eitaa logo
بنده امین من
6.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت۵ روز بعد سیاوش تبریزی بعد از یک قشقرق اساسی و جنجال و بلوا با برگه ی انتقالی ساکش را برداشت تا به ستاد لشکر برود. دوستان همگردانی سابقش جمع شدند برای بدرقه و خداحافظی. اما سیاوش با خشم و غضب نگاهشان کرد و گفت: کوه به کوه نمیرسه، اما آدم به آدم چرا. قول میدم یه روز جبران کنم اگر هم نتونستم اون دنیا کاری میکنم که جای همه تون تضمینی بغل دست صدام و یزید کنار موتورخونه جهنم باشه. حلالتون نمیکنم اگر شهید بشم هر شب میام به خوابتون و عذابتون میدم، این خط اینم نشون، بی معرفتها!» بعد هم ناغافل برگشت و یک حلقه ضامن نارنجک نشان داد و فریاد زد: اینم هدیه من به شما! و نارنجک را به طرفشان پرت کرد، همه با هول و ولا چسبیدند به زمین؛ اما هرچه منتظر ماندند خبری از انفجار نارنجک نشد، وقتی سربلند کردند دیدند سیاوش رفته و نارنجک سالم روی زمین افتاده است،‌ سیاوش برای آخرین بار آنها را سر کار گذاشته بود، نارنجک چاشنی نداشت!... ادامه دارد ⏪ 📖 @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🕌🤲🕌🤲🕌 اللهم عجل لولیک الفرج به زودی باهم نماز جمعه را در قدس می خوانیم. @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ در روزهای ابری، بچه‌ها دور هم جمع شدند و از غم بزرگشان صحبت کردند؛ نبود امام زمان (عج) که دل‌هایشان را پر از غم کرده بود. یکی از آن‌ها گفت: «ما باید دعا کنیم و منتظر باشیم تا امید و شادی به قلب‌هامان برگردد.» آن‌ها تصمیم گرفتند هر روز با هم دعا کنند و قصه‌های نیکو از امام زمان بگویند. با هر دعا، احساس کردند که غم کم‌کم از دلشان دور می‌شود و امید در آن‌ها جوانه می‌زند. بچه‌ها فهمیدند که انتظار، نه تنها غم را کم می‌کند، بلکه آن‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند. به این ترتیب، آن‌ها هر روز با عشق و امید، برای آمدن امام دعا کردند و زندگی‌شان رنگ و بویی تازه گرفت. @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
25.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ مهدی یاوران عزیز، بیاید باهم برای سلامتی امام زمانمون (عجّل الله فرجه) خیلی دعا کنیم🤲 @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 😂 بچه حرف گوش کنی بودش ها😁😂   @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🔹داوود امیریان ◾️قسمت 6 يوسف شصت و هفت کیلو و چهارصد و پنجاه گرم وزن داشت که در مرحله ی آخر عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد! شب سوم خرداد ۱۳۶۱ بود. چند ساعت بعد، نزدیک سپیده دم وقتی دو امدادگر می‌خواستند زیر آتش گلوله های دیوانه وار بعثی ها یوسف را با بدن مجروح و خونی روی برانکارد بگذارند و به آمبولانس برسانند وزن، یوسف هفتاد و دو کیلو و ششصد و ده گرم شده بود! بچه ها با شور و هیجان آماده می‌شدند تا در تاریکی شب سوار ماشین‌ها شوند و به خط نبرد بروند دل تو دل هیچ کدامشان نبود، اضطراب عجیبی در دل همه بود؛ اما هیچ کس به روی خودش نمی آورد. برعکس، همه سعی می‌کردند بخندند و با مزه پرانی و شوخی به هم روحیه بدهند. سلاح ها را برای آخرین بار بازبینی می‌کردند. خشاب گلوله ها را در جاخشابی و نارنجک‌های چدنی چهل تیکه را در جای مقرر روی سوراخ فانسقه کنار قمقمه ی آب بند می‌کردند. بعضی‌ها جوگیر شده بودند و به پیشانی خود یا دوستانشان سربندهای سرخ و سبز گره می‌زدند. چند نفر چفیه هایشان را به کمر بسته بودند. چند نفری هم بهترین لباس نظامیشان را که تمیز و اتو کشیده بود پوشیده بودند و پوتین‌های مشکی شان را واکس می زدند؛ انگار به جشن و عروسی می‌رفتند می‌خواستند خوشتیپ و مرتب باشند. این وسط یوسف بود که بیشتر از همه هیجان زده شده بود و یک جا بند نمی شد در میان سروصدای همهمه و بگو و بخند و سرودهای حماسی، صدای یوسف از همه بلندتر بود که به این و آن بند می کرد و در کار هرکس اظهار نظر می کرد. در منطقه ی حمله آسمان از منورهای سرخ و زرد روشن شده بود. انگار در آسمان چلچراغ های عظیم و پر نوری نصب کرده بودند که نورش روی زمین می‌رقصید و یکدم خاموش نمی‌شد. منورها پشت سر هم روشن می شدند و اجازه نمی‌دادند زمین زیر شنل تاریکی فرو برود. اما یوسف اصلا توجهی به آن منطقه نداشت و فقط و فقط به بچه های هم گردانی اش بند کرده بود و آقابالا سری می‌کرد. گاهی به جوان خنده روی تیربارچی امر و نهی می‌کرد که حواست به نوار گلوله ها باشد، خاکی و گلی نشود و در لوله ی سلاحت گیر کند بعد به عاقله مردی که راکت انداز آرپیچی در دستش بود هشدار می‌داد که موقع شلیک حواست به پشت سرت هم باشد، یک وقت آتش عقب آرپیچی افراد پشت سرت را شل‌وپل نکند و مصیبت به بار بیاورد! به امدادگرها بند کرده بود، واقعاً کارشان را بلدند اصلاً درست و درمان آموزش امدادگری دیده اند یا همین طوری امدادگر شده اند، ببینم دستاتون رو استرلیزه کردید؟ به وقت مجروحی، خونی، نبینید غش کنیدها باریک الله کارتون رو خوب انجام بدید. سید علی، معاون اول فرمانده گردان از دست یوسف، عصبی شده بود... ادامه دارد ⏪ 📖 @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه هر چه از نیکویی به تو رسد از جانب خداست 🕊نسا ۷۹ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ بزرگترین نخلستان ایران در آبپخش در استان بوشهر. حدود دو میلیون نخل در این منطقه وجود دارد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─