eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بچه هااا من ادمین جدیدم و مسئول قرار دادن رمان بی قرار 🤩🤩🤩🤩 بریم که از فردا کیف کنیم با داستان مرسی که هستید و بمونید برامون دمتون گرم تعداد بیشتر فعالیت های بیشتر و خفن تر 🤩🤩👌🏻👌🏻👌🏻😎😎😎 خب قرارمون فردا خیلی دوستون داریم 💞💞💞💞
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😍❤️ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_بیست_و_پنج #رسول ٪ چی کار میکنی رسول.. داری به کشتنمون مید
😍💖به نام خدا💖😍 $ آره خیلی😂😂❤️ گوشیم زنگ خورد😊❤️ آقا محمد بود🙂💚🌿 $ الو سلام آقا محمد . خوبین؟ €سلام رسول. خوبی ؟! رها کجاست؟! چی کار میکنید؟ صداش نگران بود.. $ رها همینجاست آقا. . توی آشپزخونه مشغول پختن غذاست.. از بس غرغر کردم کدبانو شده واس من😂❤️ € یعنی شما خواهرت رو یه ناهار مهمون نکردی😐✌️؟! $ آقا من گفتم بهش.. خودش قبول نکرد گفت الا بلا میخوام برم خونه .. الانم که خدا به خیر کنه امروز چی میخواد به خوردم بده😂😂❤️ € رسول بی خیال این حرف ها .. ماشین کجاست؟ دارم میام بگیرمش .. دارم میام اونجا $ باشه آقا. تشریف بیارید.. عطیه خانم رو هم بیارید ناهار دور هم باشیم😄❤️ € پسر من کلی کار دارم . .. عطیه هم اصلا خونه نیست.. سرم شلوغه مهمونی که نمیام... میخوام برم😄 $ هرجور صلاحتونه.. ما خونه منتظریم😊❤️ € سلام به رها برسون. خداحافظ $ چشم. خداحافظ😊❤️ .. %کی بود؟😄❤️ $ آقا محمد % چی گفت؟!😃 $ هیچی... میاد ماشین رو ببره😊❤️ % اها.. . . دنبال یه چیزی میگشت😳✌️ $ دنبال چی میگردی رها خانم😉♥️ % دنبال گوشیم😄❤️ $ فراموشی گرفتی؟😑 % ینی چی😑😑😑😑 $گوشیت دیروز توی کیفت بود.. کیفت رو هم که زدن😂❤️ % ای وای راست میگی😢 $ حالا گوشیت رو میخوای چیکار؟ % امروز حرف علی شد... میخوام زنگ بزنم یه احوالی از بابا و علی و مامان بگیرم😊❤️ $ میخوای چغلی من رو بکنی😢🖤جون رسول به علی نگو... تو میشناسیش پا میشه میاد بیچارم میکنه
به نام خدا🤩🤩💋 % اتفاقا منم هدفم همینها😂❤️فقط نمیدونم چرا تو مظلوم نمایی میکنی خامت میشم😆💚 $من بد بخت دست کی افتادم😑 اگر منم عین علی بلای جون تو بودم الان میفهمیدی😂❤️ % رسول تو واقعا داری الان من رو تحدید میکنی😑😑😑 $😂❤️ گوشیم رو برداشت ... رمزش رو زد 😳 $ رها ... میخوای گوشیم رو بهم بدی😑😑رمزش رو از کجا میدونی😒؟!😐 % ببخشیدااا😑😑بالاخره منم رشتم کامپیوتره😐🖤همه این کارایی رو که تو میکنی منم بلدم😂❤️ $ رها گوشیم رو بده😐 % چرا؟! خو میخوام زنگ بزنم😭 $ یه شرط داره😎 % رسول خیلی زشته هرچی میشه باج میگیری😎😑😑حالا چی میخوای😒؟! $باید گوشی رو بزنی رو بلندگو😜 % خیلی خوب😁 گوشی رو ازم گرفت زنگ زد😃 ☆ الو سلام آقا رسوول... یادی از فقیر فقرا کردی بابا😄❤️ حس کردم بغض کرده😞💚 % ا..ل..و..وو... سلام....بابا جونم😢 ☆ سلام دخترم. سلام عزیزم. خوبی قربونت برم. ببخشید فکر کردم این پسره رسوله😘♥️ $ اِ بابا... به رها میرسه قربونت برم ... به من که میرسه این پسره😑😂 ☆ اِ رسول.. بابا تو هم هستی.. خوبی .. مواظب خواهرت هستی؟! محمد خوبه😄❤️ % همه خوبیم بابا همه خوب... علی چطوره... خانمش زهرا.. نازگل عمه🤩.. همه خوبن😌💖 ☆ آره بابا همه خوبن .. علی اینجاست... گوشی گوشی ¤ الو سلام آبجی خوشگلم .. خوبی عزیز دلم.. داداش قربونت بره😘😲 رها اشکش آروم در اومد.. شروع آروم گریه کردن. دستم رو گذاشتم رو سرش... رها به علی خیلی وابسته بود🤒... سعی کردم جای علی باشم براش.. $ رها گریه نکن.. تو که میدونی نه من طاقت دارم😡.. علی هم از راه دور نگران میشه عزیزم.. % دست خودم نیست.. دلم براش تنگ شده داداش😞😫 ¤ رها چرا گریه میکنی؟! تورو خدا حرف بزنین☹️ $ سلام علی.. هیچی دل تنگتونه ¤ منم دلتنگ تونم.. خودت رفتی که بری دانشگاه.. من که بهت گفتم نرو.. حالا چرا نمیایین یه سری بزنین % رسول تنها اجازه نمیده🙁خودشم کار داره نمیتونه😓 $ کار خوبی میکنه که تنها نمیزاره بیای قربونت برم. .. اگه نتونستید خودم میام
به نام خدا $ خیلی خوب علی.. حالا اینقدر لوسش نکن😂!! ¤ رسول ... معلومه خیلی بهش سخت میگذره.. اذیتش که نکردی😗چون میدونی کا اگر اذیتش کنی چی در انتظارته😁!! $ من غلط بکنم🤣.. من انقدر هوای رها رو دارم که نگو .. دستم رو گذاشتم رو گردنش اشکاش رو پاک کردم.. مگه نه رها خانم😉 رها خندید😄 ¤ اللهی من فدای اون صدای خنده هات برم آبجی جونم☹️خدا لعنتت کنه رسول که تو منو از رها جدا کردی😤🙁 $ به من چه خودش آویزون من شد😂 % اِ.. رسول😂 اسم آقا محمد روی صفحه گوشی اومد... $ علی.. محمد.. آقا محمد پشت خطه .. بعدا زنگ میزنم ¤ باشه... خداحافظ جواب دادم😍 $الو سلام آقا € سلام رسول.. بپر دم در😀 $ چش.. چش.. رفتم دم در .. رها هم اومد.. € سلا.. $🧐😐😐؟!! %😔😢🙁؛ € رسول.. تو باز اشک رها رو در آوردی😡😠 $ نه آقا.. این رها خانم خیلی احساساتیه... صدای علی رو که شنیده دلش تنگ شده 😘😜 € راس میگی؟! آخی.. حالا بعد از ماموریت جدید رسول.. حتما برید یه سر بزنید بهشون☺️ $ چشم آقا % چرا نمیایین داخل😃 € باید برم دخترم.. سر فرصت😉 اقا رسول این کلید مارو بده😀 $ بفرمایید آقا... € کاری ندارید😀مراقب خودتون باشید. خدانگهدارتون😊 $% خداحافظ😃
البتع دوستان این مربوط به هستش 😊❤️ و من به عنوان مدیر به همراه دیگر ادمین ها فعالیت داریم😄❤️
بچه هااا ببینید چی گیر اوردم براتون 🤩🤩👌🏻👌🏻
ماشالا گذر زمان کیوت ترشون کرده 👌🏻👌🏻😂👌🏻 💞💞💞💞
✨✨✨بی قرار ✨✨✨✨ رسول :آقا محمد یکی با یه شماره ناشناس پیام داده محمد:خب ببین چی نوشته (خداکنه از داود خبری شده باشه ) رسول :آقا نوشته خوب سرکارتون گذاشتم جوری که نفهمیدید من یک نیروی امنیتی نیستم، راستی اون فرشید بدبخت جاسوس نبوده بلکه خودم بودم و اونقدر خوب نقشمو بازی کردم که هیچ کدوم از شماها نفهمیدید من همونیم که سالها دنبالش بودید (نه نمیتونیه این پیام از داوود باشه اون داداشمه پنج ساله باهمیم ) باورم نمیشه !! محمد : رسول همین الان بگو علی سایبری دوربینایه همون تاریخی که داوود ناپدید شده چک کنه این قضیه بوداره رسول:چشم آقا [یک ساعت بعد ] علی سایبری :آقا محمد دقیقاً یک هفته میشه که داود ناپدید شده و در تاریخ ۱۰/۲ در ساعت ۱۸تا ۲۲ نت خیلی ضعیف بوده و سامانه قطع وصل میشده و دوربینایی که به وای فای وصل بوده خیلی قطع وصل میشده اما دوربینایی که به مخابرات وصل بوده هیچ چیز عجیبی نگرفته ولی توی دوربینایی که در سالن سه که داوود داشته شیفتشو با محسن عوض میکرده دقیقاً سه دقیقه چیزی ضبط نمیشه و داوود در همون زمان ناپدید میشه و محسن اونروز برایه یک تصادف هفت دقیقه تاخیر میکنه و زمانی که وارد سالن سه میشه هیچ نشونه ای از داود پیدا نمیکنه محمد :(با این حال ممکنه اون پیام از داوود باشه )ممنون علی جان میتونی بری به کارت برسی ادامه دارد ......
✨✨✨✨✨بی قرار ✨✨✨✨ یک هفته و سه روز بعد از پیام. مایکل :به آقا داوود میبینم که رفیقات که سنگشونو به سینه میزدی راستی راستی فکر میکنن که تو جاسوسی ، دیگه وقتش نیست اون اطلاعاترو به ما بدی و خودتو نجات بدی دیگه داری میمیری از شکنجه تا الان هیچ کسیرو به اندازه تو شک الکتریکی نداده بودم جوجه ماشینی داوود : (دقیقاً ۱۷روز بود که گیر اینا افتادم و هر شکنجه ایو که بگی تجربه کردم منکه دیگه فکر نکنم زنده بمونم فقط خداکنه این رفیقای نامرد که سراق من نیومدن لااقل حواسشون به فاطمه باشه ما تازه یک ساله باهم ازدواج کردیم، تو افکارت خودم بودم که یهو احساس کردم بدنم داره میسوزه دیدم اون مایکل بی پدر داره رو دستم نمش و آبلیمو می‌ریزه ) آیییییییی.....‌ مایکل :چیه جوجه ماشینی دردت اومد - خفنه شووو آشغال مایکل:دهنتو زیادی داری وا میکنی (زامن اسلحه واکرد و یه تیر زد تو پای داوود ) داوود :نمیدونم چقدر وقت بیهوش بودم اما وقتی که بهوش اومدم حالم خیلی بد بود بدنم درد میکرد پام که تیر خورده بود خونریزی شدیدی داشت که یکدفعه دیدم یکی از دارو دسته مایکل داره میاد سمتم و گفت این آخرین شکنجته پیش خودم گفتم که بالاخره شهید میشم و تموم میشه این ماجرا که دیدم داره اون یارو دستمو وا میکنه انقدر بد گره کرده بودن تنابایه دستمو که اون مردک با فندک تنابو سوزوند بد جور دستم سوخت گردنمو گرفت و کشون کشون بردتم بیرون از اون اوتاق بزرگ تاریک نور چشمامو زد و اون مردک منو شوت کرد وسط زمین تا سرمو آوردم بتلا دیدم ... ادامه دارد
بچه هاااا سلام 😁❤️❤️❤️ امروز به عنوان افتتاحیه رمان بی قرار دو پارت گذاشتیم انشاالله که خوشتون بیاد از رمان ✨✨✨✨✨✨❤️✨✨✨✨
خوشتون اومد بازم بزارم😍♥️... ای دی زیر برای نظر @yasi_yasaman
😊❤️خب خب سلام🤩🦋 میبینم همه چشم به راه رمان پرواز تا امنیتین😜😘 الان تایپ میکنم صبور باشید🕊😍❤️ 😅💋
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_بیست_و_هفتم $ خیلی خوب علی.. حالا اینقدر لوسش نکن😂!! ¤ رسول
به نام خدا🦋😊 روز ها همینطوری گذشت تا اینکه یه روز مونده بود به پایین مرخصی من و شروع ترم جدید دانشگاه رها🤩🦋 آقا محمد زنگ زده بود که یه سر برم اداره😄❤️ وقتی میخواستم برم اداره رها خواب بود😄🖤 با موتور رفتم🤩🦋رسیدم اداره که داوود و دیدم😁🖤 $به به‌. آقا داوود😎🖤خوبی پسر؟😁🖤 - سلام آقا رسول . از این طرفا😉🌹 $ آقا محمد کارم داشت . تو چی کار میکنی😌🦋 - فردا شروع پرونده جدیده می دونی که .. یسری کارای اداری داشتم😄🕊 $ خوب الان کجا میری😉☺️⭕️ - اتاق فرمانده😂🦋 $ آقا محمد دیگه نه؟!🤨😐؟! - آره مغز😂❤️ $ پس بریم😅 - بریم 🚶‍♂🚶‍♂ $ سلام آقا😃♡ - سلام فرمانده😂🤣 € علیک سلام. آقا داوود خیلی شنگولی!! چیه؟😂 -هیچی دیگه .. از فردا از شر دریا راحتم😂🦋 € مگه مامانت اینا رفتن؟!😊🌷 - آره آقا ... ولی دریا کلاس داشت نرفت همراهشون😄❤️ $ پس بگو چرا انقدر شارژی😂❤️ € آقایون😡🕊... خب نیست آدم پشت خواهرش اینجوری حرف بزنه😐🖤 $ چشم آقا😕 - چشم😰 € خب آقا داوود چی شد🤓 .. لیستی رو که می خواستم آوردی😎 - بله آقا... این لیست،، لیست اسامی گروه و اکیپ جدیدیه که میخوان روی این پرونده کار کنن🙂 فقط... € فقط چی؟!🧐 - خانم فهیمی برای بخش تحقیق خانما نیرو کم داره 😕 € خب.. فعلا خودم کمکشون میکنم - اینم اطلاعاتی که از شهرزاد رئوف خواسته بودین😇... شماره تلفن و آدرس و مدرک تحصیلیش.. همه چیزش هست .. € پس بالاخره در آوردی اینو😉 $ شهرزاد رئوف کیه؟ کیس جدیده😃؟! € فردا توضیح میدم😐 $ ح.. باشه😅 - آقا من دیگه برم😇امری نیست😀؟! € نه آقا داوود .. به سلامت🙂 - رسول .. راستی.. اگه فردا رها .. یعنی رها خانم تنهاست .. میخوای بگم دریا از راه دانشگاه با رها خانم بره خونه؟! شنیدم دوربین وصل کردی.. اینطوری خیال منم راحته🐰 $ باشه.. اتفاقا منم فردا سرم خیلی شلوغه...اینطوری خیال منم راحت تره😄 - خداحافظ $ خداحافظ € خب آقا رسول .. چه خبر😀؟! $ سلامتی.. € رها خوبه😄 $ اونم خوبه... خوشحاله که از فردا میره دانشگاه😊!! € خوبه!😃 $ چی خوبه؟😐 € همین که رها خوشحاله☺️ $ آهاا😄 اون که بله😃 فقط دیشب تا صبح کله من رو خورد با توضیح رشته اش😆 .... بعد از چند دقیقه حرف الکی زدن😐😑 $ آقا من دیگه برم؟!😑
به نام خدا😎 € بشین ببینم😠 کجا ؟!!😐 $ فک کردم برای کارای مهم تری صدام کردین🤩☹️!! € آها😁 پس میخوای بری سر اصل مطلب😁😄 $ بله .. دقیقا😅 € خیلی خوب.. از فردا رضا راننده و خانم قطبی هم همسفر رها هستن😃 $ اِ.. چه خوب😄 خوب نمیشه یه گفتمانی باهاشون داشته باشم😄؟! € 😐برای همین گفتم بیای اینجا😄 بیایین داخل😃... ° سلام آقامحمد. سلام آقا رسول🙂
 سلام آقا محمد .. سلام داداش رسول😀خوبی دیوونه... کجایی تو چند وقته😁
$ سلام خانم . سلام رضا.. هیچی دیگه این هفته مرخصی بودم . بفرمایید😄
€ خب همونطور که گفتم از فردا... ت.م که نه😁
ولی یه جورایی راننده  بادیگارد رها ..‌ خواهر رسول هستین😊!
° بله در جریانیم
صحیحه😀 € رسول جان .. حرفی چیزی هست بگو😉 $ نه دیگه.. چه حرفی.. فقط یه نکته ای هست😂 € چه نکته ای😐 ° بفرمایید آقا رسول🙂
 بگو دیگه رسول😄
$ رها خیلی چموشه😂.. باید حسابی مراقب باشید... از هر راهی برای در رفتن و کلا گذاشتن سرتون ممکنه سوء استفاده کنه😂.. اما شما باید خوب مراقبش باشید.. حتی اگر به زورم  شده سوار ماشین بشه... تنها نباید جایی بره😟😠
اگر جایی هم به مشکل برخوردین رضا تو که شماره من رو داری زنگ بزن😃 خودم قلقش رو بلدم😂
همه باهم چند لحظه ای رو خندیدیم که خانم قطبی گفت
° خیالتون راحت  آقا رسول .. من سعی میکنم از در دوستی باهاشون وارد شم .. صمیمیت ایشون رو جلب کنم😄
منم که دیگه میدونی.. یه دنده و لج باز🤣 فقط حرف حرف خودم... حرف منم که حرف تو داداش😁عین خواهر خودم مواظبشم😍 $ خوبه😇 € خوب دیگه .. پس به قول لاتا حله😂؟! $ بله آقا .. حله😄 € خب شما دوتا برید سر کار .. به کارتون برسید😄بفرمایید😋 ° چشم آقا محمد . ممنون . خداحافظ ` آقا خداحافظ. داداش رسول خدانگهدارت🤩 € رسول.. تو هم برو خونه .. فردا صبح اول وقت بیا اداره... اول بزار رها بره دانشگاه .. بعد تو بیا اینجا.. حتما زود بیای... جلسه مهم داریم😨 $ چشم آقا خداحافظ😇
به نام خدا🤩💋 وارد خونه شدم☺️🌹 دیدم کسی توی حال نیست... $ رها.. رها کجایی🤨 کسی جواب نمیداد😐 با صدای بلند داد زدم😢 $ رها... رها کجایی تو؟؟ یا ابولفضل.. چرا کسی نیست.. $ رها ... رها بیا بیرون در اتاقش رو باز کردم😐🌹 خیلی آروم روی دفتر خاطراتش خوابیده بود😍😇 دلم آب شد🦋😂 جلو رفتم😄🖤 یه نگاهی به دفترش انداختم😃 یه جمله نوشته بود😂❤️: " دیروز وقتی صدای علی رو شنیدم .. یه لحظه نفسم بند اومد😔.. دلم برای آغوش مهربانش تنگ شد که رسول سرم رو روی شانه اش گذاشت😢😍 احساس آرامش و امنیت عجیبی کردم ... و فهمیدم که چقدر رسول رو دوست دارم😅❤️. باورم نمیشد این رو رها نوشته😂❤️ تصمیم گرفتم جر علی رو در بیارم... یه فیلم رو شروع به گرفتن کردم😂❤️ $ سلام علی .. این آبجی خانمته که خوابیده .. حالا به یه متنی توجه کن.. متن رو خوندم😂😂 $ خواستم بدونی که رها من رو خیلی دوست داره . چشم حسودا کور😂❤️ خدانگهدارت.. نازگل عمو رو هم از بابات من ببوس😍😘🖤 ... دو دقیقه از رسیدن فیلم به دست علی نگذشته بود که زنگ زد😐😐😐 ¤ الو سلام رسول.. $ به به سلام علی آقا.. فیلم رو دیدی😂😂❤️ ¤ این چه کاریه که تو میکنی رسول😐🌹 واسه چی دفتر خاطراتش رو خوندی؟؟ نمیدونی ناراحت میشه😡💋 ٪ قبول دارم حقیقت تلخه😂❤️ ولی چی کار کنیم دیگه.. شما هم قبول کن رها من رو خیلی دوست داره😂😂 ¤ حالا چرا تا این موقع ظهر خوابیده😐🌹 $ چمیدونم... رفتم اداره.. وقتی اومدم خواب بود😅😘❤️ ¤ خیلی خوب... گوشی رو بزن رو اسپیکر... بزار کنارش $ برای چی😐😐😐 ¤ به تو چه؟؟! میگم بزار کنارش😡😂 $ باشه باشه😁🖤 گذاشتم ... ¤ رها خانم .. رهایی😇💋.. آبجی خانم🤩 خوشگله .. پاشو دیگه😍❤️ $ وای.. تو ر خدا بس کن علی😂❤️ این اینجوری بیدار که نمیشه😂❤️ باصدای تو بیشتر خواب میرخ😆 ¤ یه دقیقه اون فک رو میبندی😒😠😡 $ چشم . خان داداش😂 ¤ رها خانم ... پاشو آبجی خوشگلم😍 ٪ علی.. بزار یه دقیقه دیگه بخوابم😴 $😐😐😐 ¤ پاشو رها ..‌ دیره.. ٪ اِ ... صدای علیه... علی🤩 یهو چشماش رو باز کرد و نشست😑 انتظار داشت به جای من علی رو ببینه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسلایم نوتلا خیلی کیوت🤤🍫 این فیلمو دیدی؟ خوشت اومد؟ بیا تو کانال چالش داریم چه چالشیع😋👌🏻 جایزه پستی.غیر پستی. شارژ. نت و.... بکوب تا حذف نکردم😁 @halesh1400