدهی علی از چه چنین هلال شدی؟!
دوباره دست به پهلو گرفتهای زهرا
چرا مقابل من رو گرفتهای زهرا؟!
بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی
شده بریده چرا نالهات؟! هراسانم
من از لباس پر از لالهات هراسانم
قسم به حرمت چشمِ تَرَت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان
تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته میخوانی
میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!
نگاه کن به دلِ مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن
شبِ سیاهِ مرا جِلوهت سَر نکند
به زخمهای تنت مرحمی اثر نکند
شکستهاند به داغت دل صبورم را
شکستهاند شبیه پَرَت، غرورم را
منی که پشت سر خود زره نمیپوشم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم
خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیدهی مردش زنی کتک نخورد
#محمد_جواد_شیرازی
خدا نیاره اون لحظهای که مردی باشه و جلو چشماش زنش و بخوان نامحرما بزنند...
هرکسی از لحظهی خوشِ زندگیش داره میگه؛ امیرالمومنینم از لحظهی خوشِ زندگیش تعریف کرد:« اون لحظهای که پیغمبر دست زهرا رو گذاشت توو دستم. صدا زد علی جان این امانته دستت، خیلی حواست بهش باشه...
لحظهی سخت زندگی علی اون لحظهای هست که دستش و بستن. همچین که فرمود دستای علی رو بستن،
نه این که دستای علی رو از جلو بستند، اگه دستای علی رو از جلو میبستن میتونست یه کاری بکنه ولی دستای علی رو از پشت سر بستن تا دیگه نتونه جلوی ضربات اون نامرد و بگیره...
#باب_الحوائج_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست
یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست
درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی
معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست
از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی
گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست
طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر
دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست
خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست
این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست
بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته
بی علت این آه و فغان آخرت نیست
بر روی تخته پاره جسمت رفته اما
این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست
خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر
در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست
قعر سیهچالت کجا و قعر گودال!
کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست
حداقل دلواپسیِ دخترانت
ساعات آخر در وجود مضطرت نیست
هر چند در این جا غریبی، باز خوب است
چشمان ساربان، پی انگشترت نیست
#محمد_جواد_شیرازی
.
#مناجات_با_خدا ﷻ
#شب_جمعه
کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم
مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم
می ترسم از عذاب و امیدم به فضل توست
راهِ نجات، خوف و رجا بوده از قدیم
قلاده ام ببند، بمانم کنار تو
بیچاره آن کسی که رها بوده از قدیم
شغل گدایی اش به دوعالم نمی دهد
هر کس گدای آل عبا بوده از قدیم
می ترسم از فشارِ شبِ دفن خود ولی
دلگرمی ام امام رضا بوده از قدیم
نزد کریم هر که فقیر است بُرده است
آقا رئوف با فقرا بوده از قدیم
من عاشق تمام ائمه شدم ولی
در سینه جای دوست سوا بوده از قدیم
با یا حسین توبه ی آدم قبول شد
ذکرش همیشه عقده گشا بوده از قدیم
حب الحسین صوم و صلاة تمام ماست
حب الحسین نیت ما بوده از قدیم
در روضه و میان مناجات حاجتم
برگ برات کرب و بلا بوده از قدیم
شب های جمعه ناله ی محزون مادری
بر زخم های رأس جدا بوده از قدیم
اموال غارتی همه میراث عترت است
عمامه ی نبی و عبا بوده از قدیم
عالم شکست چون که نوشتند داغ او
سنگین برای ارض و سما بوده از قدیم
#محمد_جواد_شیرازی✍
.