🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴
🪴
رمان #ملکهحاجی📿
به نویسندگی #ماندانا💄
#پارت654
مامان با جارو خاک انداز اومد تو. جنازهی بیچاره شدهی گوشیم رو جمع کرد و از اتاق رفت بیرون.
در رو هم طوری محکم بهم کوبید که قشنگ مطمئن شدم میخواد پاره ام کنه!
بغضم بیشتر شد و سرمو روی پاهام گذاشتم.
دستمو روی تختخواب کشیدم؛ بوی عامر رو هنوز میداد.
ایکاش الان پیشم بود.
نمیدونم چطوری خدا حرف دلم رو شنیده بود که نیمهشب ساعت ۳، حالا حتی مامان بداخلاقمم داشت همکاری میکرد و گوشیش رو سمت من گرفت.
زیرلبی پچ زد:
_عامره! بابات نفهمه خوابیده. نصفه شبی نمیدونم چرا زنگ زده میگه با حلما کار دارم
گوشی رو از دستش قاپیدم و ذوق زده جواب دادم و گفتم
_الو.. عامر!
#کپیممنوعحرام📵
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 @HAjee79 🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🪴
🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴