40.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلایی محمد فصولی
- بیا ماه دلارا اومده -
ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
@Emam_kh
‼️احکام صدقه
🔷 بعد از تحویل صدقه به فقیر یا وکیل فقیر، برگشتن و انصراف از آن شرعاً ممکن نیست.
🔷 واسطه شدن برای رساندن صدقه به دیگری مستحب است. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است:
🌹مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ (عَنْ رَجُلٍ إِلَى مِسْکِینٍ)کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ وَ لَوْ تَدَاوَلَهَا أَرْبَعُونَ أَلْفَ إِنْسَانٍ ثُمَّ وَصَلَتْ إِلَى الْمِسْکِینِ کَانَ لَهُمْ أَجْرٌ کَامِلٌ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَى- لِلَّذِینَ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
🔷کسی که صدقه شخصی را به نیازمندی برساند، مانند صدقه دهنده اجر دارد و اگر صدقه در دست چهل هزار نفر بچرخد و سپس به فقیر برسد، برای هر چهل هزار نفر اجر کامل است.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
دختر_شینا
#قسمت_16
وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده ڪردم و به بهانه ڪمڪ به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من ڪشیدم. خدیجه اصرار می ڪرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من ڪارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و ڪارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرف ها را جمع ڪردم و به بهانه چای آوردن و تمیز ڪردن آشپزخانه، از دستش فرار ڪردم.
صمد به خدیجه گفته بود: «فڪر ڪنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی ڪنیم.»
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. ڪمی ڪه بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل ڪنی.»
صمد بعد از اینڪه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. ڪچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشڪلت همین است. دیوانه؟! مثل اینڪه سرباز است. چند ماه دیگر ڪه سربازی اش تمام شود، ڪاڪلش درمی آید.»
بعد پرسید: «مشڪل دوم؟!»
#قسمت_17
گفتم: «خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر ڪن تو ڪه از لاڪت درآیی و رودربایستی را ڪنار بگذاری، بیچاره اش می ڪنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز ڪرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید.
عصر بود ڪه آمد؛ خودش تنها، با یڪ بقچه لباس. مادرم تشڪر ڪرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره ڪرد بروم و بقچه را باز ڪنم. با اڪراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز ڪردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، ڪه از هیچ ڪدامشان خوشم نیامد. بدون اینڪه تشڪر ڪنم، همان طور ڪه بقچه را باز ڪرده بودم، لباس ها را تا ڪردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره ڪرد تشڪر ڪنم، بخندم و بگویم ڪه قشنگ است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق ڪردم و گوشه اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف ڪرده بود. چند روز بعد، صمد آمد.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_18
ڪلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یڪ ساڪ هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساڪ را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینڪه حرفی بزنم، ساڪ را گرفتم و دویدم طرف یڪی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم ڪرد. ایستادم. دم در اتاق ڪاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نڪن. ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به ڪاغذ نگاه ڪردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یڪ روز بود، ببین یڪ را ڪرده ام دو. تا یڪ روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا ڪند ڪسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست ڪاری ڪرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله ڪسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تڪلیف مرا مشخص ڪن. اگر دوستم نداری، بگو یڪ فڪری به حال خودم بڪنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت ڪه به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یڪی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساڪ دستم بود.
#قسمت_19
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز ڪردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد ڪه یڪ دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع ڪردم و ریختم توی ساڪ و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. ڪم ڪم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ ڪس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می ڪشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یڪ روز ڪه سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینڪه در اغلب شهرها حڪومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حڪومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یڪ ماه از آخرین باری ڪه صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یڪ نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش ڪرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس ڪردم صورتم دارد آتش می گیرد.
ادامه دارد...✒️
🔹 معجزه تولد شهید همت🔹
مرحوم علی اکبر همت [پدر شهید همت] میگوید:
«پاییز سال ۱۳۳۳ به همراه جمعی از همشهریها برای زیارت حرم امام حسین علیه السلام راهی کربلا شدیم. آن روزها سفر به کربلا خیلی سخت و طاقتفرسا بود. مخصوصاً برای همسر من که باردار هم بود. راه پر از دستانداز باعث شد تا حال همسرم بد شود. پرسان پرسان بردیمش پیش یک دکتر عراقی. معاینهاش کرد و گفت: بچه صددرصد سقط شده!
برگشتنی با درشکه آمدیم، تا چشم مادرش افتاد به حرم طاقت نیاورد. گریه کرد و گفت: ۲ هزار کیلومتر راه آمدهام، بیایم خدمت امام برسم، نه اینکه بروم یک گوشه بنشینم. هرچه اصرار کردم که حالش خوب نیست و باید مدارا کند افاقه نکرد. مجبور شدم ببرمش حرم.
مادرشهید همت می گوید « گفتم: الان میروم پیش دکتر واقعی. رفتم حرم، نمیتوانستم روی پاها بایستم. همانجا پای ضریح نشستم.
سر گذاشتم روی شبکههای ضریح گفتم: یا امام حسین! من از خودم نمیترسم که بروم. به حرف هیچکس هم گوش نمیدهم. فقط میترسم من قاتل این بچه بشوم. نگذار همچنین بلایی سرم بیاید. گریه میکردم، زیارت میکردم، حرف میزدم. برگشتم خانه و خوابیدم.
خواب دیدم نشستهام پای ضریح دارم به این خانمهای قدبلندی نگاه میکنم که روبندهی عربی دارند. به خودم میگفتم چه باحیا هستند اینها که یکی از آنها آمد پیش من گفت خانم! گفتم: بله.
دست کرد از زیر چادرش یک بچه قشنگ درآورد داد به من. چادرم را هی میکشید روی صورتش میگفت: بچهات که از دست رفت ولی برای اینکه دست خالی برنگردی این را بگیر با خودت ببر. به کسی هم نشانش نده. فقط یادت باشه اسمش را بگذار محمد ابراهیم. او از ماست و پیش ما هم برمیگرده.
« صبح بلند شدیم رفتیم پیش همان دکتر، معاینهاش که تمام شد، ماتش برد. همینطور نگاهمان میکرد. میگفت: قابل باور نیست. شما دیشب رفتید پیش کی؟
دکتر گفت: یعنی هیچ دوا و درمانی نکردی؟ بیمارستان و جایی نرفتید؟ گفتم: نه. گفت: همان اصل کاری. به من گفت: مگر نرفتید حرم؟ گفتم: چرا. خندید و گفت: کار ارباب خودمان است پس. دکتر تا شنید چی شده و کجا رفتهایم هر چی پول ویزیت و نسخه داده بودیم را به ما برگرداند. گفت: خیلی مواظبشان باشید. هردویشان از خطر جستند، بچه بیشتر.
۴ ماه کربلا ماندیم و برگشتیم. نیمه بهمن رسیدیم شهرضا. بچه صبح روز سیزدهم فروردین ۱۳۳۴ به دنیا آمد. اسمش را به خاطر آن خواب گذاشتیم محمد ابراهیم.»🌸🍃
#شهید_ابراهیم_همت
@Emam_kh
🔰 لوح | فداکاران راه ظهور
🌷رهبرانقلاباسلامی: شما مردم ايران و شما مادران شهيدداده و پدران داغدار و افرادى كه در طول اين مبارزه زحمت كشيديد بدانيد، موجب پيشرفت حركت انسانيت به سوى سرمنزل تاريخ و موجب تسریع در #ظهـور حضرت ولیعصر(صلوات الله عليه) شديد. شما يك قدم اين بار را به منزل نزديكتر
كرديد.
📚از کتاب انسان ۲۵۰ ساله
#امام_زمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
🔴 پاداشی برای افتضاح!!
این فدراسیون فوتبالی که همیشه کاسه گدایی اش از دولت و بودجه #بیت_المال به راه است، پس از جام جهانی برای رئیس و دبیرکل و اعضای هیئت رئیسه فدراسیون ۲۰ هزار دلار پاداش تصویب کرده است!!
آن هم در این شرایط بد معیشتی مردم و برای همان بازی هایی که از آمریکا و انگلیس باختیم و بدترین باخت تاریخ تیم ملی در یک بازی رسمی را هم رقم زدیم!!
با آن نتایج، پاداش برای بازیکنان هم جای بحث دارد چه برسد به مسئولین فدراسیون!!
نکته جالب اینکه همین آقایان در زمان پاسخگویی به نهادهای مختلف حکومتی، خود را یک نهاد کاملا غیر دولتی می دانند!!
#مطالبه
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تحلیل بسیار مهم در مورد پشت پردهی #مسمومیت های دختران
⁉️ماجرای اسیدپاشی در اصفهان از کجا سرچشمه میگرفت و چه هدفی را دنبال میکرد؟
🇳🇮امضای اسرائیل و ردپای سازمان مجاهدین خلق در مسمومیتهای اخیر
🎙استاد رائفی پور
#انتشار_حداکثری
#رسانه_باشید
@Emam_kh
🤔چگونه فرهنگ #حجاب را بسازیم؟
(قسمت اول)
📍با تولید محتوا و گفتگویِ رو در رو با بانوان در مورد تجربهی انقلاب جنسی و از بین رفتن پوشش در آمریکا و غرب و حرکتِ تدریجی به سمت برهنگی زنان و نتایجی که امروزه حاصل شده است:
1⃣ چندین برابر شدن آمار تجاوز به زنان.
2⃣ افزایش بارداری های ناخواسته و به تبعِ آن #سقط_جنین و آسیب های روحی و جسمی بعد از سقط برای زنان.
3⃣ افزایش نرخ خودکشی در زنان.
4⃣ افزایش فرزندان حرامزاده.
5⃣ افزایش کودکان تک سرپرست که تنها مادر دارند و پدر آنها مشخص نیست.
6⃣ افزایش جرم و جنایت در جوامع غربی ، مخصوصا در آمریکا که قسم عظیمی از جنایتکاران از دل خانواده های تک سرپرست یا بی سرپرست و از بین افراد حرامزاده ظهور میکنند!
📍اکثریت زنان ایران از این آمارهای عجیب بی خبرند!!!
📍پ.ن : توصیه میشود حتما مستند ایکسونامی که در مورد انقلاب جنسی آمریکاست را ببینید و به دیگران توصیه کنید بببینند!
#فرهنگ_سازی
✍ میلاد خورسندی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همکار شارلوت در گاندو، بالاخره به دام نهادهای اطلاعاتی افتاد!
@Emam_kh
تولدش پنهان بود مثل #موسی ،
در گهواره اش سخن گفت مثل #عيسی ،
خليفه خداست در زمين مثل #آدم ،
عمر طولانی دارد مثل #نوح ،
بشارت آمدنش را داده اند مثل #اسماعيل ،
فرشتگان به ياری اش می آيند مثل #لوط ،
کفار به دستش هلاک می شوند مثل #هود ،
در عزای حسين(؏) گريان است مثل #يعقوب ،
زيباترين خلق است مثل #يوسف ،
حکومتش جهانی است مثل #سليمان ،
صبر دارد مثل #ايوب ،
نام و کنيه اش، نام و کنيه #محمّد(ص) است
و شبيه ترين خَلق در خُلق و خو به او؛
مهدی(عج) ..
#صاحبنا💚
@Emam_kh
رفع خس خس سینه:
👌 چند برگ جعفری را خرد کرده و با شیر گرم مخلوط کرده و پس از سرد شدن صبح با معده خالی بخورید
همچنین مصرف خیسانده زیره در سرکه نیز مفید است
.🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📸 رهبر انقلاب: دفاع مقدّس موجب شد که هرکدام از جوانان معمولی و عادی ما که در این بوتهی آزمایش، بیشتر حرکت کردند و پیشرفت کردند، در مقامات انسانی و علوّ مرتبهی انسانی بالاتر بروند.
🔹️ این شخصیّتهای برجسته و مهم، همّتها، خرّازیها، شما خیال میکنید چگونه بودند؟ شهید همت که واقعاً یک #اسطوره است یا شهید خرّازی که یک اسطوره است، جوانهای معمولی بودند؛ جنگ بود که اینها را تبدیل کرد به این شخصیّتهای برجسته و بزرگ و حقیقتاً ماندگار. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
🌷 ۱۷ اسفند؛ سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت
🗓 عکس: حضور بر یادمان #شهید_همت؛ گلزار شهدای بهشت زهرا. بهمنماه۱۳۹۴
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 در رکاب منجی
🔺 ...میرسند مثل سحر، ۳۱۳ نفر، حضرت مهدی(عج) جلو، حاج قاسم پشتِ سر
🔹به مناسبت ولادت #امام_زمان(عج)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️#امام_رضا قربون کبوترات
▫️یه نگاهیم بکن به زیر پات
▫️من اومدم پیش تو زانو زدم
😔خودمم خوب میدونم چقدر بدم
▫️صلــیالله علیــک یا علــیابن موســی الرضا▫️
🌺امروز چهارشنبه اگر توفیق زیارت از نزدیک امام هشتم (ع) را نداریم از دور به ایشان عرض ارادت کنیم...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@Emam_kh