eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😔| مامانے میجه امام علے دِیلے دِیلے به نےنے هایے ڪه بابا نداستن و بهسون میجفتن یتیم و به خونِباده هایے چه فُقَیل بودن تُمَت میچَلدَن🌷 😭|حالا امسَب باباے همه نےنے هایے ڪه یتیمند ضربه خولده، میخوام بلاس نون ببلم تا نیرو✨داسته باسه و زودے خوب سه🙏 🍂|خیلے دیره نازنیم خیلے خیلے دیره فقط میشه به قلب پاڪت بگم التماس دعا💚 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وچهار •فصل هشتم• - قبول نیست تقلب کردیمن دیدم،سعید به توپت ضربه ز
🍃🍒 💚 - این بار بابک هست - من بدون پول بازی نمی کنم. آدم هایی که کم بیارن دنبال بهونه ان که از زیر پول دربرن شروین که از این حرف عصبانی شده بود: -از تو می ترسم؟ حالا نشونت می دم کی کم می آورده! دست کرد توی جیبش و تراولی درآورد و گذاشت روی میز. بابک گفت: -50 تومن؟ زیاده! سعید سوتی زد و شروین همان طور عصبانی گفت: -من اینو پیشنهاد می دم هرکی نداره هری آرش نگاهی به بابک کرد. بابک آرام سری تکان داد. قبول کرد و گفت: - این شد. حالا می شه بازی کرد بازی را شروع کردند. آرش با نگاههایش از بابک خط می گرفت. بابک که سیگاری گوشه لبش گذاشته بود با اشاره هایش مسیر بازی را مشخص می کرد. آرش از نگاه بابک چیزی را فهمید که عصبانی اش کرد اما سعی کرد خونسرد باشد. شروین آن قدر غرق بازی بود که اصلاً متوجه نگاه ها نشد. بازی تمام شد و شروین برد. بابک شروع کرد به دست زدن. -حالا چی می گی آرش؟ -می گم آدم خر شانسیه، همین! سعید رو به آرش گفت: -خودت گفتی پول. چرا مثل بوقلمون باد کردی؟ آرش اخمی به سعید کرد و رفت. بابک پول را درآورد و به شروین دراز کرد. -من با آرش شرط بستم -به جای تو ازش می گیرم شروین پول را گرفت، سعید پول را از دستش قاپید. -ببینم واقعیه؟ از در سالن که بیرون می آمدند شروین گفت: -باورش نمی شد هر دو بار ازش ببرم بچه قرتی -خب راه افتادیا، نه به اولش که به زور می اومدی نه به حالا که شرط بندی هم می کنی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وپنج - این بار بابک هست - من بدون پول بازی نمی کنم. آدم هایی که کم
🍃🍒 💚 -اشکالی داره؟ -اینقدر که تو با این مهدوی جینگ شدی گفتم دیگه به جای سالن می ری مسجد شروین خندید. -گاهی می رم خونش. آرامشش رو دوست دارم -آخرش با همین آرامشش کار دستت می ده. بپا چیز خورت نکنه سعید این را گفت و سیگارش را روشن کرد و پاکت را به شروین تعارف کرد. شروین سوئیچ را چرخاند. -نمی خوام... * با هم دست دادند.سعید گفت: - کجا بودی؟ تو مگه کلاس نداشتی؟ -قراره به تو گزارش روزانه بدم؟ -ببین مادر! من باید بدونم بچم کجا می ره، با کی می گرده، چه کار می کنه، فردا بزنن پسرم رومعتاد کنن تو جوابشو میدی؟ شروین سری تکان داد و خندید: -ننه جون تو خودت مارو معتاد نکن، بقیه کاری با ما ندارن. از باشگاه چه خبر؟ بیکاری یه سر بریم؟ - من بیکارم اما رفتن یا نرفتن رو جیب تو تعین می کنه -آرش؟ آره. پول دارم. از کنف کردنش حال می کنم - کلاً کنف کردن حال میده -بریم؟ - الان کلاس دارم -مثبت بازی در نیار غیبت رو برا همین روزا خلق کردن دیگه -باور کن جا ندارم. همین جوری هم نمره نمی آرم، بابا تو می خوای انصراف بدی، من که مخم تاب بر نداشته -خیلی خب، اینقدر زَنجَموره نکن، برو سعید رفت و شروین رفت سراغ شاهرخ. در زد: - بیا تو در را باز کرد.لبخند شاهرخ با دیدنش پر رنگ شد. -سلام آقای کسرائی، بفرمائید بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
🍃🍒 💚 شروین نشست. -حال شما خوبه؟ -خوب یا بدش فرقی نداره. مهم اینه که میگذره -یه روز کاملاً سرحال، یه روز هم عین قهوه بدون شکر تلخ. یا صفری یا به سمت بی نهایت میل می کنی. این همه تغییر چطور اتفاق می افته؟ - اگر فهمیدم حتماً بهت می گم -خب؟ - خب به جمالت -چه کار داشتی؟ شروین کمی ساکت ماند بعد در حالیکه چشم هایش این سو و آن سو می دوید گفت: -اِ ... راستش ... آها ... اون کتاب ها که بهم دادی، اون جلد سبزه، مال خودته؟ -آره. چطور؟ -دیشب داشتم ورقش می زدم چند تا از برگه هاش جدا شد. تقصیر من نبود. خودش کهنه بود -آره، زهوارش در رفته. از بس توش چرخیدم تا سئوال پیدا کنم -سئوال پیدا کنی؟ شاهرخ ابرویش را بالا برد و لبخندش معنی دار شد. -خیلی خب بابا، تو هنوز دلگیری؟ وقتی به آدم گیر میدی انتظار داری چه کار کنم؟ خب تلافی می کنم دیگه -دلگیر نیستم. فقط خواستم راحت باشی. اتفاقاً برام جالب بود. به اینکه دانشجوها دستم بندازن عادت دارم اما اینجوری کمتر دیدم. برام جالب بود که یکی مثل خودم پیدا کردم شروین چیزی نگفت. -کار دیگه ای نداشتی؟ همین؟ -ببین چقدر گیری -مسلماً تو نیومدی اینجا که راجع به جلد کتاب سبزه بگی -روی آدمو کم می کنی. خیلی خب تسلیم.سعید کلاس داشت. گفتم یه سر بیام ببینمت، بهتر از علافیه، نه؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] |• به پیش دیدهٔ‌منـ باش✋ |• تا تـــو را بینمـ😌 |• ڪه سیـر مےنشود👇 |• دیــدهٔ منـ از آیــات💚 #مولانا |✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(394)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
[• #سلام_حضرت_باران💐 •] .•👤•.شهید آویــنــے: سربازانِ امامـ زمان از هیچ چیز جز، گناهانِ خویش نمے‌هراسند!... #گناه_نڪنیم☺️✋ #اللّٰھـُــمـ_عـجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج . . هرشب ـرأس ساعت ۲۳😌👇 [•💚•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
--- 🌙💔 --- #پابوس من گرفتارے خود را مےبرم امشب نجف😭•° تا گره‌هاے مرا با دست حیدر وا ڪنے🙏•° #دل‌ِشکسته‌خریداری؟!💔😢 --- 🌙💔 @asheghaneh_halal ---
•••🏴••• #صبحونه روز بیستم از درد و غم و آه بگو|•😔 از غم انگیزترین روز و شبِ ماه بگو از یتیمے ڪه به شب منتظر و چشم به راه از در خانه و تنهایے این چاه بگو|•💔 #روز_بیستم @Asheghaneh_halal •••🏴•••
•[ 📖 •] . . ✨اَللّهُمَّ فَرِّج عَنّی کُربَتي و عَجِّل عافِیَتي و اَکشِف ضُرّي 🌟خداوندا غمها رو از من باز کن و در صحت و عافیت من تعجیل کن و آسیب ها و بلاها رو از من بزُدا . 📕|• . ص: ۱۰۲۸ سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal
°|🌙|° #همسفرانه 🌞|• بے هــــوا ☘|• اول صبــــــح 💕|• سخت هــوایت ڪردم #میثم_بشیرے.|✍|. #عــــــــــاشقــــتــــــــــم_همســرے❤️ ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 {🌻} @Asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_بیستم_قرآن_کری.mp3
4.31M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیستم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
[• #مجردانه♡•] •°\🙏در قنـوت ربنـاهـاے دلـم °•/😌بـر سـر سجـاده دعـا •°\🌸خواسته ام بے هیچ ریـا °•/💚«تــو» را از رب و خـدا #هما_ڪشتگر #ریـانداریم😐 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
••🏴•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: #شھیدعلےابن‌ابےطالب(ع) [🏴]ارسال صلوات ها [🌷] @F_Delaram_313 جمع صلـوات گذشتہ: • ۲۸۲۵ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 [🏴] @asheghaneh_halal
Karimi-Taheri 21 Ramezan 97-02.mp3
22.5M
--- 🌙💔 --- #ثمینه غم دل تمومے ندارهـ😔 اگہ گریہ بےاختیارهـ😭 یکے چادر فاطمہ‌ام رو💔 بیاره رو چشمام بزارهـ😞 #مرگ‌حیدر‌از‌داغ‌زهراشه😢 #تودنیا‌علی‌عشق‌زهرا‌ستــــ💜 #حاج_محمود_ڪریمے 🎤 --- 🌙💔 @asheghaneh_halal ---
🍃🌸 #همسفرانه حال و هوایے دیگر مے گیرد لحظه هایے ڪه #تُ در ڪنارمنے تعبیر" بهشت" جز این خلوت هاے عاشقانه نیست! بودنت، بوی عشق مے دهد بوے" آرامش " #تُ_جریان‌حیاتےدر_رگِ‌زندگے #مژگان_بوربور @asheghaneh_halal 🍃🌸
[• 🍲 •] . . تخم مرغ ۴ عدد پیاز متوسط ۱ عدد خیارشور نصف پیمانه نخود فرنگی نصف پیمانه سینه مرغ کامل ۱ عدد سس مایونز به اندازه کافی سیب زمینی متوسط ۲ عدد آب لیمو ترش تازه به اندازه کافی نمک ، فلفل سیاه و زردچوبه به اندازه کافی ابتدا سیب زمینی ها را بشویید و به همراه تخم مرغ ها داخل یک قابلمه مناسب قرار دهید ، سپس چند لیوان آب اضافه کنید و قابلمه را روی حرارت زیاد قرار دهید تا آب سریعتر به جوش بیاید و سیب زمینی ها و تخم مرغ ها آبپز شوند. در مرحله بعدی سینه مرغ را به همراه مقداری نمک ، زردچوبه و یک عدد پیاز داخل یک قابلمه مناسب بریزید سپس مقداری آب اضافه کنید و قابلمه را روی حرارت زیاد قرار دهید تا آب سریعتر به جوش بیاید و سینه مرغ نیز آبپز شود. پس از اینکه تخم مرغ ها و سیب زمینی ها آبپز شدند آنها را رنده کنید و داخل یک کاسه جادار و بزرگ بریزید. مرغ را هم پس از اینکه به طور کامل پخت از قابلمه خارج کنید و به صورت ریش ریش خرد کنید سپس به کاسه حاوی سیب زمینی اضافه کنید. خیار شور را به صورت جداگانه رنده کنید سپس پس از اینکه آب اضافی اش را گرفتید به کاسه مواد اضافه کنید. برای سالاد الویه باید از نخود فرنگی آبپز استفاده کنید ، در صورت تمایل می توانید از کنسرو نخود فرنگی آماده استفاده کنید. نخود فرنگی را هم اضافه کنید و مواد را خوب مخلوط کنید تا یکدست شوند. در مرحله بعدی سس مایونز ، نمک ، فلفل سیاه و مقداری آبلیمو را در یک کاسه کوچک با هم مخلوط کنید سپس به مواد داخل کاسه اضافه کنید. مواد را خوب مخلوط کنید تا کاملا یکدست شوند سپس طعم سالاد را بچشید و در صورت نیاز نمک و فلفل سیاه اضافه کنید. در پایان سالاد را چند ساعت در یخچال قرار دهید تا جا بیفتد سپس به همراه گوجه فرنگی ، خیار شور و نان سرو کنید. قبل از رنده کردن خیارشور آنها را با آب سرد بشویید سپس داخل یک آبکش قرار دهید تا آب اضافی شان خارج شود ، پس از اینکه خیارشورها را مزه کنید و اگر هنوز طعم شوری آنها زیاد است مجددا یک بار دیگر خیارشورها را بشویید تا طعم شوری کمتر شود. قبل از افطار دعا برای فرج مولامون مخصوصا خواندن دعای عهد وارد شده است. . . تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇 [•☕️•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ ⚫️⚫️ 🍃◾️ 🎥 نمـــاهنـــگ خــانهـ پــدرے✋ سیــدی! گــم شدم، حـــرم، مــــولا، ◼️ شـــاعر: شبِ شهـــادتے امـــام علےعلیهـ السلام تـــسلیت بــــاد♠️ التمــاس دعـا •|♣️|• @asheghaneh_halal
[• 🌙 •] {بسم اللہ اے شمسُ الشّموس❤️} {بسم اللہ اے سلطانِ طوس💖} {بسم اللہ اے نورُ النفوس💚} {بسم اللہ اے نورُ الهدے💛} هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😄]• ایندانب اس مَصحرِ دادّاه تخاصای بخسِس دالم. 😊]• ببخشید اون وقت جرم شما چیه؟؟! 😋]• بی اجاسه رفتم سیسه|🍼| سیر آبسیم لو بلداستم تمومس ڪلدم. 🙂]• حداخل باسه من وخت ملاخات تحیین ڪنین بتونم سیلم و بخولم 😎]• به شما عفو رهبری تعلق گرفته. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🍃🏴 #پابوس | #خادمانه •مــرغ از قفس پریـــد... •نـدا داد جبـرئیــݪ... •اینــڪ شمـــا و... •وحشت دنیاے... •بدون علے... ••🕯 #وامصیبتــا... •• @asheghaneh_halal •• 🍃🏴
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هشتاد_وهفت شروین نشست. -حال شما خوبه؟ -خوب یا بدش فرقی نداره. مهم اینه که
🍃🍒 💚 -تو فقط با سعید دوستی؟ -حوصله شلوغی رو ندارم از دبیرستان با سعیدم -چطور پسریه؟ -لنگه کفش تو بیابون نعمته شاهرخ حرفی نزد. -اما فکر کنم تو زیاد ازش خوشت نمیاد -من از هیچ کس بدم نمیاد اما به هرکسی هم اعتماد نمی کنم -مگه سعید رو میشناسی که اعتماد نمی کنی؟ -وقتی راه درست مشخصه مقدار فاصله از اون نشون دهنده زاویه انحرافه -من و سعید خیلی شبیه هم هستیم شاهرخ با همان لبخند همیشگی جواب داد. -تفاوت ها تون بیشتره شروین که معلوم بود این بحث چندان برایش خوشایند نیست گفت: -از بحث هایی که مجبور باشم فقط شنونده باشم خوشم نمیاد شاهرخ همانطور که روی کاغذهایش خم می شد گفت: -راجع به چیزی بحث کن که دوست داری -تو اون پائین چه کار می کنی؟ -دارم چیزی می نویسم -جداً؟ فکر کردم داری پنچرگیری می کنی شاهرخ سرش را بلند کرد. عینکش را برداشت. دستش را کنار چانه اش گذاشت و صورتش را به آن تکیه داد و گفت: - خیلی راحت حرف می زنی -ناراحت شدی؟ -با همه همین طور حرف می زنی؟ -با دوستهام. اینجوری راحت ترم. دوست داری استاد من باشی؟ خشک و رسمی؟ -اگر می خواستم استادت باشم الان اینجا نبودی. فقط می خوام بدونم چی تو ذهنته بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒