🌕 رمضان، ماه🌙 #رهایی از اسارت نفس، ماه⛔️ #تقویت اراده و ایمان، ماه🌙 #خود سازی، ماهی که ایثار و فداکاری در آن نمود چند برابر دارد.
این روزها که بهار قرآن 📕و بهار طبیعت🌳 همزمان مهمان خانه هایمان شده است و با آرامش و امنیت روزهای خوش.. را نفس میکشیم، یادی کنیم از ماههای رمضان در جبههها،
یادی کنیم از رزمندگانی که سفره ساده افطاری با طمع خاک جبهه را در کنار آر پی جی و مسلسل و بر روی تلی از خاک پهن کردند.
#ماه_رمضان ،#افطار ،#شهدا
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۴ :🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
👈 قسمت ۸۵ : 🔻
_...اگه جوابت +مثبت باشه بعد از 🗓سالگرد سینا یه #جشن براتون میگیریم و زندگیتون رو شروع میکنید؛ اگه نه که بازم خونهی🏚 بالا در اختیار تو و مادرته تا هر وقت که بخواید.
#معصومه تا چند روز دیگه برای بردن #جهازش میاد و اونجا خالی میشه، فکراتو بکن، عروسم 👰♀میشی؟ چراغ💡 خونهی پسرم میشی؟ صدرا خیلی دوستت💖 داره! اول فکر کردم به خاطر بچهست🚼، اما دیدم نه... صدرا 🧑🦱با دیدن تو لبخند 😄میزنه، برای دیدن تو زود میاد خونه🏠؛ پسرم بهت دل💞 بسته، امیدوارم دلش نشکنه💔!
#رها سرش را پایین انداخت.
قند در دل💓 صدرا آب میکردند!
" چه خوب راز دلم 💗را دانستی مادر! نکند آرزوی تو هم داشتن دختری مثل #خاتون من
بود؟"
#رها بلند شد و به سمت اتاقش رفت.
#زهرا خانم وسط را گفت:
_بذارید بیشتر همدیگه رو بشناسن! برای هردوشون #ناگهانی بود این ازدواج💍.
محبوبه خانم: _#عجلهای نیست. تا هر وقت⏳ لازم میدونه فکر کنه، اونقدر #خانم و #نجیب هست که تا هر وقت لازم باشه منتظرش بمونیم!
"فکر دل ♥️مرا نکردی مادر؟ چگونه دوری #خاتونم را تاب بیاورم مادر؟"
صدرا 🧑🦱نفس کم آورده بود، حتی زمان⏳ #خواستگاری از #رویا هم حالش
اینگونه نبود!
"چه کردهای با این دلم💓 خاتون؟ چه کردهای که خود #رهایی و من #دربند تو!"
رها کودکش🚼 را در آغوش داشت ،
و نوازشش میکرد. به هر اتفاقی در زندگیاش فکر میکرد جز #همسر شدن برای صدرا🧑🦱! عروس👰♀ خانوادهی صدر شدن!
مهدی🚼 را مقابلش قرار داد:
" بزرگ شوی چه میشود #طفلک من؟ چه میشود بدانی کسی برایت #مادری کرده که برادرش #پدرت را از تو گرفته است؟ چه بر سرت میآید وقتی بدانی #مادرت تو را نخواست؟ من تو را #میخواهم! #مادرانههایم را آن روز هم خواهی دید؟ دلنگرانیهایم🥺 را میریزی؟ من عاشقانههایم❣ را خرجت میکنم! تو فرزند🚼 میشوی برایم؟
_گمانم نبود که تا همیشه در این خانه🏚 باشم! گمانم بود که مادری برایت میآید که مادری را خوب بلد است. نه چون من که میترسم😨 از فرداهایم! دل زدنمهایم را برای دیر آمدنهایت را میبینی؟ بزرگ که شوی پسر🧑 میشوی برای #مادرانههایم؟ به این #پدرت چه بگویم؟ به این پدر که گاهی پشت میشد و پناه، که توجه کردن را بلد است، که محبتهایش #زیرپوستیست! چه بگویم به مردی که میخواهد یک شبه #شوهر شود، #پدر شود! "
+دست کوچک پسرش✋ را بوسه😘 میزد که در باز شد. رها از گوشهی چشم #قامت مرد خانه را دید:
" برای چه آمدهای مرد؟ به دنبال چه آمدهای مرد؟ طلب چه داری از من، که دنبالم میآیی...؟
⏪ ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید