eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
359 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_367 در حمومی که تو اتاق بالا بود و باز کرد و گفت: _بفرمایید داخل!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 حس ميكردم ديگه غروري برام باقي نمونده كه با حال زارم صورتم و ميشستم و صداي عماد و ميشنيدم: _خب حالا بسه،مغزت خالي شد! و خنديد كه براي آخرين بار دماغم و كشيدم بالا و چرخيدم سمتش. حالا ديگه به اون درجه از انسانيت رسيده بود كه وان و با آب يخ پر نكنه و آسوده لم داده بود! دست به سينه روبه روش وايسادم: _بد نگذره بهت؟ كل بدنش و با كف پوشوند و جواب داد: _اگه تو باشي اصلا بد نميگذره! و دوتا دستش و گذاشت دو طرف وان: _جاي شما اينجاست! نفس عميقي كشيدم و نشستم تو وان، اما نه تكيه بهش بلكه روبه روش! با لب و لوچه آويزون نگاهم كرد: _من دستم نميرسه تا اونجا كه بخوام موهات و بشورم! با خنده موهام و خيس كردم: _مگه خودم فلجم؟ و شروع كردم به شستن موهام كه سريع جواب داد: _تو نميتوني تميز بشوري من ميدونم! و نگاهش و ازم گرفت كه قهقهه هام فضاي حموم و پر كرد و چرخيدم تو وان و عقب عقب رفتم سمت عماد تا جايي كه پشتم خورد به بهش و همونجا متوقف شدم: _خب حالا بشور قهر نكن! نفس كشداري كشيد و دستاش و نگاهش و به نيمرخ صورتم و چرخوند: _قرار بود موهام و بشوري! مهلتي براي جواب بهم بده بوسه اي رو گونم زد و بعد كه ديد اينطوري نميشه انگار نوچي گفت و دست برد تو موهام: _بذار از شر اينا خلاص شيم اول! خنديدم كه شروع كرد به شستن موهام، انقد با عجله و هول هولي ميشست كه با آرنج زدم تو شكمش و گفتم: _هوي اون بيرون خبري نيست انقد هوليا! سرش و نزديك گوشم كرد و با لحن تخطی جواب داد: _شرمندم يلدا جون ولي اين دفعه خيلي خبرا هست! با بدجنسی بهش نگاه کردم ودستم و رو پاهاش كه دو طرفم بودن گذاشتم و گفتم: _پس زودتر بشور اين موهارو بريم بيرون... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_368 حس ميكردم ديگه غروري برام باقي نمونده كه با حال زارم صورتم و م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 از تو وان اومديم بيرون و حوله به تن تو رختكن حموم بوديم كه دستم و گرفت و چسبوندم به ديوار و همينطور كه با كلاه حولش موهاش و خشك ميكرد تو يه لحظه فاصله بين صورتامون و كم كرد و بوسه به لپم زد و دستش و رو روی موهام كشيد: _تموم شد بالاخره مال من شدي! تو اوج حس و حالي كه نميدونستم اسمش و چي بذارم لبخند دلبرانه اي زدم: _هنوز فقط عقد كرديم! بوسه ي دوم و رو پیشونیم كاشت، اين بار داغ تر از بوسه قبلي! اين بار عميق تر و با احساس تر، به قدري كه طاقت نياوردم و كلاهش و انداختم و دستم و دور گردنش حلقه كردم و حالا من بودم كه هيچ جوره بيخيال اين بوسه ها نميشدم و پي در پي ميبوسيدمش! _كافيه بريم بيرون! با تعجب نگاهش كردم كه لبخند كجي كنج لباش نشست: _واسه اينجا كافيه! و در حموم و باز كرد كه با احساس سرما حوله رو محكم دور خودم پيچيدم و پريدم بيرون كه همزمان صداي عماد و شنيدم: _اول موهات و خشك ميكنم كه سرما نخوري! جلو تر از عماد رفتم تو اتاق و جلوي ميز آرايش وايسادم: _خشك كردن بلدم،بافتن بلدي؟ صندلي ميز آرايش و گذاشت پشت سرم و تو آينه نگاهم كرد: _بلد بودم اما الان ذهنم ياري نميكنه،ميدوني كه؟ نشستم رو صندلي،پلك سنگيني زدم و همينطور كه با زبون لبم و تر ميكردم جواب دادم: _ميدونم! بعد از چند ثانيه نگاهش و ازم گرفت و سشوار رو روشن كرد... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 دختران چادری~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave