eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°🎯| #غربالگرے |🎯° #سیلےچهــــارم👋👋 فوری فـــــــــــوری💪💪 رونمــایے از،زیرزمینے ساخت موشڪ☝️ آمری
ببنیــــد و به ایــــرانے بودنــتان🇮🇷 افتخــــــــار ڪنیــد💪🇮🇷🇮🇷 سپــاه مچــــڪریم💪💪🇮🇷🇮🇷 رونمـــایے از موشڪ 🇮🇷🇮🇷 بــا برد 1000 ڪیلومتر💪💪 ڪاخ سفیــــد منتظرمون بــاش🇮🇷🇮🇷
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_وشش ♡﷽♡ عقیله با اخم نگاهش کرد و گفت: شما دهنتو باز نکنی و مارا م
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ قاسم بادے به غبغبه مےاندازد و میگوید: تو فکرشم مهندس! ولے خودت که شاهدے هم کفو و هم شان پیدا نمیکنم! مگه دنیا چند تا قاسم داره که همتاشو هم داشته باشه! حاج رضا علے که شاهد حرفهاے دو شاگردش بود همانطور که به سمت حوض میرفت براے تجدید وضو گفت: کم بلوف بزن حضرت هیکل! اینبار قاسم هم به خنده افتاد و گفت: داشتیم حاجے؟ حاج رضا علے مشتے آب به صورتش پاشید و گفت: اینجا همه چے داریم!! بعد رو به طالب گفت: پاشید برید به کار و زندگیتون برسید حرفاے این جاهل براتون نون و آب نمیشه! با این حرفش همگے پرا کنده شدند و خداحافظے کردند قاسم هم روے ابوذر را میبوسد و میگوید: ولے سواے از شوخے ان شاءالله هرچے خیره پیش بیاد! ابوذر هم با لبخند ان شاءالله میگوید و میرود تا به مهمانے عمه عقیله اش برسد.... عقیله براے تک تک برادر زاده هایش غذا میکشد و میگوید: بفرمایید شروع کنید کمیل به به کنان میگوید: اے جان! میدونے چند وقته لوبیا پلوهاتو نخورده بودم و دلم براشون تنگ شده بود؟ عقیله جرعه اے دوغ مینوشد و میگوید: نه نمیدونستم میریزم برات ببرے خونه آیه با خنده کنارش سبزےمیگذارد و میگوید: بخور نوش جونت داداشم ... ابوذر در سکوت غذا میخورد و عقیله روے او زوم شده آخر سر طاقت نمے آورد و میگوید: ابوذر فردا ساعت چند باید بریم؟ _بابا که براے ساعت ۸ هماهنگ کرده شما ساعت ۶ حاضر باشید! کمیل ذوق زده میگوید: آیه صبح میاے بریم باهم بیرون من یه پیراهن بگیرم؟ ابوذر چشمهایش را گرد میکند و میگوید: مگه میخوایم بریم عروسے؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_وهفت ♡﷽♡ قاسم بادے به غبغبه مےاندازد و میگوید: تو فکرشم مهندس! ول
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ آیه اخم میکند به ابوذر و میگوید: چیکارش دارے داداشمو؟ بےذوق میخواد در مقام برادر شوهر چشم بازارو کور کنه!! بعد روبه کمیل میگوید: من فردا دربست در اختیار شمام داداشے هرجا خواستے میریم! کمیل با لبخند مرموزش ابرو هایش را بالا پایین میکند و ابوذر را به خنده مے اندازد! بعد از شام عقیله بساط تنقلاتش را پهن میکند و همگے را دعوت به دیدن فیلم ایرانے که تازه به دستش رسیده بود میکند!! ابوذر به طور نمایشے دستهایش را بالا میگیرد و میگوید: وااای خدایا باورم نمیشه! یعنے دعاهام مستجاب شد؟ یعنے تموم شد دوران شکنجه هاے ما با اون فیلمهاے کذایے؟ همه به این حالتش میخندند و عقیله میگوید: خیلے هم دلت بخواد همراه من بشینے فیلم ببینے! _______________________ آخر شب که کمیل و ابوذر رفتند باز هم بے خوابے به سر اهالے آن خانه زد... آیه به عادت همیشگے روی پاے عقیله دراز کشیده و به تلویزیون خیره شد... دلش قدرے حرف زدن میخواست هر چند تکرارے... به نظرش رسید عقیله اینروزها خیلے درهم و گرفته است .دستے به صورت عقیله کشید و گفت: مامان عمه حرف بزنیم؟ عقیله نگاهش کرد و گفت: حرف بزنیم _اوممم از خودمون بگیم _از خودمون میگیم! بے مقدمه میپرسد:عمه تو چرا جوونیتو حروم من کردے؟ اخمے صورت عقیله را میپوشاند و میگوید: قرار بود حرف بزنیم نه اینکه تو شعر بگی با این استعداد نداشته ات! لبخند کمرنگے روے لبهاے آیه می آید: جدے میگم تو چرا هیچ وقت ازدواج نکردے؟ عقیله جدے تر میگوید: موضوع بحثت خیلے قدیمے شده! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_وهشت ♡﷽♡ آیه اخم میکند به ابوذر و میگوید: چیکارش دارے داداشمو؟ بے
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ اِ اِ... مامان عمه عقیله کلافه میگوید: براے اینکه من شوهر دارم! آیه پوفے میکشد و میگوید: مامان عمه تو رو خدااااا بس کن! خدا عمو عیسے خدا بیامرز رو رحمت کنه! ایشون هم راضے نیست به این امید واهے ! عقیله دیگر به این حرفها عادت داشت به همین خاطر گفت: کے میگه عیسے شهید شده؟ کو؟ کجاست؟ توقبرے ازش سراغ دارے؟ نشونه اے مبنے بر این ادعا دارے؟ _تو حرف تو گوشت نمیره مامان عمه ! ولش کن اصلا... از آشناییتون بگو عقیله لبخندے میزند و میگوید: اینو که تاحاال صد بار برات تعریف کردم! _بازم بگو قشنگه.... هر بار شنیدنش قشنگه...از سادگے زیاد قشنگه! عقیله از یاد آورے این داستان تکرار اما شیرین لبخندش پر رنگ تر میشود و میگوید: میدونے که پسر همسایمون بود پنج شیش سال ازم بزرگتر بود.. از همون بچگے دوستش داشتم... حجب و حیاش زبون زد بود... رو مردونگیش با اون سن کمش قسم میخوردند! اونقدرے مرد بود که آرزوے خیلے ها بودخب اون موقع ها که مثل حالا نبود که مالک مردانگے شکم شش تیکه و پوست برنزه و هیکل قد گاومیش یا سین اخلاقی پسرا باشه! آیه خوب میدانست این سین اول اسم همان حیوان باوفا است همیشه از داشتن همچین عمه خالقے به خود میبالید! _اون موقع ها غیرت مرد بود که مهم بود غیرت نه به این معنے که به لباس پوشیدن و حرف زدن با مرد غریبه گیر بده! چرا این بود ولے معنی غیرت خیلے فرا تر از اینها بود! مسئولیت پذیرے و احترام به بزرگتر همه ے اینا غیرتے بودن اون مرد رو میرسوند! مردونگے به چهره خوشکل نبود! نه که نبود مالک نبود! عیسے از همون مردا بود! مرد... بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙 •↻• ماھ •↻• ٺڪثیـ ـ ـ ـر •↻• روے ماھ ٺوست •↻• و من، دل بسٺھ ے •↻• روے مــــــاھ ٺــــوأم... #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے #نگاره(293)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
🌸🍃 #صبحونه صبح احوال دلم |• 💚•| باز نـــوا خوان شده استـــــ ای نوایت به دلــم کوک ،|• ⏰•| هوایتــــــــ برســان.. #هما_کشتگر #صبح_بخیر😍✋ @asheghaaneh_halal 🌸🍃
#پابوس [😔] این جمعه بیا به‌ فکر «مادر» باشـیم [🍁] در فـکـر عـزای یـاس «پرپر» باشـیم [💔] هرجمعه‌اگر زهجر تو«خون‌» خوردیم [😭] این هفته به یاد «پهلو» و در باشـیم #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج #جمعه‌های‌انتظار #فاطمیه😥 🍃🌸| @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° نگاهٺ قنـ|🍭|ـد مصرے را گونه‌هایٺ سیـ|🍎|ـب لبنان را روایٺ مےکنـ|✋|ـد چشمانٺ آهــوے خــ|🕌|ــراسان را 😅 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💟 @Asheghaneh_halal
🍃📲 #مجردانه در زمان تصمیم گیرے و انتخاب شخص مقابلتون دقت ڪنید ڪہ اگر مورد تأیید شماست، اما به دلتان ننشسته، یا نسبت بہ او احساس خوشایندے ندارید، در انتخابتان بیشتر تأمل ڪنید... #ازمن‌گفتن‌بود✋ پ.ن: شاعرخستہ‌اس‌خستــــــه😐 @asheghaneh_halal 🍃📲
°•| #ویتامینه🍹 |•° وقتے خانمها ناراحت هستند براے حل مشڪلش نیازمنـ🍃ـد ڪسے هستند ڪه به حرفهایش گوش بدهند... در مواقع ناراحتے نباید خانمتان را به حال خودش رهـ☺️ـا ڪنید چرا ڪہ روحیه‌اش خرابتر مےشود! #آقایون😎👋 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
||🌸|| طلبـه👳🏻 سرباز ےاست بی نام و داعیه دارے استـ بےادعا😌 ڪه براے از غیبت به درآوردن مردمانـ👥 و ظهور منجـ💫ـے آخرالزمان وظیفه گران خویش بر دوش مےڪشد👌🏻 و بنا به وظیفه اے ڪه آن امـ💐ـام همام بر عهده او نهاده رهایـ🕊ـے بخش خلق خدا از منجلاب معاصے😓 و ره‌نمایے آنان به سمت رهایے و پاےنهادن👣 در وادے قرب الهے😍☝️🏻 و ناجے آن ها از آتـ🔥ـش خشم الهے مےباشد 💚 ||🌸|| @asheghaneh_halal
🌷🍃 🍃 #چفیه🕊 {😇}ابراهـیم مےگفٺ {😍}چـادر یادگار حضرٺ زهرا(س) اسٺ {👌}ایمان یڪ زن وقتی ڪامل می‌شود ڪه حجـاب را ڪامل رعایت ڪند #شهیدابراهیم‌هادے🌷 #اللهم‌صل‌علےمحمد‌وآل‌محمد❤️ •| @asheghaneh_halal |• 🍃 🌷🍃
#ریحانه زن نبایـد☝️ زیبایی خود رآ طـوری آشکآر💅 کنــَد کهـ مردمـ مثــل ☆ مهتابــ🌝 ☆ نگاهــش کنند بلکهـ باید ماننـد آفتــآبــ🌞 باشـَد تـا وقتـی کــسی بهـ جمالش نظر👀 کرد چشمَش رآ به زمـین✋ بدوزد #خورشیدخانم_باشین😉 🌸🍃🌸🍃🌸 @Asheghaneh_halal 🌸🍃🌸🍃🌸
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بھ نیت: "شھیـد ابراهیـم هـادے" جمع صلوات گذشتھ 🌷 ۲۱۰۰ 🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @khadem_eshgh ھـر روز مھمان یڪ شھیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
4_6019113326351484731.mp3
6.85M
⚫️🏴 🏴 ☑️ #ثمینه 🎶 غم نامۂ عشق °•💔•° اگہ طاقت دارے بشنو °•😭•° کہ امام‌حسن چیا دید °•😓•° باقے قصہ رو بشنو °•👇•° نمیخواے بگم چے اومد °•😥•° سر مادر من و تو °•😖•° پ.ن: °•°• تو تنهایے°•😭•° گوش بدین •°•° #فاطمیه ◾️ #پیشنهاد_دانلود💯 #سید_امیر_حسینے🎤 🏴 @asheghaneh_halal ⚫️🏴
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🏴🏴 🏴•| #خادمانه|•🏴 ایــام سوگواری مــادرمان حضــرت زهرا سلام الله علیها را خدمت امام زمان عجل الل
💪🇮🇷 🇮🇷•| 📸 |•🇮🇷 نمــایے از،دیدار امــروز امــام خامنــه ای (حفظه الله) بـــا افــسران نیرو دریایے و همــافران ارتـــش🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 فــدای لبخنــدت آقاجان، دلـم قــرص میشه وقتے لبخـندت را مےبینم.💪💪💪🇮🇷 💪 💚 •|🇮🇷|• @asheghaneh_halal
🍃🇮🇷 #بکانه ایــران|😍 | فداے اشڪ و خنــده تو دل پرازتپنــده تـو |💚| فداے حسـرت وامیـدت رهایے رمنــده تو،، رهایے رمنــده تو خــوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🇮🇷
مولا جانـــــ✋💚ــ!!! انقلاب ڪردیمــــ ڪہــ🇮🇷ــ زمینہ ساز ظهورــ🌤ــ شما شویمـ... چلہ انتظارمانــ⏱💓ــ... رو بہ اتمام استـــ🔚ــ برنمےگردےــ😔ــ آقـا...؟ -•💠•- @asheghaneh_halal
||°🕊°|| #شهید_زنده 🌸|سـردار قاسم سلیمانے|🌸 شیـرمردے است ڪه دشمـن از نـآمَـش هَـمْـ هراس‌دارد☺️👌 |رحماء بینهم‌واشداء علےالڪفار...| @asheghaneh_halal ||°🕊°||
🕊🌹 🌹 🍃▪️بِسمـِ ربـِّــ الزَهــــــرا▪️🍃 با عرض سلام خدمت همہ ے شما همراهان همیشگے کانال 💐 🌹خداقوتتون 🌹 حالتون خوبہ ان شاءالله؟ حال دلاتون چے؟ امیدوارم که خوب باشہ😊 اومدم بهتون یه خبری بدم👌 امشب داریم چه مخصوص دلاے پر مهرتون!! دعوت میکنم ازتون ڪه حتما تشریف بیارید.. دیر نکنیداااا راستے قبلش حتما وضو بگیرید! و دلاتون رو آماده ڪنید😊 پس منتظرتونیم... ساعت۲۲:۳۰ تشریف بیارید،البتہ همراه خانواده و اقوام.... مڪان هیئت مجازے👇 @heiyat_majazi فعلا یاعلے👋🌸🍃 @asheghaneh_halal 🌹 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📷💣 📋•| |•📋 ڪاملا جــدی هستم😱 و با سنـــد خودشون چنین چیزی و روایت مےڪنم براتون👇👆 به نظرتون بزرگـترین اختلاسے ڪه انجام گرفته توسط ڪے بود🤔 چقــد بوده😱😱 وای......😱 خـــاوری....🙄 نــه😱 بـــرادر رئیس جمهــور....🙁 نــه😮 برادر معاون اول...😞 نـــه🙄 خودت ببین😱 بــرق از ســـرت مےپــره😱😱 چقــــد زیــاد.....😱😱 •|📋|• @asheghaneh_halal 📸💣
🇮🇷🍀 🍀 🔴يكے گفت: از اوضاع پسراے آقاے خبر دارے؟❗️ 🔸گفتم: کدوم پسرشون؟ 🔹گفت:مثلا همون ، همون که خودش و پدرش تمام شهرها رو سفر کردند تا از بزرگا و علما براش مجوز آینده بگیرند😳🙈 🔸گفتم: مثلا کدوم سفر؟✈️ 🔹گفت:یکیش همون ، چند روز رفتند قم تا رو راضے کنند مجتبے بشه رهبر! ولے مراجع قبول نکردند، 😳 🔻دمشون گرم... 🔸گفتم:مگه براے رهبرے کسے مراجع باید نظر بدن؟ اعضا که خودشون هر چند وقت یکبار همه میرن تهران ، دیگه چرا مسافرت و زحمت سفر ، همونجا توافق میکردند دیگه!ببینم اصلا چقدر آقامجتبے رو میشناسے؟! 🔹گفت خیلی بهتر از تو میشناسم! 🔻پولدارترین همینه.. پول توی دنیا داره ، امارات و انگلیس و کانادا.. از پول نفت یک سهم مشخص واریز میشه توی حساب پسرای خامنه ای ، مجتبی هم از بقیه بیشتر سهم داره😳 🔸گفتم برا حرفات مدرکی هم داری؟ 🔹گفت مدرک نمیخواد که ، قشنگ معلومه😒🤔😳 🔸گفتم توی دیدنش؟ توی فلان گرون قیمت یا توی فلان و فلان دیده شده ؟ لو رفته یا پشت فرمون دیدنش؟ 🔹گفت:اینارو نمیدونم فقط میدونم خیلی پولداره🤔😒 🔸گفتم:خُب اينهمه پول رو یکجایی باید خرج کنه و رو ببره ، کدوم ثروتمند دنیا نه میره نه ماشین سواری نه نه هیچی! 🔹گفت ماجرای هاش رو چی میگی... وسط بیمارستان رو کرایه کردند تا پسرش بدنیا بیاد!!😳 🔻این رو دیگه دارم ، خودم از شنیدم و رو هم نشون داد! 🔸گفتم:توی تمام اون یک نبود از این ماجرا عکس بگیره ؟ نه يه فیلم ،نه از یا همسرشون ؟ 🔹گفت قضیه بوده ! حالا دولت چطور رو پخش نمیکنه من نمیدونم ،لابد به اون هم دادند😒 🔸گفتم :تمام سه تا بچه سیدمجتبی توی بدنیا اومدند! 🔹گفت: اصلا این شما چرا هیچکدوم نرفتند ؟ جنگ فقط برای بچه های مردم خوب بوده ؟؟ 🔸گفتم: سیدمجتبی توی چندتا از بوده ، ها و و چند تا عملیات دیگه... 🔹گفت: پس چرا نشده؟😇 🔸گفتم:چند رفتند جبهه دویست هزار تاشون شهید شدند ، قرار نیست هر کس سابقه جنگ داشت هم داشته باشه.. 🔹گفت: تو از اون تندروهای هستی که هر چی بهت میگن فورا قبول میکنی و از مغزت هیچ استفاده ای نمیکنی😉 🔸گفتم:یکبار دیگه حرفهایی که زدیم رو ، ببین کی هر حرفی رو قبول میکنه و چطور صرفا بخاطر از حکومت رو میپذیره و نشر هم میده.... از 😒🤔 🍀 @asheghaneh_halal 🇮🇷🍀
🕗🍃 🍃 #قرار_عاشقی •|•بین غوغاے قیامٺ عوض راه نجاٺ •|•گردشچ‌شمـ👀 معین الضُّعفامارابس •|گر نشد باز بہ‌ما دربــ🚪جنان، باڪے نیسٺ •|•تا ابد پنجره فولاد رضا ما را بس #السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا #تورا_مارا_بس😌 🍃 @asheghaneh_halal 🕗🍃
💍🍃•• #همسفرانه رویــاها ••✨ قشنگــ میشـن وقتے••☝️ هدف، رسیــدن به تو باشــه••💚 #رویاےمن😍 @asheghaneh_halal 💍🍃•••
°🐝| #نےنے_شو |🐝° |😟|نیدونم تے سوفاز لو آموس تلده |😢|مجبول چدم تُلاه و زاتت بپوسم |😣|اخه هیلی سلده |😍|فسقلے خان پتو بیارم گرم شے؟😄 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
ببنیــــد و به ایــــرانے بودنــتان🇮🇷 افتخــــــــار ڪنیــد💪🇮🇷🇮🇷 سپــاه مچــــڪریم💪💪🇮🇷🇮🇷 رونمـــای
°🎯| #غربالگرے |🎯° #سیلےچهــــارم👋👋 موشڪ دزفــول👇👇☝️☝️ ایــن موشڪ ڪه دیشب توسط سردار جعفری رونمایے شد، طبق قـــولے ڪه #سردار_حاجے_زاده داده بودند برمبنای اینڪه جمعه منتطر خبرهای مهم نطامے باشید و زودتر از،موعود اعلام ڪردند😉 ایشون☝️☝️ به لحــاظ ابعاد و اندازه به موشڪ #ذوالفقار بسیــار نزدیڪ است. موشڪ ذوالفقار 700 ڪیلومتر برد دارد اما موشڪ #دزفول هزار ڪیلومتر برد دارد💪💪💪 قــــدرت انهــدام و تخریب این موشڪ💪💪 به دلیل نوع موادی ڪه در سر جنگے آن به ڪار رفته است،دو بـرابر موشڪ #ذوالفقار است.🇮🇷🇮🇷 فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇 📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_ونه ♡﷽♡ اِ اِ... مامان عمه عقیله کلافه میگوید: براے اینکه من شوه
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ روزی که اومد خواستگاریم هممون انگشت به دهن مونده بودیم! میفهمی آیه؟ تا اون موقع رفتاری ازش ندیده بودیم که برداشت خاصی بشه ازش داشت من اون موقع ۱۶ سالم بود... آیه میان حرفش میپرد و میگوید:خدایی مامان عمه من باورش خیلی برام سخته که ۱۵ سالگی دختر شوهر بدن! اونم یکی مثل آقا جون و خان جون خدا بیامرز! عقیله با غرور میگوید: فکر میکنی ۱۵ ساله های نسل ما مثل شما سوسول بودن ؟ که دغدغه اصلی زندگیشون ست کردن لاک جدیدشون با مانتو شلوار و روسریشون باشه؟ شیر زنی بودیم برا خودمون! آیه ابرویی بالا می اندازد و میگوید : آره والا هیچکی نمیگه ماست من ترشه شما از خودتون تعریف نکنید کی بکنه؟ اینو ولش کن عمو عیسی رو بگو _شبی که اومد خواستگاری رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...هم خیلی خوشحال بودیم و هم غمگین! عیسی من سه سال قبل تو بمب باران تهران تمام خانواده اش رو از دست داده بود و اون شب با عمو و امام جماعت مسجد محل اومده بودند! یادمه اولین باری که تنها شدیم تا با هم حرف بزنیم از استرس تمام تنم داشت میلرزید... آیه...عیسی روحش خیلی بزرگ و تاثیر گذار بود ...خیلی ...با همون لحن عیسی گونه ی خودش بهم گفت: عقیله خانم من لولو خور خوره نیستم! یکم آرومتر! از خجالت سرخ شدم هیچی نگفتم ..اما اون شروع کرد به حرف زدن و من حس کردم چقدر در مقابل این مرد کوچکم! خیلی بزرگ بود آرمانهاش عقایدش منشش آیه عیسی یه چیزی بود ورای کلمات توصیفی... خیلی طول نکشید که رضایتمو اعالم کردم و عقد کردیم.... قرار بود پولهاشو جمع کنه و تا اون زمان عقد کرده بمونیم! زمین پدریشو تو شهرستان فروخته بود و تو محل یه مغازه کوچیک باز کرده بود بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود ♡﷽♡ روزی که اومد خواستگاریم هممون انگشت به دهن مونده بودیم! میفهمی
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ اما همون روح بزرگ نذاشت طاقت بیاره سال آخر جنگ بود که یه شب اومد خونمون و بعد از کلی این پا و اون پا گفت که میخواد بره جبهه! کلی دلیل عقلی که هیچ جوره با منطق دلی من جور نمیشد! عیسی نباشه؟مگه میشه؟ من به یاد ندارم تو عمرم به اندازه اون شب گریه کرده باشم! حق هم داشتم اون شب آخرین شبی بود که من عیسی رو دیدم با پدرت اعزام شدند بابات بعد از دوماه مجروح شد و برگشت اما عیسی من همونجا موند هیچوقت برنگشت! هیچ کس ازش خبر نداشت ! نه تو لیست اسرا اسمش بود نه تو شهدا! آیه میدونی تو برزخ زندگی کردن یعنی چی؟ همون سال بود که بابات با حورا ازدواج کرد و چند ماه بعد آتش بس شد و بعد تو به دنیا اومدی ...بعد از جنگ خیلی دنبال عیسی گشتیم اما پیداش نکردیم! بعد از جدا شدن حورا از پدرت و نا امیدی ما از پیدا کردن عیسی دیگه رغبتی به موندن تو اون محله نداشتیم! در و دیوار اونجا پر از غم و اضطراب و دلواپسی بود... بعد از اینکه پدرت با پریناز ازدواج کرد از اونجا نقل مکان کردیم و اومدیم این محله... عقیله نگاهی به ساعت انداخت و گفت: پاشو برو بخواب دختر منم بی خواب کردی آیه از جایش بلند شد و گونه مامان عمه را بوسید و گفت: تو فکرش نباش مامان عمه !خدا بخواد بعد از این برزخ یه بهشت برین در انتظارته و بعد شب بخیر گفت و اتاقش رفت! لحظه ای خودش را جای عقیله گذاشت و اعتراف کرد او هم اگر بود منتظر کسی چون عیسی می ماند ... حق باعقیله بود...عیسی ارزش این همه صبر را داشت! آیه با خستگی خودش را روی نیمکت پارک رها میکند و با تن صدای پایینی آخ و وای راه می اندازد و بر سر کمیل غر میزند: مگه تو دختری که اینقدر سخت پسندی کمیل؟ کمیل بی تفاوت ساندویچش را به او میدهد و میگوید: شیک پوشم خواهرم!شیک پوش...خب انتخاب چیزهای شیک وقشنگ هم زمان بره آیه چشم غره ای میرود و ایشی میگوید و پا هایش را ماساژ میدهد ...همان موقع گوشی موبایلش زنگ میخورد و تصویر پدرش روی آن نقش میبندد بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود_ویک ♡﷽♡ اما همون روح بزرگ نذاشت طاقت بیاره سال آخر جنگ بود که یه شب
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _سلام بابایی اما به جای پدرش صدای پریناز را میشنود که گویا گوشی را روی اسپیکر گذاشته:سلام آیه خانم چطوری؟ کجایی؟ _سلام عزیزم ...کجا میخواستی باشیم؟ همین الان تازه خریدمون تموم شده نشستیم تو پارک یه چیزی بخوریم برگردیم... پریناز سرزنش وار میگوید: حالا واجب بود حتما اون مزخرفات بیرونو میخوردید؟ میومدید خونه غذا بود! _گیر نده دیگه عزیزم ...حالا یه روز پسر ناخن خشکت مارو مهمون کرده ها! _راستی کمیل کجاست؟ اذیتت که نکرد! آیه نگاهی به او می اندازد و با درد میگوید: کشت منو تا یه بله بده ما یه پیرهن بخریم! هم پریناز و هم محمد از این جمله درد ناک آیه به خنده می افتند و کمیل چشم غره میرود! پریناز میگوید:خب دیگه زودتر تموم کنید بیاید خونه باید دوش بگیرید و یه سر و سامونی هم به خودتون بدید آیه میپرسد: راستی پری جون مامان عمه اونجاست؟ نریم دنبالش؟ _نه یه سره بیاید اینجا خودش اومده... _پس هیچی میایم ان شاءالله تا یه ساعت دیگه خدا حافظ... _خدا حافظ کمیل در این مدت زمان کم تقریبا نیمی از ساندویچش را خورده بود و آیه گازی به ساندویچش زد و بعد گویی چیزی یادش افتاده باشد به کمیل گفت : راستی کمیل قضیه رو به بابا گفتی؟ کمیل کمی از دوغش نوشید و گفت: آره آیه با ذوق پرسید: خب چی گفت؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
••🏴•• #صبحونه •|✨اَلسَّــلامُ عَلَيْكِــ يا بِنْـتَ رَسُــولِ اللهِ✨|• دیگر آن خندھ ے زیبا بھ لب مولا نیستـ همھ هستند ولے... هیچ ڪسے #زهــرا نیستـ..✋ #شهادت‌حضرت‌فاطمه‌س‌تسلیت‌باد.. ••🏴•• @asheghaneh_halal