شبی در محضر مبارک حاج آقا ولدی نشسته بودیم که زنگ تلفن منزلشان به صدا درآمد.
ایشان تلفن را در حالت بلندگو وصل نمودند و پاسخ دادند. شخصی از شهر تبریز با ایشان تماس گرفته بود که ایشان را نمی شناختم و بعداز احوال پرسی و ارادت خدمت حاج آقا عرضه داشت: به خدا قسم امشب شما را در هیأتمان دیدم که با ما عزاداری می کردید. من سلام کردم و شما جواب سلامم را دادید. وقتی آمدم که خدمتتان عرض ادب کنم دیدم که شما رفته اید.
حاج آقا با لبخند و طنین صدای خنده ای دلنشین به او فرمودند: الله اکبر...
تبریز کجا؟! همدان کجا؟!
من که الان منزل هستم.
و او قسم یاد می کرد که خدا را شاهد می گیرم که خودتان بودید و من به شما سلام کردم و شما جواب سلامم را دادید.
لحظاتی بعد از اینکه این تماس تمام شد، شخص دیگری (حاج آقا صفا تهرانی ) با ایشان تماس گرفت و مجددا حاج آقا تلفن را در حالت بلندگو متصل نمودند و حقیر کاملاً واضح، صدا را می شنیدم.
او بدون مقدمه به حاج آقا ولدی با لحن دلنشین و محاوره ای گفت:
به بابات امیرالمؤمنین، امشب دیدمت پشت پنجره فولاد، زیر نم نم بارون، دو ساعت روی پاهات ایستاده بودی، با امام رضا چی می گفتی؟!!
حاج آقا با شکرخنده ای صدا دار فرمودند:
من که الان در منزل هستم.
شما الان کجا تماس گرفته اید؟
آن شخص بعد از این مطلب گفت:
یادش به خیر روضهٔ مدرسهٔ فیضیه سال ۳۹.
چه کار کردی دل آقا روح الله (حضرت امام خمینی رضوان الله علیه) رو بردی؟! که از صدر مجلس و محضر بزرگانی مثل آیت الله بروجردی اومد پایینِ مجلس، مقابل شما نشست...
و حاج آقا سکوت کردند و هیچ سخنی بیان نفرمودند.
بعد از اتمام تماس فرمودند این شخص از مبارزان صدر انقلاب و عضو برجستهٔ فداییان اسلام است.
حاج آقا ولدی متولد ۱۳۱۹ بودند و آن موقع حدوداً ۲۰ ساله بوده اند.
حاج اسد الله صفا معروف به حاج آقا صفا از یاران نزدیک شهید نواب صفوی و از اعضای برجسته فداییان اسلام و از فعالان نهضت امام خمینی رضوان الله علیه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه های انقلاب خدمات ارزنده ای داشته اند.
برای این مرد دوست داشتنی که به اهل بیت مخصوصاً امیر المؤمنین علیهم السلام محبت و ارادت و شیفتگی بی نظیری دارد، مرد سیاست و ادب و اخلاق، آرزوی سلامتی و عافیت و توفیق روز افزون داریم.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#ولایت
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#امام_خمینی
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#حسینیه_اخوان_صفا
34.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش می شد که سر کوی توام منزل بود
گرد شمع رخ تو حلقهٔ اهل دل بود
من اگر عاشق و شیدا شده ام نیست عجب
هر که مهر تو نباشد به دلش بی دل بود
آنکه نشناخت تو را هر چه شناسد لغو است
بی خبر آنکه به این سرّ نهان جاهل بود
ولدی را نشناسند مگر پاک دلان
پای لنگ دگران در طلبش در گِل بود
ولدی کیست؟ همان کس که خدای عشق است
آنچه خوبان همه دارند در او حاصل بود
چون تو باشی چه نیازی به طواف حرم است
هر نمازی که نباشد به سویت باطل بود
ابرها تیره و طوفان بلا در راه است
همه غرقند به جز آنکه در این ساحل بود
۸۹/۶/۲۹
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#سر_نهان
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پاک_دلان
کسانی که حاج آقا ولدی را می شناختند، می دانستند که ایشان اهل گریه بر سید الشهدا علیه السلام هستند.
هر روز چندین ساعت گریه شدید، با آن حالاتی که قابل توصیف نیست. گویی قتلگاه در مقابلشان مجسم است.
چه ضجه ای، چه اشکی.
کسی تحمل دیدن آن حالات را هم نداشت.
از اعماق وجود می سوختند و به خود می پیچیدند.
شاید بعضی، از توسلات عجیب ایشان آگاهی داشتند.
از این که مدتهای طولانی، دو زانو و با کمال ادب مانند غریقی که هیچ راه نجاتی جز حضرات معصومین علیهم السلام نیافته، به آنها پناه می بردند و از آنها یاری می گرفتند و به آنها عرضه می داشتند: جز شما هیچ کس.
گاهی چهل زیارت عاشورا پشت سر هم با چه حالی می خوانند.
اما یکی از صفات کمتر شناخته شدهٔ ایشان، کتمان بی نظیر ایشان بود که مانند نداشت.
نه تنها نمی خواستند شناخته شوند و دنبال مرید نبودند بلکه کاملاً بر عکس، به گونه ای عمل می کردند که حتی کسی گمان نکند ایشان برجستگی خاصی دارند و در خفا وظایف خود را انجام می دادند.
طوری رفتار می کردند تا کسانی که دنبال عارف می گشتند و می خواستند به کشف و کرامت برسند نزدیک هم نشوند.
بسیار بوده اند کسانی که کشف و کرامت داشته اند ولی اهلش می دانند که آنچه مهم است، منشأ و انگیزهٔ این کرامات است و اینکه آیا مورد تأیید و رضایت حضرات معصومین قرار دارد یا نه.
حاج آقا در این مورد بی نظیر است و آنها که باید، تأییدات آل الله علیهم السلام را از ایشان می دانند.
در مدتی که در محضر شریفشان حضور داشتم، گاهی پیش می آمد که بزرگانی به خدمتشان می رسیدند و مطالبی می گفتند یا خودشان اشاراتی می کردند و اندکی پرده از عظمت ایشان کنار می رفت.
و این شاید به این خاطر بود که به بنده و مکتوم نگه داشتن این مطالب در زمان حیاتشان اعتماد داشتند.
اکنون بعد از گذشت پنج سال از رحلت ایشان و با توجه به اینکه کاری در جهت معرفی ایشان نشده است، إن شاء سعی می کنم اندکی از آنچه می شود گفت بیان کنم.
اعتراف می کنم ایشان را کسی جز خدا و ذوات مقدسه علیهم السلام نشناخت ولی حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «ما لا یدرک کله لا یترک کله»
کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس ترک کرد.
و السلام علی من اتبع الهدی
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#گریه_بر_سیدالشهدا
#توسل
#گمنامی
#عظمت
#مکتب_اهل_بیت
#رضایت_امام_زمان
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه رحمتت بر ماست، می دانم که می آیی
ز اشک دوستان پیداست می دانم که می آیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست می دانم که می آیی
به گوش شیعه از پشتِ در آتش زده گویی
صدای نالهٔ زهراست می دانم که می آیی
به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان
زمان هر روز عاشوراست می دانم که می آیی
هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی
به گوش زینب کبراست، می دانم که می آیی
به یاد آب آب تشنگان، چشم محبانت
ز اشک و خون دل دریاست می دانم که می آیی
هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد
به چشم خون فشان ماست می دانم که می آیی
تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی
شرار آتش دل هاست می دانم که می آیی
به خون پاک مظلومانِ عالم می خورم سوگند
که مهدی مصلح دنیاست می دانم که می آیی
اگرچه غایبی «میثم» به چشم خویش می بیند
لوای دولتت برپاست می دانم که می آیی
#فاطمیه
#فاطمه_سلام_الله_علیها
#کربلا
#عاشورا
#انتظار
#امام_مهدی_علیه_السلام
#یوسف_زهرا
#منتقم
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#منتظران
#سیدی
#سید_حسن_سیدی
#مکتب_اهل_بیت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#محبت
#میخانه
حاج آقا ولدی فرمودند:
سالها پیش _حدود دههٔ ۱۳۶۰ هجری شمسی_ وقتی که مشرف به بارگاه ملکوتی حضرت علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه شده بودم، در مقابل پنجرهٔ فولاد ایستاده بودم و با حضرت نجوا می کردم.
اشک از چشمانم سرازیر بود و متوجه حضور کسی نبودم.
شخصی معمم به همراه چند نفر در کمال ادب و خضوع کنارم ایستادند.
من در حال خودم بودم که ایشان سلام کردند و من جواب سلامشان را دادم و مشغول به حال خود شدم.
ایشان گفتند: من وحید خراسانی هستم و برای تشرف به محضر امام رضا سلام الله علیه می خواهم از خدمتتان اذن بگیرم.
به ایشان گفتم: من خود را قابل نمی دانم.
ایشان گفتند: تا شما اذن ندهید، به زیارت مشرف نخواهم شد.
آقای ولدی به ایشان می گویند: شما صاحب اجازه اید.
و این فقیه و عالم اعلم دست آقای ولدی را متواضعانه می بوسند و از خدمتشان مرخص می شوند.
#علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام
#پنجره_فولاد
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#آیت_الله_العظمی_وحید_خراسانی
#فقیه_اعلم
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#فهم_عمیق_از_دین
حاج آقا ولدی بر خلاف بسیاری از اهل کشف و کرامت، نه برای منفعت طلبی یا خودنمایی و نه سرخود و بدون اذن، بلکه تنها در مواردی که حضرات معصومین علیهم السلام به ایشان حواله می دادند عمل می نمودند.
چه بسیار بیماران غیر قابل علاجی که با دم ایشان که مسیح زنده می کرد، شفا پیدا کردند ولی فقط در مواردی که حضرات می خواستند.
و چه بسیار از گمگشتگان طریق عشق، که به دستور آل الله علیهم صلوات الله، در ظاهر و باطن دستگیری می کردند.
از راه «علم » تنها می توان به «معلوم » رسید و تنها از راه «عشق » است که می توان به «معشوق » رسید.
و چه کسی می داند که راه عشق چیست و چه خطراتی دارد؟!!
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
_
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
در ره منزل لیلی که «خطرها»ست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
_
شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟!
___
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
مدعیان این راه زیادند ولی بویی از عشق هم به مشامشان نرسیده است.
به قول امام خمینی:
این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند
در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب
کسی که خضر های گمشده در راه را هدایت و راهنمایی می کرد و نجات می داد، حاج آقا ولدی بود ولی فقط با خواست خدا و ذوات مقدسه علیهم السلام.
و ما تشاؤون إلًا أن یشاء الله
إن شاء الله چند مورد از این هدایت ها را، آن مقداری که می شود بیان خواهم کرد.
و السلام علی من اتّبع الهدیٰ
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#عشق
#صعب
#مستصعب
#خطر
#ظلمات
#ولایت
#هدایت
#نور
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#عشاق
#ولایت_تکوینی
#معرفت
#حقیقت
یکی از افرادی که خدمت حاج آقا ولدی می رسید، جریان آشنایی خود با حاج آقا را این گونه برایم نقل کرد:
سالها قبل از آشنایی با این مرد بزرگ، طلبه ای بودم که به خاطر وصال امام زمان علیه السلام مشغول تحصیل علوم دینی شدم.
سرگذشت خیلی از بزرگانی که نام آنها را شنیده بودم، در کتابها خوانده و در حد توانم دستورات آنها را انجام می دادم.
در رأس تمام دستورات، اتیان واجبات و ترک تمام محرمات بود، حتی تا جایی که علم داشتم از تمام شبهات نیز پرهیز می کردم.
مداومت بر زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام، زیارت جامعه کبیره، نماز شب، حضور در مجالس اقامه عزای اهل بیت و گریه و توسل و... کارهایی بود که هر روز انجام می دادم.
می گفت: خدا را شاهد می گیرم که پنج مرتبه تمام اعمال مفاتیح الجنان را از ابتدا تا انتها انجام دادم.
بیش از هشت سال متصل روزه گرفتم و خیلی اوقات فقط با آب افطار می کردم.
هر چه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر تشنهٔ دیدار صاحب الزمان علیه السلام می شدم، درحالی که هیچ خبر یا حتی خوابی از ایشان به من نمی رسید.
دیگر این اواخر اصلاً حال مساعدی نداشتم و دائما گریه می کردم. با کسی سخن نمی گفتم و هر روز حالم خراب تر می شد.
خانواده اش که از این حال او، به شدت نگران شده بودند، برایش بدون هماهنگی با او در سالروز ولادتش، جشن تولد می گیرند تا حال او کمی عوض شود.
اما در کمال تعجب وقتی که او به منزل می آید و همه به او تبریک و شادباش می گویند، می گوید: چرا برای من جشن تولد گرفته اید؟!! باید برای من عزا بگیرید. چرا که من عمریست به دنبال مهدی فاطمه علیه السلام می گردم و او را نیافته ام. باید برای من عزادار باشید، و به نشانهٔ عزا برای خودش، در روز ولادتش پیراهن مشکی به تن می کند و از درون می سوزد و بلند بلند گریه می کند و از منزل خارج می شود.
بعد از چند روز که بدین منوال می گذرد، شبی در عالم رؤیا، حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام را زیارت می کند. در کمال خضوع و خشوع به ایشان سلام می کند حضرت رضا علیه السلام جواب سلامش را می دهند و در حالی که به حاج آقا ولدی اشاره می کنند، به او می فرمایند:
«در خدمت این مرد چالاک باش و هرآنچه که از ما میخواهی ازین مرد بخواه که این مرد تورا در دنیا و آخرت بی نیاز میکند.»
او قبلا حاج آقا ولدی را دیده بود و شناخت کمی نسبت به ایشان داشت.
تا اینکه شبی در مجلس روضه ای که حاج آقا ولدی در صدر مجلس و او در پایین مجلس نشسته بودند، متذکر و متوجه خوابش میشود و با اینکه میفهمد این مرد همان کسی است که امام رضا سلام الله علیه به او معرفی فرموده اند، برای اطمینان در قلبش به امام رضا سلام الله علیه میگوید: اگر این مرد همانی است که شما در خواب به من نشان دادید، یک لیوان آب به دست من بدهند.
حاج آقا ولدی رضوان الله علیه از صدر مجلس برخاسته و لیوان آبی برداشته به سمت او میروند و با لبخند ملیح و با صوت جانم رضا لیوان آب را به او میدهند و از مجلس خارج میشوند.
به خاطر این عنایت ویژه ی امام رضا سلام الله علیه، او مات و مبهوت و متحیر میشود و قدرت حرکتش را از دست میدهد ناگهان یاد بیان امام رئوف می افتد که فرمودند: در خدمت به این مرد چالاک باش.
خود را به سختی جمع میکند و به سوی ایشان میدود و خود را بر روی پای حاج آقا ولدی که درود خدا بر او باد می اندازد و با ناله و اشکی وصف ناشدنی ازایشان میخواهد که اجازه دهند که درخدمت ایشان باشد.