eitaa logo
برای توجّه
509 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
31 فایل
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیمِ لاحَولَ وَ لاقُوَّه اِلّا بِاللّهِ العلیِّ العظیم و صلّی اللهُ علی محمّد و الهِ الطّاهرین کپی مطالب کانال بدون ذکر لینک کاملاً جایز است اما مطالبی که دارای نام یا لینک سایرکانالهاست لینک و نامشون رو حذف نکنید @barayetvajoh
مشاهده در ایتا
دانلود
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 16 🔵 بخش ششم ديگر در مسأله عبادت، در مسأله اطاعت، در مسأله خالص، همه و همه زير پوشش معناي جامع عبادت خواهد بود. اين خضوع را مي‌گويند عبادت. آنگاه معلوم مي‌شود كه چرا انسان از غيبت به تكلم التفات كرده است، يعني به جايي رسيد كه خود را مي‌بينيد كه خطاب كند و اول هم مخاطب را مي‌بيند. سر التفات من الغيبه الي الخطاب روشن مي‌شود كه انسان از غيبت به حضور آمده است. قهراً سر تقديم اياك روشن مي‌شود. سر حصر هم روشن مي‌شود. سر توحيد ضمير در اياك كه اياكم گفته نشد هم روشن مي‌شود. ‌سر اينكه نعبد مي‌گوييم و اعبد نمي‌گوييم روشن مي‌شود. سر اينكه نستعين را در كنار نعبد ذكر مي‌كنيم اين هم روشن مي‌شود. سرّ تكرار اياك سر تكرار اياك هم روشن مي‌شود كه چرا نگفتيم (اياك نعبد و نستعين) بلكه هر دو جمله را مصدر كرديم به اياك، آن هم روشن مي‌شود. چون اگر گفته بشود (اياك نعبد و نستعين) يعني اين مجموع بما انه مجموع منحصر به هر دو است اما جميع را ثابت نمي‌كند كه عبادت هم منحصرا مال توست. استعانت هم منحصراً از توست. اگر گفتيم (اياك نعبد و نستعين) يعني اين مجموع منحصراً در اختيار توست اما جميع را ثابت نمي‌كند. وقتي جميع ثابت مي‌شود كه اياك تكرار بشود، بگوييم «اياك نعبد واياك نستعين»(33) با يك اياك دو تا حصر استفاده نمي‌شود اگر جمله تكرار شد دو جمله بود دو فعل بود «اياك»اي كه مقدم است حصر مجموع را افاده مي‌كند، نه حصر جميع را. براي اينكه حصر جميع را بفهماند به ما فرمودند بگوييد «اياك نعبد واياك نستعين»(34) يعني در اعانت هم تنها معين تويي در عبادت هم تنها معبود تويي و از اينكه گفته نشد (اياك نعبد و اعنا) ما را كمك بكن نظير )اياك نعبد و اهدنا الصراط المستقيم) كه بعد مي‌آيد، براي آن است كه روشن بشود كه ما در اين عبادت هم از او مي‌گيريم. اگر گفته بشود ) اياك نعبد واعنا و اهدنا الي الصراط المستقيم) اين معنايش اين است كه ما در عبادت مستقل هستيم. در كارهاي ديگر از تو مدد مي‌گيريم اما وقتي كه «اياك نعبد»(35) گفته شد و كنارش هم «اياك نستعين»(36) آمد معلوم مي‌شود كه ما در اين عبادت هم از تو مدد مي‌گيريم كه اگر توفيق الهي شامل حال ما نشود توان عبادت هم نداريم لذا در دعاي صحيفه سجاديه مسأله حمد و مانند آن آمده است كه: خدايا ما هر عبادتي كرديم باز زيرا تو دادي كه تو را عبادت كرديم و اگر اين توفيق نبود كه تو را عبادت نمي‌كرديم پس اگر تو را حمد كرديم تو را كرديم يك دِين ديگري آمد. بايد حمد بكنيم كه تو را حمد كرديم. لذا هيچ راهي براي اداي حق تو نداريم. خداوند طلبكاري است كه هرگز حقش ادا نمي‌شود نعم ما قال سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) بعد از اينكه اين نكات را در الميزان ذكر كردند، فرمودند: كه يك نكات فراوان ديگري هم است كه در كتب ديگر احيانا هست
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 20 🔵 بخش دوم . توفيق عبادت از خداست در همين مسئله عبادت هم تا از ناحيه خداي سبحان فيضي نصيب انسان نشود انسان توان عبادت را هم ندارد، بيان ذلك اين است، گرچه قران كريم اصل كلي را به اين صورت بيان كرد كه «ما بكم من نعمة فمن الله » در سوره نحل فرمود: هر نعمتي كه داريد از آن خداست اينطور نيست كه شما با استحقاق چيزي را كسب كرده باشيد . هر توفيقِ الهي، محفوف به دو نعمت از نعم الهي بعضي از نعمتها اختياري باشد بعضي از نعمتها كسبي و موهبت بلكه «وما بكم من نعمة فمن الله»روي اين اصل كلي قران كه تمام نعم از ناحيه خداي سبحان است پس هر توفيقي كه نصيب انسان شده است و با آن توفيق كار خيري كه و با آن كار خير پاداشي دريافت كرده بنام نعمت جديد هر توفيقي محفوف بنعمتين است هم نعمت قبلي هم نعمت بعدي، چرا ؟ چون اگر نصيب انسان شد كه كار را انجام بدهد خود اين است، خود اين ، نعمت است اگر اين است آنگاه مي‌گوئيم هذه نعمة و كل نعمة فمن الله پس فهذه النعمة من الله. اگر نعمت الهي نصيب زيد نمي‌شد زيد توفيق انجام عبادت پيدا نمي‌كرد . پس زيد مسبوق به است كه با عنايت الهي و توجه الهي زيد موفق مي‌شود كه عبادت كند اگر عبادت كرد و در كنار اين عبادت بهشت و امثال بهشت دريافت كرد اين هم «هذه نعمة و ما بكم من نعمة فمن الله» پس اين نعمت هم من ا‌‌لله است . قهرا توفيق زيد براي انجام عبادت محفوف به دو نعمت است بايك نعمت زيد توفيق عبادت پيدا كرد با يك نعمت ديگر زيدي كه عبادت كرد به بهشت رسيده است امّا در اين وسط براي زيد چه مي‌ماند . خدا مي‎داند. كه انسان اگر تحليل كند مي‌بيند هيچ استحقاقي در برابر نعم الهي ندارد. توبه بنده محفوف به دو توبه از خداي سبحان اين اصل كلي را قرآن كريم در موارد خاصه تنزل ميدهد به صورتهاي جزئي بيان مي‎كند يكي از آن موارد مسئله توبه است كه هر كسي محفوف به نعمت از است . بيان ذلك اين است كه عصات اگر تبهكاري مي كردند توفيق الهي اگر نصيب يك عاصي شد او به موفق مي‌شود. اگر توبه كرد خداي سبحان توبه اش را مي‌پذيرد . پس يك بار بايد نعمت خدا شامل زيد عاصي بشود كه او# توفيق_توبه پيد ا كند وقتي موفق به توبه شد و توبه كرد بار ديگر نعمتي ديگر نصيب او مي‌شود و آن است پس هر توبه‌اي محفوف به دو نعمت است هر توفيقي مخفوف به دو نعمت است، سراسر مي‌شود «و ما بكم من نعمة فمن الله» اين انسان است كه بين نعم محفوف است و چون را مي‌بيند بفهمد كه اين به هم است . اين نعم يك واحد گسترده است . بين اين نعمتها هيچ چيزي فاصله نيست مگر اگر انسان خود را نبيند آنگاه مشاهده مي‎كند سراسر عالم نعمت به هم متصل است. «و ما بكم من نعمه فمن الله» اينكه از امام باقر (سلام ا‌لله عليه) رسيده است، و از ديگر ائمه (عليهم السلام) رسيده است مرحوم صدوق (رضوان الله تعالي عليه) اين را در كتاب قيم توحيد خودشان نقل كرده اند كه ائمه فرمودند: «ليس بينه و بين خلقه حجاب غير خلقه» بين خدا و خلق حجابي غير از نيست. اينطور نيست كه بين عبد و مولا يك حجابي باشد، هيچ حجابي بين عبد و مولا نيست مگر خود عبد، اگر اين عبد خود را نبيند آنگاه «اينما تولوا فثم وجه الله»خواهد بود «ليس بينه و بين خلقه حجاب غير خلقه احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور» اين تحليل عقلي است كه قران به ما آموخته كه هر نعمتي اگر نصيب انسان بشود هرتوفيقي نصيب انسان بشود به است، يك نعمت اولي كه اين توفيق را به انسان داد، يك نعمت بعدي كه به اين مي‌دهد. اين در جريان توبه به خوبي مشهود است كه خداي سبحان براي خود در قران كريم دو تا توبه قرار داد. يكي قبل از توبه عبد عاصي كه خدا بر عبد توبه ميكند «تاب عليه»؛ يعني «انعطف عليه و رجع لطفه الي العبد» وقتي عبد عاصي توبه كرد آنگاه خدا توّاب است يعني «يقبل التوبة عن عباده و يأخذ الصدقات» اين تواب بودن خداي سبحان بعد از توبهٴ عبد، يعني توبه. خدا توّاب است يعني «يقبل التوبة»این تواب اولي يعني «يعطي توفيق التّوبة» آن توبه هم است يعني رجوع، اين توبه ديگر هم توبه حقيقي است يعني . لطف خدا به بنده ميرسد دست بنده را مي‌گيرد به راه مي‌آورد وقتي بنده به راه افتاد دوباره لطف خدا دست بنده را ميگرد اين بنده راهي را به مقصد مي‌رساند.
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 26 🔵 بخش سوم سؤال... جواب: تزاحم منتهي به قسط و عدل مي‌شود در دار تكوين. سقوط نه. قسط و عدل، تزاحم حق است مثل همان دو كفهٴ‌ ترازو كه تزاحم مي‌كنند تا قسط و عدل برقرار بشود. سؤال... جواب: بله اما كسي كه متدين شد حالا خدا را قبول دارد قرآن را قبول دارد، وحي و رسالت را قبول دارد به نماز كه ايستاد مي‌گويد «اهدنا الصراط المستقيم»﴿13﴾. سؤال... جواب: خيلي خب آن يك امر تكويني است ديگر و را مسئلت مي‌كند يعني شما اين را به ما بدهيد ديگر و الا احكام را كه به ما فرمودي. سؤال... جواب:‌ آن باطنش كه تشريع نيست. باطنِ تشريع است سؤال... جواب: نه همهٴ اين از خداي سبحان صادر شده است. تشريع يعني چي واجب است چي حرام است چي مكروه است چي مستحب. سؤال... حكمت وضو در گفتار پيامبر، باطن و روح تشريع جواب: نه معرفت هم. باطن تشريع آن معارف حقه است. نه آن هم تشريعٌ. او باطن التشريع است. مثلاً‌ كسي آمده، اين را مرحوم شهيد ﴿رضوان الله عليه﴾ در آن اربعينش نقل كرده كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بين الطلوعين بعد از نماز در مسجد مي‌نشستند به سؤالات مردم پاسخ مي‌دادند. دو نفر آمدند سؤالي داشتند، حضرت به اولي فرمود كه شما قبلاً آمدي نوبت گرفتيد ولي اين شخص كه بعد از شما آمده است مستعجل است و شما از خاندان كرم‌ايد اين نوبتتان را به او واگذار كنيد. عرض كرد بسيار خوب. حضرت فرمود من بگوييم براي چي آمديد يا خودتان مي‌گوييد‌؟ عرض كردند شما بگوييد ما براي چه آمديم. فرمود يكي آمد مسائل حج را بپرسد. يكي هم آمد مسائل وضو را بپرسد. آنگاه حضرت شروع كردند به جواب دادن. فرمودند دربارهٴ وضو گرفتن اينكه انسان دست را مي‌شويد. صورت را مي‌شويد، معنايش اين است خدايا من از دست شستم، معناي شستن صورت اين است خدايا اين صورتي كه بود با اين صورت گناه كردم يا با اين صورتم گناه كردم، اين صورتم را دارم شست‌ و شو مي‌كنم كه به تو بيايم. معناي مسح سر اين است خدايا هر باطلي كه در سر پروراندم دارم او را مي‌كنم. معناي مسح پا اين است كه خدايا هر جايي كه نبايد مي‌رفتم رفتم دارم اين پا را مي‌كنم كه از تا در تو بايستم.﴿14﴾ اين باطن تشريع است. اينكه تشريع نيست. اگر كسي به اينجاها مي‌رسد، از همان عنايتهاي خاص خدا برخوردار است. ظاهر تشريع، چي واجب است چي حرام است، چي مكروه است چي مستحب. اين هدايت تشريعي است اگر كسي اين احكام به او رسيد، همهٴ اين مسائل را فهميد الان رو به قبله ايستاد دارد نماز مي‌خواند مي‌گويد «اهدنا الصراط المستقيم»﴿15﴾، «اهدنا الصراط المستقيم»﴿16﴾ يعني بَيّن لي ما يجب و يحرم يا وفقني لادامه الطريق و لطي الطّريق؟
╲\╭┓ ╭‌ 🍃🌺﷽🌺🍃 ┗╯\╲ 🔴 جلسه 26 🔵 بخش چهارم سؤال... جواب: مقامات بالاخره تكويني است ديگر. ادامه سؤال قبلي: جواب:‌ آنها ديگر تشريع نيست. ادامه سؤال قبلي: جواب:‌ عمل مربوط به اشيای خارجيه است هر موطني يك حكم تشريعي دارد ديگر اما اگر كسي همهٴ اين مراحل را طي كرده است به آنجا هم كه رسيده‌ است مي‌گويد «اهدنا الصراط المستقيم»﴿17﴾، يعني اينكه به من دستور دادي مي‌دانم چي بر من واجب است آن را به من بده كه من اين را پياده بكنم. آنگاه ظاهراً در مسألهٴ اهدنا بحثي نداشته باشيم. عمده كلمهٴ صراط است. معنا و مصداق صراط دربارهٴ صراط كه از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم «اهدنا الصراط المستقيم»﴿18﴾، بايد مراجعه كرد كه صراط بر چي اطلاق شده؟ معناي ظاهري يعني همان . استقامت آن راه هم در برابر اعوجاج است راه گاهي معوج است، گاهي . راه معوج آن است كه و دارد. راه مستقيم آن است كه از تخلف و اختلاف مصون است. اما قرآن چي را صراط مستقيم مي‌داند؟‌ و آيا صراط مستقيم يكي است و يا متعدد است؟‌ و آيا بين سبيل و صراط فرق است يا نه؟ قرآن كريم را صراط مستقيم مي‌داند. در سورهٴ انعام آيهٴ 161 اين است: «قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم»﴿19﴾ به رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) امر مي‌فرمايد كه بگو خدا مرا به صراط مستقيم هدايت كرده است. آنگاه صراط مستقيم را تشريع مي‌كند. «قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم ديناً قيماً‌ ملة ابراهيم حنيفاً»﴿20﴾ صراط مستقيم همان دين قيم است. كه خود است و انسانهاست. هم خود ايستاده است، هم ديگران را مي‌كند. هم خود است هم ديگران. اين دين قيم و قيم را مي‌گويند صراط مستقيم «ديناً قيماً»﴿21﴾ و همهٴ اديان الهي صراط مستقيم هستند اما برجسته‌ترين روش را ابراهيم خليل (سلام الله عليه) نشان داد لذا مي‌فرمايد: «ديناً قيماً ملةابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين»﴿22﴾ حنيف در برابر متجانف است و در برابر جنيف است. اگر كسي در اين راه گرايشش به آن پياده رو باشد،‌ تمام تلاشش اين باشد كه به سمت چپ يا به سمت راست گرايش داشته باشد اين را مي‌گويند جنيف. اين اهل جنف است اين متجانف است، هميشه به طرف پياده‌رو ميل دارد. ميل او به است كه اگر مواظبش نباشيد سقوط مي‌كند. اما آن رونده‌اي كه تمام تلاش و كوشش اين است كه در اين وسط باشد، ميل به وسط داشته باشد اين را مي‌گويند . حنيف مائل به وسط است. ديديد اينهايي كه خيلي احتياط مي‌كنند سعي مي‌كنند وسط جاده باشند كه اگر يك وقتي اتومبيل دارد مي‌آيد خودشان را به كنار بكشند. اما تلاششان اين است كه از پياده‌رو دور باشند. آنكه سعي مي‌كند به سمت چپ يا به سمت راست گرايش داشته باشد،‌ اين متجانف في الأثم است اين جنيف است. يعني پاهايش و لبه‌هاي پاهايش و انگشتهاي پاهايش به طرف پياده‌رو است،‌ بالاخره در دراز مدت منتهي مي‌شود به . اما آنكه انگشتهاي پايش به طرف خط مستقيم است، يعني پايي كه در جاده مي‌گذارد، انگشتهاي پا، چهرهٴ، پا سمت پا تو وسط جاده است. اين براي دراز مدت هم محدود است به آن راهيي مي‌گويند كه تمام اين است كه جاده باشد. آن را مي‌گويند كه ميلش به است. فرمود اين ديني كه حنيف است و هيچگونه شركي در اين دين نيست،‌ اين ملهٴ ابراهيم است خدا هم ما را به اين ملت كرده است و اين صراط مستقيم است. «انني هداني ربي الي صراط مستقيم ديناً‌ قيماً ملة ابراهيم حنيفاً و ما كان من المشركين»﴿23﴾ اين مي‌شود صراط مستقيم.