eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
841 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ محصـولات ســلامتی آرامش نارون ✨ هدف👈 فقط سلامتی روحی و روانی توست وســـــواس داری 🥶؟ افـــســرده شــــدی🥴؟ اقدام به خودکشی🥺؟ و ...خيلي خلل هاي روحي ديگه حتي ، نگران هیچ کدوم هم نباشي اینجا قراره 👈 آمـــوزش 0 تا 100 تــدابیـر آرامـش رو بـبـینـی و محـصولات ارامشي نـارون🌿 رو تهیه کني که از👇 مشكلاتي اعم از افسردكي _ ناامیدی_خودخوری_خلاص بشي يا يك پيشگيري برات باشه 👌 فقط بايد بيايي تو کـانالت و لذت ببري 🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/3806462653C6adf012fe2
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 جام ها را روی یکی از میز های خالی گذاشتیم. دست به سینه جلویم ایستاد و گفت : خب نقشتون چیه مادمازل؟ - باید بریم اتاق کمیل. ولی دوربینا.... - تنظیم سیستم ها کجاست؟ کمی فکر کردم و گفتم : باید تو اتاق خودش باشه. تنها جایی که نتونستم برم همونجاست. - خب چرا داری دست دست می کنی؟ - چی کار کنم؟ - مگه نمی خوای بری تو اتاق عموت؟ - می خوام. ولی اگه سیستم‌های تنظیم دوربینا اونجا نباشه چی؟ اگرم به چیزی که می خوایم برسیم بعدش کمیل می فهمه تو اتاقش سرک کشیدیم. خم شد و کنار گوشم لب زد : آرامش الان مهم ترین چیز اینه که به اون نامه برسی. بعد اون هر خری بفهمه یا نفهمه مهم نیست! بعدشم. ما درباره ی همه ی اینا قبلا حرف زدیم. حتی پیش بینی کردیم که اگه عموت سر برسه باید چی کار کنیم. الان هم که یک ساعته داری فیلم بازی می کنی تا آخرش به یه چیزی برسی که من نمی دونم چی! پس چرا داری این پا و اون پا می کنی؟
ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست هر که شد کارش محبت دیگران خندیده اند تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند 💜 ‌‌‌┅┄✶........❤........✶┄┅ 💞.............ℒℴνℯ...........💞
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 راست می گفت. این پا و آن پا کردن کاری را درست نمی کرد. ته تهش این بود که جلوی کمیل می ایستادم و می زدم به سیم آخر.دیگر هرچه باداباد. مطمئن سری تکان دادم و گفتم : بریم بالا! او هم سری به نشانه ی رضایت تکان داد و با هم رفتیم تا کار را شروع کنیم. خوشبختانه کسی آنجا نبود. جلوی در اتاق کمیل ایستادیم. حامی خم شد و از سوراخ در داخل را نگاه کرد تا ببیند کسی آنجا هست یا نه. چند دقیقه ای همه چیز را سنجید و در آخر صاف ایستاد و گفت : خبری نیست. امن و امانه. دستم را بردم سمت دستگیره ی در. همزمان با من، حامی هم دستش را آورد جلو و بدون قصد قبلی، نشاند روی دستم. هردو سرمان به سمت هم چرخید اصلا وقت مناسبی نبود اما باز هم شیفته ی نگاه زغالی اش شدم و همه چیز را از خاطر بردم. با صدای جیغ هیجانی یک دختر از طبقه ی پایین. هردو به خودمان آوردیم و خیلی سریع دستمان را کشیدیم عقب! حامی صدایش را صاف کرد و گفت : باز کن. آرام گفتم : نه تو باز کن. - خب باز کن دیگه چه فرقی می کنه؟ یک لحظه از خودم حرصم گرفت. یک عمر به هیچ بنی بشری در هیچ شرایطی تعارف نکرده بودم حال کارم به جایی رسیده بود که در یکی از حساس ترین نقاط زندگی ام، ایستاده بودم و داشتم به یک پسر غریبه سر باز کردن در، تعارف می کردم.
پارت سورپرایز امشب با احترام تقدیمتون😍☝️
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
18.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 اگه یه انجیر شیرین و گوشتی میخوای که اندازه دونه هاش ، نه خیلی ریز باشه و نه خیلی درشت، رنگشم خوب باشه، این نمونه عاالیییه👌 انجیر سایز متوسط رنگ روشن 😍 _ سورت شده و بدون ضایعات _ شیرین و سالم و گوشتی _ بدون کِرم و آفت _ محصول استهبان تست کیفیتش رو در فیلم ببینید🎥 💰 کیلویی ۳۴۷ هزار تومان برای سفارش، به آیدی زیرپیام بدید👇 @mohamadamin82 https://eitaa.com/khoshkbar_nasir_11 .
۵ نفر دیگ برید قبل شروع بازم پارت میدم😍☝️
به حد نصاب نرسید متاسفانه و پارت سورپرایز دوم کنسل شد🙏
☕️🍪 وَکَفَىٰ بِاللَّهِ عَلِیمًا همین بس که خدا احوال بنده‌گانش را میداند..🌱💛 ︵︵︵︵︵︵︵︵︵︵︵︵
اولین کانالی که هم برای امام_زمان دعا میکنی هم کمک هزینه کربلا میگیری😍 بهت قول میدم چند روزی عضو کانال شون باشی،حال دلت عوض میشه😊 بزرگترین کانال خادمان امام زمان(عج)👇 ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- https://eitaa.com/khademan_emamezaman/16140
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 هوفی کردم و خودم دستگیره را پایین کشیدم. اما باز نشد. چند بار پشت سر هم بالا و پایینش کردم ولی هیچ فایده نداشت دم به ثانیه بر می گشتم و پشت سرم را نگاه می کردم که مبادا کسی بیاید. فقط یک سری، دختر جوان و ظاهرا مستی آمد بالا و تلو تلو خوران رفت و وارد یکی از اتاق ها شد. وقتی که رفت، حامی دوباره به کارش مشغول شد. لگدی به در زدم و گفتم : لعنتی قفله! حامی سریع به طرفین نگاهی انداخت و کمی جلو آمد. دست کرد داخل جیبش و یک سوزن قفلی بزرگ در آورد. قفلش را باز کرد، جلوی در کنده زد و با سوراخ قفل مشغول شد.طاقت نیاوردم و گفتم : چی کار می کنی حامی؟ - به نظرت دارم چی کار می کنم؟ - آخه مگه با اون سوزن فسقلی باز میشه؟ - اولا اینکه خدا هست، و دوما اینکه هیچ کاری نشد نداره، سوما اینکه چیزی نگو بذار تمرکز کنم. و این شد که صبر پیشه کردم تا نتیجه ی عملش را ببینم. در کمال تعجب در را باز کرد. با دیدن در باز، کمی خستگی ام در رفت. حامی ژست آدم های همه فن حریف را به خود گرفت و گفت : تا منو داری غم نداری. بپر تو. می خواستم تشکر کنم اما وقتی از خودش تعریف کرد، با خنده، چشم غره ای رفتم و وارد اتاق شدم.
عــــشق ممنـــوعه؛
#فصل_دوم_ارام_من #پارت202 یه مرد هیکلی بود با یه تیپ عالی، چهرش هم خوب بود. گفت: از اول مجلس حو
اصلا حوصله نداشتم گفتم نه مچکرم ترجیح میدم تنها باشم زل زد تو چشمام و گفت چشمات یه حالت عجیبی داره. به هر کی چند ثانیه نگاه کنی کلا آب میشه. چقدر هم زود لحنش تغییر کرد به زور لبخند زدم و گفتم ممنون تا خواست چیزی بگه یکی زد روشونش سر بلند کردم دیدم وحیده مرده هم بلند شد و گفت: جانم وحید : صحبتتون داشت طولانی میشد. گفتم تایم اعلام کنم یارو یکم اخم کرد و گفت: به شما ربطی داره؟ وحید نیمچه خنده ای کرد و گفت؛ آره خیلی هم ربط داره دستی به یقه ی اون مرده کشید یه چیزی هم دم گوشش گفت اونم یه نگاه به من یه نگاه به وحید کرد بدون حرفی ازمون فاصله گرفت وحید اومد و جای اون یارو رو پر کرد. همین یکی رو کم داشتم یکم براندازم کرد و گفت: چی میگفت؟ هیچی چرت و پرت منم اگه اینقدر خوشگل میکردم خودمو چرت و پرت زیاد می شنیدم. نه اینکه نکردی عه نه بابا