eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 صدقه و نزول رزق امام صادق عليه السّلام فرمود: بيمارانتان را با صدقه مداوا كنيد، بلا را با دعا دفع نمائيد، نزول رزق را بوسيلۀ صدقه بطلبيد، زيرا كه صدقه رزق را از ميان دو فكّ‌ هفتصد شيطان كه همگى مانع وصول آنند رها مي سازد و هيچ چيز بر سنگين‌تر از صدقه بر مؤمن نيست. و صدقه پيش از آنكه در دست بنده واقع شود، در دست خداى تبارك و تعالى قرار ميگيرد. 🔹من لایحضره الفقیه ، ج۲ @Dastan
🌸 عج من نظر الی شی ءٍ بشهوة سُلِب لذة العبادة اربعین صباحاً لانَّ فی کل طرفةٍ خطرة و ورائهاالشیطان. هرکس با شهوت به چیزی نگاه کند، لذت عبادت تا چهل روز از او گرفته میشود، زیرا در هر نگاهی وسوسه ای است و به دنبال آن است. ✍این روزها که دنیا پر شده است از فریب ها و نیرنگ ها و خطوات شیطان، بهتر است که به چشمانمان بیاموزیم که هر چیز و هر کس ارزش دیدن ندارد! 📚النعیم المقیم،ص۴۵۹ 📚 @Dastan 📚
⛓تو نیاز به طناب نداری 💠یکی از شاگردان می گوید: «در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی را در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت 💠از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ 💠پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سوی خویش می کشم و به دام می افکنم. دیروز، یکی از طناب ها را به گردن شیخ انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آن است، کشیدم، ولی افسوس که بر خلاف زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و بازگشت 💠هنگامی که شیطان این ماجرا را نقل کرد، از او پرسیدم: اکنون که طناب ها را در دست داری، طناب مرا نشان بده 💠شیطان لبخندی زد و گفت: امثال تو نیازی به طناب ندارد و خودشان به دنبال من می دوند 💠هنگامی که از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم . عاقبت تصمیم گرفتم مطلب را برای شیخ بیان کنم. 💠شیخ گفت: شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا دهد که به لطف خدا از دام او گریختم 💠جریان از این قرار بود که دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و از سویی، چیزی در منزل موجود نبود. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان(عج) نزدم وجود دارد که هنوز وقت مصرفش نرسیده است؛ آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد 💠یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم. با خود گفتم که از کجا معلوم که بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟ 💠در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم به منزل برگردم. از این رو،چیزی نخریدم و پول را به جای اولیه اش را باز گرداندم 💠به راستی که مرحوم شیخ انصاری به حقیقت این آیه شریفه توجه نموده است “الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ” 💠یعنی شیطان، شما را وعده به فقر و تهیدستى مى دهد؛ و به فحشا و زشتیها امر مىكند؛ ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و [به هر چیز] داناست. به همین دلیل، به وعدههاى خود، وفا میكند •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت🌹 تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان، 🔹صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست ،صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن. 🍃🌹بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن، شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو "السلام علیک یا " بعد بخواب. شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، 🌹دیگر نمیتوانی کنی،🌹 دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است که، در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند" 🌹برجمال دلربای مهدی فاطمه صلوات🌹 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔹▫️ قهر کردن، #سمّ مهلکی‌ است که روابط همسران را به شدّت سرد می‌کند. و توصیه می‌شود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود. 🔹▫️ یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیش‌قدم شوم و با چه شیوه‌ای قهر او را تبدیل به #آشتی کنم. 🔹▫️ فرمولهای زیادی برای این کار‌ وجود دارد اما یکی‌ از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری #شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد. 🔹▫️ در این کار حتما #قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر می‌توانید او را بخندانید و فضای #آشتی را برای او آماده کنید. 🔹▫️ زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، #شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به #کینه می‌شود و راه برگشت را برای فرد سخت می‌کند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید! عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود... - تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد. روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم. هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم. - گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد. مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى ‏داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد. - سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى‏ كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد! بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى ‏رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم. چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى ‏بينم؟! - شما هرگز به شهر نمى‏ آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟! گفت: خدا لعنت كند را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را... پدر شما گاهى به من مى‏ گفت: اين رياضت‏ها عاقبت خوشى ندارد. ولى ‏من قبول نمى‏ كردم و اكنون كرده ‏ام. - گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى‏ ديدم و با من سخن مى ‏گفت و دستوراتى به من مى ‏داد... و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى‏ شدند و مطالبى را به من مى‏ گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى‏ شد. روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده‏ اى و به مقاماتى رسيده ‏اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد. چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى ‏خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم! من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى‏ آيد. پس معلوم مى‏شود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را... - ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضت‏ها شيطانى بوده! انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد. 📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت ‏اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده‏. 📚 همراه با عالمان شیعه •✾📚 @Dastan 📚✾•
🕊🌹🕊 بیمه #امام_زمان بشید به #راحتی 🌹توصیه های #آیت_الله_بهجت: برای دوری شیطان تکان میخوری بگو:یاصاحب الزمان ✨می نشینی بگو:یاصاحب الزمان ✨برمیخیزی بگو:یا #صاحب_الزمان صبح که از #خواب بیدار می شوی مودب بایست و صبحت را با سلام به امام #زمانت شروع کن و بگو "آقا جان" دستم به دامانت خودت یاری ام کن، شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو "السلام علیک یا صاحب الزمان" بعد بخواب شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر این طور شد #شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمیتوانی #گناه کنی دیگر تمام وقت #بیمه امام زمانی... ‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید! عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود... - تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد. روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم. هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم. - گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد. مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى ‏داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد. - سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى‏ كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد! بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى ‏رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم. چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى ‏بينم؟! - شما هرگز به شهر نمى‏ آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟! گفت: خدا لعنت كند را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را... پدر شما گاهى به من مى‏ گفت: اين رياضت‏ها عاقبت خوشى ندارد. ولى ‏من قبول نمى‏ كردم و اكنون كرده ‏ام. - گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى‏ ديدم و با من سخن مى ‏گفت و دستوراتى به من مى ‏داد... و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى‏ شدند و مطالبى را به من مى‏ گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى‏ شد. روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده‏ اى و به مقاماتى رسيده ‏اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد. چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى ‏خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم! من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى‏ آيد. پس معلوم مى‏شود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را... - ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضت‏ها شيطانى بوده! انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد. 📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت ‏اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده‏. 📚 همراه با عالمان شیعه •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید! عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود... - تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد. روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم. هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم. - گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد. مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى ‏داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد. - سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى‏ كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد! بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى ‏رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم. چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى ‏بينم؟! - شما هرگز به شهر نمى‏ آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟! گفت: خدا لعنت كند را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را... پدر شما گاهى به من مى‏ گفت: اين رياضت‏ها عاقبت خوشى ندارد. ولى ‏من قبول نمى‏ كردم و اكنون كرده ‏ام. - گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى‏ ديدم و با من سخن مى ‏گفت و دستوراتى به من مى ‏داد... و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى‏ شدند و مطالبى را به من مى‏ گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى‏ شد. روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده‏ اى و به مقاماتى رسيده ‏اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد. چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى ‏خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم! من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى‏ آيد. پس معلوم مى‏شود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را... - ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضت‏ها شيطانى بوده! انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد. 📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت ‏اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده‏. 📚 همراه با عالمان شیعه 👈کپی پست با ذکر منبع •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌷ـ﷽ـ🌷🍃 ✅ خداوند راه هدایت را در زندگی‌ات قرار داده است 🔹پیرزن مؤمنه‌ای بود که سرکه می‌گرفت و از آن کسب درآمد می‌کرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد. 🔸گفت: در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را می‌خریدم و در خمره می‌ریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه می‌رساند و به راحتی زندگی می‌کردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار می‌گذاشتم. 🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکه‌های من در شهر بی‌همتا بود و همیشه مشتری‌ها و تقاضاهای زیادی داشتم. 🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیش‌بینی من اتفاق افتاد و برعکس دوره‌های قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت. 🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکه‌های من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود. 🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم: این بار برای فروش چیزی ندارم. 🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است. 🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم می‌داد طوری که اگر تمام شراب‌ها را می‌فروختم به راحتی بدهی‌های خود را می‌پرداختم. 🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلی‌ام با اغوای خود بود که زکات نداده و گران‌فروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد. 🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم. 🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم: خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم. 🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم. 🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت: از تهران آمده است و دنبال سرکه‌ای خوب برای درست‌کردن سکنجبین برای فشارخون پدرش می‌گردد. 🔸در خانه شیشه‌ای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان می‌خواستند هدیه می‌کردم. 🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است. 🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درست‌کردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم. 🌱 ومَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق، ۳) 🌱 و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاري‌ها قرار می‌دهد. ‏و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش می‌دهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كاره‌اش می‌شود كه خدا دستور خود را به انجام می‌رساند و خدا برای هر چيزی اندازه‌ای قرار داده است. ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴فریاد ✍️ روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ضعيف و نزار و رنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود: تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟! 🔸گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟ 🔹 گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگیرم نمى توانم. فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟ گفت: 1️⃣اول اين كه هرگاه به يكديگر مى رسند سلام مى كنند و سلام يكى از نامهاى خداوند است. پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند. 2️⃣دوم اين كه وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند . 3️⃣سوم، وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند. 4️⃣ چهارم، هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند. 5️⃣ پنجم، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم. باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد. 6️⃣ششم، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند "صلوات"مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم 7️⃣هفتم ؛ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است... 📚 انوارالمجالس، صفحه 40 ✾📚 @Dastan 📚✾
✍️پیام محبت آمیز علیه السلام : ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای راهی نگشایند. و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان. و به و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به و من و دیگر اولیاء اوست. دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کرده‌ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت‌ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود. به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، روح را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما (ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم. 📚بحارالانوار_ جلد 71_صفحه231 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴اهمیت" تلقین کردن" در زندگی! ✍یکی از دلایلی که زندگی را با گفتن در گوش نوزاد آغاز میکند. 💠و با به میت تمام میکند اهمیت تلقین باشد. زیرا انسان ذاتا تلقین پذیر است. 🌸 فرمودند: تمام كسانيكه در آستانه مرگ قرار گيرند، إبليس يكى از شياطين مأمور خود را مأموريّت مي دهد كه به نزد او برود و او را امر به كفر كند و آن قدر او را به شبهه و شكّ اندازد تا آنكه جانش خارج شود. 🌹و هر كسی كه مؤمن باشد، آن شيطان بر او غلبه نمیکند و شبهاتش در دل او جاى نمی‏گيرد. 🌱 بنابراين هر وقت شما بر بالين افراد محتضر از مؤمنين حاضر مى‏شويد، به آنها تلقين به و كنيد تا بگويند: لَاإلَهَ إلَّا اللَهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، تا آنكه جان بسپارند». 🔵لذا تلقین میت کمک رساندن به او در به هم شکستن نقشه های است. ✅حتی در علم امروزی هم این قضیه ثابت شده است : ✅ یک نمونه آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به انجام شد. ⛔️آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشمانی بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزی شديد بود. 🔰 سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وی را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالای دست وی شروع به ريختن می كرد. 💠 اين در حالی بود كه دست او به هيچ وجه زخمی نشده بود. اما در كمال ناباوری ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد.. ♻️ چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي كند. ريخته شدن خون را نيز بر روی دست خود حس می كرده است. ❗️در واقع تصوير ذهنی او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد. 🛑دستگاه عصبی شما تجربه خيالی را از تجربه واقعی تشخیص نمی دهد. 🔆بلکه فقط با توجه به اطلاعاتی كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار می گيرد واكنش نشان می دهد. ✨اين يكی از قوانين اوليه و اصولی ذهن است. در واقع اينطوری آفریده و ساخته شده ايم. 🔵همه انسانها با درجات مختلف تلقین پذیرند ،امروزه دانشمندان اثبات کرده اند که بخشی از اثرات داروها اثرات تلقینی آنها است و خود آنها بخودی خود تاثیری ندارند، لذا در پزشکی امروز استفاده از شبه داروها مطرح شده است که فاقد اثرات خاص دارویی و شیمیایی می باشند. 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📘 فروع كافى، كتاب الجَنآئز، بابُ تَلقين الميّت. 📗كافى‏، 2/ 633؛ 📕 بحارالانوار، 6/ 223. ✾📚 @Dastan 📚✾