‹ مهربون بودن دل بزرگی میخواد اما قدر مهربونی رو دونستن یه ذات خوب و معرفت میخواد ..🫀✨ ›
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻌﻨﯽ "ﺭﺿﺎﯾﺖ"
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﭼﻘﺪﺭ،
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻰ
ﺁﻥﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ
آیا میدانستید یک نوع مار وجود دارد که در هر ثانیه بدنش نیم سانتیمتر رشد میکند ، یعنی در هر ۲۰۰ ثانیه یک متر!!
اما به محض اینکه دهان مار با بدنش تماس پیدا کند میمیرد؛
این مار تنها ماری است ک فقط توسط خودش کشته میشود.😡😱
این نوع مار تنها در موبایل های نوکیا پیدا میشود؛
با تشکر از اینکه متن رو با دقت خوندید.😉👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه آهن بیشه در پاییز🍁
زیباترین ایستگاه راه آهن ایران
#ایران_زیبا
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
فاطمیه که میشود ،
زیاد دست رویِ سینه بگذارید و
سلام کنید ،
به علی !!
فاطمه غمزده از غُربتِ علیست..!
صلیاللهعلیکیاامیرالمؤمنینعلیع💚✋
🖤 #فاطمیه🥀
تنها اميد بعد خدا گنبد شماست
اصلا دليل زندگيم مشهد الرضاست...🌿`
🍃❤️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
🍃🌸🍃 زنده از حرم امام رضا جان
دعاگوی همهی اهالی خوب تکیه گلما هستیم.
هربارچیزی گممیڪنیم،
مےگویݩدچندصلواټبفرسٺ.👌🏻
اݩشاءاللهپیـدامےشود!
مولاێعزیزتر ازجاݩمـاݩ💔
چندصݪواتبفرستیمتاپیدایتڪنیم؟🌱
🌺-----------------------------------------
قرار هر روزمون:
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مأمور سرشماری و آمار جمعیت، میره درِ خونهی یه مادر شهید🕊
گفتگوی این مأمور با مادر شهید بزرگوار خیلی غم انگیزه😔
لطفا از دستش ندین🍃
🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات
🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁«اللَّهُمَّ اجْعَلْ سیدعلی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ»
🌸«خداوندا! سیدعلی را در آن پوششى که از هر بلا و آفتى حفظ مى کند و هر کسى را که بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مادر است دیگر
مادری حسیست که در همهی موجودات وجود دارد فرق نمیکند انسان باشد یا حیوان...
˼❤️ گُلمــا ✨˹
نودمین ملجـاء سال ۱۴۰۳ ..!💚✨
نود و یکمین ملجـاء سال ۱۴۰۳ ..!💚✨
✨🌷
🌷
بســمربالحسین علیهالسلام ؛✨
- 『#ملجــاء'🌿』-
فَفَروا اِلےَ الحُسین علیهالسلام !❤️
"#قسمت_پنجاه_و_یکم ؛ روضهٔ حضرت عباس علیهالسلام!"
سرمو از صورت ریحان دور کردم و بلندتر گفتم: «لالایی بخون برا طفل رباب!»
دوباره صدای زمزمه پیچید. ریحان گرسنهترش شده بود، هر لحظه ممکن بود گریه کنه... . تلخ خندیدم و گفتم: «عمو قرار بود بخندی! میخوای گریه کنی...؟»
نفسی گرفتم و گفتم: «اگه اینجا بابایی هست که بچه از دست داده، خیلی التماس دعا...!»
چقدر دلتنگ ایمان بودم... . گوشهای که همیشه موقع روضه میشست، خالی بود. اگر بود، الان سرشو تکیه داده بود به دیوار، دستشو روی صورتش گذاشته بود و بیصدا اشک میریخت... . همونجا، از ته دلم خدا رو صدا زدم تا باز هم همینجا، جمعمون جمع شه؛ درست مثل قبل...!
به یاد ایمان و نرگس کوچولوش، با همون حال و هوا، باز دم گرفتم: «حالا باباش میخوان براش لالایی بخونن!
لای... لالایی هستِ بابا! شد دلشکسته بابا! میلرزه دست بابا!
لای... لالا طفل قربونی! بابای نیمهجونی... گفته لن ترحمونی!
وای از گلوی صدپارهی تو... من میمونم با... گهوارهی تو!»
دیگه همه یاد گرفته بودن. با هم برای علیاصغر کوچیک ارباب لالایی میخوندن...!
اونا لالایی میخوندن و من ادامه میدادم: «حالا دیگه خانم رباب فهمیدن طفلشونو ازشون گرفتن!»
به ریحان نگاهی کردم. لباشو تکون تکون میداد.
نفسی گرفتم و ادامه دادم: «آھ... قلبمو از جا کندی! چشماتو که میبندی، پس چرا نمیخندی...؟»
آروم زیرلب گفتم: «تو چرا نمیخندی ریحان...؟»
دووم نیاوردم. خم شدم سمت شکم ریحان و به هق هق افتادم. نترسید، گریه هم نکرد. با دو دستش صورتم رو گرفت و بازی بازی کرد... .
از رو پام بلندش کردم و سفت بغلش گرفتم. دلم میخواست تا صبح نوازشش کنم و سیر اشک بریزم! روی دستم کمرش رو صاف کردم تا اطرافشو بیینه. پشت میکروفون گفتم: «میدونم امروز اومده بودین برا علمدار گریه کنین! منم روضه حضرت عباس (ع) رو خوندم براتون!»
از چیزی که میخواستم بگم، صدام لرزید. بعد چیزهایی که از حضرت عباس (ع) دیدم، دلم به روضهشون حساس شده بود! اسمشون میومد، قلبم از نو ضربان میگرفت...!
به سختی نفس گرفتم و گفتم: «میدونی چرا...؟ آخه قبل اینکه امام حسین (ع) علی اصغرشون رو بگیرن، عمود خیمه علمدار رو خوابوندن!»
دلم میخواست برم یه گوشه، مثل مجتبی، فقط گریه کنم...! اما نمیشد، مثل شب هشتم، که دلم میخواست برم پیش امامم اما نمیشد... باید روضه رو ادامه میدادم... . دستام میلرزید؛ میکروفون رو سفت تر گرفتم و گفتم: «همون حوالی ساعت چهار بود که صدا پیچید: الان انکسر ظهری! داداش کمرم شکست!»
جملهم نصفه موند و به هق هق افتادم. مردم تازه فهمیده بودن چه خبره! صدای نالهی یاحسینشون از صدای بلندگو ها هم بالاتر رفته بود!
نفسم دیگه درنمیومد. به زحمت گفتم: «روضهی حضرت عباس (ع) از گریههای علیاصغر شروع میشه! از این عمی العباس گفتنای رقیه شروع میشه! از... از کمرِ خمِ ارباب...!»
صدامو بلند کردم: «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد!»
ـــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان ، حضرت علیاکبر
علیـهالسلام💕
بـھ قلـم : خادم الحسـن علیهالسلام🌱
(میـم_قــاف)
- نشر با قید نام نویسندھ و منبع ، آزاد میباشد .
✨https://eitaa.com/Golma8
﷽بســماللهالـرحـمـنالـرحـیـم﷽
خدایی که تسکین دهنده
دردها وآرامش دهنده قلبهاست
✨https://eitaa.com/Golma8
چادر یعنی داشتن آرامش یعنی بدانی یک سپر داری
که از جنس فاطمه است...
تا نپوشیش نمیفهمی حرفم را.
سلام اهالی خوب گلما صبحتون بخیر
عزاداری هاتون قبول انشاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘از من بگیر هر چیزی که تو را از من میگیرد...
🍃❤️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
202030_752389072.mp3
6.3M
🎵تنهاترین امام زمین
🎤امیر_برومند
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🕊💔 تکیه گُلمــا