°🐝| #نےنے_شو |🐝°
😔| مامانے میجه امام علے دِیلے دِیلے به
نےنے هایے ڪه بابا نداستن و
بهسون میجفتن یتیم
و به خونِباده هایے چه
فُقَیل بودن تُمَت میچَلدَن🌷
😭|حالا امسَب باباے همه نےنے هایے ڪه یتیمند ضربه خولده، میخوام بلاس نون ببلم
تا نیرو✨داسته باسه و زودے خوب سه🙏
🍂|خیلے دیره نازنیم خیلے خیلے دیره
فقط میشه به قلب پاڪت بگم التماس دعا💚
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وچهار •فصل هشتم• - قبول نیست تقلب کردیمن دیدم،سعید به توپت ضربه ز
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد_وپنج
- این بار بابک هست
- من بدون پول بازی نمی کنم. آدم هایی که کم بیارن دنبال بهونه ان که از زیر پول دربرن
شروین که از این حرف عصبانی شده بود:
-از تو می ترسم؟ حالا نشونت می دم کی کم می آورده!
دست کرد توی جیبش و تراولی درآورد و گذاشت روی میز. بابک گفت:
-50 تومن؟ زیاده!
سعید سوتی زد و شروین همان طور عصبانی گفت:
-من اینو پیشنهاد می دم هرکی نداره هری
آرش نگاهی به بابک کرد. بابک آرام سری تکان داد. قبول کرد و گفت:
- این شد. حالا می شه بازی کرد
بازی را شروع کردند. آرش با نگاههایش از بابک خط می گرفت. بابک که سیگاری گوشه لبش گذاشته بود با اشاره هایش مسیر بازی را مشخص می کرد. آرش از نگاه بابک چیزی را فهمید که عصبانی اش کرد اما سعی کرد خونسرد باشد. شروین آن قدر غرق بازی بود که اصلاً متوجه نگاه ها نشد. بازی تمام شد و شروین برد. بابک شروع کرد به دست زدن.
-حالا چی می گی آرش؟
-می گم آدم خر شانسیه، همین!
سعید رو به آرش گفت:
-خودت گفتی پول. چرا مثل بوقلمون باد کردی؟
آرش اخمی به سعید کرد و رفت. بابک پول را درآورد و به شروین دراز کرد.
-من با آرش شرط بستم
-به جای تو ازش می گیرم
شروین پول را گرفت، سعید پول را از دستش قاپید.
-ببینم واقعیه؟
از در سالن که بیرون می آمدند شروین گفت:
-باورش نمی شد هر دو بار ازش ببرم بچه قرتی
-خب راه افتادیا، نه به اولش که به زور می اومدی نه به حالا که شرط بندی هم می کنی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وپنج - این بار بابک هست - من بدون پول بازی نمی کنم. آدم هایی که کم
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد_وشش
-اشکالی داره؟
-اینقدر که تو با این مهدوی جینگ شدی گفتم دیگه به جای سالن می ری مسجد
شروین خندید.
-گاهی می رم خونش. آرامشش رو دوست دارم
-آخرش با همین آرامشش کار دستت می ده. بپا چیز خورت نکنه
سعید این را گفت و سیگارش را روشن کرد و پاکت را به شروین تعارف کرد. شروین سوئیچ را چرخاند.
-نمی خوام...
*
با هم دست دادند.سعید گفت:
- کجا بودی؟ تو مگه کلاس نداشتی؟
-قراره به تو گزارش روزانه بدم؟
-ببین مادر! من باید بدونم بچم کجا می ره، با کی می گرده، چه کار می کنه، فردا بزنن پسرم رومعتاد کنن تو جوابشو میدی؟
شروین سری تکان داد و خندید:
-ننه جون تو خودت مارو معتاد نکن، بقیه کاری با ما ندارن. از باشگاه چه خبر؟ بیکاری یه سر بریم؟
- من بیکارم اما رفتن یا نرفتن رو جیب تو تعین می کنه
-آرش؟ آره. پول دارم. از کنف کردنش حال می کنم
- کلاً کنف کردن حال میده
-بریم؟
- الان کلاس دارم
-مثبت بازی در نیار غیبت رو برا همین روزا خلق کردن دیگه
-باور کن جا ندارم. همین جوری هم نمره نمی آرم، بابا تو می خوای انصراف بدی، من که مخم تاب بر نداشته
-خیلی خب، اینقدر زَنجَموره نکن، برو
سعید رفت و شروین رفت سراغ شاهرخ. در زد:
- بیا تو
در را باز کرد.لبخند شاهرخ با دیدنش پر رنگ شد.
-سلام آقای کسرائی، بفرمائید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد_وهفت
شروین نشست.
-حال شما خوبه؟
-خوب یا بدش فرقی نداره. مهم اینه که میگذره
-یه روز کاملاً سرحال، یه روز هم عین قهوه بدون شکر تلخ. یا صفری یا به سمت بی نهایت میل می کنی. این همه تغییر چطور اتفاق می افته؟
- اگر فهمیدم حتماً بهت می گم
-خب؟
- خب به جمالت
-چه کار داشتی؟
شروین کمی ساکت ماند بعد در حالیکه چشم هایش این سو و آن سو می دوید گفت:
-اِ ... راستش ... آها ... اون کتاب ها که بهم دادی، اون جلد سبزه، مال خودته؟
-آره. چطور؟
-دیشب داشتم ورقش می زدم چند تا از برگه هاش جدا شد. تقصیر من نبود. خودش کهنه بود
-آره، زهوارش در رفته. از بس توش چرخیدم تا سئوال پیدا کنم
-سئوال پیدا کنی؟
شاهرخ ابرویش را بالا برد و لبخندش معنی دار شد.
-خیلی خب بابا، تو هنوز دلگیری؟ وقتی به آدم گیر میدی انتظار داری چه کار کنم؟ خب تلافی می کنم دیگه
-دلگیر نیستم. فقط خواستم راحت باشی. اتفاقاً برام جالب بود. به اینکه دانشجوها دستم بندازن عادت دارم اما اینجوری کمتر دیدم. برام جالب بود که یکی مثل خودم پیدا کردم
شروین چیزی نگفت.
-کار دیگه ای نداشتی؟ همین؟
-ببین چقدر گیری
-مسلماً تو نیومدی اینجا که راجع به جلد کتاب سبزه بگی
-روی آدمو کم می کنی. خیلی خب تسلیم.سعید کلاس داشت. گفتم یه سر بیام ببینمت، بهتر از علافیه، نه؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
•[ #ادعیه📖 •]
.
.
✨اَللّهُمَّ فَرِّج عَنّی کُربَتي و
عَجِّل عافِیَتي و اَکشِف ضُرّي
🌟خداوندا غمها رو از من باز
کن و در صحت و عافیت من
تعجیل کن و آسیب ها و بلاها
رو از من بزُدا
#آمین_یا_رب_العالمین .
📕|• #مفاتیح_الجنان. ص: ۱۰۲۸
سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇
[•🌙•] @asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_بیستم_قرآن_کری.mp3
4.31M
••🍃🎙••
#سکینه
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء بیستم •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
Karimi-Taheri 21 Ramezan 97-02.mp3
22.5M
---
🌙💔
---
#ثمینه
غم دل تمومے ندارهـ😔
اگہ گریہ بےاختیارهـ😭
یکے چادر فاطمہام رو💔
بیاره رو چشمام بزارهـ😞
#مرگحیدرازداغزهراشه😢
#تودنیاعلیعشقزهراستــــ💜
#حاج_محمود_ڪریمے 🎤
---
🌙💔 @asheghaneh_halal
---
عاشقانه های حلال C᭄
--- 🌙💔 --- #ثمینه غم دل تمومے ندارهـ😔 اگہ گریہ بےاختیارهـ😭 یکے چادر فاطمہام رو💔
شدییییییدااا پیشنهاد دانلود👌👌
#یڪعاشقانہواقعی💕💞
اشکام رو پاک کنید تا فاطمه ام رو ببینم
[• #مائده🍲 •]
.
.
#سالاد_الویه
تخم مرغ ۴ عدد
پیاز متوسط ۱ عدد
خیارشور نصف پیمانه
نخود فرنگی نصف پیمانه
سینه مرغ کامل ۱ عدد
سس مایونز به اندازه کافی
سیب زمینی متوسط ۲ عدد
آب لیمو ترش تازه به اندازه کافی
نمک ، فلفل سیاه و زردچوبه به اندازه کافی
#دستور_طبخ
ابتدا سیب زمینی ها را بشویید و به همراه تخم مرغ ها داخل یک قابلمه مناسب قرار دهید ، سپس چند لیوان آب اضافه کنید و قابلمه را روی حرارت زیاد قرار دهید تا آب سریعتر به جوش بیاید و سیب زمینی ها و تخم مرغ ها آبپز شوند.
در مرحله بعدی سینه مرغ را به همراه مقداری نمک ، زردچوبه و یک عدد پیاز داخل یک قابلمه مناسب بریزید سپس مقداری آب اضافه کنید و قابلمه را روی حرارت زیاد قرار دهید تا آب سریعتر به جوش بیاید و سینه مرغ نیز آبپز شود.
پس از اینکه تخم مرغ ها و سیب زمینی ها آبپز شدند آنها را رنده کنید و داخل یک کاسه جادار و بزرگ بریزید. مرغ را هم پس از اینکه به طور کامل پخت از قابلمه خارج کنید و به صورت ریش ریش خرد کنید سپس به کاسه حاوی سیب زمینی اضافه کنید.
خیار شور را به صورت جداگانه رنده کنید سپس پس از اینکه آب اضافی اش را گرفتید به کاسه مواد اضافه کنید. برای سالاد الویه باید از نخود فرنگی آبپز استفاده کنید ، در صورت تمایل می توانید از کنسرو نخود فرنگی آماده استفاده کنید.
نخود فرنگی را هم اضافه کنید و مواد را خوب مخلوط کنید تا یکدست شوند. در مرحله بعدی سس مایونز ، نمک ، فلفل سیاه و مقداری آبلیمو را در یک کاسه کوچک با هم مخلوط کنید سپس به مواد داخل کاسه اضافه کنید.
مواد را خوب مخلوط کنید تا کاملا یکدست شوند سپس طعم سالاد را بچشید و در صورت نیاز نمک و فلفل سیاه اضافه کنید. در پایان سالاد را چند ساعت در یخچال قرار دهید تا جا بیفتد سپس به همراه گوجه فرنگی ، خیار شور و نان سرو کنید.
#نکته_آشپزی
قبل از رنده کردن خیارشور آنها را با آب سرد بشویید سپس داخل یک آبکش قرار دهید تا آب اضافی شان خارج شود ، پس از اینکه خیارشورها را مزه کنید و اگر هنوز طعم شوری آنها زیاد است مجددا یک بار دیگر خیارشورها را بشویید تا طعم شوری کمتر شود.
#نکته_معنوی
قبل از افطار دعا برای فرج مولامون مخصوصا خواندن دعای عهد وارد شده است.
.
.
تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇
[•☕️•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️
⚫️⚫️
#خادمانه 🍃◾️
🎥 نمـــاهنـــگ خــانهـ پــدرے✋
سیــدی!
گــم شدم، حـــرم، مــــولا،
◼️ شـــاعر: #حمــیدرضا_برقعے
شبِ شهـــادتے امـــام علےعلیهـ السلام
تـــسلیت بــــاد♠️
التمــاس دعـا
#شهادت
#پـــدر
#علےعلیه_السلام
#تسلیت
#شب_قدر
•|♣️|• @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی🌙 •]
{بسم اللہ اے شمسُ الشّموس❤️}
{بسم اللہ اے سلطانِ طوس💖}
{بسم اللہ اے نورُ النفوس💚}
{بسم اللہ اے نورُ الهدے💛}
#السلام_علیڪ_یاعلےابن_موسےالرضا
هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇
[•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
😄]• ایندانب اس مَصحرِ دادّاه
تخاصای بخسِس دالم.
😊]• ببخشید اون وقت جرم
شما چیه؟؟!
😋]• بی اجاسه رفتم سیسه|🍼|
سیر آبسیم لو بلداستم تمومس ڪلدم.
🙂]• حداخل باسه من وخت ملاخات
تحیین ڪنین بتونم سیلم و بخولم
😎]• به شما عفو رهبری تعلق گرفته.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وهفت شروین نشست. -حال شما خوبه؟ -خوب یا بدش فرقی نداره. مهم اینه که
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد_وهشت
-تو فقط با سعید دوستی؟
-حوصله شلوغی رو ندارم از دبیرستان با سعیدم
-چطور پسریه؟
-لنگه کفش تو بیابون نعمته
شاهرخ حرفی نزد.
-اما فکر کنم تو زیاد ازش خوشت نمیاد
-من از هیچ کس بدم نمیاد اما به هرکسی هم اعتماد نمی کنم
-مگه سعید رو میشناسی که اعتماد نمی کنی؟
-وقتی راه درست مشخصه مقدار فاصله از اون نشون دهنده زاویه انحرافه
-من و سعید خیلی شبیه هم هستیم
شاهرخ با همان لبخند همیشگی جواب داد.
-تفاوت ها تون بیشتره
شروین که معلوم بود این بحث چندان برایش خوشایند نیست گفت:
-از بحث هایی که مجبور باشم فقط شنونده باشم خوشم نمیاد
شاهرخ همانطور که روی کاغذهایش خم می شد گفت:
-راجع به چیزی بحث کن که دوست داری
-تو اون پائین چه کار می کنی؟
-دارم چیزی می نویسم
-جداً؟ فکر کردم داری پنچرگیری می کنی
شاهرخ سرش را بلند کرد. عینکش را برداشت. دستش را کنار چانه اش گذاشت و صورتش را به آن تکیه داد و گفت:
- خیلی راحت حرف می زنی
-ناراحت شدی؟
-با همه همین طور حرف می زنی؟
-با دوستهام. اینجوری راحت ترم. دوست داری استاد من باشی؟ خشک و رسمی؟
-اگر می خواستم استادت باشم الان اینجا نبودی. فقط می خوام بدونم چی تو ذهنته
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒