عاشقانه های حلال C᭄
🍒🍃 بـه بــه ایــنم بچــه های بــالا😄 اگـــه مےخواین بشنـــاسینشون #شنـــبه ها با #سیـــن_الـــف_
😷
🎯°| #غربالگرے |°🎯
دستــان اروپــا و آمــریڪا
برای دخالت در ڪشورمان همچنــان
دراز است🖐🖐🖐🖐
ایــن بـــار بــا نـام fatf#
و وعــده های دروغــین مےخواهند
امــور مــالے ڪشورمان را
زیــر ذربیـــن قرار دهنــد
تــا بتوانند به راحتے#فوضولے
ڪننــد.👀
امــشب با #سیـن_الف_ا
سیاست اروپــا و آمــریڪا
راجع به وعــده های توخالے
آقــایون دغــل کار صحبت مےڪنیم
حـالا چه داخلے باشن چه خارجے
مشاور جناب نوبخت
و تئوریسین اقتصادی دولت:
باب مذاڪره باز نشود fatf# درآمد نفتے محقق نمےشود. ڪشور باید یڪ ارتش داشته باشد.
#تحلیل_طوری 👊
جنــاب 8 سال دفاع مقدس ڪه همه جوره تحریم بودیم همه ی دنیا یه طرف بودن و ما هم یه طرف حتے یه اسلحه نداشتیم دیگه چه برسه به فروش نفت!!!
اون روزا چه جوری گذشت👊
نیــروهای نظامیمونو دو دستے تقدیمشون ڪنیم ڪه پول فروش نفت زندگےشماها رو بساز ای ڪــووووووفت شه
اون پــول نفتے ڪه تو جیب شماهاااا
میره تو تئوریسین دولت باشے
تڪلیف رئیس جمهــور مشخصه👊
#پےنوشت👊👊
هــرچے مردم ایران متانت به خرج میدن
هیچے نمیگن شماهاااا دیگــه سوءاستفاده نڪنید👊👊👊
•|🎯|• @asheghaneh_halal
🙄
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه_وپنج ♡﷽♡ شیوا نتوانست حریف اشکهایش شود.قطره ای فرو ریخت و در
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_پنجاه_وشش
♡﷽♡
مهران در مغازه را باز میکند و شیوا را متفکر پشت ویترین پیدا میکند.گویا متوجه آمدنش
نشده!بااعتماد به نفس جلو می رود و سلام میکند.
شیوا بادیدنش متعجب پاسخش را میدهد!فکر نمیکرد این خواستگار سمج او باشد.مهران گل را
به سمتش میگیرد و شیوا پس از کمی تعلل باتشکر کوتاهی گل را میگیرد.
یک رز قرمز همراه نوشته ای زیبا "راستی تو در میان اینهمه اگر چقدر بایدی!"
پس تولید کننده
محصول عاشقانه این روزها او بود.لبخند محوی زد و پرسید:قبلیا هم کار شما بود؟
مهران میپرسد:خوشتون اومد؟
شیوا گل را کنار باقی گلها میگذارد و بدون جواب دادن به سوال مهران میگوید:من به آقای سعیدی
هم گفتم نه...اماایشون اصرار داشتن حنما این دیدار صورت بگیره...
مهران جاخورد!اصلا انتظار نداشت دخترک اینقدر سریع موضوع را پیش بکشد و اینقدر صریح نه
بشنود!
کمی روی شیشه ویترین خم شد و پرسید:چرا؟
________________________
شهرزاد مدام حرف میزد و آیه حس میکرد واقعا گوشها و مغزش گنجایش این همه صوت ومفهوم
را ندارد.اما مثل همیشه با حوصله ولخند خاص خودش برای شهرزاد وقت میگذاشت. به درخواست
آیه روی نیمکت روبه روی بید مجنون نشسته بودند و شهرزاد از هر دریمیگفت
_میدونی آیه خیلی دوست دارم اینجابمونیم! ولی هیچ کدومشون قبول نمیکنن.
آیه جرعه ای از آب میوه اش مینوشد و میپرسد:چیه اینجا رو دوست داری؟
شهرزاد به آسمان نگاه میکند و میگوید:همه چیشو!میدونی بااونکه اونجا خیلی ازاینجا پیشرفته تره
اما حس خوب اینجا رو نداره!واقعیت اینه که زندگی کردن اونجا خیلی راحت تره اما یه
جوریه!میدونی مردمش خیلی سردن! گرمای روابط اینجا رو نداره!
_نمیدونم چی بگم! حالا قصد داری چی بخونی
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه_وشش ♡﷽♡ مهران در مغازه را باز میکند و شیوا را متفکر پشت وی
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_پنجاه_وهفت
♡﷽♡
شهرزاد با ذوق دستهایش را به هم میزند و میگوید:معماری! عاشق معماریم!خصوصا معماری
اصیل ایرانی...وای آیه خیلی جذابه.اون ترکیب آبی و فیروزه ای آرامش بخش!اون مناره ها و گنبند
های جادویی!خیلی قشنگه خیلی
بعد چینی به پیشانی انداخت و گفت:آیین مثل بابا و مامان دکتر شد ولی من واقعا از پزشکی بدم
میاد
آیه با لبخند میگوید:چه جالب !مادرتم پزشکه!؟
_اوهوم البته اون یه دکتر عمومیه! نخواست ادامه بده بعدش جامعه شناسی خوند!الان هم
دانشگاه تدریس میکنه.
_واقعا جالبه.
_خوب مخ دختر مردمو به کار گرفتیا!
هر دو به سمت صدا برگشتند و پشت سر خود دکتر والا و آیین را دیدند.آیه با احترامشان از جا
برخواست و به هر دو سلامی داد.
دکتر والا با خوشرویی جوابش را داد و آیین چیزی شبیه سلام زمزمه کرد.
شهرزاد خودش را لوس کرد و گفت بابا حمید شما و آیین که همش سر کارید و وقتی برای من
ندارید.
آیین دستهایش را در جیبش میکند ومیگوید:کسی اجبار نکرده بود که بیایی اینجا!
شهرزاد تنها ادایش را در آورد و آیه را به خنده انداخت.
دکتر والا نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: ما میتونیم برسونیمت خانم سعیدی.
آیه تشکر کنان گفت:نه ممنونم دکتر ...
_این یه تعارف نیست آیه خانم! یه درخواست واقعیه.
آیه با خنده میگوید: بله بله متوجهم. ولی کسی قرار بیاد دنبالم...
آیین بازوی شهرزاد را میگیرد و از جایش بلند میکند. و شهرزاد در همان حین میگوید:راستی بابا
آیه قول داده که ببرتم و جاهای دیدنی تهرانو نشونم بده!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه_وهفت ♡﷽♡ شهرزاد با ذوق دستهایش را به هم میزند و میگوید:معمار
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_پنجاه_وهشت
♡﷽♡
آیه به چشمهای گرد شده به شهزاد نگاه کرد و لب های آیین کج شد.دکتر والا با خنده گفت: از
اون قولها گرفتی که خود طرف هم خبری نداره!
شهرزاد شانه بالا می اندازد و آیه به مقام دفاع از خود میگوید: خب من حرفی ندارم شهرزاد جان
منتهی من این چند روزه خیلی سرم شلوغه مراسم عقد برادرمو در پیش دارم و کارهای بیمارستان
اونقدری زیاد بود که حتی نتونستم طبق رسوم باهاشون برم خرید سرم خلوت شد حتما اینکارو
میکنم...
به مذاق شهرزاد که خوش نیامد اما دکتر والا گفت: آیه خانم از شما که انتظاری نیست!شهرزاد باید درک کنه!
آیین در دل زمزمه کرد:درک هم نکرد نکرد! مغز ایشون معمولا نسبت به کلمه نه به دیگران یه ارور
خاصی نشون میده!
تک زنگ ابوذر یعنی که او جلوی در منتظر آیه است.آیه خم شد و گونه شهرزاد را بوسید و گفت:
امروز خیلی خوش گذشت.
شهرزاد هم خندید و گفت: به منم.
آیه با اجازه ای به جمع گفت و با خداحافظی کوتاهی از آنها خدا حافظی کرد. آیین خیره به او
رفتنش را تماشا میکرد. حتی قدم برداشتن های دخترک هم روی قاعده بود. تازگی ها بی آنکه
بداند حرکات این دختر را زیر نظر میگرفت. شبیه دیدن فیلم های جذاب و معمایی !
آیه سلام با نشاطی به ابوذر داد و ابوذر هم متقابلا پاسخش را داد. چند روزی میشد که درست و
درمان همدیگر را ندیده بودند. ابوذر جعبه صورتی رنگی را از روی داشبورد برداشت و به آیه
داد:بازش کن.
آیه کنجکاو در جعبه را باز کرد و با دیدن گردنبند ظریف و زیبای در آن جیغ خفیفی کشد و با
هیجان گفت:
_ای جونم زیر لفظی زهراست؟
ابوذر با لبخند سری به نشانه ی تایید تکان داد و گفت:خیلی قشنگه خیلی... انتخاب کیه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (29) 97/12/10 جمعــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (30) 97/12/11
شنبـــــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃🍒
سلام علیڪم ☺️✋
شبتون بخیـــر
خوبین الحمــدالله؟؟
اماده دورهمی هستین؟؟
بزن بریم
بسمڪ یاالله🖐
🍃🍒
🍃🍒
رو سوال دیشبــ فڪر کردین؟
احسنتـــ به شمــا😊
ببینین دوڪفه ترازو است
یکی بره بالا اون یکی میاد پایین
اما اول کدوم باید صورت بگیــره؟🤔
امام علی میفرماید:
عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونهم
فی اعینهم
🍃🍒
🍃🍒
یعنی اول عظمت خدارو تودلت جابنداز
چجوری؟ نماز مودبانه😊
اونوقته که دیگه حسادت نمیکنی
حرص نمیخوری
مرغ همسایه رو غاز نمیبینی
وقتی غیر خدا توچشمت کوچیک شد
بهشت و جهنم رو هم میتونی ببینی
پشت اون دیوار رو هم میتونی ببینی
🍃🍒
🍃🍒
حالا چجوری از دنیا دل بکنم؟
حقیقتش همه گرفتاری های ما از دلبستگی به دنیاس
همه افسردگی هاا
حرص خوردگی هاا ازدنیاس😣
اخه شیعه،مومن باید قرص افسردگی بخوره؟
زخم معده بگیره براچی 😐
چخبرررره؟؟؟؟
این بی دینی هارو خدا کجاببره
وایسا ببینم مگه خدا آرامش بخش نیس؟
طبق آیه الابذکر الله تطمئن القلوب؟
این قلوب شده قلوه سنگ
وگرنه ذکر خدا که همون اثر رو داره
🍃🍒
🍃🍒
این عظمت خالق رو چطور ایجاد کنیم؟
سرنماز خودت عظمت خدارو تو دلت ایجاد کن👌
سربه سجده گذاشتی ،مثل فنر نپر😬
بعضیاانگار زیر مهرشون فنر گذاشتن
نماز مودبانه
عظمت خدارو تو دل میندازه
عظمت خدا که تو دل ایجاد شد
دنیا از دل میوفته😊
پس☝️
نماز مودبانه میتونه
دنیارو توـچشم آدم حقیر کنه
🍃🍒
🍃🍒
یکی از اثرات نماز رو گفتیم
غرور تو پیش خدا خورد میکنه
حالا یکی دیگه از اثراتش اینه که
رابطه تو بادنیا
رابطه تو باخودت
بادیگران رو تنظیم میکنه
🍃🍒
🍃🍒
رابطت باخودت اگه درست شد
آدم مستقلی میشی
ادم مستقل بشه
میشه روش حساب کرد،میشه آدم بااراده
آدم بااراده این اراده رو کجا تمرین کرده؟؟
یجاهایی برنامه هایی داره
که علیه نفس خودش اقدام میکنه
این ادم میشه رو محبتش حساب کرد👌
این ادم میشه رو عقلش حساب کرد
🍃🍒
🍃🍒
دوستــان، دورهمی
امشب هم به پایان رسید
فرداشب درمورد ازدواج و نماز هم مثال
خواهیم زد😉
یادتــون نــره پیشنهاد ها نظرات و انتقادهاے شما قوت قلب همه خادماس
پس دست به ڪیبورد شیــد ونظر
خودتون رو به مابگین☺️👇
@fb_313
ان شالله مهــرتایید امام زمان عج
به این دورهمی خورده باشه☺️
التماس دعای خیــر وفرج
شبتــون مهدوے پسنــد
یاعلے🖐
🍃🍒
💪🇮🇷
ڪـانالے سرشـار از آرامش😎
سـرشار از ایده هاے نــاب💪
ســرشار از قدرت و شجاعت👇
یڪ ایـــرانے انقلابے🇮🇷🇮🇷🇮🇷
اصــلا یه جـوونه حزب اللهے
ڪه عشقش رهبــرشه
#واجبــه این ڪانال رو
داشته باشه😍😍😍
بدوووو تا دیر نشــده ڪلیڪ ڪن👇
تــــا جانمــوندددے😎👇👇
sapp.ir/basijnews.khorasan_razavi
ایتـای خــودمونِ 😌👇
eitaa.com/basijkhorasan_razavi
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
امامـ💗 خامنھ اے:
اېنطور نېسٺ ڪ بگوېېمـ
همہ جاخانمـ باېد از آقا تبعېٺ ڪند
بالاخرهـ! 😌
دو ٺا شریڪـ ↺💜
و
دو ٺا رفېقـ 」😉
هسٺند ...
یڪ جا مرد ڪوٺاہ بېاېد؛
یڪ جا زن ڪوتاہ بېاېد☝️
#گذشت_رو_بهمدیگه_یادبدیم👌
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
☂\° @asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
گاهے هر ڪارے میڪنید
تا زندگے بهتـ🍃ـرے براے همسرتان
رقم بزنید اما فراموش میڪنید
این تلاشـ🌸شما با ڪم بودنتان
در ڪنار همسرتان بیشتر از آنڪه
مفید باشد مضـ❌ـر است...
#زمان_ڪارتونو_تنظیم_ڪنید☺️👌
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🍒| #دردونه |🍒
🍃•| ابزار خلاقیت
"دست و چشـ👀ـم" است
یعنے بچه ها زیاد ببیننــد و زیاد
لمس ڪنند. 🖐
🍃•|در جامعه ے ما بچه ها
خوب مےبیننــد ولے☝️ به دلیل
نظافت شدیــد لامسه ےضعیف دارند☹️
به همیــن دلیل نمے توانند با دستشــان
بسازند و خلق ڪنند .
🍃•|مثلاً بچه هاے ماممڪن است
ڪه خیلے خوب شعـر 📝بخواننــد
ولے اصلاً نمے توانند ڪارهاے مجسمه
سازے یا نقاشے ڪه ڪثیفے به دنبال دارد
را انجام دهند.
🍃•|نظافت و نظــم
بدون تعادل، دشمن خلاقیت است❌
#نڪاتریزوتربیتےوکاربردے ☺️👇
👶🏻| @asheghaneh_halal