°🐝| #نےنے_شو |🐝°
😋|• چِخَتِه سیلینه. اووووم
اومزّه است.
من آفنَدات چوفی خِلی دوست
دالم.
😄|• مامانم جُفته این و بُخولم
😒|• سُما هم بُلو کِنال. حواسمُ
پَلت نکن دالم به آسمون نجاه
میکنم.
😍|• چشم!! فقط من در عجبم
که خوشمزهای خوشمزه دیگر
میخورد.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_ودو -خانوادت خبر دارن اینجائی؟ نگران نشن! شروین که فکر می کرد شا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وسه
حرفش را خورد. شاهرخ با کمی مکث پرسید:
-اگر تو خیابون یکی تو رو یابو صدا کنه چه کار می کنی؟
شروین که از این سئوال بی موقع تعجب کرده بود به شاهرخ خیره شد. شاهرخ کمی سرش را کج کرد:
-هوم؟ اگر یا بو صدات کنه چه کار می کنی؟ جوابش سخته؟
-فکش رو می آرم پائین. چه ربطی داره؟
-خودت رو شبیه چیزی که اینقدر ازش بدت میاد نکن
شروین نگاهش کرد و با سر تأیید کرد ...
حدود 12 بود که رسید خانه. سعید جواب پیامکش را داده بود:
-فردا صبح نمیام. اگر کسی سراغم رو گرفت بگو ندیدمش. توی سلف می بینمت
•فصل چهاردهم•
سینی اش را روی میزی که سعید پشتش بود گذاشت و نشست:
-که صبح دانشکده نمیای ها؟ انگار پارتی خیلی خوش گذشته
سعید داد زد:
-هیس
بعد نگاهی به اطراف کرد و گفت:
-اسم پارتی رو نیار
- چرا؟ مگه پارتی چیه؟
سعید که سعی می کرد شروین را ساکت کند گفت:
-دهه! می گم ساکت، اوضاع خطریه
- از چه بابت؟
-توهم نرفتی؟
- نمی دونستم کجاست. زنگ زدم جواب ندادی. در هر حال فرقی هم نمی کرد. تو چرا صبح نیومدی دانشکده؟
-پارتی لو رفته بود. اگه بابام مجبورم نکرده بود مغازه رو تی بکشم الان پرونده زیر بغل با گردن کج خدمت برادران حراست بودم
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وسه حرفش را خورد. شاهرخ با کمی مکث پرسید: -اگر تو خیابون یکی تو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وچهار
- نه بابا. از این خبرا نیست. مگر اون دفعه که محسن اینارو گرفتن اخراجشون کردن! یه تعهد گرفتن و خلاص
- آره بابا! از این خبرا هست! تو اون دیس دیس رو با دیشب مقایسه می کنی! دیشب کمترین خلافش بطری های جانی واکر بود جناب
- حالا لو رفتن پارتی چه ربطی داشت به کلاس؟
- صبح با رفیقت کلاس داشتم. بهش مشکوکم. چند بار با بچه های حراست دیدمش. گفتم چشمش بهم نیفته بهتره
- پس عصر که می ریم باشگاه هم نمیای؟
-تو هم مخت تاب داره، یه جای راحت داشتیم اونملو دادی. آخر این سیب گلاب و اون دودکش کجاشون شبیه همه؟ می خوای یه کاری کنی بابک دیگه را همون نده؟
- به اون چه؟
-مغزت تشنج داره ها! اون رفیق صاحب باشگاست. فکر می کنی برای چی همش اونجا پلاسه؟
-دیدی که اون دفعه مشکلی پیش نیومد. .بعدشم فوقش می رم یه جای دیگه. قحط که نیومده
- حالا من هی بگم تو جواب بده اون دفعه هم اگه طوری نشد چون می کلی رو مخش کار کردم. خود دانی
*
بابک از شاهرخ پرسید:
-یعنی حتی امتحان هم نمی کنید؟
-خیلی وقته بازی نکردم، یادم رفته
- بازی جهانی که نیست. یه بازی دوستانه
شاهرخ مردد بود اما نگاه تشویق آمیز شروین باعث شد قبول کند. بابک دستکش را به سمت شاهرخ دراز کرد
- نه ممنون، همین جوری راحتم
هر دو با دقت توپ می زدند. با امتیازهای نزدیک به هم. بابک یک اشتباه کرد که توپ هایش را سوزاند و باعث شد شاهرخ ببرد. شروین مثل بچه ها فریاد زد:
-هورا !
بابک گفت:
-بازیت خوبه معلومه حرفه ای هستی و البته فروتن
شاهرخ لبخند زد. شروین در گوشش پچ پچ کرد:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وچهار - نه بابا. از این خبرا نیست. مگر اون دفعه که محسن اینارو گر
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وپنج
-می دونستم می بری
- اینجا دیگه شده مهدکودک. هر کی از راه می رسه می شه بازیکن
شروین با دیدن آرش اخم هایش در هم رفت اما شاهرخ لبخندش پررنگ تر شد و گفت:
-دفعه قبل فرصت نشد با هم آشنا شیم. من مهدوی هستم. امیر شاهرخ
و دستش را دراز کرد آرش نگاهی به دست شاهرخ انداخت و با طعنه گفت:
-نه بابا! این یکی مودب تره!
شروین که حساسیت عجیبی به آرش پیدا کرده بود عصبانی شد ولی قبل از اینکه کاری بکند شاهرخ گفت:
-اگر اشتباه نکنم ایشون رئیس باشگاه هستند، آره؟
با این حرف همه نگاهی به هم کردند و زدند زیر خنده. طوری که توجه بقیه میزها هم جلب شد. آرش که از این خنده ها حسابی عصبانی شده بود با خشم به شاهرخ و اطرافیان نگاه می کرد. شاهرخ با قیافه ای حق به جانب گفت:
-چیز خنده داری گفتم؟
بابک خنده کنان جواب داد:
-آرش از خودمونه. بدش نمیاد سالن داشته باشه ولی فعلاً نداره
- پس تمرینیه. رئیس خوبی میشه و البته سخت گیر. باید بذاره همه توی باشگاهش بازی کنن
حرفهای شاهرخ همانطور که بقیه را به خنده وا می داشت آرش را عصبانی می کرد. آرش می خواست عکس العملی نشان دهد که بابک با دستی که روی شانه اش گذاشت مانع شد و گفت:
-آرش بیشتر بازیکن خوبیه تا رئیس. نه شروین؟
شروین با لحنی موذیانه گفت:
-به نظر من هیچ کدومش تعریفی نداره
بابک نگذاشت آرش چیزی بگوید:
-بازی دوتاتون مثل همه. گاهی تو می بری گاهی اون
- اما دفعه آخر من بردم
- شانسی بردی
- هر دفعه می بازی همینو می گی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
.
✍| بسمهـ تعالے
ـبهـ جهتـ استفادهـ جمعـ ڪثیرے از
ڪاربرانـ ـمجازے اـز مطالبـ نابـ و خلاقانهـ ڪانالـ،
ـو انرژے مضاعفـ گرفتنـ خادمانـ،
ـبعنوانـ #سفیر_ڪانالـ😍
ـرفقاتونـ رو بهـ ڪانالـ خودتونـ💚
ـدعوتـ ڪنید{👇👇👇}
ـباـشد ڪهـ رستگاـر شوــید😅✋
ـبدـوووو جانمونــــن😁🍃
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
ـخودتونـ مےدونینـ چڪاـر ڪنینـ😉👇
🎈| eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
#پابوس
من را ببر از خانه به می خانه،
ترم کن...
دستی سر گیسو زده، دیوانه
ترم کن...
#السلامعلیڪیاجعفرابنمحمد
#سهشنبههایجعفری
••🍃•• @asheghaneh_halal
[• #ویتامینهღ •]
\\🍒
شما به
هیچ وجه حـق
ندارید از همسرتان در
حضور دیگران انتقاد ڪنید.
سر هیچ چیزے، شما حق ندارید
هیچ وقت، اشتباه همسرتان
را، جلوے هیچ ڪسے،
تصحیح ڪنید...!
\\🍒
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
#طلبگی
[•شاه کلید•]
√•عمل نکردن هم گاهی بد نیست⛔️
√•مهم تر از عمل کردن، عمل نکردن است..
√•شاه کلید اصلی رابطه با خدا 🗝
❌گناه نکردن است❌
#آیتاللهبهجت
#درمحضرعلما
•• @asheghaneh_halal ••
🌷🍃
😜•| #خندیشه |•😜
تــا قبــل از استعفاے#جناب_بطحایے
فڪر میڪردم فقط منم ڪه نمےتونم
#فیـــس_تو_فـــیس😉
#دڪتر_روحانے ببینــم😱
نگــــو وزیر اسبـــق آموزش و پرورش#بطحایے
هـــم نمیتونـــستهـ ایشون و ببینهـ
و چنـــد ماه برای یڪ ملاقات
پشت دفتــر ایشون معـــطل مونده.😌
حـــداقل مـــردم ایشون و تو سفرهای استانے
میبیــنن شما ڪه دیگهـ
ڪلا معــذورید از دیدنشون🙃
سیاسے بـــاشیم امـــا؛ متفاوت👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
🐝°| #نےنےشو |°🐝
السلام علیڪم و رحمه اللہ•{😍
انا فؤاد و هذه اختے فضہ•{☺️
نحن من دوله الفلسطین•{🇮🇱
انا واختي نشڪرڪم بسبب حضورڪم
في تجمع یوم القدس•{✊
و نعتذر بان رسالتنـــا بسبب قوه صهیونیه وصلت متاخــره•{😪
ترجمہ:👇
سلام و رحمت خدا بر شمـا بـاد.•{😍
من فؤاد هستم و خواهرم فضہ•{☺️
ما از ڪشور فلسطین هستیم•{🇮🇱
من و خواهرم از شما به دلیل حضورتان در راهپیمایے روز قدس تشڪر میڪنیم•{✊
و ببخشید ڪہ بہ دلیل وجود نیروهاے صهیونیستے پیاممان ڪمے دیـر رسـید•{😪
{فؤاد و فضّہجآنمـ!😍
{وظیفہمونبـودقهرمانهاےعزیزمـ☺️
{انشااللہبہزودےتـوے قـدسمےبینمتـون✌️
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
🎯•°| #غربالگرے |•°🎯
#آبه_شینزو، نخست وزیر ژاپــن
بـــرای چهـ موضوعے فردا وارد تهران مےشود؟
نخست وزیر ژاپــن طے تمــاسے تلفنے
با تـــرامپ☝️ درباره سفر خود به
ایران با وے صحبت ڪرد✋
این در حالےست ڪه تــیر حمــله نظامے
ایالات متحـــده آمریڪا ڪاملا به
#سنـــگ خورده است✌️
بنــــابراین تنهـــا راه موجود #مذاڪره
است؛ نخست وزیر
ژاپــن به عنوان واسطه فردا
بـــا مقامات ایرانے دیدار خواهد داشت.
#خبرهاے_تڪمیلے_فردا✋✌️
•|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وپنج -می دونستم می بری - اینجا دیگه شده مهدکودک. هر کی از راه می
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وشش
- اگه راست می گی و شانسی نبوده دوباره بازی کن
- واقعاً که پوستت کلفته. اون دفعه کنف شدی بس نبود؟
آرش توپید:
-خیلی زبونت دراز شده. حیف که استادت اینجاست وگرنه حالت رو می گرفتم
شاهرخ گفت:
-من مزاحم شما نمی شم
شروین به شاهرخ گفت:
-عرضه این چیزا رو نداره. داره خالی می بنده
آرش عصبانی گفت:
- من خالی می بندم؟
و به طرف شروین حمله ور شد. یکدفعه شاهرخ جلوی شروین ایستاد و آرش مجبور شد بایستد. همه تعجب کردند. شاهرخ گفت:
-بهتره بازی کنید. نیازی به زدن و کوبیدن همدیگه نیست
- اما اون تقلب می کنه
- جلو این همه آدم نمیشه تقلب کرد. خودت هم می دونی
بابک هم ساکت نماند:
-هرچند قبلاً بازی کردید ولی پیشنهاد خوبیه. سر 500تومن
شاهرخ جواب داد:
- بدون پول هم میشه خوب بازی کرد
بابک نگاهی به شروین کرد و رو به شاهرخ گفت:
-اینجا رسم همینه. بازی بدون پول رسمیت نداره
- پس شروین بازی نمی کنه
آرش با تمسخر گفت:
-این دیگه چه شاسکولیه
شروین داد زد:
- عوضی! مواظب حرف زدنت باش
- توهم مواظب این رفیق پاستوریزت باش! فکر کرده اینجا مهدکودکه؟
و بعد ادای شاهرخ را درآورد:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وشش - اگه راست می گی و شانسی نبوده دوباره بازی کن - واقعاً که پوس
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وهفت
-شروین بازی نمی کنه
- خیلی پررو شدی آرش. اگه راست می گی بازی کن تا نشونت بدم
- من که آماده ام تو جا زدی
شاهرخ روبروی شروین که عصبانی دستکش می پوشید ایستاد و گفت:
- نه شروین. این کار درست نیست
اما شروین گوشش بدهکار نبود. با چهره ای پر ازخشم رفت سر میز. شاهرخ دوباره کنارش ایستاد:
- برای چی خودتو درگیر می کنی؟ نیاز نیست بازی کنی
- نیاز نیست؟ با اون حرف زدنت خراب می کنی بعد می گی نیاز نیست. باید حالش رو بگیرم
شاهرخ دست شروین را گرفت. شروین به تندی دستش را بیرون کشید شاهرخ در چشم هایش خیره شد:
–مطمئنی داری حال اونو می گیری؟
با دیدن شاهرخ لحظه ای از تب و تاب خارج شد و بی حرکت ماند اما فقط چند لحظه چون آرش توپ را روی میز به طرف شروین هل داد و گفت:
- اجازه بازی صادر نشد؟ اگه مربی مهدتون اجازه نمیدن می تونی بی خیال شی ها
شروین با این حرف دوباره به حال قبلی اش برگشت
- تو پولت رو آماده کن
و رفت آن طرف میز. شاهرخ نگاهی مأیوسانه به شروین کرد، چند قدم به عقب رفت، چرخید و به طرف در خروجی سالن رفت. آرش گفت:
- هه! مربی مهد رفتن
شروین سر بلند کرد و شاهرخ را دید که در دود و تاریکی سالن گم شد. در فکر فرو رفت. آرش رشته افکارش را پاره کرد:
- اگر بخوای می تونی پولت رو بذاری بری دنبالش ها!
نگاهی غضب آلود به آرش انداخت و خم شد روی میز تا توپ را بزند...
شاهرخ توی ماشین منتظر شروین نشسته بود و چشمش را به در سالن دوخته بود. بالاخره شروین آمد. از همان دور معلوم بود که عصبانی است. وقتی به ماشین رسید بدون اینکه حرفی بزند
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وهفت -شروین بازی نمی کنه - خیلی پررو شدی آرش. اگه راست می گی باز
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وهشت
سوار شد کمربند را بست و ماشین را روشن کرد. حرکات تندش نشان دهنده شدت عصبانیتش بود. شاهرخ ناخودآگاه خنده اش گرفت ولی به روی خودش نیاورد. کمی که رفتند شروین نگاهی به شاهرخ کرد و لبخند را روی لبش دید با تندی پرسید:
-خیلی خنده داره نه؟
شاهرخ که به زور خنده اش را قورت داده بود نتوانست طاقت بیاورد.
- آره ... خنده داره بخند، من به خاطر تو شرط بستم حالا بهم می خندی
شاهرخ سعی کرد به خودش مسلط باشد:
-بهت گفتم بازی نکن، نگفتم؟
شروین نگاهش کرد بعد یکدفعه فرمان را چرخاند و ماشین را کنار خیابان برد و خاموش کرد. چرخید رو به شاهرخ و گفت:
-زحمت کشیدی. منو انداختی تو هچل با اون حرف زدنت بعد راه حل هم میدی؟ واقعاً چقدر دلسوز!
- تو به خاطر غرور خودت توی هچل افتادی نه به خاطر من
- غرور؟ من از تو دفاع کردم. جای تشکرته؟
-یادم نمیاد ازت خواسته باشم در برابر تیکه های آرش از من حمایت کنی! اگر خودش و حرف هاش رو نادیده می گرفتی بیشتر ادب می شد تا اینکه نشون بدی تونسته ذهنت رو کنترل کنه. اون عصبانیت تو رو می خواست و موفق شد. به درست و غلط بودن کارت توجه نکردی چون خالی کردن خشمت برات مهم تر بود
- خودت پیشنهاد بازی رو دادی، ندادی؟
-پیشنهاد بازی دادم نه شرط بندی
- همین دیگه. بدون شرط بندی که بدتر بود. اگه شرط بندی رو قبول نمی کردم که باید شکست رو قبول می کردم
- قبول کردن باخت بهتر از زیر پا گذاشتن باورت بود. تو برای اینکه اون قبولت کنه خودت رو زیر پا گذاشتی. چرا اون خودش و اشتباهاتش رو به تو تحمیل کنه؟ به خاطر ترس از تمسخرش پیشنهاد اشتباهش رو پذیرفتی. شکست واقعی این ترسه
- نخیر، من شرط رو قبول کردم تا بتونم از تو دفاع کنم
- وقتی من خودم چنین دفاعی رو نمی خواستم تو کاسه داغ تر از آش شدی؟ اگر به تصمیم من احترام میذاشتی محترمانه تر بود تا اینکه هر جور دلت می خواد رفتار کنی به اسم دفاع از من. از کاری که اشتباهه نمیشه استفاده خوب کرد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
•••🍃•••
#صبحونه
ولـے⇩
خیلـےخدایےتره
اوندلـے♡ڪه صبحشُ
با #استغفـار شـروعمـیڪنه :))
توبـهمـےڪنم
ڪهصبحهـاییرا
بدونِیادِتوچشمگشودهام ☘
#صبحتونخدایے
@Asheghaneh_halal
•••🍃•••
👗•|
#مجردانه
گفتن:
از هرچه بترسے•|😰 |•
به ســـــرت مے آید•|😅|•
اگر از تو بترسم به سـرم مےآیے•|🙈|•
#اللهم_الرزقنا_ازاینا 😄
👗•| @asheghaneh_halal
[• #ریحانه ☆•]
حجــة الاســلامـ پنــاهیانـ:
علٺـ ڪینھ نظــام سلــطھ ازحجــابـ
آنـ اسٺـ ڪھ افــزایش هـــرزگے
موجبـ کاهــش مقاومٺـ مےشود
بےحجابـ شدن هنــر نیسٺـ
غیــر محجـبھ درعــالمـ
زیاد اسٺـ، اینـ حجابـ
اسٺـ ڪھ حــرفـ
ٺــازه جهــــانـ
امــروز اسٺـ !
#کمے_نزدیک_به_خــدا🌹
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| شهیدمحمدرضااڪبرے
بچهها!
عصرِ هالیووده؛ عصرِ اینترنته؛
عصرِ دهکده جهانیه؛
امروز تو چجوری میخوای فَتحِش کنی؟!
با کدوم نفسِ مُطمَئِنّه؟!
با کدوم نمازشب؟!
#حاج_حسینیکتا🍃🌸
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۴۶۹۰ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃